< فهرست دروس

درس اسفار استاد مرتضی جوادی آملی

1400/10/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جلد اول/ اسفار اربعه/ فصل دوم از مسلک اول

 

«و أما كونه محمولاً علي ما تحته بالتشكيك أعني بالأولوية و الأولية و الأقدمية و الأشدية، فلأن الوجود في بعض الموجودات مقتضي ذاته» همان‌طور که مستحضر هستيد اين چند سطر را از صفحه 248 ما خوانديم و تقريباً آغاز بحث امروز ما هست. اگر مطالب اين فصل را عرض شد که در دو مقام بررسي مي‌کنيم؛ مقام اول اين است که مفهوم وجود مشترک معنوي است لطفاً اين را با تأکيد عرض مي‌کنيم با دقت ملاحظه بفرماييد ما يک بحث‌هايي راجع به مفهوم وجود داريم يک بحث‌هايي راجع به حقيقت وجود. اين دو بحثي که الآن اينجا مطرح است هر دو راجع به مفهوم وجود است.

مفهوم وجود مشترک معنوي است. مفهوم وجود «علي نحو التشکيک» بر افرادش و مصاديقش حمل مي‌شود. اين دو تا بحث است. پس مفهوم وجود مشترک معنوي است، يک؛ و اين مفهوم «علي نحو التشکيک» بر افرادش صدق مي‌کند. اما اينکه حقيقت وجود مشکک است يک بحث مفصلي است که ما در پيش خواهيم داشت. الآن ما راجع به حقيقت وجود بحث نمي‌کنيم راجع به مفهوم وجود که اين مفهوم به لحاظ مفهومي مشترک معنوي است و نه مشترک لفظي و دوم اينکه اين مفهوم «علي نحو التشکيک» بر مصاديقش حمل مي‌شود. بنابراين کاملاً ذهن را مي‌بريم روي مفهوم، چون تواطي و تشکيک در حقيقت اينها از اوصاف آن مفهوم کلي است. مفهوم يا جزئي است يا کلي. اگر کلي شد يا «علي نحو التواطئ» و يکسان بر افرادش حمل مي‌شود يا «علي نحو التشکيک و الاختلاف» حمل مي‌شود همين. ما راجع به مفهوم وجود داريم بحث را قضاوت مي‌کنيم تحليل مي‌کنيم و استدلال مي‌کنيم و نه راجع به حقيقت هستي. اين حتماً نکته‌اي است که بايد مورد ملاحظه قرار بگيرد.

يک تتمه‌اي را در باب مقام اول از ديروز مانده بود که اين را عرض بکنيم بعد وارد مقام ثاني بحث مي‌شويم که بعد از اينکه روشن شد که وجود مشترک معنوي هست آن وقت بايد ببينيم آيا «علي نحو التواطئ» بر مصاديقش حمل مي‌شود يا «علي نحو التشکيک» حمل مي‌شود همين و آن تتمه که ديروز هم ملاحظه فرموده بوديد اين است که اين اشارات را هم ديروز ملاحظه فرموديد آنچه که به اصطلاح تتمه اين سخن مقام دوم بود همين بود که راجع به مسئله خلط بين مفهوم و مصداق است.

در جلسه ديروز دو دليل از قائلين به اشتراک لفظي ملاحظه فرموديد و ردّ اين دو دليل را هم در کتب فلسفي وجود داشت که حضرت استاد هم آن دو دليل را بيان فرمودند هم ردّ آنها را بيان کردند که مباحث روشني بود. اما يک نکته قابل توجه است که در حقيقت به آن نکته اشاره بکنيم بعد وارد بحث امروزمان بشويم و آن نکته اين است که اين دو دليل در هر دوي آنها خلط بين مفهوم و مصداق اتفاق افتاده است و اين مسئله را هم جناب حکيم سبزواري در منظومه و غير منظومه توضيح دادند هم مرحوم علامه طباطبايي در اين رابطه مسائل را مطرح فرمودند که اين را الآن مي‌خواهيم که آن بيان جناب مرحوم که اينها در بحث اشارات بوده است. اگر بخواهيم ملاحظه کنيم صفحه 271 و 270 است.

تعبير را اول از روي کتاب ملاحظه بفرماييد پس دو تا دليل بود و اين هر دو دليل را در جلسات قبل ملاحظه فرموديد. الآن در صفحه 270 اين‌طور مي‌فرمايند که «خلط بين مفهوم و مصداق اشكالي است كه در برهان اوّل قائلين به اشتراك لفظي وجود مشاهده مي‌شود، زيرا اگر به تفاوت احكام مفهوم و مصداق وجود توجه شود هرگز از وحدت مفهومي وجود به يگانگي و تماثل مصاديق وجود حكم نمي‌گردد. در برهان دوّم نيز چون تغاير مصاديق واجب و ممكنِ وجود ملاحظه شده است، وحدت مفهومي وجود نفي شده است».

در جلسه ديروز ما دو دليل را که قائلين به اشتراک لفظي وجود داشتند را مرور کرديم و خوانديم و ردّ اين ادله را هم از طريق حکماء دانستيم. اما يک ردّ مشترک الورودي بر اين هر دو دليل است و آن ردّ مشترک يعني مشترک الورود عبارت است از خلط بين مفهوم و مصداق. مفهوم وجود يک حکمي دارد و مصداق وجود يک حکم ديگري دارد. ما الآن در باب مفهوم وجود سخن مي‌گوييم که مفهوم وجود مشترک معنوي است. اقتضاي مشترک معنوي اين است که در حقيقت به صورت کلي باشد و بر مصاديق خودش حمل بشود. آن وقت اين نحوه حمل بحث است که آيا «علي نحو التواطئ» و يکسان است مثل اينکه انسان بر مصاديقش حمل مي‌شود يا «علي نحو التشکيک» است که به صورت مختلف و درجه‌بندي شده حمل مي‌شود؟ اين قصه است.

بنابراين مصداق وجود اين اختلاف‌ها را دارد ولي مفهوم وجود اين اختلاف‌ها را ندارد مفهوم مشترک معنوي است. شما در حقيقت اين کثرت‌ها را و اين اختلاف‌ها را در مصداق ملاحظه مي‌کنيد اين را مي‌خواهيد سرايت بدهيد به مفهوم. مصداق وجود بله، يکي واجب است، يکي ممکن. يکي واحد است يکي کثير. يکي بالفعل است يکي بالقوه. اما مفهوم وجود که اينها را ندارد. مفهوم وجود يک معناي مشترکي دارد اما در مقام صدق و در مقام حمل اينجا تفاوت پيش مي‌آيد که اگر «علي نحو التواطئ» و يکسان حمل بشود مي‌شود مفهوم متواطئ، و «علي نحو التشکيک» حمل بشود مي‌شود مفهوم مشکک. بنابراين اين هر دو دليلي که در حقيقت آقايان قائلين به اشتراک لفظي دارند به آن استدلال مي‌کنند مي‌گويند ما کثرت مي‌بينيم و اين کثرت نمي‌تواند اشتراک معنوي وجود را تأمين بکند مي‌فرمايند که اين کثرت بله درست است اين کثرت وجود دارد ولي اين کثرت متعلق به مصداق وجود است و نه مفهوم وجود. مفهوم وجود مشترک معنوي است اما در مقام حمل و در مقام صدق يکسان حمل نمي‌شود و داراي مراتب است.

 

پرسش: ...

پاسخ: اولاً ببينيد برگرديم در منطق. در منطق مي‌گوييم مفهوم يا جزئي است يا کلي. مفهوم جزئي که بر يک زيد و عمر و خالد و بکر و اينها که مفاهيم جزئيه هستند و اصلاً بر افراد متعدد حمل نمي‌شوند. مفهوم وقتي کلي شد اصلاً کاري به وجود و اين حرف‌ها نداريم وقتي يک مفهومي کلي شد در مقام صدق دو گونه بر افرادش حمل مي‌شود تمام شد و رفت. ما الآن کاري نداريم. اگر به نحو يکسان اين مفهوم حمل بشود مي‌گوييم متواطئ است مثل انسان بر زيد و عمر و بکر و خالد. اما اگر اين مفهوم حالا اين مفهوم هر چه مي‌خواهد باشد مفهوم زمان باشد نور باشد عدد باشد وجود باشد هر چه. وقتي بر مصاديق خودش مي‌خواهد حمل بشود به اعتبار اينکه مصاديق داراي درجاتي است دقت بفرماييد! به اعتبار اينکه مصاديق داراي درجاتي است حيثيت صدق ما ببينيد ما يک مشترک معنوي داريم مفهوم وجود است. يک مصداق داريم مصاديق وجود است. يک حيثيت صدق داريم که آن حيثيت صدق دارد تغيير مي‌کند. اگر حيثيت صدقي که در انسان هست بعينه در تشکيک در مواردي مثل نور و اينها باشد پس اين اختلافات کجا مي‌رود؟

 

پرسش: ...

پاسخ: در حمل.

 

پرسش: ...

پاسخ: خود مصداق.

 

پرسش: ...

پاسخ: چگونه حمل مي‌شود يکسان حمل مي‌شود؟ يعني شما همان‌جوري که انسان را بر زيد و عمر و بکر حمل مي‌کنيد مفهوم وجود را هم بر مصاديقش اين‌جوري حمل مي‌کنيد؟

 

پرسش: ...

پاسخ: اتفاقاً همين را داريم بحث مي‌کنيم. قائل به تشکيک

 

پرسش: ...

پاسخ: نه، تشکيک در مفهوم به اين معناست که نحوه صدق. مفهوم مشترک مفهومي است. مفهوم يا مشترک لفظي است يا مشترک معنوي است ولي سخن اين است که آيا اين مفهومي که مشترک معنوي است نسبت به افراد و مصاديق خودش يکسان حمل مي‌شود يا متفاوت حمل مي‌شود؟ مي‌گوييم برخي از مفاهيم هستند که يکسان حمل مي‌شوند چرا؟ چون مصاديقشان يکسان هستند. زيد و عمرو و بکر و خالد يکسان هستند. برخي از مفاهيم هستند که در مقام صدق به جهت تعدد و کثرت مراتب مصداقي اينها مصداق مفهوم مختلف مي‌شوند. اصلاً ما مفهوم مشکک را همين داريم. لذا الآن اول عرض کرديم که ما جلسه

 

پرسش: ...

پاسخ: نه، نکته‌اي که امروز عرض کرديم اين است که ما الآن در اين فصل در دو مقام سخن مي‌گوييم و اين هر دو مقام مربوط به مفهوم است. الآن ما راجع به حقيقت وجود کاري نداريم هنوز بحث تشکيکي که راجع به حقيقت وجود است بعداً مي‌آيد. سخن ما اين است که حالا که مشخص شد وجود مشترک معنوي است سؤال، آيا اين مفهومي که مشترک معنوي است بنام مفهوم وجود آيا «علي نحو التواطئ» و يکسان بر مصاديقش حمل مي‌شود مثل مفهوم انسان بر مصاديقش يا «علي نحو التشکيک»؟ وقتي مي‌گوييم نور، اين نور هم بر نور شمس اطلاق مي‌شود هم بر نور شمع اطلاق مي‌شود اين به رغم اينکه اتفاقاً مي‌گويند براي چه اصلاً چرا مي‌گويند مفهوم مشکک است؟ مي‌گويد از يک طرف شما اشتراک معنوي داريد از يک طرفي اختلاف داريد. اصلاً سرّ اين را حاج آقا هم فرمودند چرا به آن مي‌گويند مشکک؟ مي‌گويد از يک طرف شما وحدت داريد از يک جهت کثرت داريد مي‌شود تشکيک يعني شک در ذهن ايجاد مي‌کند. از يک طرف مي‌گوييد وجود مفهوم مشترک معنوي است پس اين کثرت‌ها چيست؟ اين مفهوم در حقيقت باعث مي‌شود که در ذهن چنين تداعي بکند که هم وحدت است هم کثرت است الآن دارند تبيين مي‌کنند که وحدت شمال چيست؟ کثرتش مال چيست؟ کثرت به اعتبار مصداق چون مصاديق نگاه کنيد يک وقتي مي‌گوييم مصاديق اختلاف وجودي دارند اختلاف مراتب دارند اين مي‌شود حقيقت وجود. يک وقت مي‌گوييم اين مفهوم در مقام صدق و انطباق داراي اختلاف است و اين اختلاف هم از ناحيه مصاديق گرفته مي‌شود اين مي‌شود مفهوم مشکک.

 

پرسش: ...

پاسخ: بله همين‌طور است. بنابراين ما به صورت ...

 

پرسش: ...

پاسخ: وقتي ما مي‌گوييم به اعتبار، يعني برايش آورديم. يعني اعتبار کرديم.

 

پرسش: ...

پاسخ: تابع به اين معنا نيست که نيش‌قلي باشد. پس چرا انسان نيست؟

 

پرسش: ...

پاسخ: اگر مصداق نباشد انسان هم مصداق ندارد. نه! بايد دقت کنيم. مصاديق انسان با مصاديق وجود يکسان است؟ چون يکسان نيستند به اعتبار اينکه يک مفهوم مال مصاديق است يک مفهوم مصاديق وجود است اين اختلاف حاصل مي‌شود. اصلاً ما کاري به حالا وجود و اينها نداريم ما در فضاي منطق سخن مي‌گوييم منطق دارد اين حرف را مي‌زند کاملاً هم حرف درستي است. يا مفهوم مشترک ما مشترک معنوي ما يا «علي نحو التواطئ» و يکسان حمل مي‌شود يا «علي نحو الاختلاف و التشکيک» حمل مي‌شود. آيا مفهوم وجود جزء آن دسته از مفاهيمي است که يکسان حمل مي‌شود يا نه؟

 

نکته‌اي الآن مي‌خواهيم عرض بکنيم و اشکال مشترک الورود براي هر دو برهان مي‌خواهيم بدانيم اين است که چه؟ که آقاي بزرگوار آقايي که داري استدلال مي‌کني براي اشتراک لفظي وجود، دنبال کثرتي؟ بسيار خوب. ولي اين کثرت‌ها مال مصاديق‌اند شما اين کثرت مصاديق را به حوزه مفهوم مي‌خواهي راه بدهي، اين اشتباه است. اين خلط بين مفهوم و مصداق است. لذا جناب حکيم سبزواري الآن بيان مي‌کنند که در حقيقت تصريح مي‌کنند که اين آقاياني که بر اشتراک لفظي مفهوم وجود دارند دليل مي‌آورند و مي‌گويند ما کثرت داريم چگونه با وجود کثرت، مفهوم وجود را مشترک معنوي بدانيم، ما سؤال مي‌کنيم که شما اين کثرت را در چه داريد؟ کثرت را در مصاديق داريد به لحاظ مراتب.

بله، اگر کثرت را به لحاظ مصاديق داشتيد که واقعاً به اصطلاح حقيقتاً جدا بودند مثل حجر شجر ارض سماء بود حق با شما بود. نه! همه‌شان در وجود مشترک‌اند و هر کدام داراي مراتبي هستند. لذا اين مسئله باعث مي‌شود که اصلاً اسمش را گذاشتند تشکيک، براي اينکه ذهن نمي‌داند آن وحدت را بگيرد يا آن کثرت را بگيرد. آن اشتراک معنوي که وحدت دارد و داراي معناي جامع واحد است آن را توجه بکند يا اين کثرات را در خارج ببيند. مي‌گويد: آنکه در ذهن است وحدت دارد مي‌شود مفهوم وجود. به لحاظ مصاديق گرچه همه‌شان موجودند اما چون اين مصاديق مختلف داراي مراتب هستند بنابراين اين تشکيک حاصل مي‌شود.

حالا عبارت را ملاحظه بفرماييد صفحه 270 «خلط بين مفهوم و مصداق اشكالي است كه در برهان اوّل قائلين به اشتراك لفظي وجود مشاهده مي‌شود، زيرا اگر به تفاوت احكام مفهوم و مصداق وجود توجه شود هرگز از وحدت مفهومي وجود به يگانگي و تماثل مصاديق وجود حكم نمي‌گردد» اين‌جور نيست که اگر گفتيم وجود مشترک معنوي است پس بياييم بگوييم که واجب و قديم هم يکي هستند! بالفعل و بالقوه هم يکي هستند! واحد و کثير هم يکي هستند! نه، تعدد مصاديق ما داريم. اما تعدديت آنها به مراتب برمي‌گردد نه به اصل حقيقت. يک وقت اين تعدد کثرت به اصل ذات برمي‌گردد مي‌شود يکي حجر، شجر، ارض، سماء. اينجا طبيعي است که نقطه وحدت ندارد حق با شماست که اگر بگوييم چگونه باهم جمع مي‌شوند؟ يک وقتي مي‌گوييم نه، نقطه وحدت دارند و آن نقطه وحدت اصل وجود است اما نقطه کثرتشان به مراتب است اوليت، اولويت، اقدميت، اشديت و امثال ذلک که حالا إن‌شاءالله ملاحظه خواهيد فرمود.

«در برهان دوّم نيز چون تغاير مصاديق واجب و ممكنِ وجود ملاحظه شده است، وحدت مفهومي وجود نفي شده است» ببينيد چرا گفتند که وجود مشترک معنوي نيست وجود مشترک لفظي است؟ گفتند آقا، يکي مي‌شود واجب يکي مي‌شود ممکن! مي‌گويد آقا، اينکه واجب است و ممکن است به لحاظ مصداقش است. اين تغاير مصداقي شما را فريب داده فکر کرديد که مفهوم مشترک لفظي است. نه! تغاير مصداقي به جاي خودش محفوظ است وحدت مفهومي به جاي خودش محفوظ است. اين اتفاقاً اين مسئله باعث مي‌شود که در حقيقت شک ايجاد بشود و ذهن نتواند اين را به راحتي بگيرد. از يک سو ما بايد وحدت را لحاظ بکنيم از يک سو کثرت. به لحاظ مفهومي، وحدت؛ و به لحاظ مصداقي، کثرت؛ و نحوه صدق هم چون از تبع مصداق دارد گرفته مي‌شود اختلاف پيش مي‌آيد.

«حاج ملاهادي سبزواري (رحمه الله) در شرح منظومه بعد از پنجمين دليلي كه بر اشتراك معنوي مفهوم وجود اقامه مي‌نمايد به اين حقيقت اشاره كرده و مي‌گويد: «و بالجملة جميع ما سمعنا عن كثير من المعاصرين» که ظاهراً معلوم بود همان‌طور که حاج آقا در اشارت همين نکته هم مي‌فرمايد که ظاهراً در عصر مرحوم حکيم سبزواري مثل همين الآنِ ما اشتراک لفظي به اصطلاح خيلي رايج بوده و مي‌فرمايد که «عن کثير من المعاصرين مغالطة من باب اشتباه المفهوم بالمصداق»[1] مفهوم مشترک معنوي است داراي وحدت است. مصداق مراتب است و متفاوت است و تغاير دارد.

«اين سخن حكيم سبزواري كه دلالت بر رواج قول به اشتراك لفظي وجود، در زمان حيات او مي‌نمايد بدين معناست كه تمامي آنچه از بسياري از معاصرين وي در باب اشتراك لفظي وجود شنيده شده است از باب اشتباه مفهوم و مصداق وجود است. علّامه طباطبايي (رحمه الله) نيز در پايان بحث اشتراك معنوي وجود از كتاب نهايةالحكمة با اشاره به بيان حكيم سبزواري مي‌فرمايد: «و الحق كما ذكره بعض المحقّقين» که منظورشان حکيم سبزواري است «أن القول بالاشتراك اللفظي من الخلط بين المفهوم و المصداق، فحكم المغايرة إنّما هو للمصداق دون المفهوم»[2] آقايان، ما که اسفار مي‌خوانيم آن اسفاري که از جايگاه رحيق مي‌خوانيم کاملاً نهايه و منظومه بايد در مشت ما باشد اين خاصيت اين رحيق است که کاملاً آن نکات برجسته را مطرح مي‌کند و فضا را در حقيقت در دست ما خواهد آورد. ما إن‌شاءالله با رحيق فلسفه را کاملاً فرا گرفته باشيم، چون نکته‌اي نبوده مطلب قابل تأملي نبود از مباحث فلسفي از گذشته تا حال که حضرت استاد به آن اشاره نکرده باشد.

«يعني حق آن است كه قول به اشتراك لفظي از باب خلط بين مفهوم و مصداق مي‌باشد، و حكم به مغايرت وجودات، متعلق به مفهوم آن نبوده بلكه مربوط به مصاديق آن است».

فتحصل آقايان مي‌خواهيم نتيجه بگيريم إن‌شاءالله وارد مقام ثاني بحث بشويم. مفهوم وجود، اين مفهومي که از اين لفظ واو و جيم و واو و دال ما مي‌گيريد اين مفهوم، مشترک معنوي است. يعني از يک معناي جامعي برخوردار است که همه مصادق او تحت او مندرج‌اند و او نسبت به همه اينها شامل است و صدق مي‌کند. تا اينجا اين مقام اول بحث بود. «الوجود مشترک معنوي» تمام شد.

حالا از اين به بعد مقام ثاني بحث را وارد مي‌شويم که آيا اين مشترک معنوي يکسان حمل مي‌شود بر مصاديقش يا «علي النحو التغاير و الاختلاف» حمل مي‌شود؟ که اين مقام ثاني بحث است که داريم الآن وارد مي‌شويم. باز هم دقت بفرماييد ما الآن راجع به حقيقت وجود سخن نمي‌گوييم. ما همچنان در مقام مفهوم وجود هستيم که اين مفهوم به نحو غير يکسان دارد حمل مي‌شود. بحث امروز را ملاحظه فرموديد صفحه 248: «و أما كونه محمولاً علي ما تحته بالتشكيك[3] أعني بالأولوية و الأولية و الأقدمية و الأشدية، فلأن الوجود في بعض الموجودات مقتضي ذاته كما سيجي‌ء دون بعض، و في بعضها أقدم بحسب الطبع من بعض، و في بعضها أتم و أقوي، فالوجود الذي لا سبب له أولي بالموجودية من غيره، و هو متقدم علي جميع الموجودات بالطبع. و كذا وجود كل واحد من العقول الفعّالة علي وجود تاليه، و وجود الجوهر متقدّم علي وجود العرض».

گرچه ما در باب مفهوم وجود داريم حرف مي‌زنيم اما کاملاً معلوم است که جناب صدر المتألهين ناظر به مصداق‌اند و اين تفاوت‌ها را از ناحيه مصداق داريم مي‌گيريم و الا معنا ندارد که مفهوم أولي باشد اولي باشد تقدم داشته باشد اينها را نداريم همه را به لحاظ مصداق داريم مي‌گيريم. اما متوجه باشيم که از جايگاه مصداق مي‌خواهيم در فضاي صدق ببريم نه در فضاي مفهوم به معناي اينکه خود مفهوم را اين تکثر در آن ايجاد کنيم. خيلي ذهن ما بايد ذهن فعالي باشد که بتواند اين فضا را تفکيک بکند. مصداق داريم کثرت دارد. مفهوم داريم وحدت دارد. نحوه صدق اين مفهوم بر اين مصداق به تبع مصداق دارد شکل مي‌گيرد که تکثر است که داراي مراتب بودن است. اين سه حوزه را بايد کاملاً متوجه باشيم وگرنه مغالطه بين مفهوم و مصداق مثل آب خوردن به ذهن مي‌آيد. همين که مي‌بينيد شش هفت دليل آوردند و عمده آنها بر اين است که خلط مفهوم و مصداق کردند. جناب حکيم سبزواري ...

 

پرسش: ...

پاسخ: که «علي نحو التشکيک» باشد بله. ما تازه اول راه هستيم اجازه بدهيد که اينها به ذهن بيايد خيلي کار داريم. چون إن‌شاءالله تشکيک را خوبِ خوب بتوانيم فهم بکنيم واقعاً حالا الآن که در مقام مفهوم هستيم. ولي داريم يک راه‌هايي مي‌گيريم براي اينکه با مصداق ارتباط برقرار کنيم و بعد إن‌شاءالله در بحث مصداق تشکيک خيلي بحث است. تشکيک اصلاً يک انباري از معارف را إن‌شاءالله به همراه خواهد آورد که اگر درست فهم نشود هيچ اتفاقي به لحاظ مسائل معارفي براي ما نخواهد افتاد. خيلي بحث مهمي است.

 

«و أما كونه محمولاً علي ما تحته بالتشكيك» يعني چه؟ يعني يکي اولويت دارد يکي اولويت ندارد. يکي اوليت دارد يکي آخريت دارد. يکي اقدميت و سبقت دارد يکي تأخر دارد. يکي شدت دارد و ديگري ضعف دارد. «أما کونه محمولاً» دقت کنيد اين نحوه صدق «أما کونه محمولاً علي ما تحته بالتشكيك» يعني چه؟ «أعني» همين مفهوم وجود بر واجب که حمل مي‌شود «بالأولوية» است «و الأولية» است «و الأقدمية» است «و الأشدية» است. همين مفهوم وجود وقتي بر ممکن حمل مي‌شود «بالتأخر» است «باللحوق» است «بالآخريه» است و امثال ذلک.

پس ببينيد اين «باء»ها دارد تعيين مي‌کند. اگر بالأولوية باشد بالأشديه باشد بالأقدمية باشد بالأقوائية باشد يعني چه؟ يعني مرحله‌اي از مراحل وجود است که اين ويژگي‌ها را دارد و اين مفهوم وجود براساس اين ويژگي‌ها بر او حمل مي‌شود لذا مي‌گوييم اين اشد است واجب اشد است واجب اولويت دارد واجب اوّليت دارد واجب اقدميت دارد ولي ممکن اوليت ندارد تأخر دارد لحوق دارد اقدميت ندارد و امثال ذلک.

چرا اين‌جوري است؟ اتفاقاً تصور خوبي بايد داشته باشيم. چرا اين‌جوري است؟ با اينکه ما مفهوم وجود داريم که شما گفتيد مشترک معنوي است و يک معناي واحد دارد اين چرا اين‌جوري است؟ که بالأولوية بالأشدية بالأقدمية از کجا حاصل مي‌شود؟ مي‌گويد: «فلأن الوجود في بعض الموجودات مقتضي ذاته» وجود در برخي از موجودات آقايان اين خيلي اين را اگر تصور خوبي بفرماييد إن‌شاءالله خيلي کارها. وجود در برخي از موجودات به اقتضاي ذاتش است يعني وجودي که در واجب است از کجا مي‌آيد؟ اقتضاي ذاتش است. ولي وجودي که در ممکنات است از ناحيه غير مي‌آيد. پس يک وجودي داريم که به مقتضاي ذات است يک وجودي داريم که از جايگاه غير مي‌آيد.

خيلي خوب! اين تعدد و تکثري که در مصداق مي‌بينيم اين باعث مي‌شود که آن مفهوم واحد را با اين ويژگي حمل بکنيم بالأولوية بالأشدية بالأولية اينجا حاصل مي‌شود چرا؟ چون يکي از مصاديق مقتضي ذاتش وجود است مصداق ديگر مقتضي ذاتش وجود نيست از غير مي‌گيرد اينها باعث مي‌شود که اين اختلاف حاصل مي‌شود. «فلأن الوجود في بعض الموجودات مقتضي ذاته» يعني واجب است مقتضاي ذات يک وجود اين است که وجود داشته باشد از بيرون نگيرد «كما سيجي‌ء» که إن‌شاءالله در باب واجب اين‌جوري است «دون بعض» در ممکنات اين‌جور نيست. در ممکنات، وجود به مقتضاي ذات ممکنات نيست. «و في بعضها» يعني در برخي از اين موجودات است که «أقدم بحسب الطبع من بعض» بعضي‌ها علت ناقصه است تقدم به طبع در علت ناقصه است. چون حيثيت مثلاً فرض بفرماييد ماده نسبت به جسم. صورت نسبت به جسم. وجود ماده همه‌اش روي ماهيت نبريد، همه‌اش بايد با اينها... وجود ماده نسبت به جسم اقدميت بالطبع دارد يا اولويت بالطبع دارد و اين به جهت خود وجود ماده است چون جزء جسم است. جزء بايد قبلش وجود داشته باشد.

بنابراين اين اقدميت پيدا مي‌شود «و في بعض الموجودات» اين وجود اقدم است به حسب طبع «من بعض آخر. «و في بعضها أتم و أقوي» بنابراين پس ما مصاديق مختلف داريم و چون مصاديق مختلف داريم و اين مفهوم وجود دارد بر اينها حمل مي‌شود اينها را هم لحاظ مي‌خواهد بکند. ببينيد در انسان آقا، زيد سياه‌پوست، عمر سفيدپوست، زيد ايراني، عمر افغاني، عراقي، همه اينها مختلف‌اند. اما ما به عراقي بودن ايراني بودن افغاني بودن فارسي بودن غير فارسي بودن اين تعينات بيرون از حقيقت وجود اينهاست. اينها همه‌شان در انسانيت مشترک‌اند. اين مفهوم انسان داري روي آن نقطه اشتراک کار مي‌کند و اين بيروني را کاري نداريم اين بيرون از حقيقت انسان است. در آن نقطه اشتراک هيچ اختلافي وجود ندارد. اقدميت و اولويت و فقط اين حرف‌ها وجود ندارد. همه اينها در اينکه انسان‌اند انسان هستند. ولي در حقيقت وجود در حقيقتشان نقش دارد. بعضي‌ها در حقيقتشان اين است که وجود به اقتضاي ذات باشد بعضي‌ها در حقيقتشان اين نيست که وجود در اقتضاي ذات باشد چون اين‌گونه است و اين مفهوم وجود هم دارد با آن حقيقت کار دارد دقت کنيد اين تقدم و تأخر يا شدت و ضعف اگر مال بيرون بود مثل سياهي و سفيدي زيد و عمر بود. کاري نداشت. ما الآن به امر بيروني کاري نداريم.

اتفاقاً تشکيک را ملاحظه بفرماييد آن دقت در اين است که اين اختلاف‌ها مال خود همان نقطه اتحاد است. ما باز هر چه جلوتر مي‌رويم اين دقائق بيشتر مي‌شود. اختلافاتي که مال زيد و عمرو است به بيرون از حقيقت انسانيت برمي‌گردد ولي اختلافاتي که در واجب و ممکن است در خود همان حقيقت هستي آنهاست. هستي آنها بعضاً به گونه‌اي است که به مقتضاي ذات بايد موجود باشند بعضي ديگر به مقتضاي ذات موجود نيستند. لذا اقدميت اولويت اشديت همه اينها به اقتضاي اينها معقول ثاني فلسفي‌اند اينها محمول من صميمه هستند يعني از خود متن هستي دارد انتزاع مي‌شود. چون اين‌گونه هستند بنابراين اين مفهوم وجود که دارد حمل مي‌شود به همان جايي حمل مي‌شود که شدت و ضعف هم همان جاست. اولويت و اوليت هم همان جاست و امثال ذلک.

«فلأن الوجود في بعض الموجودات مقتضي ذاته كما سيجي‌ء» که إن‌شاءالله راجع به واجب خواهد آمد که وجود به مقتضاي ذات واجب است «دون بعض» که ممکنات هستند. «و في بعضها» در بعضي از اين موجودات، وجود اقدم است «أقدم بحسب الطبع من بعض» مثل مثالي که الآن مي‌زنند «و في بعضها أتم و أقوي» نگاهي کنيد اين جهات چهارگانه‌اي که الآن اضافه شد بعد هم جهات ديگري هم هست همين که فرمود اولويت اوّليت اقدميت اشديت همه اين جهاتي که آقايان به آن نقطه وحدت برمي‌گردد اينها بايد لحاظ بشود. آن چيزهايي که از متن وجود انتزاع مي‌شود آن مي‌تواند مدار اختلاف و کثرت باشد. «فالوجود الذي لا سبب له» مثل واجب سبحانه و تعالي که به اقتضاي ذاتش است «أولي بالموجودية من غيره» يکي از انحاء اين حمل که گفتند اين حمل مي‌شود «علي نحو التشکيک أعني بالأولوية» اين بالأولوية را دارند تشريح مي‌کنند مراد از اولويت يعني چه؟ يعني آن وجودي که وجود به اقتضاي ذات بر او حمل مي‌شود اين أولي است از آن وجودي که وجود به نحو ذات به غيرش که از راه غير براي او حاصل شده است بر او حمل مي‌شود. «فالوجود الذي لا سبب له» مثل واجب «أولي بالموجودية من غيره» که ممکن است و خود همين هم «و هو متقدم علي جميع الموجودات بالطبع» خدا نسبت به موجوداتي که مثلاً علت قابلي دارند بعضي‌ها فقط علت فاعلي مي‌خواهند آنجا علت تامه است. اما براي برخي‌ها واجب سبحانه و تعالي ... قطعي صوت


[1] ـ منظومه، حكمت: ص17.
[2] ـ نهاية الحكمة: ص9.
[3] ـ التحصيل: ص281.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo