< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1401/06/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ملاصدرا/

 

جلسه بیست و هشتم از تفسیر قرآن کریم جناب صدر المتألهین و بحث در سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» است صفحه 395 از این کتاب را در این جلسه إن‌شاءالله مورد بحث و بررسی قرار می‌دهیم.

مرحوم صدر المتألهین بعد از مسئله «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» بررسی این قول و مباحث تفصیلی که گذشت به قول شریف «بسم الله الرحمن الرحیم» پرداختند و در این سخن که در حقیقت از صفحه 389 آغاز شده است در مقدمه این مطالبی بیان شد که مباحثش گذشت و آنها تکرار نمی‌شود اما در این جلسه راجع به خود واژه اسم مطالبی را مطرح می‌کنند وقتی می‌گوییم «بسم الله الرحمن الرحیم» اسم یعنی چه؟ مفاد این کلمه شریف چیست؟ در لغت به چه معنایی آمده است؟ در اصطلاح دینی به چه معنایی آمده است؟ و مشخصاً در نگرش‌های قرآنی کلمه اسم چه محملی دارد؟ و چه معنایی برای اسم در حقیقت مدّ نظر است؟

اسم در فرهنگ دینی خصوصاً اسم الله در فرهنگ دینی و خصوصاً در قرآن یک جایگاه ویژه‌ای دارد. نام مبارک الله سبحانه و تعالی یک نام فوق العاده ممتازی است که خدای عالم این نام را برای خود برگزید و این نام برای بیان حقائقی است که در ارتباط با ذات باری سبحانه و تعالی است. در ترجمه عادی می‌گویند الله آن ذات مستجمع جمیع کمالات است حالا در فرازهای بعدی یک مقدار بیشتر این معنا باز می‌شود ولی این سخن هست که الله، اولین جلوه کثرت است که بعد از مقام احدیت که در نهایت بساطت و لفّ و اندماج است باز می‌شود. آن حقیقتی که از آن کثرت نشان می‌دهد و آن حقیقت بسیط را در عین بساطت از داشتن کثرت معانی خبر می‌دهد نام شریف الله است.

اما به هر حال تا قبل از اینکه به این جایگاه معنایی برای الله برسند از فضای لغوی استفاده می‌کنند و بعد جایگاه این اسم را در فرهنگ قرآنی هم بیان می‌کنند که اسم الله مسبّح است منزه است و قدوس است از هر نقصی از هر وسمه‌ای از هر عیبی و این اسم خود همین اسم کارآمد است مؤثر است و برای رفع نگرانی‌ها و دفع مضرات و همچنین برای جلب منافع و خیرات این اسم کارساز است اسم الله، این اسم شافی است این اسم کافی است این اسم امری است که اگر بر چیزی بیاید به هیچ وجه ضرری و نقصی برای موجودی نخواهد بود.

برخی‌ها فکر می‌کنند که این اسم الله به لحاظ لفظ دارای تأثیرات وجودی است! این را دارند رد می‌کنند که لفظ و قول و امثال ذلک که از شفه و از لفظ صادر می‌شود و امثال ذلک، نمی‌تواند بار معنایی وجودی و حقیقی داشته باشد و مؤثر باشد. آنچه که مؤثر است آن حقیقت نام الله سبحانه و تعالی است و آن کسی که این حقیقت را با خود داشته باشد البته مؤثر است مثل انگشتر سلیمانی است که دست سلیمانی می‌خواهد تا آن انگشتر معنا پیدا بکند. اینجا هم سخن همین است لذا آن الفاظی که اهل معنا بکار می‌برند و با بکار بردن این لفظ با آن معنا و حقیقت مرتبط می‌شوند آن لفظ می‌تواند مؤثر باشد بعضی‌ها با بردن نام الله سبحانه و تعالی اگر به دنبال شفا هستند به دنبال رفع مشکلات هستند به دنبال ایجاد سلامت هستند و هر چیزی دیگر، چون جان با آن حقیقت وصل شده است و الفاظ و عبارات در حقیقت علل ارادی و استعدادی برای این امر هستند این الفاظ مؤثرند این اوراد و این اذکار زمانی که از زبان گوینده‌ای صادر بشود که آن گوینده خود را با مبدأ غیب مرتبط ساخته است آن مبدأ غیبی که کارساز است و مؤثر و مفید است البته آن الفاظ می‌تواند مؤثر باشد.

بعضی فکر می‌کنند که این الفاظ و این اوراد و اذکار مستقلاً تأثیر می‌کنند این را جناب صدر المتألهین دارند رد می‌کنند اسم الله اگر از گوینده‌ای صادر بشود که آن گوینده ارتباط غیبی خود را با جهان غیب و مبدأ تأثیر ارتباط را وصل کرده باشد البته این اوراد و اذکار می‌توانند مؤثر باشند ولی بدون آن ربط وجودی و تکوینی این الفاظ کارساز نیستند. فعلاً ما در باب کلمه اسم و جایگاه اسم و نقشی که برای اسم هست سخن می‌گوییم تا مشخصاً راجع به اسم الله سخنان برتری بیان بشود.

می‌فرماید که «فصل [الاسم‌]: اسم الاسم موضوع في اللغة للفظ دالّ على معنى مستقل» اسم اسم آن چیزی که علامت برای شیئی است چون اسم از کلمه «سمه» مشتق است و به معنای علامت است البته علامتی که از خود شیء حکایت می‌کند بدون اینکه به خصائص و ویژگی‌های بیرون از آن حقیقت دلالتی داشته باشد چون یک سلسله عناوینی هستند که بر یک شیء دلالت می‌کنند اما براساس خصوصیات، ویژگی‌ها، امتیازات و نظایر آن، آن اسماء دلالت می‌کنند. نه، اسم آن معنای مستقلی است که بر ذات شیء بدون ملحقات و اضافات دارد دلالت می‌کند.

می‌فرماید که «اسم الاسم موضوع في اللغة» یعنی وضع شده است این اسم در لغت برای آن لفظی که بر یک معنای مستقلی دلالت می‌کند با قطع نظر از خصائص و ویژگی‌های عارضی. چرا؟ چون برای اینکه این کلمه اسم مشتق است از کلمه «سمه» و سمه هم یعنی علامت و نشانه. آن چیزی که می‌تواند علامت و نشانه یک امری باشد آن اسم می‌تواند باشد. «فكأنّه كان منقولا لغويا نقل من مطلق العلامة للشي‌ء إلى علامة خاصّة» سمه یعنی علامت. از کلمه سمه این کلمه و لفظ اسم مشتق شده است از آن نقل شده منقول است یک نقل لغوی است که از کلمه سمه گرفته شده و نشان خاصی برای یک موجود خاص است بدون اینکه جلوه‌های دیگر و خصائص و ویژگی‌های آن شیء بخواهد مورد نظر باشد لذا می‌فرماید که «و هو» یعنی این اسم «اللفظ الدالّ عليه بالاستقلال» اگر یک لفظی به استقلاله بر یک شیئی دلالت بکند که آن شیء را مستقلاً بخواهد تعریف بکند می‌شود اسم. این علامت هست کلمه اسم که از سمه گرفته شده است، ولی علامت خاص است که مشخصاً یک موجود خاص را می‌خواهد نشان بدهد و علامت و نشانه اوست.

«و هو اللفظ الدالّ» یعنی این اسم لفظی است که دلالت می‌کند بر یک شیئی بالاستقلال. بعد ایشان می‌فرماید که چون نظر اهل معرفت این است که اسم را با یک ویژگی خاصی باید شناخت اسم را به گونه‌ای لحاظ می‌کنند که اعم و اشمل باشد یعنی شامل همه آن چیزهایی باشد که در آن شیء وجود دارد با قطع نظر از خصائص و ویژگی‌های بیرونی. آنچه که نشانگر یک شیء به تمام معنای کلمه است به آن می‌گویند اسم. «و لمّا كان نظر العرفاء إلى أصل كلّ شي‌ء و ملاك أمره» در پرانتز «من غير احتجابهم بالخصوصيّات و مواد الأوضاع، كان الاسم عندهم أعمّ و أشمل من أن يكون لفظا مسموعا أو صورة معلومة أو عينا موجودا»؛ یعنی با توجه باینکه می‌خواهند آن حقیقت شیء را بیابند و امر بیرونی که محجوب می‌کند آن حقیقت را، گاهی اوقات این خصائص بیرونی اجازه نمی‌دهند که آن درون و ذات شیء و حقیقت شیء مشخص بوشد. «و لما کان نظر العرفاء إلی أصل کلّ شیء و ملاک أمره» که می‌خواهیم آن شیء را بشناسیم باید آن اصل و آن بنیانی که محجوب و محتجب به خصوصیات نیست مورد نظر قرار بیگرد «من غير احتجابهم بالخصوصيّات و مواد الأوضاع» که در حقیقت این مواد اوضاع باعث می‌شود که اموری بر این شیء عارض بشود و شیء تحت این امور محجوب بماند. آن وقت «كان الاسم عندهم» در نزد اهل معرفت، اسم آن لفظی است که «أعمّ و أشمل من أن يكون لفظا مسموعا أو صورة معلومة أو عينا موجودا» یعنی ما این لفظی که به عنوان اسم بر یک چیزی قرار می‌دهیم را باید از موارد دیگر ممتاز بکنیم نه یک عنوانی که آدم می‌شنود یا یک صورت معلومه‌ای که بر یک شیئی ما اطلاق می‌کنیم و نظایر آن. بلکه همه اینها باید خودشان را از آن فضای استقلالی آن حقیقت شیء جدا بکنند و اسم فقط و فقط دلالت می‌کند بر آن حقیقت آن شیء با قطع نظر از اموری که از بیرون به آن ملحق شده‌اند.

همین معیار و همین ملاک در عرف قرآنی هم در حقیقت وجود دارد بلکه اهل معرفت همین معیار را از قرآن آموختند و اصرار دارند که وقتی اسم بر چیزی مطلق اطلاق می‌شود با این ویژگی‌ها باشد چون به هر حال دقت‌هایی که اینها دارند مبتنی بر کاربردهای قرآنی است «و يشبه أن يكون عرفهم يطابق عرف القرآن و الحديث» در عرف قرآن و حدیث، کلمه اسم با این ویژگی‌ها آمده که به آن اصل و آن حقیقت با قطع نظر از اموری که محجوب می‌کند دلالت دارد. «فإنّ الاسم في قوله تعالى‌ ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى‌﴾[1] و قوله: ﴿تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ‌﴾[2] » در اینجا ملاحظه می‌فرمایید که هم در آن آیه اول خدای عالم می‌فرماید که اسم حق اسم پروردگار تو منزه است این اسم از آن جهت که از ان مسما حکایت می‌کند از آن حکایت بر آن حقیقت دلالت دارد از آن حقیقت برگرفته شده است آن اسم منزه است اسم الله شریف است و منزه است که در حقیقت قدوس و سبوح حتی بر آن اسم هم اطلاق می‌شود زیرا این اسم، خودش را از آن مسمی جدا کرده و تعلق به آن مسما دارد یا وقتی در آیه است که «و تبارک اسم ربک» این اسم فاعل تبارک است یعنی آن چیزی که مبارک است اسم پروردگار توست.

این اسم ذا جلالت است صاحب جلالت است که این «ذی الجلال» وصف اسم است «ذی الجلال و الاکرام» وصف اسم است که این اسم از جلالت و بزرگی برخوردار است. گرچه ذات حق سبحانه و تعالی و رب در حقیقت از جلالت و اکرام برخوردار است و این ذی الجلال برای رب توصیفی است اما آنچه که مبارک است اسم حق سبحانه و تعالی است که از خیر و برکت برخوردار است. چون اسم مسبح است اسم مبارک است طبعاً باید سرّ این معنا روشن شود.

مرحوم صدر المتألهین با این بیان که این اسم با آنچه که در مصطلح نوع مردم و توده مردم است که الفاظ و عبارات و حروف و امثال ذلک است نیست می‌فرمایند آنچه که به عنوان «تبارک اسم» یعنی اسم حق مبارک است یا «سبح اسم ربک الاعلی» که اسم مسبح است اسم مبارک است قطعاً مراد از این اسم، یک سلسله الفاظ و عبارات و حروف و کلمات و امثال ذلک نیست. بلکه آن حقیقتی است اسم حقیقی است که از آن مسما حکایت می‌کند.

می‌فرماید که «مستبعد» بسیار بعید است که «أن يكون المراد به الحرف و الصوت و ما يلتئم منهما» بعید است که مراد از اسم همین کلمات و حروف و اصوات و نظایر آنها باشد چیزهایی که از اینها صادر می‌شود، چرا؟ چون «لأنهما» این حرف و صوت «من عوارض الأجسام» جسم است خود لفظ الله به لحاظ الف و لام و هاء و نظایر آن اینها جسم هستند و جسم که نمی‌تواند تأثیرگزار باشد «لأنهما من عوارض الأجسام و ما هو كذلك» و آن چیزی که جسم است «يكون أخسّ الأشياء» این پست‌ترین اشیاء است که قدرت تصرف ندارد قدرت اثرگزاری ندارد. «فكيف يكون» شیئی که در حد جسم است «مسبّحا مقدّسا» مبارک باشد!؟

برخی گفتند که این اسم از قبیل مجاز حذف است یا مجاز در تشبیه است. این سخن هم سخن بعیدی است که مراد از مجاز حصر یعنی اینکه این کلمه باشند یک کلمه حذف می‌شود به جهت اینکه آن کلمه دلالت دارد مثل «و اسئل القریة» که کلمه اهل حذف شده است و ما مجوز حذف را هم داریم برای اینکه آن کلمه دوم دار از این کلمه اول حکایت می‌کند. لذا «و اسئل القریة» می‌شود «و اسئل اهل القریة». این‌جور نیست که از قبیل مجاز حذف باشد و آن معنای اصلی حذف شده باشد یا مجاز در تشبیه باشد که در حقیقت به اقتضای مشابهت آن معنای اصلی که دلالت بر آن حقیقت دارد حذف شده باشد نه! این اصلاً اولاً ضرورتی «و القول بكونه من قبيل مجاز الحذف أو المجاز في التشبيه بعيد من غير ضرورة داعية مع وجود معنى حقيقي» اگر واقعاً کلمه اسم دلالت بر آن معنای حقیقی دارد دلیلی برای حذف این کلمه وجود ندارد. چون ما در مجاز حذف یا مجاز در تشبیه دلیل می‌خواهیم اگر حذف می‌کنیم اگر یک امری را محذوف قرار می‌دهیم. با وجود اینکه این معنا یک معنای رشیدی است و دلالت بر مسمی می‌کند و اصل هم همین معنا هست، سخن از مجاز حذف و مجاز در تشبیه خیلی معنا ندارد.

«من غیر ضرورة داعیة مع وجود معنی حقیقی فاسم اللّه عندهم معنى مقدّس عن وصمة الحدوث و التجدّد»، اسم الله سبحانه و تعالی خود همین اسم با قطع نظر از آن مسما و آن حقیقت، در نزد اهل معرفت و در نزد اهل قرآن یک معنای مقدسی است که از عیب و نقص حدوث و تجدد در امان است این منزه است از نقیصه تکون و تغییر و اینها. تکون معمولاً در مقابل مبدعات و مکوّنات و همین موجودات عالم طبیعی هستند که دارای حرکت و دارای تکامل و نظایر آن هستند و تغییر و حدوث و امثال ذلک که همه اینها نشان عالم طبیعت است و نقص و ضعف وجودی برای اینها هست اما اسم الله منزه است حتی این اسم مسبح است و منزه است از این‌گونه نقص‌ها.

«فلهذا» چون این اسم چنین جایگاهی دارد هم مسبح است هم مبارک است و هم منزه است از هر عیب و نقصی، از این جهت خود همین اسم شفابخشنده است و مؤثر است. آن کسی که خود این اسم را «بأنه حاک عن المسمی» یاد می‌کند و قلبش متوجه به عالم اله است و این اسم را از آن مسمای حقیقی کَنده و جدا کرده است همین اسم کافی است که اثربخش باشد و مؤثر باشد. «منزّه عن نقيصة التكوّن و التغيّر فلهذا وقعت الاستعانة و التبرّك باسمه تعالى» برای تبرک و استعانت جستن به اسم الله به همین اسم توسل می‌کنند و استعانت می‌جویند «في مثل قولك: باسم اللّه اقرء و بسم اللّه اكتب» که باء استعانت است و به استعانت این نام حق سبحانه و تعالی می‌خوانم و می‌روم و می‌آیم و می‌نویسم و همچنین. «و جرت العادة بالتوسّل إلى اسم اللّه» اگر عادت توده اهل ایمان بر این است که متوسل می‌شوند به اسم الله. می‌گویند یا الله! نام الله را مستقلاً می‌برند متوجه به این اسم هستند «لطلب الحوائج و كفاية المهمّات في مثل بسم اللّه الشافي بسم اللّه الكافي و في الأدعية النبويّة: باسم اللّه الذي لا يضرّ مع اسمه شي‌ء في الأرض و لا في السّماء» همه اینها با استعانت جستن و متوسل شدن به اسم الله، این اسمی که از آن مسما حکایت می‌کند و کاملاً دلالت بر آن مسمی مدّ نظر باشد و الا لفظ الله که یک سلسله حروف و حرکات و کلمات باشد نه. این «بسم الله الشافی و بسم الله الکافی» براساس این است که واقعاً آن حقیقت شفابخشنده است آن حقیقت کفایت می‌کند مشکلات را. از این جهت این اسم مورد استعانت است مورد توسل است.

مرحوم صدر المتألهین با بیان این نکته می‌خواهند این مطلب را داشته باشند که آنچه که مؤثر در وجود است آنچه که متصرف است آن حقیقتی است که از ذات باری سبحانه و تعالی حکایت می‌کند و چون اسم این عنوانی که برای حق سبحانه و تعالی است از آن مسمای حقیقی برگرفته شده است لذا این اسم شریف است لذا فرمود «سبح اسم ربک الاعلی» یا «تبارک اسم ربک ذی الجلال و الاکرام».

این معنا را دارند تأکید می‌کنند که در نزد محققین از دانشمندان آنهایی که اهل تحقیق‌اند و به حق رسیدند بعضی که اهل ظاهرند همین اذکار و اوراد و همین عنوان ظاهری را در حقیقت ملاک قرار می‌دهند همین الفاظ را قرار می‌دهند اما آنهایی که اهل حقیقت‌اند اهل حق‌اند نه! «[3] و قد ثبت عند محققي العلماء ان المؤثّر في جواهر الأكوان ليس إلّا الباري جلّ اسمه أو ملك مقرّب من ملائكته بإذنه» تنها امری که مؤثر است در حقیقت عالم و در تمام موجودات عالم مؤثر است فقط و فقط ذات باری سبحانه و تعالی است. لذا حکماء قاعده‌ای را در عالم تکوین دارند که «لا مؤثر فی الوجود الا الله» هیچ چیزی در عالم نمی‌تواند مستقلاً مؤثر باشد حتی اگر اسم الله باشد بدون ارتباط با آن حقیقت. محققین از حکماء و از علماء به این معنا رسیده‌اند که آنچه که متصرف در عالم است می‌تواند جلب منفعت کند و دفع مضرّت بکند فقط و فقط وجود مقدس پروردگاری است یا موجوداتی است که مأذون از ناحیه حق سبحانه و تعالی باشد.

«و قد ثبت عند محققي العلماء ان المؤثّر في جواهر الأكوان ليس إلّا الباري جلّ اسمه أو ملك مقرّب من ملائكته بإذنه» بنابراین «فلا تأثير للعوارض الجسمانية في الأشياء الجوهريّة إيجادا و إعداما» هرگز برای عوارض جسمانی که لفظ هم یک امر جسمانی است هرگز نمی‌تواند اثرگزار باشد و هر چه در جنبه ایجادی چه در جنبه اعدامی، هم از جهت سلب و هم از جهت ثبوت باید که یک حقیقتی باشد که منشأ تأثیرگزاری باشد.

بله «نعم الأذكار و الأدعية إنّما تؤثّر من جهة معانيها و اتّصال النفس عند التذكّر بمباديها الفعّالة»؛ خیلی هستند که با کاربرد الفاظ و عبارات و اینها اثربخش‌اند بله اگر آن کسی که این الفاظ و عبارت‌ را می‌گوید متذکر اصل حقیقت باشند متذکر این معنا باشند که این الفاظ و این عبارات دال‌اند حاکی‌اند سایه‌اند اما آنکه مؤثر است آن مسما و آن حقیقت است البته این اذکار و اوراد مؤثرند. «نعم الأذكار و الأدعية إنّما تؤثّر من جهة معانيها و اتّصال النفس عند التذكّر بمباديها الفعّالة» وقتی که ذکر می‌کند و ذکر الله را می‌برد نفس متصل می‌شود به مبادی فعّاله. «فعالم الذكر الحكيم» آن جایگاه وجودی حق سبحانه و تعالی و آن عالمی که این حقائق در آنجا محتوی است آنجا «منبع إنجاح» و موفقیت انسان‌ها است و «المهمّات» آنها را از آن جایگاه خدای عالم برطرف می‌کند. و این اسامی در حقیقت نشانه‌ها و مظاهری هستند که انتقال دهنده آن قدرت آن منبع هستند «فعالم الذكر الحكيم منبع إنجاح المهمّات و مبدأ استيجاب الدعوات» آنکه مبدأ اجابت دعوت‌ها است عالَم ذکر حکیم است یعنی آن جایی است که همه حقائق در آنجا وجود دارند نه اینکه در این الفاظ باشد «لا مقارعة الحروف و الأصوات» نه اینکه اینها اصوات و حروف و الفاظ و اوراد و اذکار بخواهند اثر بکنند «لا مقارعة الحروف و الأصوات و تحرّك الشفتين بالألفاظ و العبارات» خیلی‌ها با این الفاظ و عبارات می‌خواهند کار بکنند و این کار مؤثر واقع نخواهد شد تا زمانی که به آن مبدأ و منبع وصل نشود.

می‌فرماید: «و قد مرّ في المفاتيح‌[4] » در مفاتیح الغیب که مفتاح هفتم از مشهد سوم این مطالب گفته شده است «ما يكشف عن بعض الأسرار المتعلقة بأسماء اللّه» ما نکاتی را در مفاتیح الغیب که این اسرار را کشف می‌کند که اسم الله چگونه می‌تواند مؤثر باشد در آنجا ذکر کردیم.

إن‌شاءالله توفیق به آنجا هست که ما در تحقیق باید اینها را بیاوریم.


[3] . ابن ماجة: باب ما جاء في الدعاء إذا أصبح او أمسى: 5/ 463.
[4] . راجع المشهد الثالث من المفاتيح السابع.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo