1403/12/17
بسم الله الرحمن الرحیم
معاد در حکمت متعاليه / مشهد رابع / شاهد دوم/ اشراق تاسع
موضوع: معاد در حکمت متعاليه / مشهد رابع / شاهد دوم/ اشراق تاسع
«الإشراق التاسع في نشر الكتب و الصحائف» همانطوري که از مباحث قبل ملاحظه فرموديد در اين مشهد رابع جناب صدر المتألهين بنا را بر اين دارند که آنچه که در آيات و روايات در باب معاد مطرح است آنها را با تحليل عقلي و نقلي و نظاير آن بيان بکنند و از نقطه آغاز معاد که نقطه مرگ هست شروع کردند تا اين مقطع که الآن تحت عنوان في نشر الکتب و الصحائف است. مقطع به مقطع مراحل معاد را يکي پس از ديگري ذکر ميکنند و اينکه در هر مرحلهاي چه اتفاقي براي انسان ميافتد؟ و چگونه انسان اين مراحل را پشتسر ميگذارد؟ حالا چه اهل سعادت و نيکبختي باشد و چه اهل شقاوت و بدبختي باشد. اين مسير مسيري است که حق سبحانه و تعالي در کتابش در کلامش بيان فرموده است و جناب صدر المتألهين تلاشي که دارند ضمن تحقيق اين مراحل و اينکه اين مراحل چگونه ترتب وجودي بر يکديگر دارند و ضمن اينکه در هر مرحلهاي چه اتفاقي براي انسان ميافتد آنچه که بيشتر مورد تأکيد جناب صدر المتألهين هست مناسبات بين دنيا و آخرت است و آنچه را که در طبيعت انجام داده و در عالم دنيا انجام داده چگونه در آن نشأه، او را درو ميکند و مييابد و محصول عمل خودش را مشاهده ميکند و امثال ذلک. از جمله موارد همين بحث نشر کتب و صحائف است که آيا آنچه که در صحيفه وجودي انسان نهفته شده است چيست؟
آنچه که در اين اشراق به عنوان الإشراق التاسع مطرح است چون اين الإشراق التاسع مربوط به شاهد دوم هست تحت عنوان «الشاهد الثاني في أحوال الآخرة بوجه تفصيلي» که در الشاهد الأول اين را به صورت اجمال بيان فرموده بودند اما در اينجا به عنوان بوجه تفصيلي دارند تک تک اين مراحل را بيان ميکنند و البته هر کدام از اين بخشها هم تحت عنوان اشراق ذکر ميشود که فرمودند «و فيه اشراق» و اکنون اشراق نهم را ميخوانيم در ارتباط با «في نشر الکتب و الصحائف» روشن است که در حقيقت آنچه را که انسان در دنيا عمل کرده چه حالا عمل نظري و فکري بوده و در انديشه او بوده در علم و باور او بوده و نهايتاً در جوارح و جوانح او نشسته و به صورت عمل درآمده همينها منتشر ميشود همينها به عنوان نشر صحائف و کتب در آن نشأه ظهور پيدا ميکند حالا اگر در دنيا عملي انسان انجام داد کاري کرد حالا اين عمل چه در حوزه نظر باشد چه در حوزه عمل باشد بالاخره از اين عمل انساني يک حقيقتي متشرح ميشود و صعود و رفعت پيدا ميکند و در جان انسان مينشيند اين اعمال انساني گم نميشوند بلکه روح اين عمل در جان انسان مينشيند بله جرم و جسم اين عمل لااقل ديگر ديده نميشود اما آن روح پيداست و آن روح اگر عمل خوب باشد به صورت ملک و فرشته است يا جهتهاي ديگري است که در نشأه آخرت ظهور ميکند و اگر بد و ناصواب باشد به صورت سوء و عذاب و نظاير آن دارد ظاهر ميشود.
بنابراين نشر کتب و صحائف وجودي انساني چيزي جز اعمال و رفتار و گفتار و کردار و انديشهها و افکار و آراء و نيات و امثال ذلک نيست که اگر در جانب مثبت باشد براي انسان بهشت و سعادت و نعيم ابد ميآورد و اگر معاذالله در مسير ناصواب باشد براي انسان عذاب و نگراني را به همراه دارد نکتهاي که قابل توجه است اين مسئله است که جناب صدر المتألهين اين را دارند بيان ميکنند که ما فکر نکنيم که اعمال ما ضال و گم ميشوند و در وادي نابودي قرار ميگيرند. نه، بلکه اينها به صورت يک حقائق مجرده در نفس انساني مينشينند و اکنون که در نشأه طبيعت هستيم از ما مخفي و پنهاناند و لکن آن روزي که حق سبحانه و تعالي اراده براي اظهار اينها دارد که «لا يجليها لوقتها الا هو» آنگونه که در سوره مبارکه «اعراف» آمده اين هم يک روزي آشکار ميشود و نهادههاي وجودي انساني ظاهر و هويدا خواهد گشت آنچه که در اين اشراق ما ملاحظه ميکنيم نسبت به اين مسئله است.
«الإشراق التاسع في نشر الكتب و الصحائف كل ما يدركه الإنسان بحواسه يرتفع منها أثر إلى الروح» هر کاري که انسان انجام بدهد که به تعبير قرآني اين است که «من يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره» روح همين اشراق هست يعني در اشراق نهم که بحث نشر صحائف و کتب هست اين را خداي عالم در اين بيان که «من يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره» آن رؤيتي که مراد هست رؤيت حقيقت عمل هست که آن حقيقت عمل که اگر خوب باشد به صورت فرشته و ملک مهر و محبت براي انسان ظاهر ميشود و اگر بد باشد به صورت ملک دوزخ براي انسان هويدا ميگردد. آنچه که اکنون در اين اشراق ملاحظه ميفرماييد در حقيقت تفصيل و تفسير آن چيزي است که در زلزلال است که مثقال ذرة شره يره يا «من يعمل مثقال خيرا يره» آنجا هست.
«كل ما يدركه الإنسان بحواسه يرتفع منها أثر إلى الروح» هر آنچه را که انسان با حواس خودش چشمش گوشش و دستش و زبانش انجام داده است از آن يک اثري به روح رفعت ميکند «و يجتمع في صحيفة ذاته و خزانة مدركاته» و همه و همه در صحيفه ذات و نفس انساني و خزانه مدرکات انساني جمع ميشود و اين همان کتابي است که امروزه از ديد ما پنهان است اما در روزي که خداي عالم اراده کند همه چيز آشکار ميشود. «و هو كتاب منطو اليوم» يعني کتابي است که مطوي و پيچيده شده است امروز «عن مشاهدة الأبصار» اما «فيكشف له» يک روزي براي او کشف ميشود «بالموت» آن وقتي که مرگ حاصل ميشود. «فيکشف له بالموت ما يغيب عنه في حال الحياة» آنکه در حال حيات و در حالت زنده بودن براي او مخفي بود که اين عمل چه باطني پيدا کرده است آنگاه آشکار ميشود «مما كان مسطورا في كتاب» اين اعمال از آن رفتار و کردار انساني روحش و حقيقتش مستور است در کتاب وجود انساني که «لا يجليها إلا لوقتها» که در سوره مبارکه «اعراف» آيه 188 که در باب قيامت است اين را وام گرفتهاند.
«و قد مر أن رسوخ الهيئات و تأكد الصفات و هو المسمى عند أهل الحكمة بالملكة و عند أهل النبوة و الكشف بالملك و الشيطان يوجب خلود الثواب و العقاب» اين معنا را در نزد اهل حکمت با يک اصطلاحي آشنا هستيم و ميخوانيم و در نزد اهل دين و ايمان و رسالت و وحي بنام ديگري ميخوانيم و اين هيئات و اين روحياتي که در از اعمال انساني به عنوان صفت در انساني مينشيند را در نزد اهل حکمت به ملکه ميخوانيم و در نزد اهل دين و نبوت و رسالت و اهل کشف به ملک. اگر خير باشد ميتوانيم بخوانيم که ملکه فاضله. و اگر بد باشد ميخوانيم ملکه رذيله. اينها در اخلاق و کتابهاي حکمي و اخلاقي ما به اين امر مصطلح هستند و لکن در نزد اهل دين و باور و اهل يقين و اهل رسالت و کشف به عنوان ملک يا شيطانکه ملک فرشتههاي رحمت الهياند و شياطين هم جنود عذاب الهي هستند. «و قد مر أن رسوخ الهيئات و تأكد الصفات» اين وقتي در نفس انساني نشست اسمي که در نزد اهل حکمت دارد عبارت است از ملکه «و هو المسمى عند أهل الحكمة بالملكة» که عرض کرديم اگر خير باشد مدينه فاضله و اگر شر و د باشد ملکه رذيله اما «و عند أهل النبوة و الكشف بالملك و الشيطان» معروف هستند که هر دوي اينها يکي هر دوي آنها خلود ميآورند يکي خلود در صواب و نعمت و بهشت و رضوان الهي است و ديگري هم خلود در عقاب و عذاب و رنج و جهنم الهي است « يوجب خلود الثواب و العقاب».
«فعلم أن الآثار الحاصلة من الأفعال و الأقوال في النفوس بمنزلة النقوش الكتابية في الألواح» حالا دارند اين را تفصيل ميدهند باز ميکنند ميفرمايند که آنچه را که به عنوان اعمال انسان انجام ميدهد عرض کرديم عمل چه عمل فکري باشد چه عمل جوانحي باشد چه عمل جوارحي باشد فرقي نميکند اينها نقشهايي هستند اين عمل به مثابه يک قلمي است که دارد نقش ميکشد روي صحيفه وجود انساني و اين اعمال به منزله نقوشي هستند که در الواح نفس انساني نوشته ميشوند «فعلم أن الآثار الحاصلة من الأفعال و الأقوال في النفوس» اين آثار «بمنزلة النقوش الكتابية في الألواح» هستند پس گويا اينکه نقشهايي را ما روي صحيفه جانما داريم ميکشيم همانطوري که خداي عالم در قرآن با اين عنوان که ﴿أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ﴾ در ارتباط با انسانهاي شايسته و صالح ميفرمايند که با اين کاري که انجام دادهاند در حقيقت روي صفحه جانشان و قلبشان ايمان ثبت ميشود و کتابت ميشود.
«و هذه الألواح النفسية يقال لها صحائف الأعمال» آنکه الآن در حقيقت نوشته ميشود آن الواحي که کتاب هست و صحيفهاي است که بر روي آن نقش گرفته ميشود آن را به عنوان صحائف اعمال يا کتاب اعمال انساني در روز قيامت ميشناسند. «و هذه الألواح النفسية يقال لها صحائف الأعمال و هذه النقوش و الصور» اين اعمال يا اقوال يا افعالي که انسان دارد انجام ميدهد همانطوري که فاعل ميخواهد قابل ميخواهد و قابل هم همان صحيفه نفس است. «و هذه النقوش و الصور كما يفتقر إلى قابل يقبلها» به هر حال آدم وقتي ميخواهد نقاشي کند يک چيزي را بنويسد حتماً يک لوحي را ميخواهد يک قابلي را ميخواهد که آن را قبول بکند همينطوري که به يک صفحه و لوحي نياز هست «يفتقر إلى ناقش» به فاعل هم نياز دارد. ناقش آن کسي است که دارد عمل ميکند و دارد حرف ميزند و دارد رفتارش و کردارش را نشان ميدهد اين ميشود فاعل و ناقش و مصور.
بنابراين «و مصور فالمصورون» آن کسي که دارد تصوير ميکند و کتاب است هم «و الكتاب هم الكرام الكاتبون» الآن سه امر شده است يک: فاعل آن عمل که عبارت است از آن عامل. حالا مؤمن است يا کافر است يا هر چه. اين يک. عملي که انجام ميدهد اين نقش است. لوحي که بر آن نوشته ميشود اين عبارت است از صحف و کتب اعمال و يکي ديگر هم اضافه ميکنند و ميفرمايند آن کساني که نويسنده اين امر هستند نويسندگان و کتّاب عبارتند از کرام الکاتبين «يفتقر إلى ناقش و مصور» بنابراين «فالمصورون و الكتاب هم الكرام الكاتبون و هم طائفتان» اينها در حقيقت تفصيل همان آياتي است که در اين رابطه است.
پس فاعل عمل انسان است حالا مؤمن يا کافر. و قابل عمل آن جايي است که نوشته ميشود صحيف ذات انسان است. کاري که انسان انجام ميدهد را به مثابه نقش و نوشتهاي است که براي آن لوح ميآورند. اما آن کساني که مينويسند به عنوان کرام الکاتبين ياد ميکنند. «و هم طائفتان» اينها يعني نويسندگان که کرام الکاتبيناند و دستهاند يک دسته اصحاب يمين انساناند و همه اعمال درست انسان را و پاک انسان را و صالح انسان را به عنوان عمل صالح ثبت ميکنند و يک دسته هم هستند که اصحاب شمالاند يا فجار هستند و امثال ذلک که اينها در حقيقت اعمال و کردا و رفتار و اقوال بد را يادداشت و مينويسند و اگر خدا در قرآن فرمود که «ملائكة اليمين و ملائكة الشمال ﴿إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ﴾» ناظر به اين جهت است که همه اعمال انساني ثبت است چه اعمال نيک و صالح، و چه اعمال بد و طالح. بد و طالح را ملائکه اصحاب شمال مينويسند و اعمال خوب و صالح را هم ملائکه اصحاب يمين.
در روايت هم آمده «و في الخبر: كل من عمل حسنة يخلق الله منها ملكا» اگر در کتاب آمده که «کتب في قلوبهم الإيمان» اين هم در حقيقت روايتش هم هست که «کل من عمل حسنة يخلق الله منها ملکا يثاب به» خداي عالم از آن يک فرشتهاي از آن عمل در ميآيد يعني آن عمل انساني که در نشأه طبيعت به صورت عمل خوب مثلاً هست خير هست عدل و احسان هست از همين عمل حالا نماز است روزه است عمل صالح است هر چه که هست اين به صورت يک فرشتهاي ظاهر ميشود که انسان بخاطر آن فرشته که چون حقيقت ثابت است براي ابد ثواب ميبرد «يثاب به» و اگر معاذالله «من عمل سيئة»، «و من اقترف سيئة يخلق الله منه شيطانا يعذب به» شياطين در مقابل پري و فرشته، اينها موجوداتي هستند که موجب عذاباند و انسان با ديدن آنها در عذاب واقع ميشود اصل اين قصه که اينها هم در حقيقت بر انسان نازل ميشوند کاملاً در قرآن هست که خداي عالم در قرآن نسبت به انسانهاي شايسته و کساني که داراي اعمال صالحه هستند ميفرمايد که براي اينها فرشتگاني نازل ميشوند و آنها را به خير و نيکي فرا ميخوانند. ﴿إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ﴾ الآية» که اين شاهد بر اين است که فرشتهها بر اينها نازل ميشوند. اصل نزول فرشته بر انساني که در راه خدا مقاومت بلکه استقامت ورزيده است چنين بهرهاي دارد که نداي الهي را از زبان و وجود اين فرشته ميشنود و ملاحظه ميکند.
در مقابل هم همينطور است يعني همانطوري که فرشتگان رحمت براي انسان مؤمن نازل ميشوند فرشتگان عذاب يا شياطين هم براي انسان طالع و انساني که اهل فسق و فجور هست هم نازل ميشوند «و في مقابلة» اين آيه است که «﴿هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ﴾ الآية» که «تنزل کل أفاک أثيم» که ظاهراً در سوره «شعرائ» آيه 222 اين معنا آمده است. يا در کريمه ديگري که خداي عالم ميفرمايد که «و كذلك ﴿وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ﴾» اگر کسي از ذکر رحمان اعراض کرد تولي کرد کوري نشان داد کري نشان داد و از خود در مقابل آيات الهي عکس العمل منفي نشان داد خداي عالم هم ميفرمايد که به جهت اين عمل روحي از اين عمل بر جان او متصاعد ميشود و بر ذات او مينشيند که آن به صورت شيطان است «فهو له قرين». «و من يعش عن ذکر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين».
«و إنما يخلد أهل الجنة في الجنة و أهل النار في النار بالثبات و الدوام الحاصلين في الأخلاق و الملكات لا بآحاد الأعمال فكل من فعل مثقال ذرة من خير أو شر يرى أثره مكتوبا في صحيفة ذاته أو صحيفة أعلى منها و هو نشر الصحائف و بسط الكتب» اين را هم دارند اضافه ميکنند. بله، همه اعمال انساني ثبت است ترديدي در اين نيست ولي اگر انسان يک عمل خوبي را انجام داد و بعد با اعمال ديگر آن را محو کرد و از بين برد در حقيقت «يمحوا الله ما يشاء ما يثبت» در لوح محو و اثبات هم آنها آن فعاليت انجام ميشود و اگر کسي داراي افعالي باشد که آن افعال و آن اخلاق و امثال ذلک تثبيت شده باشند و در نهاد انساني مستقر باشد البته اينها براي انسان خير را اگر خوب باشد و شر را اگر بد باشد به همراه خواهد داشت. «و إنما يخلد» خلود کي اتفاق ميفتد؟ خلود «أهل الجنة في الجنة و أهل النار في النار» زماني اتفاق ميافتد که يک عمل ثابت و ماندگار و براي هميشه براي انساني باشد حالا اگر خوب باشد اين خلود در بهشت را ميآورد و اگر بد باشد خلود در جهنم را. «و إنما يخلد أهل الجنة في الجنة» يعني اهل جنت در جنت مخلدند «و أهل النار في النار» مخلدند کي؟ «بالثبات و الدوام الحاصلين في الأخلاق و الملكات» که اينها هم ثابتاند و هم دائماند يعني هم به لحاظ باور در باور و ايمان انسان ثابتاند و هم در مقام عمل انسان آنها را دائماً عمل ميکند.
«بالثبات و الدوام في الأخلاق و الملکات» نه اينکه «لا بآحاد الأعمال» که يک عملي انسان انجام بدهد خالد در بهشت باشد اگر عمل خير باشد يا اگر عمل بد انجام بدهد مخلد در نار باشد. نه! اگر اين دو ويژگي باشد ثبات باشد يعني انسان به لحاظ روح و ايمان و باور به آن عمل معتقد باشد و در مقام انجام هم مستمراً او را بخواهد عمل بکند. اگر اين دو ويژگي بود تا لب مرگ، البته آن خلود را ميآورد يکي ثبات که در حوزه نفس است و ديگري دوام که در حوزه جوارح و جوانح عمل انساني است. از اينجاست که ميفرمايند «فكل من فعل مثقال ذرة من خير أو شر يرى أثره مكتوبا في صحيفة ذاته» اين کتابت هم در مراحلي هست اينجور نيست که در يک صحيفه باشد نه. در مراحلي اين ثبت است مرحله أولي در خود نفس انسان است ولي مراحل برتر يک صحائف و کتبي هستند که اين کتب تمام آنچه را که انجام شده است «علي نحو التفصيل» داراست و ميفرمايند که اين اثر مکتوب است «في صحيفة ذاته أو صحيفة أعلى منها و هو نشر الصحائف و بسط الكتب» البته «فإذا حان وقت أن يقع بصره على وجه ذاته عند كشف الغطاء و رفع شواغل ما يورده هذه الحواس المعبر عنه بقوله تعالى ﴿وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ﴾ فيلتفت إلى صفحة باطنة» وقتي اکنون هيچ چيزي پيدا نيست «منطو» پيچيده شده است و در نفس انساني هست. اما «فإذا حان وقت أن يقع بصره على وجه ذاته عند كشف الغطاء و رفع شواغل ما يورده هذه الحواس المعبر عنه بقوله تعالى ﴿وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ﴾، فيلتفت» الآن نيست. يک وقتي ميرسد که آن وقت، وقتي است که انسان پردهها کنارزده ميبيند و از باب «إذا ماتوا انتبهوا» آن وقت است که متوجه ميشود متنبه ميشود و آگاه ميشود که چه اقدامي را که در گذشته از طريق همين حواس انجام داده آنها را مشاهده ميکند. «فإذا حان وقت أن يقع بصره» که آن وقت کي هست؟ «على وجه ذاته عند كشف الغطاء و رفع شواغل ما يورده هذه الحواس» که رفع شواغبي که موجب يعني از طريق اين حواس اين شواغل ايجاد ميشود وقتي اين حواس بخاطر مرگ همه از بين رفتند اين شواغل هم کنار ميرود و انسان وقت ديدن آنچه را که انجام داده فرا ميرسد «و عند رفع شواغل ما يورد هذا الحواس که «المعبر عنه» از اين حال تعبير ميشود «بقوله تعالى ﴿وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ﴾» اين «و إذا الصحف نشرت» اين معنار ا ميخواهد اراده بکند.
اينجاست که «فيلتفت» انسان «إلى صفحة باطنة» باطنش را که اکنون منطوي است و به صورت اجمال هست بدون تفصيل ملاحظه ميکند. ولي بالاتر از اين «و صحيفة قلبه» که در حقيقت آن را در صحيفه برتر ميبيند که الآن اشاره ميکنند «إلي صفحة باطنه و صحيفة قلبه فمن كان في غفلة عن ذاته و حساب سرّه يقول عند ذلك ﴿ما لِهذَا الْكِتابِ﴾ آنجايي که به تعبير قرآن ميفرمايد در سوره مبارکه «ق» که «و لقد کنت في غفلة من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک اليوم حديد» وقتي اکنون حاضر شده است آنجاست که انسان مشاهده ميکند و ميگويد که «ما لهذا الکتاب لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً﴾» اينجاست که انسان آنچه را که در صحيفه قلبش خزينه کرده بود مشاهده ميکند.
باز دارند توضيح ميکنند تبيين ميکنند اين تبيين عقلي است تبيين نقلي است تبيين بياني است تبيين توضيحي و تشريحي است که دارند انجام ميدهند ميفرمايند «و منشأ ذلك كما مر مرارا أن الدار الآخرة هي دار الحياة و الإدراك لقوله تعالى ﴿وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ﴾» انساني که از اين نشأه که اين نشأه نشأه موت و فناست ولي نشأه آخرت نشأه حيات و بقاء است در آن نشأه همه چيز روشن و آشکار ميشود. اينجا چون عالم موت و فناء است اينها آشکار نميشود «و منشأ ذلك كما مر مرارا أن الدار الآخرة هي دار الحياة و الإدراك لقوله تعالى ﴿وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ﴾».
توضيح ديگري که بيان ميکنند اين است که اين مصالح چيست؟ اين مصالحي که انسان به وسيله آنها دارد کار ميکند همين ديدنها شنيدنها گفتنها اينها مصالح آن اعمالي است که دارد انسان انجام ميدهد «و مواد أشخاصها هي التأملات الفكرية»، يک؛ «و التصورات الوهمية»، دو؛ «فيتجسم الأخلاق و النيات في الآخرة ﴿يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ﴾ كما يتروح الأعمال و الأفعال في الأولى» نکته قابل توجه اين است که يک نوع تعاکسي بين دنيا و آخرت وجود دارد. يک دوگانگي که عکس همديگر عمل ميکنند در دنيا و آخرت هست. در دنيا اعمال انسان تبديل به روح ميشود. در آخرت روح تبديل به عمل ميشود و اين به جهت آن است که انسان در دو نشأه زندگي ميکند نشأه دنيا اقتضايش اين است که عمل به روح تبديل ميشود و نشأه آخرت اقتضايش اين است که روح به عمل تبديل ميشود «و مواد اشخاصها هي التأملات الفکرية و التصورات الوهمية» آنچه را که شما در نشأه طبيعت انجام داديد و تبديل شده به روح و تأملات فکري و تصورات وهميه، اين در آخرت تصور پيدا ميکند «فيتجسم الأخلاق و النيات في الآخرة» تجسم پيدا ميکند اخلاق و نيات در آخرت.
دارد روزي که «يوم تبلي السرائر» آشکار ميشود آن اخلاق آن روحيات آن تأملات فکريه آن تصورات وهميه تبديل به بهشت و جهنم ميشود تبديل به نعمت و عذاب ميشود رنج و گنج ميشود و نظاير آن. اين از اين طرف در نشأه دنيا «کما يتروح الأعمال و الأفعال في الأولي» همانگونه که در نشأه طبيعت اعمال و افعال يتروّح و روح ميشود در آن عالم آن تأملات فکريه و تصورات وهميه تجسم پيدا ميکند. «الروح المجسد» مال نشأه آخرت است «الجسد المروح» مال نشأه دنياست. «کما يتروج» در دنيا «في الأولي» يعني «في الدنيا». «کما يتروح الأعمال و الأفعال في الأولي» در آنجا فرمود «في الآخرة» يعني «و مواد اشخاصها يتجسم في الآخرة» در اينجا ميفرمايد که «کما يتروح الأعمال و الأفعال في الأولي».
بنابراين «و الفعل هاهنا مقدم على الملكة و» لکن «هناك بالعكس» در دنيا فعل مقدم است بر ملکات و بر روح، و در آنجا امر برعکس است که روح بر عمل مقدم است. «قال سبحانه في قصة ابن نوح ﴿إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ﴾» يعني اگر کار فرزند نوح را آدم بررسي کند اين نهايتاً به يک عمل غير صالح ميانجامد که ميشود يک ملکه شر. در خبر هم هست که «و في الخبر: خلق الله الكافر من ذنب المؤمن» که اين در حقيقت «الجسد المروّح» است که روح تبديل به جسد ميشود. روح چيست؟ ذنب مؤمن است. جسم چيست؟ خلقت و آفرينش کافر است. «خلق الله الکافر من ذنب المؤمن» ذنب مؤمن وقتي تبديل به روح ميشود منشأ پيدايش يک انسان شرّي يا کافري ميشود.
همين سخن را در کلام جناب فيثاغورث ميبينند چون دأب ايشان است که از آيات استفاده ميکنند از روايات استفاده ميکنند از کلمات حکماء و اهل معرفت بهره ميبرند تا بتوانند سخن را تبيين بيشتري داشته باشند. «و في كلام فيثاغورث» اين است که «اعلم أنك ستعارض لك في أقوالك و أفعالك و افكارك و سيظهر لك من كل حركة فكرية أو قولية أو فعلية صور روحانية و جسمانية» جناب فيثاغورت اينطور اظهار کرده است که بدان آنچه را که و عمل کردهاي آيندهاي نه چندان دور عارض ميشود آشکار ميشود در تو در افعال و اقوالت و افکارت. «و سيظهر لک من کل حرکة فکرية أو قولية أو فعلية صور روحانية و جسمانية» يعني اولي اين است که «ستعارض لک في أقوالک و أفعالک و افکارک» که يعني آنچه را که به صورت روح درآمده است در گفتارت و افعالت و افکارت ظاهر ميشود و از اين طرف هم ظاهر ميشود براي تو هر حرکتي يعني جسدي که روح ميشود «من کل حرکة فکرية أو قولية أو فعلية» سيظهر لک چه؟ «صور روحانية و جسمانية».
«فإن كانت الحركة» اگر در نشأه دنيا کار تو سبعي بود غضبي بود يا شهوي بود يا بهيمي بود يا شيطنتي بود آن سه امري که قبلاً بيان فرمودند يعني سبعيت يا بهيميت يا شيطنت، اگر چنين کاري از انسان صادر شده است «صارت» اينجور حرکتها «مادة لشيطان يؤذيك في حياتك» اين تبديل به روح ميشود و اين در حيات اخروي تو موجب اذيت تو خواهد بود «و يحجبك عن ملاقاة النور بعد وفاتك» اما اگر حرکت، حرکت عقلي و درست و صحيح بود «و إن كانت الحركة عقلية» اين حرکت عقلي «صارت ملكا تلتذ بمنادمته في دنياك» نديم انسان ميشود و انسان در کنار اين نديم احساس لذت و بهجت و سرور دارد و تهتدي بنوره في آخرتك» اين در دنيا به يک جور و در آخرت هم از نورش استفاده ميکنيم تا تو را به جوار رحمت حق و کرامت الهي واصل نمايد.
بنابراين «فإذا انقطع الإنسان عن الدنيا» وقتي انسان از دنيا منقطع شد يعني مرگ عارض شد «و تجرد عن مشاعر البدن» و اين شواغل مادي او را مشغول نکرد و مجرد شد از مشاغل بدن «و كشف عنه الغطاء» غطاء هم از او برداشته شد اينجا «يكون الغيب له شهادة» از اين به بعد آنچه که در کنون نفسش مخفي شده بود و در خزينه نفسش غيبت داشت آشکار ميشود. «و کون الغيب له شهادة و السر علانية و الخبر» آنچه که در حد خبر بود و مخفي بود ميشود «عيانا» عيان ميشود اينجا «فيكون حديد البصر قاريا لكتاب نفسه بقوله سبحانه ﴿فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾» و يا آيه ديگري که مؤيد اين معناست و شاهدي ديگر از قرآن کريم «و قوله ﴿وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً﴾» الآن با اين تبيين و با اين بياني که جناب صدر المتألهين داشت اين آيه تفسير شد روشن شد باز شد که اگر ميگويند خدا فرموده است که ﴿وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ﴾ يعني چه؟ يعني هر عملي که از انسان ساطع ميشود و صادر ميشود اين تبديل ميشود به يک روحي که اين روح با انسان هست مثل يک گردنبندي که از انسان خارج نميشود الزام دارد که با انسان باشد. «﴿وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ﴾ آن چيزي که از عملش ساطع شد طيران پيدا کرد و حيثيت تجردي پيدا کرد بر گردن او ميآويزيم «وَ نُخْرِجُ لَهُ» در روز قيامت همين را به صورت کتابي که ﴿يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً﴾ آن را ملاحظه ميکند.
آن وقت است که به او ميگويند ﴿اقْرَأْ كِتابَكَ﴾ اگر در دنيا فراموش کرديد اکنون کتابت را بخوان ﴿كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً﴾ لازم نيست که کسي بيايد و به تو نشان بدهد که چيست. همين کار خودت بوده که ما الزام کرده بوديم به صورت يک امر مجرد در عنقت و اکنون آن را داريم باز ميکنيم. «فمن كان من أهل السعادة و أصحاب اليمين و كان معلوماته أمورا مقدسة» اگر کسي هم اهل سعادت و اصحاب يمين باشد و آنچه را که انجام داده امور پاک و منزه و مقدسي باشد اين انسان حسابش پاک است «فقد أوتي كتابه بيمينه من جهة عليين ﴿إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ﴾ حالا اينها متأسفانه فعلاً براي ما در حد لفظ و مفهوم است ولي معنا و حقيقت إنشاءالله خدا توفيق داشته باشيم زيارت کنيم حقيقت عليين را و با دست راست کتاب خودمان را از جايگاه عليين دريافت کنيم. ﴿وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ كِتابٌ مَرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ انسانها يا فرشتگاني که در پيشگاه حق سبحانه و تعالي مقرباند آنها اشراف دارند آنها نظر دارند و چون آنها اشراف و اشراق دارند و شاهد هستند انسان جز خير و زيبايي چيزي نخواهد ديد.
و در مقابل «و من كان من الأشقياء المردودين و كان معلوماته» معاذالله «مقصورة على الجرميات» طبعاً اينها کساني هستند که «فقد أوتي كتابه من جهة سجين» که «إن الفجار لفي سجين» جناب صدر المتألهين اراده دارند که همه آياتي که در باب قيامت است را بجا هزينه کنند مصرف بکنند و دارند بيان ميکنند کتاب که دارد به دست انسان ميرسد از کجا به دست کي و چگونه اشراف کي هست و به وسيله چه کسي از کدام خزينه دارد در ميآيد همه اينها را خداي عالم در قرآن آورده و ايشان دارد از همين آيات الهي بهره ميبرد و تبيين بکند و روشن بکند که مسئله نشر صحيفه و کتب انساني يعني چه؟ «و قد أوتي کتابه من جهة سجن» که خدا در قرآن فرمود «إن الفجار لفي سجين، لكونه من المجرمين المنكوسين» که اين انسان متأسفانه اهل جُرم و گناه و معصيت است و انسانهايي که در دنيا وارونه زندگي کردند آنجا هم وارونه محشور ميشوند منکوس يعني وارونه «لقوله ﴿وَ لَوْ تَرى إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾» اينها سر خم هستند و منکوس و وارونه در پيشگاه حقشان سبحانه و تعالي محشور ميشوند. اين هم تبييني از اشراق تاسع که به عنوان «في نشر الکتب و الصحائف» است.