< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1402/09/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر ملاصدرا/ آية الکرسی/

 

جلسه بيست و نهم از تفسير آيت الکرسي از تفسير جناب صدرالمتألهين و امروز هم 24 آذر ماه 1402 صفحه 93 همانطور که مباحث قبل ملاحظه فرموديد جناب صدرالمتألهين آيت الکرسي را که سيد آيات قرآني هست طبق آنچه که در نقل هاي روايي آمده مستقلاً تفسير مي کنند و نکات توحيدي فوق العاده اي را از اين کريمه الهي و قرآني استفاده مي کنند در مقام تفسير اين آيه بيست و دو مقاله به جهت بيست و دو فقره اي که آيه کريمه آيت الکرسي دارد تقسيم کرده اند، و اکنون ما در مقاله دوم هستيم، هر مقاله هم البته شواهدي را يا مشارحي را يا فصولي را متضمن هست و اين مقاله دوم که پيرامون فقره دوم آيت الکرسي يعني لا اله الا هو را در حقيقت دارند بررسي مي کنند پنج مشرع را ترتيب دادند و اکنون در مشرع دوم هستيم که در نحوه قرائت تحليل يعني لا اله الا هو دارند بحث مي کنند که در ابتداي اين مشرع فرمودند که «اعلم أن ﴿لا اله الّا هو﴾ بالمدّ، و كذلك جميع التهليل» همه اونچه که به لا اله الا الله برمي گرده بايستي که با تفخيم و با تحليل يعني با مد همراه باشه مد طويل هم همراه باشه که «روى الهاشمي عن ابن كثير المدّ الطويل مع أنه من جملة القرّاء الذين يقصرون المدّات المنفصلة» با اينکه جناب هاشمي از کساني است که معمولا مدات منفصله رو کوتاه مي کنند اما در خصوص کلمه لا اله الا هو چنين تحليلي و چنين نظري داشتند اما در جلسه بيست و نهم که ادامه جلسه بيست و هشتم هست همچنان در فضاي قرائت تحليل هستيم و به همي کنند مناسبت جناب صدرالمتألهين مباحثي رو در مقام قرائت که آيا قرائت بايستي با اخفات باشه يا جهر باشه اعلام باشه يا اصرار باشه عدمي باشه يا آشکار باشه يا پنهاني باشه نکاتي رو دارن بيان مي کنن و اين اتفاقا براي ادبياتي که در قرائت و تلاوت مرسوم هست بايستي که به عنوان يک سند و منبعي مورد توجه قرار بگيره ايشون هم از اهل حکمت و عرفان در اين رابطه استفاده مي کنند و هم آنچه را که از اهل شريعت آمده و بيان اهل نظر و فقه هست دارند ذکر مي کنند که آيا سنت اين دسته از افراد در معابدشون در مساجدشون در مراکز ديني شون چگونه است آيا با اصفات عاليه و صيحه در صوت چنين ذکرهايي رو بيان مي کنند يا شيوه ديگري رو دارن بيان مي کنند در ابتدايشون از بعضي از اهل حکمت و قدماي حکمت و همچنين اسباب قلوب ارباب قلوب و اصحاب قلوب دارن نکات رو بيان مي کنن که نحوه در حقيقت قرائت و تلاوت اين اذکار الهي بايستي که چگونه باشه آيا در جمع باشه يا در خلوت باشه آيا جهر باشه يا اخفا باشه آيا آشکارا و علم باشه يا اصرار و در خفا و پنهاني باشه که اين ها نوع قرائت رو دارن بيان مي کنن و ادبياتي که بايستي در ما هنگام قرائت مورد توجه قرار بگيره اين ها نکاتي است که در اين مشرع ثاني از مقاله دوم مورد بحث و گفتگو قرار خواهد گرفت. فرمودند که «يناسب ذلک» يعني مناسب است با آنچه که در فضاي قرائت تحليل تاکنون ذکر شده است آنچه که از اهل شرايع قديمه که در شريعت قديم چگونه رفتار مي کردند و چگونه آييني رو رعايت مي کردم روايت بشود « و يناسب ذلك ما روي عن أهل الشرائع القديمة أنهم ندبوا في شريعتهم إلى رفع الأصوات بالأذكار في معابدهم» اين جور روايت شده است که اهل شريعت قديم در روش شون و در شريعت شون اين گونه بوده است که در مقام اذکار الهي صوتشون را بلند مي کردن و با صوت بلند اذکار رو در معابدشون ذکر مي کردند « و يناسب ذلك ما روي عن أهل الشرائع القديمة أنهم ندبوا في شريعتهم إلى رفع الأصوات بالأذكار في معابدهم» و همچنين از اهل حکمت که قدماي اهل حکمت هم اين گونه نظر داشتند « و كذا ما قاله بعض قدماء الحكماء: ارتفاع الأصوات في بيوت العبادات بحسن النيّات و صفاء الطويّات يحل ما عقدته الأفلاك الدائرات و الكواكب السائرات» اين طور معتقد بودن اهل حکمت قديم که اگر در بيوت عبادات در مکان هاي عبادتشون صوتشون را البته در سايه حسن نيت و صفا سريرت مي توانستند صوت رفيعي داشته باشند اين ويژگي که هم ظاهر با رفع صوت است هم باطن با حسن نيت و صفا سلييره هست باعث مي شود که آنچه را که افلاک در نظام سماوي به اصطلاح بستند و تصميم گرفتن که نظام طبيعي و مادي اين گونه باشد از باب « و في السماء رزقکم و ما توعدون » اين به اصطلاح نظامي که از ناحيه کيهاني دوخته شده است اين رفع صوت بالاذکار به همراه حسن نيات و صفا سريرات باعث مي شود که اون بافته ها در حقيقت باز بشه و منحل بشه و راه براي رهايي انسان ها از سختي ها و مشکلات در حقيقت باز بشه و يک نجات و گشايشي براي اهل طبيعت و دنيا فراهم بشه بنابراين رفع اصوات بالاذکار يکي از شئون و جهاتي است که مي تواند در کنار حسن سريرت صفا نيت اين گونه اثربخش باشد و همچنين از ارباب قلوب هم در بعضي از گفته هايشون اين گونه نقل شده است که « و ما قال بعض أرباب القلوب في بعض مخاطباته للنفس:» اين گونه در حقيقت نقل شده که اين ارباب قلوب به نفسشون خطاب مي کنن و نفسشون رو يک مدينه ي فاضله اي مي دانند که در کوچه پس کوچه هاي نفس در فعاليت ها و نشاطاتي که نفس در جهات قواي ادراکي و تحريک دارد اگر با صوت بلند در حقيقت که صيحه داشته باشد تفخيم داشته باشد تعظيم داشته باشد اين نفس مي تواند از يک برکت و يک بها و بهئيت و گوارايي برخوردار باشد « و ما قال بعض أرباب القلوب في بعض مخاطباته للنفس» اين گونه ار بااب قلوب مخاطب نفس رو مخاطب قرار دادن و گفتن «اذكري أيها المدينة الفاضلة ربّك بأصواتك المتجامعة و الصياح و التفخيم و التعظيم، ما أبهاك يا مدينة» که در حقيقت شهر دلشون را و نفسشون رو خطاب مي کنن و مي گويند که اي شهر فاضل که داراي قوا و جوح و جوارح شايسته اي هستي با اصوات بلند و صيحه هاي بزرگ و با تفخيم و تعظيم مي تواني براي خودت بها و ارزش فراواني رو جلب بکني « تحيي بذكر اللّه أسواقها و مشارعها و سككها و بيوتها و سطوحها عند بلوغ رأس النيّرات إلى مراسم التسبيح» که در حقيقت وقتي به اصطلاح به لحاظ ستاره ها و نيرات در يک جايگاه رفيعي قرار گرفته اند و هر کدام در نظام حيوي و نجومي خاصي قرار گرفته اند با تفخيم و تعظيم و صيحه زدن و صوت بلند اذکار الهي را ياد کردن اين باعث مي شود که کوچه پس کوچه هاي نفس و خانه دل و سطح و سقف نفس وجود انساني هنگام بلوغ راس نيرات الي مراسم تسبيح که در حقيقت ناظر به حرکت هاي سماوي است که اين ها وقتي در چنين موقعيتي در نظام کيهاني قرار گرفته اند مي توانند اثربخش باشند و اين صوت بلند هم که همراه با تفخيم و تعظيم هست مي تواند چنين نقشي رو براي نفس وجود انساني و مدينه ي فاضله نفس انساني محيا سازد « و كبّري تكبيرا» يعني اين ارباب قلوب همون طوري که نفس خودشون رو متذکرن به اين ويژگي ها مي گويند نفسشون رو خطاب مي کنند و مي گويند که خدا را تکبير بگو و کبري تکبيرا تکبير بگو اي نفس خدا را به يک نوع تکبير خاصي که جهري باشد بلند باشد که اين تکبير بلند باعث منهضم کردن و فراري دادن شنود شيطان است و باعث مي شود که به اصطلاح طاغوتيان و کساني که مورد عبادت و بندگي ديگران نسبت به اون ها هستند يعني اوسان و ا اصنام و نظئار آن اون ها هم مقهور مي شوند با صداي بلند تکبير « و ترعد خبيثات النفوس» نفوس و اوصاف بد نفساني هم به وسيله اين تکبير بلند به اصطلاح مرعوب مي شوند مخوف مي شوند و هراسناک مي گردند « و تهزّ الأرواح و تحرّك الأشباح الصيحة الجهوريّة فريضة في كتاب اللّه المسطور بالبنان» اين ها هم در سايه يک صيحه ي بلند که از جانب کتاب الهي براي اون ها فرض لازم شمرده شده است اين ها هم در حقيقت منهزم مي شوند و فرار مي کنند و حرکت هاي ناجوري که احيانا به نفس ممکن است آسيب بزند رو از خود دور مي کنن « و تهزّ الأرواح» يعني اين « و كبّري تكبيرا جهريا تهزم به جنود الشيطان، و تقهر عبدة الطاغوت، و ترعد خبيثات النفوس، و تهزّ الأرواح و تحرّك الأشباح الصيحة الجهوريّة فريضة في كتاب اللّه المسطور بالبنان» اونچه را که سطر شده و نوشته شده است به وسيله بنان و انگشتان دست اين صيحه جهوريه اين گونه به اصطلاح ثبت شده که فرريضه ايست در کتاب الهي و در بيانات وحياني که بايستي اين صيحه جهوريه همراه با جهر و با صوت بلند باشد اين هم اون چيزي است که از جناب ارباب عقول به نفس خطاب کرده و اين گونه اظهار داشته است ايشون الان دارن يک جمع بندي مي کنن جناب صدرالمتألهين که آنچه که را در باب قرائت و بيان اين اذکار و اين اوراق الهي بيان شده است به هر نحوي که باشد يا جهر باشد يا اخفا يا اعلان باشد يا اصلاح اين هر کدام به نحوي از انحا مناسب و شايسته هستند همان طور که در باب انفاق آمده است که ﴿سِرًّا وَعَلَانِيَةً ليلاً و نهاراً﴾ که برخي ها گفتند که مثلا اميرالمومنين عليه السلام همون گونه که در روايات آمده چهار درهم داشته يکي رو شب داده يکي دو روز يکي رو در علم داده يکي د در خفا در قضيه قرائت و تلاوت آيات الهي و اذکار الهي اين ها هم اين چند گونه بودن مي تواند حسن و خير محسوب بشود « و بما قرّرنا ظهر » آنچه که ما تقرير کرديم و بيان کرديم از اهل حکمت اهل شريعت اهل عرفان و معرفت « ظهر أن كلّا من الجهر و الإخفات، و الإعلان و الإسرار» چه آشکارا و علم باشد چه اخفا و اصرار و در خفا باشد هر کدام از اين قرائت ها مستحسنند بوجه و حيثيه از يک جهتي اين ها مي توانند خوب محسوب بشوند هم آشکارا و بلند خودن هم مخفي و به اصطلاح در سر و نهان خوندن « مستحسن بوجه و حيثية، و اندفع التدافع الذي يتراءى بحسب الظاهر بين ما ورد في باب كلّ منهما من الاستحسان و الاستهجان» و به حسب ظاهر بين آنچه که وارد شده است در باب هر کدام از اين ها الاستحسان ولاستهجان مي تواند به يک حيثيتي خوب باشد چون مثلا اگر در جايي که بايد انسان اخافت داشته باشد جهر باشد اين خوب نيست مستهجن است و اگر در جاي خودش که بايد اعلان باشد و آشکارا باشد آدم هم آشکارا و جهر داشته باشد مستحسن است و جالب و خوب هستش بله « بين ما ورد في باب كلّ منهما من الاستحسان و الاستهجان» هر کدام از استحسان و استهجان در جايگاه خودش مناسب است و ذلک اين به جهت آن است که « لأن ملاك الأمر في أعمال العبد و أفعاله النيّة الخالصة و التوجّه التامّ إلى معبوده و الإقبال بالكليّة إلى مقصوده» اوني که در حقيقت بايد رعايت بشود و ملاک امر در امور هست عبارت است از اين که اعمال بندگان و افعال نيت اولا خالصانه باشد که هيچ امري از ريا و صومعه درش وجود نداشته باشد اين جهت سلبي و جهت اثبات اين است که توجه تام به معبودش داشته باشد و همه با همه وجودش اقبال کند و رو بياورد و ديگه ادباري در کار نباشد توجه در مقابل غفلت اقبال در مقابل ادوار است ولاقبال بالکليه يعني با همه وجودش از قلبش از عقلش از نفسش از جوارحش از جوانحش از همه جهاتش اقبال کند و رو بياورد و يک لحظه ادباري و بي توجهي در کار نباشد « و الإقبال بالكليّة إلى مقصوده، إذ العبادة و العمل بدون الإخلاص في النيّة معطّل و مهمل، كجسد لا روح فيه و بذر لا ثمرة منه» اين نکته قابل توجه هست که جناب صدرالمتألهين دارن متوجه ميکنن که اخفات و اخفا اعلان يا جهر و اصرار اين ها ظاهر مسئله هستن اما اوني که باطن است و هرگز اعمال عباد نبايد از اون ها خالي باشد عبارت است از اخلاص در نيت و همچنين توجه به سمت رب العالمين « و الإقبال بالكليّة إلى مقصوده،» که اين ها مهم و اصل هستند تشبيه معقول به محسوس هم اينه که نيت و اقبال و توجه قلبي مثل روح هست نسبت به جسد همون طوري که جسد بدون روح معنا ندارد و اثر ندارد و همون طوري که بذر بلا ثمر اثري ندارد قرائت هر گونه که باشد چه جهر چه اخفات چه علم چه اصرار به خوداد باشد بدون نيت بدون توجه تام و اقبال بالکليه هم اثري نخواهد داشت استناد مي کنند اين مطلب را به کريمه ﴿وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ‌﴾ اون چيزي که مورد امر و دستور و فرمان الهي است اين است که انسان خدا را ياد کند تذکر به ياد الهي داشته باشد اما اوني که مهم است اين است که اخلاص در عمل را و در نيت را فراموش نکند حالا جهر باشه يا اخفات يا اعلان باشه يا اصرار اون ها چندان مهم نيستن « كجسد لا روح فيه و بذر لا ثمرة منه» خب « فإذا كان تمام العمل بالإخلاص» اگر تمام عمل انساني در سايه اخلاص که روح عمل هست انجام شد خب انسان مادامي که در اين نشئه دنيايي هست يک « و لم يطلق روحه عن أسر هذه القيود الجسمانية لا يأمن عما يشوّش روحه» انسان مي خواهد که تشويش روح نداشته باشد در امان و امنيت باشد اين نيازمند به اين است که انسان در اين نشئه ي دنياييه روحش از اسارت اين قيود جسماني رهايي پيدا بکند و آزاد بشود و اين قيود جسماني چيزي جز هوا و هوس و مشت حيات نفساني نيست اگر انسان خالصانه روي به هم به سمت حق بياورد و به تعبير ايشون اقبال کليه و توجه تام به ساحت حق حضرت حق سبحانه و تعالي داشته باشد او مي تواند از تشويش ها و اضطرابات روحاني و التهابات نفساني نجات پيدا بکند بله « فالإنسان ما دام في هذه النشأة الدنياوية و لم يطلق روحه عن أسر هذه القيود الجسمانية لا يأمن عما يشوّش روحه و يبعده عن حاقّ النيّة الإلهية،» آنچه که او را از به اصطلاح تشويش روحاني و دور داشت از حاق نيت الهي که اون حقيقت نيت الهي هست او را دور بدارد طبعا او بايد در سايه چنين نيتي که اخلاص در عمل هست توجه داشته باشد بنابراين « يحتاج غالبا في أوقات انزعاجه إلى الحق إلى العزلة و الخلوة و الاستيحاش عن الخلق، و الإسرار في العبادات و الأذكار،» انسان به صورت رسمي و قاعده کلي محتاج است که در اوقاتي که مي خواهد کنده بشه به سوي حق و هجرت بکنه و از رجس و پليدي مهاجرت بکنه به سمت حق اين شايسته است که در عزلت و خلوت و استيحاش عن الخلق باشد که خودش رو از حلب فاصله بده به هر حال خلق يک سلسله حواشي دارد يه سلسله لواحقي دارد که اون ها انسان رو مشغول مي داره و يک نوع توجهي رو براي انسان فراهم مي کنه براي اينکه انسان متوجه تام باشه به سمت حق و بالقبال کليت داشته باشه و به کليه اقبال داشته باشد لازم است که در حال انزعاج باشد کنده شدن به سمت حق باشد و به سمت عزلت و خلوت حرکت بکند و در عبادات خودش و اذکار خودش در حالت اصرار و مخفيانه حرکت بکند « فيحتاج غالبا في أوقات انزعاجه إلى الحق إلى العزلة و الخلوة و الاستيحاش عن الخلق، و الإسرار في العبادات و الأذكار،» اين نوع است اخلاص و انزعاج باعث مي شود که « تخلصا عن فتنة السمعة و الرياء في الإظهار،» خيلي ها همي کنند اشتغال به عبادت و اذکار و صلوات و امثال ذلک براي اون ها خودش حجاب مي شه براي آن که اين ها حجاب نشه مانعي در مسير کمال نباشه و موجب صنع وريا حاصل نشود طبيعي است که بايستي با اين نوع از حرکت که « في أوقات انزعاجه إلى الحق» به عزلت پناه ببرد و اهل خلوت و اسيحاش باشد و نظائر آن؛ « تخلصا عن فتنة السمعة و الرياء في الإظهار، و تحفّظا على إدامة مراسم العبودية للّه الواحد القهّار،» اين مراسم عبوديت در پيشگاه خداي احد واحد قهار که داراي اين گونه از اوصاف کمالي هست اگر خودش رو انسان بخواهد در پيشگاه چنين پروردگاري بر عبوديتش استمرار داشته باشد و اعمال عبادي و مراسم عبادي اش را مستمر داشته باشد خوب است و شايسته است که در « العزلة و الخلوة و الاستيحاش عن الخلق، و الإسرار في العبادات و الأذكار،» قرار بگيرد « تحفّظا على إدامة مراسم العبودية للّه الواحد القهّار، و إقامة لوظائف المذلّة و التواضع و الانكسار» اونچه که حضور در مردم رو در حقيقت يعني حضورم در پيش مردم موجب آن مي شود بيشتر صمعه و ريا است و بيرون شدن از مقام اخلاص و تحفظ بر عبوديت است مي فرمايند که اگر کسي بخواد چنين ويژگي هايي رو تحصيل کنه و تخلص از فتنه صمعه و ريا و تحفظ بر ادامه مراسم داشته باشد شايسته است که انزما عزلت انتخاب کند و خود را در استيحاشان عن الخلق ببيند به « و إقامة لوظائف المذلّة و التواضع» بله يکي از مسائلي که در فضاي عبادت لازم است اين است که انسان خودش را ذليل خدا بداند «الهي عبيدك بفنائك، مسكينك بفنائك، فقيرك بفنائك‌ عبدك بفنائك، مسكينك بفنائك، فقيرك بفنائك‌» اين بسيار ارزشمند است در پيشگاه خدا اين انکسار قلب و مذلت و تواضع انکسار موجب تقرب به صاحت الهي مي شود که انسان را در پيشگاه خدا مقرب مي گرداند مقرب يعني اون کسي که اين فاصله ها رو طي کرده و زير پا گذاشته و از دوري عالم ماده و دوري عالم قدس نجات پيدا کرده يعني اون ها رو از خودش دور داشته نه در عالم ماده است نه به عالم برزخ هست بلکه متقرب است ساحت اله و با حيثيت هاي الهي زندگي مي کند « تقرّبا إلى العزيز الغفّار لقوله: «أنا عند المنكسرة قلوبهم» خب همچنان در مسير جمع بندي از بيان اين نکات هستند که چه کند انسان که از شايستگي بيشتري برخوردار باشد و هنگام تلاوت با تلاوتي که حالا گاهي علم گاهي مخفيانه گاهي جهر گاهي اخفات وظاهر آن صورت مي پذيرد در مکانت خودش و در جايگاه خودش هر کدام اثربخش « و أما إذا قوي روحه بالعلم و العمل و استحكم أساس معرفته و إيمانه باللّه‌ عز و جل، و فنى نفسه عمّا سوى اللّه بحيث يكون وجود الدنيا و ما فيها في نظر شهوده كظلّ و في‌ء- بل كلا شي‌ء- فلا يتغيّر حاله عند تغيّر الأحوال، و لم يبرح عمّا هو عليه في كل حال» بنابراين اين نتيجه و اثر مهم و ثمر بخشي است که اين حرکت هايي که به صورت صيحه يا احيانا آرام و متين داره بيان ميشه هر کدام به جنبه خودش و در جايگاه خودش داراي اثراتي هستن « و فنى نفسه عمّا سوى اللّه » اون کسي که نفسش را در راه غير خدا هزينه مي کند صرف مي کند که پيشگاه خدا تقرب بجويد به حيث که « يكون وجود الدنيا» و آنچه که در دنيا است در نظر شهودش مثل ذل و فيع هست بلکه اينا اصلا شي نيستن کلاشيء هستند مثل « و سيرت الجبال فکانت سرابا » ما اين هستي را اين هستي دنيا با اين عظمت را داراي عظمت و داراي علو و رفتعت و نظائر آن مي دانيم در حالي که اين ها صفرند و هيچ ارزشي ندارند به حيث که «يکون وجود الدنيا و ما فيها في نظر شهوده كظلّ و في‌ء- بل كلا شي‌ء» در حقيقت اين بل استدراک مي کند که اين ماسوي الله در حقيقت در حکم يک امر ناشدني است مثل هذ الإنسان بله « كلا شي‌ء- فلا يتغيّر حاله عند تغيّر الأحوال » حال انساني عند تغير الاحوال ديگه تغيير پيدا نمي کند يک استوانه وجودي پيدا کرده و وجود استواري پيدا کرده که « کَالجَبَلِ الرّاسِخِ لاتُحَرِّکُهُ العَواصِفُ فلايغيّر حاله عند تغيّر الأحوال، و لم يبرح عمّا هو عليه في كل حال» عوض نمي شه تغيير پيدا نمي کنه بالا و پايين نميره و صفا و وفا پيدا نمي کنه در هر حالي بنابراين « فالأحسن لمثل هذا الإنسان أن يبرز من مكمنه » شايسته است براي همچين انساني که داراي چنين خلق و خوي است از اخلاص برخوردار است و از تشويش نفساني و روحاني هم نجات پيدا کرده و خودش را از فتنه صومعه و ريا و از مراسمي که احيانا ممکن است انسان ها رو به فريب ببرد نجات پيدا کرده است چنين انساني « فالأحسن لمثل هذا الإنسان أن يبرز من مكمنه و يظهر للخلق مرتبته و حاله» اين انسان که چنين ويژگي هايي رو رعايت کرده هم در ظاهر و هم در باطن با اين ويژگي ها خود را مشغول داشته چنين انساني ديگه شانيت اون رو پيدا مي کنه که مکمن الهي براي او ظهور کند « فالأحسن لمثل هذا الإنسان أن يبرز من مكمنه و يظهر للخلق مرتبته و حاله» در اينجا هم بايد انسان از خودش و حقايقي که خودش ايجاد کرده و توانمندي هايي که ايجاد کرده است بهره ببرد « فالأحسن لمثل هذا الإنسان أن يبرز من مكمنه» آشکار بشود از مکمن خودش از محل غيب خودش اون وقت هست که از سراي خلوت به عالم جلوت بيايد هيچ وقت نمي گيم که مسلم انساني هيچ وقت نمي گوييم که اين انسان محسن و شايسته در حقيقت در پيشگاه پروردگار عالم از اون نيت خالص و از اون رهايي شدن از قيود جسماني دور مانده است « فالأحسن لمثل هذا الإنسان أن يبرز من مكمنه » آشکار بشود از آن محل غيبش «و يظهر للخلق مرتبته و حاله » بله چنين انساني که از فتنه صمعه ورييا رسته و مدام مدام محافظت کرده بر مراسم الهي و اذکار الهي چنين انساني البته جا دارد که به هر نوعي که صلاح مي داند عبادت را عمل بکند « فالأحسن لمثل هذا الإنسان أن يبرز من مكمنه و يظهر للخلق مرتبته و حاله ليتأسّوا به و تبرّكوا بوجوده » که در حقيقت چنين انساني مي شود جايگاهي که انسان بايد به او تأسي بکند و از متبرک بشود و او را ملاک و معيار خودش قرار بدهد « ليتأسّوا به و تبرّكوا بوجوده، و تقيّدوا به في طريق السلوك و العبادة و الطاعة و هكذا كان دأب أكابر العلماء و المجتهدين في البداية و النهاية » اين گونه بوده است روش و منهج عالمان شايسته و اين گونه مي شود که اين شخص مورد تأسي و مورد تبرک واقع مي شود و به او متمسک مي شوند و به او متاسي و مت برک مي شوند تا بتوانند شئون خودشون رو در حقيقت اداره کنن همون طوري که امام عليه السلام و پيامبر گرامي اسلام از طرف حق سبحانه و تعالي مامور به هدايت و به سلوک انسان ها هستند اينجا هم همي کنند طور « ليتأسّوا به و تبرّكوا بوجوده، و تقيّدوا به في طريق السلوك و العبادة و الطاعة» و جامعه چنين انساني رو ملاک و معيار براي طريق سلوک و عبادت و طاعت قرار مي دهد « و هكذا كان دأب أكابر العلماء و المجتهدين في البداية و النهاية» در کتاب بدايه و نهاييه که يک جا البته چاپ شده در حقيقت دعو علما با مجتهد اين گونه بوده است که اون ها با چنين حرکت هايي يعني گاهي اوقات اخفات گاهي اوقات اعلان گاهي اوقات جهر گاهي اوقات اصرار سعي مي کردن که رضايتي رو که حق سبحانه و تعالي در اين گفتگو برايش لازم هست اون را رعايت بکنند و پوشش بدهند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo