« فهرست دروس
درس اسفار استاد مرتضی جوادی آملی

1404/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

/ رحيق مختوم/الحکمة المتعالية

موضوع: الحکمة المتعالية / رحيق مختوم/

 

امروز هم که روز اول ماه ذي قعده است و مصادف و مقارن است با ولادت حضرت معصومه(سلام الله عليها) کريمه اهل بيت که صاحب مقام ولايت‌اند و دختر ولايت عمه ولايت و خواهر ولايت‌اند و جايگاه ويژه ايشان در پيشگاه اهل بيت و ائمه(سلام الله عليها) بسيار جايگاه روشن و واضحي است و از بيان امام(عليه السلام) در شأن و مقام و مرتبت ايشان سخنان فراواني گفته شده است و زيارت بامعرفت ايشان معادل با بهشت و سعادت معرفي شده است. به اين بانوي الهي و ولايي تولي داريم و از معاندان آنان هم تبري مي‌جوييم و اميدواريم اکنون که توفيق بودن در زير سايه ولايت حضرت معصومه(سلام الله عليها) نصيب ما شده در دنيا و برزخ و قيامت هم شفاعت آن حضرت شامل حال ما بشود و ما همه إن‌شاءالله هم رفتار و گفتار و درس و بحث‌هاي ما مورد رضايت ايشان باشد و ايشان هم سايه کرامتشان را بر سر همه ما مستدام بدارند.

از سوي ديگر هم حادثه تلخ و دلخراش جريان بندر شهيد رجايي انصافاً جاي نگراني دارد و تا کي اين مصيبت‌هاي سنگين و سوانح و دشوار بايد اين جامعه و امت اسلام تحمل بکند خدا مي‌داند. به هر حال اينها افراد مظلومي بودند و در شرايطي قرار داشتند که بالاخره اين حادثه براي همه سنگين بوده مخصوصاً خانواده‌هايشان که دردناک و دلخراش است و اولاً از خدا مي‌خواهيم که إن‌شاءالله همه اينها را مورد غفران و رضوان خودش قرار بدهد و به خانواده‌هايشان صبر و اجر عطا کند و اين مصيبت را براي آنها إن‌شاءالله سنگين نباشد و لطف و تسلاي خاطر الهي کار بر آنها إن‌شاءالله آسان بکند. ولي متأسفانه بايد ياد کرد که اين‌جور جريان‌ها از گاهي وقت‌ها سهل‌انگاري گاهي وقت‌ها نامديريتي نالايقي در فضاي مديريت و گاهي اوقات هم بحث‌هاي ديگري پيش مي‌آيد که بالاخره خسارتش را اين ملت و اين مردم بايد بدهند و از خدا مي‌خواهيم که إن‌شاءالله هم نظام قدرتمند بشود و هم شايستگان و لايقان امور مصدر امور باشند که اين‌گونه از مسائل پيش نيايد. بخش قابل توجهي از اين مسائل به جهت همين است که افراد نالايقي ناکارداني بر اين کارهاي سنگين مسئول مي‌شوند و اين اتفاقات مي‌افتد.

به هر حال از خداي عالم براي اين مصيبت‌زدگان صبر و اجر و براي مرحومين و رحمت‌شده‌ها هم رضوان الهي را مسئلت مي‌کنيم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

در بحث وجود ذهني در فصل سوم به بحث اشکالات وجود ذهني رسيده‌ايم و پاسخ‌هايي که مطرح است. اشکال اول يک اشکال عمده‌اي بود که بحث يکي شدن يک امر تحت دو مقوله «و جوهر مع عرض کيف اجتمع ـ أم کيف تحت الکيف کل قد وقع» اين اشکال عمده‌اي بود که مطرح شد. اشکال دوم در جلسه قبل ملاحظه فرموديد اين است که اگر ما قائل به وجود ذهني بشويم مستلزم انطباع کبير در صغير خواهد بود و التالي باطل فالمقدم مثله اين قياس مسئله است شما وقتي براري و صحاري را از يک طرف، افلاک و کواکب را از سوي سوم انسان‌هاي فراوان و کارها و شؤونات و صنعت‌ها و اينها را نگاه مي‌کنيد اينها امور کبيره‌اي هستند اگر بنا باشد که وجود ذهني داشته باشيم و اينها را بخواهيم در ذهنمان قرار بدهيم لازمه‌اش مي‌آيد که انطباع کبير در صغير پيش بيايد طبعا انطباع کبير در صغير را احدي نمي‌پذيرد وجدان عقلي بر محکوميتش حکم مي‌کند بنابراين وجود ذهني را ما منکر مي‌شويم يا مي‌گوييم آنکه شما در باب وجود ذهني مي‌خواهيد بگوييد ناصواب خواهد بود.

اين اشکال را ديروز شما ملاحظه فرموديد يک جواب اجمالي ناصواب هم دادند آن را هم ملاحظه فرموديد که ديروز خوانديم ولي جوابي که امروز إن‌شاءالله ملاحظه خواهيد فرمود جواب قطعي است که از جايگاه حکيم صدر المتألهين و همچنين حکيم سهروردي هست اين را باهم مي‌خواهيم يک تتمه‌اي از بحث اصل اشکال مانده اين را اول اشکال را بخوانيم بعد وارد جواب مي‌شويم «و كذا لو كان محل هذه الأشياء الروح التي في مقدم الدماغ» يعني در اين جلوي مغز يک منطقه‌اي است که روح بخاري از اينجا ساطع مي‌شود و اين اجسام بخواهند در روح بخاري قرار بگيرند عده‌اي اين‌گونه گفتند. «و كذا لو كان محل هذه الأشياء» اشياء کبيره سائقه شائقه همين که ديروز خوانديم اگر محل اين اشياء «الروح التي في مقدم الدماغ» باشد «فإنه شي‌ء قليل المقدار» اين جلوي مغز مگر چقدر ظرفيت دارد؟ «و الحجم ـ و انطباع العظيم في الصغير مما لا يخفى بطلانه» بنابراين «و لا يكفي الاعتذار» شما بگوييد که درست است که اين مقدم دماغ جايش محدود است ولي جزء لا يتجزي ما داريم ببخشيد يک جزء لا يتجزي ما نداريم جزئي که تجزيه نشود نداريم اين مثلاً مقدم دماغ فرض کنيد که ده سانت است پنج سانت است هر چقدر که هست اين پنج سانت مي‌تواند به پنجاه ميليارد يا بيشتر جزء تقسيم بشود اين مي‌تواند مثلاً.

اين حرف حرف ناگفتني و ناصوابي است خيلي خوب، اگر اين را مي‌شود به پنجاه مثلاً ميليارد جزء تقسيم بشود اين کوه‌ها و اين براري و اين صحاري و افلاک و اينها چيست؟ بنابراين اين سخن هم ناتمام است و فرمودند که

پرسش: ...

پاسخ: نداريم يعني جزئي که تجزيه نشود ما نداريم. ممکن است در خارج نتوانيم تجزيه بکنيم ولي در ذهن و در عقل تجزيه مي‌شود چون جزء بدون سطح و سقف نيست بدون طول و عرض نيست بدون شمال و جنوب نيست هر جزئي باشد ولو هم ما نتوانيم خارجاً تقسيمش بکنيم. لذا فرمودند «و لا يکفي الإنتظار بأن كليهما» يعني شيء قليل المقدار و قليل الحجم «يقبلان التقسيم إلى غير النهاية» اين حجمش قليل است مقدارش قليل است ولي «لا إلي نهايه» اين انقسام‌پذير است اين دليلش هم بخاطر اين است که جزء لايتجزا جزئي که تجزيه نشود ما نداريم. مثلاً به عنوان نمونه «فإن الكف» کف دست انسان «لا يسع الجبل» به اندازه کوه که نمي‌تواند کوه را تحمل کند «و إن كان كل منهما يقبل التقسيم لا إلى نهاية» اگرچه کف را هم لانهايه تقسيم بکنيم کوه را هم لانهايه تقسيم بکنيم هر چه هم بگوييم که لانهايه است که لا نهايه تقسيم مي‌شود کف هم لا نهايه تقسيم مي‌شود بله اين را قبول داريم اما اين معنايش اين است که کوه در کف جا مي‌گيرد؟ اين نمي‌شود. «فإن الكف لا يسع الجبل و إن كان كل منهما يقبل التقسيم لا إلى نهاية».

اما وارد جوابش بشويم که جوابش بسيار جواب شريفي است. ما بحث را در حد اشکال وجود ذهني و جواب وجود ذهني و اينها نگاه نکنيم. اين بحث‌ها بسيار بحث‌هاي شريف و عزيز و گرامي و ارجمندي است اين جوابي که الآن دارند مي‌دهند. بله، جواب انطباع کبير در صغير در اين‌گونه از مسائل اينها سطح فلسفه است اما اينها اوج فلسفه و عمق فلسفه است. جواب چيست؟ جواب را مي‌فرمايند که شما اگر حد ادارک را در سطح ماده و مادي بدانيد، اين اشکال شما وارد است. اما حد ادراک تجرد است ادارکات حسيه خياليه و عقليه از حد ماده و طبيعت بيرون اس. ببينيد اينجا شريف مي‌شود اينجاست که مي‌گوييم حکمت شريف مي‌شود اين است.

ما اگر بگوييم اين اشکالات کاملاً وجود ذهني را برطرف مي‌شود يعني وجود ذهني طاقت اين ادله‌اش هم ولو قوي هم باشد طاقت اين را ندارد که اين اشکالات را جواب بدهد. بله ادله وجود ذهني قوي است، ولي با اين اشکالات شما چکار مي‌خواهيد بکنيد با اين اعتراضات مي‌خواهيم چکار بکنيد؟ اين اگر ما وجود ذهني را در حد امر مادي بدانيم صورت مادي بدانيم اين بلا ترديد اين اشکالات اين وجود ذهني را مي‌زند کنار. ولي براساس اينکه حکما رفتند مسائل را بررسي کردند و در حکمت متعاليه و همچنين مخصوصاً در حکمت اشراق در اين رابطه سخنان بسيار عظيم و ارزشمندي بيان شد نه تنها سطح اين اشکالات اصلاً به اينها نمي‌خورد به حدي اوج گرفتند که به تعبير ايشان اصلاً اين اشکالات وارد بر نظريه وجود ذهني نيست چرا؟ چون دو تا مسئله را در حقيقت اينها کشف کردند يکي را در حقيقت جناب حکيم سهروردي و ديگري را جناب حکيم ملاصدرا.

يکي اين است که اساساً قواي ادراکي ادارک حسي و خيالي حالا ادراک خيالي را ادراک مجرد گرفتند وقتي مجرد گرفتند از سطح ماده به در آمده و کبير و صغير ما نداريم آن اشکال اولي سرجايش خودش هست که آن اشکال بجاي خودش وارد است «و جوهر مع عرض کيف اجتمع» آن به جاي خودش وارد است که با جواب ملاصدرا برطرف شد. اما اين اشکال که بحث مقدار را دارد مطرح مي‌کند اين اشکال ديگري است که کبير در صغير واقع نمي‌شود. شما اگر بخواهيد افلاک را انجم و کواکب را يا صحاري را براري را يا ده‌ها انسان و صنعت و شغل و اينها را بخواهيد بررسي بکنيد بخواهيد در ذهنتان بياوريد اينها کبيرند ذهن صغير است کبير در صغير منطوي نيست.

اما دو تا مطلب را عرض کرديم دو تا مطلب عميق فلسفي که از جايگاه حرکت سلوکي و علم حضوري نصيب مي‌شود. مطلب اولي که جناب حکيم سهروردي البته ايشان مي‌فرمايند که از پيشينيان و از رواقيون و اينها فرا گرفته‌اند مي‌فهمند اين است که ادراکات حسي و خيالي اينها مجردند. يعني چه؟ يعني شما وقتي مي‌خواهيد يک صورتي در خيال خودتان بياوريد اين شيء مادي نيست اين قطع و قيافه و قامت نيست اين يک وجود مثالي دارد و انسان با وجود مثالي او مرتبط مي‌شود و در حقيقت آن ارتباطي که با وجود مثالي او پيدا مي‌کند آن تبديل به وجود ذهني مي‌شود. وجود ذهني اين است وجود ذهني شيء خارجي نيست که شما بگوييد که کبير در صغير. بله اگر اين بنا بود در ذهن بيايد کاملاً حق با شما بود انطباع کبير در صغير پيش مي‌آيد و ليکن بحث بحث يک حقيقت مجرد است و موجود مجرد يعني مثالي که انسان با موجود مثالي اين موجودات محسوسه ارتباط برقرار مي‌کند در ذهنش اينها ايجاد مي‌شوند اين نکته اول که قواي خيالي و ادارک خيالي چيست؟ مجردند. وقتي مجرد شدند کبير و صغير از نظر مقداري و حجم ندارد. بله به لحاظ سعه وجودي بجاي خود، اما اين اشکال اينجا وارد نيست.

اما سخن ديگري که البته مرحوم ملاصدرا اين سخن را پذيرفته ولي کاملش کرده برده در حوزه مسائل عقلي و ذوات نوري عقلي آنجا از عالم مثال به عالم عقل ره سپرده و موجودات را عقلي ديده و در موجودات عقلي اصلاً مقدار وجود ندارد، نه تنها ماده وجود ندارد مقدار هم وجود ندارد. عوارض ماده هم وجود ندارد. اين کار را جناب ملاصدرا در باب علم تکميل کرد.

پرسش: ...

پاسخ: نه، تجرد ناقصه براي موجودات مثالي هست ولي براي موجودات عقلي اگر شما بخواهيد يک صورت خيالي را ذکر بکنيد خيال مقدار دارد ولو ماده نداشته باشد براساس ادراکات تجردي. ولي اگر خواستيد اصل فلک اصل ملک اصل شجر اصل را که اينها کلي‌اند کلي سعي هستند اينها ذوات نوري عقلي هستند و مقدار هم ندارند.

نکته دومي که مرحوم ملاصدرا اضافه کرده اين است که اينها توليدي نفس‌اند نفس اينها را توليد مي‌کند يا توليد اينهاست يا مظهر است و بحث اين است که اين مهم است اينها قيام صدوري به نفس دارند نه قيام حلولي. اين را جناب حکيم سهروردي بيان نفرمودند که اين موجودات صدوري به نفس دارند نه قيام حلولي تا اين اشکال وارد بشود. اين فقط چند صفحه از اين اشکال است. «و الجواب‌ أن هذا إنما يرد نقضا» اين اشکالي که شما کرديد نقضي که شما کرديد نقض هست درست است اما «على القائلين بوجود الأشباح الجسمية ـ و الأمثلة الجرمانية في القوة الخيالية أو الحسية» اگر ما در بحث قوه خيال بحث ادارکات حسي داشتيم و نه تجري، اشکال شما وارد است. «علي القائلين بوجود الأشباح الجسميه و الأمثلة الجرمانية في القوة الخيالية أو الحسية» اما «و لم يبرهنوا ذلك» يعني اين آقايان برهان اقامه نکردند که موجودات مدرکات خيالي ما اينها هم مادي باشند « لم يبرهنوا ذلک بدليل شاف و برهان واف كما لا يذهب على متتبع أقوالهم» مثلاً خودش را متتبع اقوال همين آقايان مي‌داند مي‌گويد ما که تتبع کرديم اقوال اينها را برهان وافي و شافي پيدا نکرديم که بگويند اينها مادي‌اند نه! چه بسا اينها مجرد باشند.

«و ليس لهذه القوى إلا كونها مظاهر معدة لمشاهدة النفس تلك الصور» مي‌ترسيم دير بشود براي جلسه بعد و روز شنبه إن‌شاءالله اگر خدا بخواهد. براي فردا که چهارشنبه است من فکر کرديم امروز چهارشنبه است. براي فردا روز چهارشنبه إن‌شاءالله در خدمت دوستان خواهيم بود.

logo