< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1402/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر ملاصدرا/ آية الکرسی/

 

جلسه بيست و سوم از تفسير آيت الکرسي تفسير جناب صدرالمتألهين صفحه هفتاد و نه و امروز هم دهم هشت هزار و چهارصد و دو هست « في تحقيق أن مسمى «اللّه» معبود للكمّل من العرفاء دون غيرهم بحسب الحقيقة » خب همونطور که مستحضر هستيد مرحوم صدرالمتأهين طي بيست و دو مقاله آيت الکرسي رو شرح فرمودند تفسير کردند و هر مقاله هم به عنواني و فرازي از فرازهاي آيت الکرسي برمي گرده چون فراز اول لفظ جلال و شريفه الله هست که فرمود الله لا له الا هو الحي القيوم راجع به الله طي هشت مقاله در حقيقت مسائل خودشون رو مطرح مي کنن و اين مسئله هشتم از مقاله اولي از تفسير آيت الکرسي است که در اين جلسه بازگو مي شود آخرين بخشي که در اين فراز مطرح مي کنند اين است که مسمي الله يعني حقيقتي که لفظ الله بر آن دلالت مي کند اين تنها و تنها معبود کمل از اهل معرفت است و غير اهل معرفت غير کملين از اهل معرفت هرگز اون حقيقت و مسماي لفظ جلاله ي الله رو نمي تونن دسترسي پيدا بکنن به حق بلکه هر کدام از افراد به بخشي از اين الله که اسما او است و تجليات اوست راه پيدا مي کند اوني که معبود کمل از اهل معرفت است تنها کساني است که وها حقيقتي که کمل از اهل معرفت به او راه پيدا مي کنند عبارت است از مسمي لفظ الله؛ اهل معرفت در فرازهايي در کلماتي بازگو کردند که ذات حص سبحانه و تعالي قابل معرفت نيست اين سخن نبي گرامي اسلام که فرمود « ما عرفناك حق معرفتك، و ما عبدناك حق عبادتك‌» اين به جهت اين است که راه براي انسان ممکن نيست که به حريم واجب راه پيدا بکند و شناخت جامع و کاملي از حقيقت واجب بيابد هم اين است که محيط يعني حق سبحانه و تعالي به احاطه محاط در نخواهد آمد و هم اينکه محاط امکان اينکه به حقيقت محيط به جميع جوانب راه پيدا بکند وجود ندارد ادله و براهين اين مسئله در کتاب هاي اهل معرفت خصوصا آثاري از حضرت آيت الله جوادي يا آملي آمده مشهود هست حالا انشاالله اين بحث ها هم در مقام تحقيق خواهد آمد اما آنچه که در اينجا بيان مي شود اين است که در مرحله اولي از اين بحث اين مسئله رو مطرح مي کنند که نوع انسان ها آنچه را که عبادت مي کنند مسمي الله نيست بلکه اون ها عبادتشون نسبت به اون چيزي است که اون رو معرفت پيدا کردن و بهش اعتقاد پيدا کردن و وقتي به معرفت و باورها و اعتقادات نوع مردم مراجعه مي کنيم مي بينيم که اوني که الله فرض کرده اند هرگز اون حقيقت ذات مستجمع جميع کمالات نيست بلکه جلواتي از اون حقيقت و آياتي از آن حقيقت است که دارن او رو باور مي کنند و به او دارن توجه مي کنند و عبادت مي کنن بنابراين اين سخن را بايد دانست که معرفت الله اون حقيقتي که مسماي الله هست جز براي کمل از اهل معرفت اتفاق نمي افتد و تازه الله هم اون هويت غيبيه نيست بلکه تجلي اون هويت غيبيه است که تا حدي امکان اين که انسان بتواند يعني کملين از اهل معرفت بتوانند به حريم او نزديک بشوند وجود دارد بياني را از امام باقر عليه السلام که ظاهرا سندي هنوز براي اين سخن پيدا نشده ولي نوع اهل معرفت و حکمت از اين حديث بسيار پرمعنا و پر مغز باقري عليه السلام استفاده مي کنند اين است که « کُلّما ميزتموه بأوهامکم في أدقّ معانيه فهو مخلوق لکم مردود إليکم » اونچه که شما فکر مي کنيد که با دقيق ترين و لطيف ترين دقايق عقلي و وهمي بهش رسيديد اين خداست نه هرگز اين الله نيست بلکه مصنوعي است مثل خود شما و به خود شما برمي گردد و هرگز نمي تواند جايگاه الله اون حقيقت الله را حقيقتي که تحت لفظ الله وسمي الله است را پر کند نکته لطيف ديگري که اينجا هم مطرح است اين است که حتي کساني که بت پرست هستن و اصنام و اوصان اون ها اول از منظر اوهام و عقول مي گذرد و بعد به صورت اجسام به صورت چوب و سنگ و آهن تبديل مي شود يعني اين اصنام و اوسان معبودهاي بالعرض اند و اوني که معبود به ذات هست عبارت است از همون اوهام و همون تصورات و تفکراتي است که در حوزه ي عقل و ذهنشون پروروندن ولي اون چيزي که الان به عنوان اوسان اصنام هست يک برساخته ايست از تصورات و معقولات ذهني و عقلي اين ها اول تبيين مي کنند که اونچه را که ديگران به عنوان معبود خود شناخت اند و به عنوان الله سبحانه و تعالي به او تقرب مي جويند اين هرگز اون حقيقت و مسمي الله نيست بلکه باورها و ذهنيات و تصورات اون هاست که در ذهن اين ها به عنوان الله به اصطلاح معنا شده و اون ها فکر مي کنند که اين الله هست بعد از اينکه نفي کردند که اين الله نيست به سراغ اون مسمي حقيقي مي روند و راه رو براي اون معنا باز مي کند اين بحث يک آثار اجتماعي بسيار سنگيني هم داره که انشاالله در خلال به اون اشاره مي شود « المسألة الثامنة في تحقيق أن مسمى «اللّه» معبود للكمّل من العرفاء دون غيرهم بحسب الحقيقة اعلم أن أكثر الناس لا يعبدون اللّه من حيث هو اللّه » بيشتر مردم و مردم زيادي هستند که اون چيزي رو که عبادت مي کند هرگز اون مسمي الله نيست بلکه اونچه را که عبادت مين جز معتقدات و باورها و تصورات اون ها به اينکه اون الله هست چيز ديگري نيست « و إنما يعبدون معتقداتهم في ما يتصوّرونه معبودا لهم» اون چيزي که در حقيقت معبود اون ها هست باورها و اعتقادات و تفکرات و تصورات اون ها است در حالي که وقتي تصور اون ها را مي شکافيم و واکاوي مي شود اون تصورات معلوم ميشود که اون ها هرگز در حقيقت نمي توانند خدا باشند « و إنما يعبدون معتقداتهم في ما يتصوّرونه معبودا لهم» در آنچه که اون ها تصور مي کنن که اون معبود اون ها هست اون ها اون تصورات رو مي پرستن و عبادت مي کنن در حقيقت « فإليههم في الحقيقة أصنام ينحتونها و يتصوّرونها بقوّة اعتقاداتهم العقليّة و الوهميّة» البته هر کسي به لحاظ مسائل فکري و معرفتي قوتي دارد بعضي ها قوت قوي تري دارن بعضي ضعيف ترن ولي اون معتقد اون ها در حقيقت بر اساس قوت فکري اون ها شکل مي گيره و اون ها اون معتقداتشون رو باور دار دارند و عبادت کنند و عملا اين ها را مي توانيم اصنام و اوسان ذهني و عقلي محسوب بکنيم که اصنام اوسان به اصطلاح خارجي اين ها به واسطه اين اصنام ذهني شکل مي گيرند و برساخته اون اصنام ذهني هستن « فإليههم في الحقيقة أصنام ينحتونها و يتصوّرونها بقوّة اعتقاداتهم العقليّة و الوهميّة،» و اين همون نکته ايست که عالم اهل بيت نبوت و ولايت سلام الله عليهم اجمعين يعني امام باقر عليه السلام که يقبر العلم بقرا که شکافنده علم اين امام عزيز نام و لقب گرفته است ايشان اين جور فرمودند که « كلّ ما ميّز تموه بأوهامكم و عقولكم في أدقّ معانيه فهو مصنوع مثلكم مردود إليكم»- إلى آخر الحديث» البته در تحقيقي که ذيلا انجام شده ميگن اين حديث منصوب به امام باقر است ولي تاکنون در مجامع روايي يافت نشده خب بر اساس اين استدلال يک و اين بيان امام باقر علي دو « فلا يعتقد معتقد من المحجوبين الذين جعلوا الإله في صورة معتقدهم فقط إلها إلا بما جعل في نفسه و تصوّره بوهمه» محجوب به کسي مي گويند که در احتجاب و حجاب قرار گرفت و کساني که بر اساس تصور و تعقلشون براي حق سبحانه و تعالي يه موقعيتي داره نفس شون قرار داده اند خب به جهت اينکه خدا در پي حجاب اين هاست و اين ها نمي توانند خدا را ببينند پس اين ها محجوبند و لذا از اين جهت اون ها را محجوب مي نامند محجوبند چون در حجاب عقل و تفکرند خدا محجوب نيست انسان است که در حجاب تصور و تعقلش مي ماند اون کساني که توانستن همه حجاب ها و همه تعلقات و تعينات را بشکنند اون ها مي توانند به حريم الهي نزديک بشوند وگرنه کسي که بخواهد با تصور و تعقل خدا را بشناسد اين امکان پذير نيست « فلا يعتقد معتقد من المحجوبين الذين جعلوا الإله في صورة معتقدهم فقط إلها » در حقيقت خدا را در صورت به اصطلاح معتقد خودشون اله قرار دادن اله اين نيست اما اين ها بر اساس تصور و تعقلي که داشته اند به اين جا رسيدن و اون معتقد خودشون رو اله دانستن در حالي که اله اين نيست « إلا بما جعل في نفسه و تصوّره بوهمه » اون چيزي که اين محجوبين به عنوان خدا قرار داده اند اين چيزي جز صورت معتقد اون ها نيست « فإلهه مجعول لنفسه » بنابراين خداي اين ها مجعول است براي خود اون ها يعني خود اون ها جعل کردن و منهوت است يعني تراشيده شده است « بيد قوّته المتصرّفة،» که در قرآن هست که ﴿يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا﴾ يعني از کوه ها خانه هايي رو مي سناختن و مي کندن اينجا هم در دلشون و در نفسشون بر اساس به اصطلاح ابزار عقل و تصور خدا را نهد مي کردند و مي تراشيدند بنابراين هيچ فرقي نيست بين اسنامي که « فلا فرق بين الأصنام التي اتّخذت إلها و بينه في أنّه مصنوع لنفوسهم » بنابراين فرقي بين اين اسنام و اوسان خارجي با اسنام و اوسان ذهني که بر اساس معتقدات بر اساس تفکرات و تصورات ساخته شده است نيست خواه در اين اين اصناف در خارج باشد خواه در داخل ذهن باشد داخل نفس باشد بلکه بالاتر « بل الأصنام الخارجية أيضا إنّما عبدت من جهة اعتقاد الالوهيّة من عابدها في حقّها » بنابراين اون چيزي که به عنوان اصنام و اوسان وجود دارد اينا برسخته هاي ذهني يک انساني است که در حقيقت يک سلسله معتقداتي رو بر اساس تصورات و تعقلات براي خودش ايجاد کرده است « فلا فرق بين الأصنام التي اتّخذت إلها و بينه في أنّه مصنوع لنفوسهم» بنابراين اين اصنامي که عده اي به عنوان مشرک اون ها رو خداي خودشون گرفته اند فرقي نميکنه بين اين خداها و بين اون خداهايي که در نفس انساني بر اساس تصور و تعقل ساخته مي شود « سواء كانت في خارجها أو في داخلها » خارج نفس باشند يا در داخل نفس باشد بلکه بالاتر اصنام خارجي « لأصنام الخارجية أيضا إنّما عبدت من جهة اعتقاد الالوهيّة من عابدها في حقّها» اگر اين سنگ و گل مورد پرستش واقع مي شود چون اون عابدش در ذهن خودش اين ها رو خدا ديده و بر اساس ذهن خودش اين ها را به صورت سنگ وگل درآورده است « فالصورة الذهنيّة معبودة حينئذ بالذات » بنابراين چه کساني که در نفس يک سلسله خداياني رو ساختن يا چه کساني که در خارج يه سلسله اصنامي رو به عنوان خدا گرفت اند فرقي نمي کنه پس « فالصورة الذهنيّة معبودة حينئذ بالذات، و الصورة الخارجيّة معبودة بالعرض » اون هايي که اصنام و اوسان را يا ماه و خورشيد و ستاره را بعنوان خداي خود مي دانند اول در ذهن ساخته اند الان ذهن خودشون رو در قالب اين ماه و ستاره عبادت مي کنن اون ها معبود بالعرضند و معتقدات اون ها در نفس و ذهن معبود بهذات است « فمعبود عبدة الأصنام كلّها ليست إلّا صور معتقداتهم» بنابراين معبود عابدان اصنام همه شون همه عابدان اصنلام معبودشون نيست مگر بصور معتقداتشون در حقيقت اگر اين سنگ وگل رو عبادت مي کنند سنگ و گل نشانه عرض کنم که به اصطلاح همون معتقداتي است که در ذهن هست که اون ها اصلا و اين ها فرع « فمعبود عبدة الأصنام كلّها ليست إلّا صور معتقداتهم و أهواء أنفسهم » و اين که خداي آال در قرآن اشاره کرده است ﴿أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ‌﴾ ناظر به همين است که بر اساس هوا و هوس ساخته ذهن مي شود و مطلبي ايجاد مي شود که اون مطلب بر اساس اون اصنام و اوسان ساخته مي شوند بنابراين خداي اون ها همون هوس هاي اون ها و اوهام اون ها است ﴿أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ‌﴾ اين هوا همون اوهام است همون خيالات است همون تصورات دروغيني است که در حقيقت به عنوان خدا اتخاذ مي شود « فكما أنّ أصحاب الأصنام الجسمية يعبدون ما عملوها بأيديهم، » همون طوري که اصحاب اصنام جسمي يعني اصنام و اوسان سنگي و گلي و خشتي است عبادت مي کنند آنچه را که عمل کرده اند و با دست هاي خودشون ف« فكذلك أصحاب الاعتقادات الجزئيّة في حقّ الحقّ يعبدون ما كسبتها أيدي عقولهم‌ » بنابراين اول با دست هاي عقل و تصور ذهني اين خداها در نفس ساخته مي شود و ثانيا بر اساس اين ساخته ها ساخته اي ايجاد مي شود به عنوان اصنام و اوسان « فكذلك أصحاب الاعتقادات الجزئيّة في حقّ الحقّ يعبدون ما كسبتها أيدي عقولهم‌ » و اينجاست که جا دارد که گفته بشود ﴿ أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ‌﴾ چه اونهايي که بر اساس تصور و تعقل خودشون يه سلسله خداياني رو در نفس خودشون به عنوان خدا معاذالله فرض کردن چه اون کساني که در خارج به يک سلسله اصنام و اوسان معتقد شدند در مقابل اون ها پرستش مي کند و عبادت مي کنن هر دو نوعشون قابليت اين رو دارند که به اون ها و ما يعبدون آنچه که عبادت مي کنند اف گفته شود ﴿أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ‌﴾ که اين اف حرف طرد است و اين سخني است که براي نادرستي و ناصحيح دانستن يک حقيقتي گفته مي شود خب اين نفي خدايان دروغين چه در خارج نفس چه در داخل نفس « أما الكمل من العرفاء فهم الذين يعبدون الحقّ المطلق المسمّى باسم «اللّه» » اين ها هستند که حق مطلق رو مي توانند عبادت بکنند و کمل از عرفا اين ها به اولا اونچه را که تصورات اولي و تعقلات اولي اون هاست توجهي ندارد بلکه اونچه که مورد تصور اون هاست و باور اون هاست مسمي حقيقي الله است « و أما الكمل من العرفاء فهم الذين يعبدون الحقّ المطلق المسمّى باسم «اللّه» من غير تقييد باسم خاص و صفة مخصوصة، فيتجلّى لهم الحقّ تعالى، المنعوت بجميع الأسماء، و هم لا ينكرونه في جميع التجلّيات الأسمائية و الأفعالية و الآثارية، بخلاف المحجوب المقيّد الذي يعبد اللّه على حرف فإن أصابه خير اطمأنّ به و إن أصابته فتنة انقلب على وجهه» اونچه که قابل توجه است اين است که در حقيقت کمل از عرفا خدا را و همه اسماي الهي را در حقيقت اعتقاد دارند و وقتي خدا را عبادت مي کند يعني خدا را در تمامي تجلياتش مي پرستن و او که منعوط به جميع اسما هست او مورد عبادت خدا قرار مي گيرد اگر احيانا خدا را عبادت مي کنند نه بر اساس اين است که در حقيقت بخشي از جلوه ها و اسماي الهي را بلکه حق مطلق را که همه اسمائش ظاهر شده است رو در حقيقت عبادت مي کنند « فيتجلّى لهم الحقّ تعالى، المنعوت بجميع الأسماء، و هم » يعني همين کمل از عرفا « لا ينكرونه في جميع التجلّيات الأسمائية و الأفعالية و الآثارية » حتي آثار که اثر همون جاي پا هستش جاي فعل حق را اثر مي گويد هر چه که از حق سبحانه و تعالي هست در حقيقت مورد توجه اون هاست و همين سخن الله نور السماوات و العرض در حقيقت اين ها به اون خدايي اعتقاد دارن که همه ي آسمان و زمين و آنچه که بين آسمان و زمين است از تجليات رب العالمين است اين ها کساني نيستند که خدا را در يک بخش اعتقاد داشته باشند در يک بخش اعتقاد نداشته باشند اين ها محجوب نيستن مقيد نيستن اين ها مطلق اند و خداي مطلق رو زيارت مي کنن « فيتجلّى لهم الحقّ تعالى، المنعوت بجميع الأسماء، و هم لا ينكرونه في جميع التجلّيات الأسمائية و الأفعالية و الآثارية، بخلاف المحجوب المقيّد الذي يعبد اللّه على حرف » به خلاف اون عابداني که محجوبن به حجاب عقل و تصورات خودشون و مقيد هستن به همين نوع تفکري که دارم و عبادت مي کنند خدا را يک جهتي بر اساس يک رويکرد اما از رويکردها و جهات ديگر غافلند « فإن أصابه خير اطمأنّ به و إن أصابته فتنة انقلب على وجهه» که اين برگرفته از آيه يازده سوره مبارکه حج است که در اين سوره حق سبحانه و تعالي اينوطر مي فرمايد، مي فرمايد «اعوذبالله من الشيطان الرجيم ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ﴾» اين يعني از ميان مردم کسي هست که خدا را با ترديد عبادت مي کند ايمانش ضعيف است اگر خيري به او برسد خب دلش آرام مي گيرد و اگر بلائي مصيبتي و رنجي به او وارد بشود که از هر دو از بابت آزمايش هستن رو برمي گرداند اين دسته از افراد در حقيقت خب معلومه که خدا رو عبادت نمي کنن اگر لطفي به اون ها برسد به اون لطف به اون آيت به اون جلوه توجه دارن و الا مسمي الله اين مورد عبادت نيست « و ذلك لغلبة أحكام بعض المواطن عليه » يعني اين ها ها کساني هستند که؛ بله اين در حقيقت اونچه را که عبادت مي کنند اين دسته از افراد اون خداي اون حق مطلقي است که تحت هيچ نوع حجابي واقع نمي شود و بر اساس يک رويکردون رويکرد ديگر خدا عبادت نمي شود « و ذلك لغلبة أحكام بعض المواطن عليه و احتجاب بعض المجالي عن بعض في حقه » اين ها به برخي از جلوه هاي الهي و آياتي که براي اون عبدان خير و برکت بياورد اعتقاد پيدا مي کنند اما ديگران نه « و من هذا الاحتجاب ينشأ الاختلاف بين الناس » از همين جاست که اين نکته اي که گفتم بسيار نکته اجتماعي بسيار مهمي هست اينجا است يعني اين اينکه افراد خدا را مطلق و حق جامع و کامل نمي بينن هر کدام به يک جهتي نگاه مي کنند عده اي به جهت جمال عده اي به جهت جلال عده اي به جهت قهر عده اي به جهت مهر نگاه مي کنند اين ها اين نوع از افراد طبعا ديگران رو هم بر اساس همين نوع از معرفت قضاوت مي کنند و اگر گفتن مثلا ايمان اباذر و ايمان سلمان قابل مقايسه نيست و اگر مثلا سلمان يا اباذر مي دانست که سلمان چي اعتقاد داره مثلا با او مخالفت مي کرد از همين قسم است اين اثر اجتماعيش اينجا ظاهر ميشه عده اي مثلا به جنبه هاي قهر و جلال نگاه مي کنند عده اي به جهت جمال مي نگرند و فکر مي کنند که اين دو در مقابل هم اند نه خداي عالم با اسم جلاله الله اين مهر و قهر را اين جلال و جمال رو مديريت مي کند و ما بايستي که تحت نام الله اين مديريت و راهبري رو مواظب باشيم که کجا بايد جاي مهر و مهر داشت و کجا جاي قهر قهر داشت و هم که ما مواطن رو نمي شناسيم و جاي حضور اين اسماي الهي رو نمي دانيم الان منتظر هستيم تا اين اتفاق بيفتد که مهر و قهر با هم شناخته بشود « و من هذا الاحتجاب ينشأ الاختلاف بين الناس، فيكفّر بعضهم بعضا و يلعن بعضهم بعضا » اين نکته خيلي نکته مهميه و متاسفانه در جامعه امروز ما هم جامعه به شدت از اين ناآگاهي رنج ميبره و اون عده اي که خودشون رو به خدا به لحاظ اسم قهر بستن به جنگ کساني مي روند که از اسلام مهر و رحماني سخن مي گويد و الان اين دو تفکر در جامعه بسيار داره جامعه رو اذيت مي کنه ما چون الله شناس نيستيم و قدرت راهبري اين اسما رو نداريم نمي دونيم که کجا بايد جلال را و کجا بايد جمال را از جمال را ازش استفاده کرد و اين بخش عظيمي از جدال ها و نزاع هايي که در عالم اديان اتفاق مي افتد به همين مسئله برمي گردد « و من هذا الاحتجاب ينشأ الاختلاف بين الناس، فيكفّر بعضهم بعضا و يلعن بعضهم بعضا » اين نکته بسيار نکته اي مهم اجتماعي است که امروز جوامع و اديان خصوصا به اون مبتلي هستند و انحراف هايي که بعضا بر اساس افراطي اتفاق مي افتد و حتي بر اساس تفريطي اتفاق مي افتد ريشه در اين گونه از مسائل دارد، « و كل أحد يثبت للحق تعالى غاية ما يراه و يعتقده لائقا بالربوبية من العظمة و الجلالة، و ينكر غيرها، و قد أخطأ و أساء الأدب معه تعالى» اين باعث مي شود که جايگاه الهي شناخته نشود ربوبيت الهي از جايگاه عظمت و جلالت شناخته نشود و انکار غير هم اتفاق بيفتد اينجا است که موجب خطا و اساعه ادب به پيشگاه ساحت الهي انجام مي شود « و هو عند نفسه أنه قد بلغ الغاية في المعرفة و التأدّب. » اتفاقا اين هايي که بر اساس افراط يا تفريط حرکت مي کنند و نه بر اساس اعتدال فکر مين که اين ها خودشون به اصطلاح به حق رسيدن و حق واصل شدن جريان داعش و طالبان و امثال ذلک اينا همين طورن ديگه اينها « و هو عند نفسه أنه قد بلغ الغاية في المعرفة و التأدّب. » اين ها بالاترين و برترين معرفت و تادب رو آموختن اين طور معتقد بود که اگر کسي رو از مثلا شيعيان يا حتي همفکران خودشون که اين گونه فکر نمي کنن بکشند مستقيما در کنار حق سبحانه و تعالي قرار مي گيرن معاذلله « و هو عند نفسه أنه قد بلغ الغاية في المعرفة و التأدّب.» اين نکته رو بايد خيلي روش کار کرد تا يک نکته اجتماعي مهمي ازش به در آورد براي عالم اديان و دين شناسان هم خيلي مهم است « و كذلك حال كثير من الملكوتيين و الملائكة إلّا الإنسان الكامل الذي علّمه ربّه» مي فرمايد که اين مسئله که معتقد عابدين حق سبحانه و تعالي به نحو مطلق نيست اين مخصوص به برخي از انسان ها نيست حتي حال کثيري از ملکوتين و ملائکه هم همين طور است اون ها هم به برخي از جلوات الهي راه پيدا کرده اند اما ملکوتيان اهل اختصام و خصومت و دعوا و نزاع نيستن اما نوع باورشون محدود خواهد بود بود « إلّا الإنسان الكامل الذي علّمه ربّه علم جميع الأسماء و مظاهرها، كما قال اللّه تعالى: ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ* قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا﴾ » اين لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا نشان از محدوديت علمي دارد محدوديت علمي حالا چه بر اساس تصور و تعقل باشد چه برا اساس شهود باشد طبعا حق مطلق را درنمي يابد وقتي حق مطلق در نيافته شد اون انسان يا فرشته در حجاب واقع مي شود محجوب و مقيد است و چنين انساني نمي تواند الله را و مسماي الله را عبادت کند « فإذا تجلّى الحقّ سبحانه بالصفات السلبية التنزيهيّة للعقول المسبّحة المنزّهة، يقبله تلك العقول و يمجّدونه، و يسبّحونه، و ينكره كلّ من لا يكون مجرّدا بل يكون كالوهم و الخيال و النفوس المنطبعة» اين اتفاقا دو مطلب جلال و جمال رو داره تبيين نيست از اون احتجابي که در ابتداي سطر بيان شده ان شاالله در يک فرصت واضح تري بيان خواهد شد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo