< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1401/06/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ملاصدرا/

 

جلسه بیست و هفتم از بیان تفسیر قرآن کریم جناب صدر المتألهین و مباحث هم پیرامون تفسیر سوره «فاتحة الکتاب» است صفحه 394. مرحوم صدر المتألهین در ابتدای شرح سوره «فاتحة الکتاب» مباحثی را مطرح فرمودند که قابل توجه است بحث اول را که به صورت مستوفی بحث شد تحت عنوان قول «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» است که تفصیلاً بحث استعاذه را مطرح کردند و ارکان پنج‌گانه‌ای برای تحقق استعاذه بیان فرمودند که مطالبش گذشت.

وارد خود سوره شدند و «بسم الله الرحمن الرحیم» را به بحث و گفتگو قرار می‌دهند، ولی قبل از ورود، یک تذکری برای ایشان هست که می‌فرمایند که توجه داشته باشیم که قرآن دارای دو بخش شهود و غیب است شهادت و غیب برای کتاب است و آن جنبه عربی مبین آن یک بحثی است و جنبه علیّ حکیمش یک بحث. گرچه همه مراتب قرآن لمعات الهی است و از درخشش و نورانیتی برخوردار است اما برخی که مربوط به ظاهر و الفاظ و عبارات است لمعان خاص خودش را دارد اما آنکه اصل و اساس است و لمعان و درخشش بیشتری دارد آنکه به معانی و به حقائق و به مرادات جناب الهی برمی‌گردد. بعد به همین مراتبی که خود کلام الهی دارد و درخششی که مراتب کلام الهی دارد علومی که به فهم این معانی هم مرتبط است به این صورت است، علم‌ها هم بخشی به جنبه شهادت قرآن برمی‌گردد و بخشی هم به جنبه غیب قرآن برمی‌گردد مباحثی که اهل لغت، اهل ادب، اهل فصاحت و بلاغت و معانی و بیان و بدیع دارند اینها ارزشی دارد اما ارزشی که به آن جنبه شهادت و جسمانیت قرآن که عربی مبین است برمی‌گردد و جنبه‌های دیگر که ناظر به نگرش‌های عرفانی و فلسفی و کلامی است و مرادات الهی را روشن می‌کند هم علومی وابسته به اینهاست که طبعاً جایگاه خود را دارد.

مرحوم صدر المتألهین در این بخش پایانی می‌فرماید که برای راهیابی به حقیقت قرآن مراحل ابتدایی باید کاملاً دیده بشود همه کسانی که در زمینه‌های قرآنی سخن گفتند و بحث کردند اینها باید دیده بشود، ملاحظه بشود و شخصیت‌هایی همانند ابوحامد غزالی این مسیر را طی کردند و از ظاهر الفاظ و عبارات گرفته، تا مبانی و معانی و نظایر آن پرداختند اما کمتر کسی است که این مراحل را طی کرده باشد و به عمق حقائق قرآنی رسیده باشد.

در این بخش می‌فرمایند که آن کسانی که غور فراوانی کردند و در این مباحثی که عالمان این رشته‌ها تلاش و کوشش خودشان را اظهار کردند زحمت کشیده‌اند و واقعاً به حدّی که متحیر شدند و توان فهم درستی برایشان نیست و در نهایت اضطرار و نگرانی قرار گرفتند و به هر حال درخت وجود آنها هم در اشتعال کبریت معرفت ناتوان شده است در چنین وقتی از جایگاه حق سبحانه و تعالی یک درخشی حاصل می‌شود و آن وقت است که می‌توانند حقیقت قرآنی را بیابند.

به عبارت دیگر تا جنبه‌های استعداد و آن زیت وجودی انسانی مستعد نشود آن درخشش حاصل نمی‌شود این تعبیر «یکاد یضیع ولو تمسسه نار نور علی نور» این یک واقعیتی است؛ یعنی اگر بناست نوری بدرخشد باید این زیت وجودی انسان به حدی لطیف بشود و از شرق و غرب ناامید بشود هرگز به خودش و به اندیشه‌ها و عقلانیت و امثال ذلک که همه اینها شرط لازم است اما اگر بخواهد آن نائره معرفت مشتعل بشود و جان به آن حقیقت نزدیک بشود باید که همه این مراحل را طی بکند اما منتظر باشد تا آن نائره الهی در جان انسانی روشن بشود این «یکاد یضیع ولو تمسسه نار نور علی نور» این براساس این است که همه زمینه‌های مادی و علل معده و استعدادی و قابلیت‌ها را در خود به فعلیت رسانده همه آثار و کتب و تحقیقات دیگران را دیده آن‌گاه است که جان آماده و مستعد است تا آن نائره وجودی حق در این قلب موجب اشتعال بشود و معرفت قرآنی حاصل بشود.

این معرفت به جوری نیست که زمینی باشد و آدم بتواند از این آثار و کتاب‌ها مطلبی را پیدا کند که تفسیرکننده و بیان کننده کلام خدا باشد کلام خدا یک نورانیت دیگری دارد و یک جلوه دیگری می‌خواهد و یک زمینه دیگری لازم است که بتواند آن نور را در وجود خودش داشته باشد.

جناب صدر المتألهین می‌فرماید که اگر کسی به دنبال فهم و معرفت قرآنی است این انتظار نباید داشته باشد که در نظام طبیعت و از بحث‌ها و منظرهای مسائل علمی موجود استفاده کند. بله همه‌شان لازم‌اند همه اینها به عنوان علل معدّه و تکمیل کننده استعداد انسانی هستند اما تا جایی می‌آورند که «یکاد یضیع ولو لم تمسسه نار» تا اینجا در حقیقت از راه تلاش و کوشش است که «یا ایتنها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک» از این «إرجعی» آن عنایت الهی حاصل می‌شود اما نفس مطمئنه را باید انسان با تلاش و کوشش تأمین کند.

در این بخش جناب صدر المتألهین می‌فرماید که افرادی همانند ابوحامد همه مسیرهای معرفتی موجود را با سعی و تلاش خودشان تأمین کرده‌اند و هر آنچه را که قابلیت به فعلیت درآوردن آن نفس بوده است را انجام داده‌اند و اکنون مهیای دریافت آن نائره الهی هستند می‌فرمایند که «فإذا بلغ إلى هذا المقام من التحيّر و الانضجار و الانكسار و التهب نار نفسه الكامنة فيه لغاية الاضطرار و اشتعل كبريت قلبه نارا من حدّة غضبه على نفسه لما رآها بعين النقص و الاحتقار و كان زيت نور الايمان في قلبه يكاد يضي‌ء و لو لم تمسسه نار فوقع عليه نور الأنوار و انكشف له سرّ من عالم الأسرار» وقتی تلاش و کوشش انسانی به اینجا رسید که همه راه‌های رفته عالمان را انسان طی کرده و مسیر طی شده این عالمان را بررسی کرده و به نقطه تحیر رسیده و هنوز آن معنا و حقیقت برای او روشن نشده و در حقیقت خودش را مضطر می‌بیند که آن معنا و حقیقت قرآنی چیست، اینجاست که زیت وجود او مستعد می‌شود «و لو لم تمسسه نار نور علی نور» اگر هم به او ناری نرسید آن قدر زیت وجودی انسان شفاف شده آماده شده که یک اشاره رحمت ربانی این در حقیقت می‌تواند آن نور الهی را که معرفت‌زا است دریافت کند.

«فإذا بلغ إلى هذا المقام من التحيّر و الانضجار» اگر امثال جناب ابوحامد این تلاش را کرده‌اند به این مرحله رسیده‌اند که تحیر و انزجار که در حقیقت نگران‌اند مضطرب‌اند و ملتهب‌اند از این جهت که در حقیقت چیزی نتوانستند و این تلاش‌ها و کوشش‌های علمی برای آنها معرفتی نیافزود. «فإذا بلغ إلى هذا المقام من التحيّر و الانضجار و الانكسار» که انسان احساس شکست می‌کند احساس ناتوانی می‌کند احساس خضوع در پیشگاه خدا می‌کند که هر آنچه تلاش کرده است گرچه به نفس مطمئن رسیده اما از ان به بعد متوجه جذبه الهی است «فإذا بلغ إلى هذا المقام من التحيّر و الانضجار و الانكسار و التهب نار نفسه الكامنة فيه لغاية الاضطرار» و این ملتهب شده است آن نائره وجودش که در وجود او نهفته است و کامن است چرا «و التهب نار نفسه»؟ «لغایة الاضطرار» چون هر چه تلاش کرده هر چه کوشش کرده است آن آرامش و طمأنینه علمی برای او حاصل نشده است آن معرفت اطمینان‌بخش برای او حاصل نشده است.

«و اشتعل كبريت قلبه نارا من حدّة غضبه على نفسه» البته اینها غضب‌ها نفسانی نیست که مذموم باشد بلکه اینها یک ممدوحیتی را و یک زمینه مستعدی را دارد فراهم می‌کند برای اینکه بناست آن زیت وجود انسانی همه آن جنبه‌های جرمانی را از دست بدهد و لطافت وجودی را دریافت کند که آن لطافت کافی است که یک اشاره‌ای بر او انجام بشود این «نور علی نور» برای او معرفت می‌آورد. «و اشتعل کبریت قلبه نارا من حدّة غضبه علی نفسه» چرا این حالت برایش هست؟ حالت اضطرار و انکسار و انزجار و التهاب چرا؟ «لما رآها بعين النقص و الاحتقار» هر چه بررسی کرد هر چه مطالعه کرد هر چه این کتاب و آن کتاب، این اثر علمی و آن اثر علمی را یافت بیشتر به ضعف و نفس و حقارت خود پی برد اینجاست که «و كان زيت نور الايمان في قلبه يكاد يضي‌ء» آن زیت که همان جایگاهی است که انسان به وسیله آن مشتعل می‌شود این زیت تا زمانی که آن لطافت را بدست نیاورده و آن کثافت و جرمانیت را از خود دور نساخته است این نمی‌تواند مشتعل بشود. این تلاش‌ها و کوشش‌ها برای این است که آن شائبه‌ها کنار برود هم شبهه‌های علمی و هم شهوت‌های عملی کنار برود اشکالاتی که در دو جنبه عقل نظر و عمل است از انسان زدوده بشود آن‌گاه آن زیت وجودی نور ایمان را در قلبش احساس خواهد کرد.

«و لو لم تمسسه نار» لازم نیست که کسی دیگر آن را مشتعل بشکند بلکه «فوقع عليه نور الأنوار و انكشف له سرّ من عالم الأسرار» از این به بعد است که «أرجعی إلی ربک راضیة مرضیة» اسرار الهی از این به بعد برای انسان باز و گشوده خواهد شد، زیرا انسانی که خود را تطهیر کرد پاک و پاکیزه کرد از جرمانیت و کثافت ماده خود را نجات داد و خود را در حد نفس مجرّده روشن نگه داشت «رأى بذلك النور الجليّ أصل كل نظر دقيق» وقتی وجودش مشتعل شد و نورانی شد فضا برای او روشن می‌شود مشتعل می‌شود و آن تاریکی‌ها و کدورت‌ها همه کنار می‌رود آنچه که هست روشنایی است «و رأی بذلک النور الجلیّ أصل کل نظر دقیق» این نور انوار وقتی بر وجود انسان تابید و نفس انسانی و روغن وجود انسانی مشتعل شد همه چیز را به صورت دقیق مشاهده می‌شود «و شاهد بذلك السرّ الخفيّ غاية كلّ شك و تحقيق و نهاية كلّ مبحث عميق».

با این نوع فضای روشن هر چه که جای ابهام و شک دارد جای تحقیق را می‌یابد و پایان هر امر عمیقی را به آن دسترسی پیدا می‌کند این همان تحقیقی است که انسان را به حق می‌رساند و واصل می‌کند. اگر انسان به نور الهی مشتعل شد و زیت وجودی او از عالم طبیعت کَنده شد او به حق می‌رسد نزدیک می‌شود. از مرحله علم الیقینی به مرحله عین الیقینی و سپس به مرحله حق الیقینی می‌رسد لذا فرمود که «رأی بذلک النور الجلیّ أصل کل نظر دقیق و شاهد بذلک السرّ الخفيّ غاية كلّ شك و تحقيق و نهاية كلّ مبحث عميق».

براساس این نورانیتی که خدای عالم بر او تابانیده است این قدرت و اقتدار برای او حاصل می‌شود که بتواند به دریای وجود قرآنی راه پیدا کند و اسرار قرآنی را در عالم ملکوت بیابد. تا زمانی که در عالم ملک است و در حجاب عربیت مبین است آن معانی و حقائق دیده نخواهد شد و همواره تحت حجاب آن بدن و جریان شهادت و لفظ و عبارت قرآن قرار دارد. وقتی این وضع برای او حاصل شد که نفس مشتعل و روحانی شد این حجاب ماده کنار می‌رود و انسان از عالم لفظ به عالم معنا سر می‌زند و اینجاست که اسرار قرآن عظیم برای او روشن می‌شود «و به يحصل له الاقتدار على معرفة أسرار القرآن العظيم و استيضاح لطائف كتاب اللّه العليم» اینجاست که لطائف کتاب الهی آشکار می‌شود روشن می‌شود زیرا تاکنون آنچه که برای او بوده است همان ظواهر بوده اما از لطائف و اشارات خبری نبوده است. «و استيضاح لطائف كتاب اللّه العليم و معجزة رسوله الكريم عليه و آله الصلوة و التسليم».

از این به بعد انسان قدرت خوض و غوص و غور در عمق دریای قرآنی را پیدا می‌کند چرا که مجهز شده است مسلّح شده است و چراغ وجودش به نور الهی مشتعل است «فعند ذلك يخوض فيه و يغوص» و غواصی می‌کند در بحار معانی قرآن. از این به بعد است که قدرت این را دارد که دُرری را و یاقوت‌هایی را در حقیقت استخراج کند و «في بحار معانيه و يستخرج دررا و يواقيت ينعكس لمعانها على أعين» آنچه که استخراج می‌کند از دُر‌ها و یاقوت‌ها آن قدر درخشش و روشنی دارد که چشم انسانی را خیره می‌کند. آن معانی به حدی وسیع است که عقل و قلب انسانی در مقابل آن نورانیت و روشنایی خاضع هستند «و یستخرج دررا و یواقیت ینعکس لمعانها» این درر «علی أعین الناظرين في سواحله و أسماع الواقفين على حواليه» اگر انسان‌ها در اطراف باشند می‌توانند سخنان این دسته از افراد را بشنوند آنهایی که در ساحل این وجود دریای عظیم عمیق هستند می‌توانند نظرات اصیل را از کسانی که با این نوع غواصی و ورود در دریای عمیق قرآن استنباط می‌کنند اینها را نشان بدهند.

«و يستخرج دررا و يواقيت ينعكس لمعانها» یعنی منعکس می‌شود و درخشش این معانی و این حقائق «على أعين الناظرين» ناظرین کجا هستند؟ در سواحل دریای قرآن «و أسماع الواقفين على حواليه و ما ينكشف منها للآدميّين فهو قدر يسير بالاضافة إلى ما لم ينكشف» و آنچه که آشکار می‌شود از این معارف و حقائق برای انسان‌ها البته نسبت به آنچه که در دریای معارف قرآنی است بسیار محدود و کم است. «و ما ينكشف منها» از این دررها و یواقیت «للآدميّين فهو قدر يسير بالاضافة إلى ما لم ينكشف» این دریای بیکران این بحر عمیق درر و یواقیتی دارد که بی حد و حصر است اما یک بخش ناچیزی از آن را این دسته از عالمان فرا می‌گیرند و به ساحل‌نشینان دریای قرآن عطا می‌کنند.

«فهو قدر يسير بالاضافة إلى ما لم ينكشف»، چرا؟ «لأنه مما استأثره اللّه بعلمه» یعنی آنچه که در دریای قرآن خدای عالم برای خودش انتخاب کرده است آنها به مراتب افزون‌تر و بیشترند آن قدر این دریا عمیق است از یک سو، و درر و یواقیتی که در قرآن خدای عالم قرار داده است آن قدر فراوان است که بخشی از آنها را به جوامع داده و بخشی برای خواص و أخص می‌ماند.

«فربما تجد أيّها الناظر بعين المروّة و الإشفاق من هذا الجنس في هذه الأوراق إن كنت من أهله» مرحوم صدر المتألهین خودش را از این دسته از افرادی می‌داند و معرفی می‌کند که تمام تلاش‌ها و کوشش‌های زمینیان را و عالمان و فرزانگان رشته‌های مختلف را دیده است اما این جرأت برای او حاصل شده است و خدای عالم زیت وجود او را قابل دانسته و نور آن زیت را به وسیله نور الانوار روشن کرده و خود جناب صدر المتألهین می‌فرماید که آنچه که اکنون در اختیار شماست شما ساحل‌نشینان دریای قرآن بدانید که آنچه که به شما داده می‌شود بخشی است از آن حقائقی که با غواصی و با غور حاصل شده است. «فربما تجد أيّها الناظر بعين المروّة و الإشفاق من هذا الجنس في هذه الأوراق إن كنت من أهله» اگر اهل این معانی و این حقائق باشی می‌توانی این را احساس بکنی «و إلّا فغضّ بصرك عن ملاحظة أسرار معرفة اللّه» اگر اهل این معنای نیستی و سرّ وجودت مهیا نشده و زیت وجودت طاهر و پاک و پاکیزه نشده چشم ببند و از این سخنان همه مطالب را نشنیده بگیر و خودت را به این وادی نسپار. «و إلّا» یعنی اگر اهل این معارف و اسرار نیستی «فغضّ بصرك عن ملاحظة أسرار معرفة اللّه و لا تنظر إليها» آنچه که از این کلمات برای تو گفته‌ام اینها را شما در حقیقت چیزی نگیر و اینها چه بسا موجب دردسر شما بشود «و إلّا فغضّ بصرك عن ملاحظة أسرار معرفة اللّه و لا تنظر إلیها» از من اینها را نشنیده بگیر، زیرا جانت و سرّ وجودی‌ات آماده و پذیرای این امر نیستند. «و لا تنسرح في ميدان معرفة معاني الوحي و القرآن» هرگز در این میدان‌ها حاضر نشود. این میدان‌ها میدان‌هایی است که گرداب‌مانند است مرداب‌مانند است یک دفعه انسان را می‌گیرد و قطع می‌کند. «و لا تنسرح فی میدان معرفة معانی الوحی و القرآن و اشتغل بأشعار شعراء العرب و غرائب النحو و علوم الأدب و الفروع» خودت را به آب و آتش نزن و جوری نباشد که خودت را سعی کنی که حتماً به اسرار قرآنی راه پیدا کنی. نه، چه بسا اینها به جهت نوع مطالبی که بیان می‌کنند انسان‌ها را به حیرت و به وضع التهاب دیگری برسانند.

«و إلا فغضّ بصرک عن ملاحظة أسرار معرفة الله و لا تنظر إلیها و لا تنسرح فی میدان معرفة معانی الوحی و القرآن و اشتغال بأشعار شعراء العرب و غرائب النحو و علوم الأدب و الفروع و نوادر الطلاق و العتاق، و حيل المجادلة في البحث و المراوغة في الكلام و سائر الحكايات و المواعظ» شما سرّ وجودی‌ات و زیت هستی‌ات آمادگی ندارد که اسرار را بگیری. خودت را به زحمت نیانداز خودت را به تکاپوی دریافت این اسرار نیانداز همان اشتغالاتی که به ظاهر قرآن داری و به جسد قرآن و به عبارات قرآن داری کفایت است و لازم نیست که حتماً خودت را به آن اشارات قرآنی وصل کنید. «و اشتغال بأشعار شعراء العرب و غرائب النحو و علوم الأدب و الفروع» در حقیقت با این‌گونه از علوم سطحی و ظاهری خودت را سرگرم کن. «و نوادر الطلاق و العتاق» آنچه که به بحث‌های احکام و مباحث ظاهری قرآنی است خودت را سرگرم کن.

«و حيل المجادلة في البحث و المراوغة في الكلام» آن دسته از مباحثی که در جدال‌ها و گفتگوی کلامی و امثال ذلک مطرح است خودت را به آنها مشغول کن «و سائر الحكايات و المواعظ التي فيها مصيدة العوام و مجلبة الجاه و الحطام» خیلی‌ها هستند که توده مردم با این‌گونه از مسائل آشنایند و آنچه که باعث می‌شود توده مردم با قرآن مأنوس باشند این مسائلی است که از حکایت و مواعظ و نظایر آن موجود است.

اینها چه بسا انسان را سرگرم بکند و به ظواهر قرآنی هم مرتبط بکند مثل حطام دنیا یا غلبه بر خصام. یکی از بحث‌هایی که در قرآن به شدت مطرح است مسئله جنگ‌ها و غلبه عده‌ای بر عده دیگر و نظایر آن است. «و الغلبة في الخصام فذلك أليق بك» این مسائل با جان تو سازگارتر است عده‌ای هستند که صرفاً با همین مسائل ظاهری و فقهی و احکام با قرآن مأنوس‌اند و لذا حتی این‌گونه از بحث‌ها را برای آن دسته از انسان‌هایی که به مسائل ظاهری اشتغال دارند می‌تواند بر آنها مفید و کارساز باشد و لذا فرمود: «فذلک ألیق بک فإنّ قيمتك على مقدار همّتك» ارزش انسان‌ها متفاوت است «قیمة کل امروء ما یحسنه» خیلی‌ها همچنان زیت وجود آنها و مقدار درکی که از حقائق دارند اینها یا ابتدایی است یا متوسط است و قدرت راه‌یافتن به آن اسرار و لطایف را ندارند. اینها هیچ کس را ملامت نکنند هیچ کس را ملامت نکنند بلکه به همین میزان اینها مکلف‌اند و خدای عالم هم بیش از این نمی‌خواهد.

«فذلک ألیق بک فإنّ قیمتک علی مقدار همّتک و قصدك على سمت رتبتك» و قصد و هدف تو در حد رتبه و مرتبه وجودی توست و لذا نمی‌شود انتظار بیش از این داشت «و لا ينفعكم نصحى ان أردت ان انصح لكم» من اگر بخواهم حتی تو را نصیحت کنم و تو را دعوت کنم به اینکه بتوانی به اسرار و به اوراق ورق‌نخورده معارف قرآنی نزدیک بشوی، این هم شدنی نیست حتی من اگر بخواهم تو را به این فضا بیاورم هم این امکان ندارد، زیرا زیت وجودی تو و اشتغال هستی تو به موارد جز موارد ظاهری و بدنه قرآن و عبارات قرآن نیست. «و لا ینفعکم نصیح ان أردت ان انصح لکم ان كان اللّه يريد ان يغويكم من يشأ اللّه يضلله و من يشأ يجعله على صراط مستقيم» همه اینها به دست حق سبحانه و تعالی است آنهایی که رشد می‌کنند و به جریان‌های برتر راه پیدا می‌کنند اینها به لطف و عنایت الهی است. آنهایی که قدرت رشد ندارند و در مسیر دیگری قرار می‌گیرند اینها هم بر مبنای هدایت الهی است لذا می‌فرماید که مشیت خداست که باید مورد توجه و اصل باشد و این مشیت گاهی وقت‌ها به غوایت و گاهی اوقات به هدایت می‌انجامد این‌جور نیست که انسان‌ها صرفاً این‌گونه باشند لذا می‌فرماید که «و لا ینفعکم نصیح ان أردت ان انصح لکم» یعنی حتی اگر من بخواهم شما را نصیحت کنم هم نصیحت من برای شما مفید و نافع نیست «ان كان اللّه يريد ان يغويكم» اگر خدای عالم اراده کند که شما را در این حد از هدایت نگه بدارد و به حد برتر نرساند «من يشأ اللّه يضلله و من يشأ يجعله على صراط مستقيم» اگر خدای عالم خواست انسان‌ها را گمراه می‌کند که مراد از گمراهی همان عدم هدایت به اسرار و معارف درونی است به جهت عدم قابلیتی که انسان‌ها دارند و اگر انسان‌ها شایسته بودند و توانسته بودند زیت وجود خودشان را پالایش کنند و از کدورت‌ها و تیرگی‌ها و شائبه‌های ذلیل‌کننده نفس نجات بدهند، خدای عالم آنها را بر صراط مستقیم قرار خواهد داد «و من یشأ یجعله علی صراط مستقیم».

امیدواریم که خدای عالم توفیق درک معارف برتر و کامل‌ت را به همه ما مرحمت بفرماید و ما را از قرار گرفتگان بر صراط مستقیم قرار بدهد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo