< فهرست دروس

درس اسفار استاد مرتضی جوادی آملی

1400/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فلسفه/ مقدمه جلد اول/ الحکمة المتعالية فی الأسفار العقلية الأربعة (الملا صدرا)

 

مقدمه‌اي که جناب صدر المتألهين مطرح کرده بودند به پايان رسيد ولي چون وعده داده بوديم که براساس نگرشي که حضرت آيت الله جوادي در کتاب شريف رحيق دارند آنها را هم در اين جمع داشته باشيم و يک توسعه‌اي که در مباحثي که مطرح شد را هم عرض کنيم. اين غنايي که الحمدلله از طريق ايشان براي حکمت ما فراهم شده نبايد در اين کتاب‌ها مدفون باشد اسفارخوان‌ها و اسفارگويان و تحقيقاتي که در حوزه اسفار مي‌شود امروز حتماً بايد در اين سطح مطرح باشد.

در اين اشاراتي که حضرت آقا براي مقدمه کتاب نوشتند حتماً قابل ملاحظه دوستان است که ملاحظه خواهند فرمود ولي دو سه تا نکته است که اجازه بدهيد جهت اهميت مطرح بشود و بعضي از آن فرازها هم خوانده شود. برخي را که در مباحث قبلي بود اشاره شد و از مهم‌ترين مسائلش مسئله واژه فاعل و مقوم بود که از کتاب الشواهد الربوبيه يک مطلبي خوانده شد و روشن شد که چقدر تفاوت است بين فاعل و مقوم البته در اين مباحثي که در خدمت دوستان داشتيم ما يک توسعه معنايي براي واژه فاعل درست کرديم و گفتيم که مي‌توانيم در اينجا معناي فاعل را توسعه بدهيم و آن معناي اصطلاحي فاعل در مقابل مقوم را لحاظ نکنيم و به هر حال چون اينجا دارد مقدمه اسفار مطرح مي‌شود و نگرش ايشان به نظام هستي مقوميت است بنابراين با اين رويکرد جلو رفتيم اما در عين حال جاي نظر خودش محفوظ است.

بعد از مطالبي که اينجا مطرح شد و دوستان مي‌توانند با مطالعه، آن را حل و فصل کنند در اشاره ششمي که در اين مقدمه مؤلف يعني مرحوم صدر المتألهين آمده است چنين مطلبي است که سيره علمي و عملي صدر المتألهين در ديباچه کتاب‌هاي معتبر ايشان چنين وصف شده است معمولاً ايشان در حقيقت مسير معرفتي خودشان را براساس آنچه که در اسفار گفته‌اند دارند روشن مي‌کنند و آن بحث منهج و روشي است که در حکمت متعاليه و مشخصاً در اسفار بکار گرفته شده است.

در برخي ديگر از کتاب‌ها اين روش جدي‌تر و عملي‌تر شده است در اينجا مباحث فلسفي تقويت شده است. همان‌طوري که جناب صدر المتألهين مطرح فرمودند اين سه مقطع مطالعاتي را داشتند مقطع اول اين بود که همه آنچه را که در نزد پيشينيان به لحاظ حکمت بود را فرا گرفته‌اند اين فرازش را ديديد و جناب صدر المتألهين فرمودند آنچه را که حکماي اقدمين قدماء و معاصرين داشتند من همه آنها را ديدم و نکته نظراتي که در فضاي حکمت ارائه کرده بودند را و روش‌هايي که داشتند را ديدم.

بعد از اين مقطع، به جريان نگرش‌هاش شهودي روي آوردند و فضاي مواردي که اهل عرفان در اين رابطه داشتند از يک سو و عرفان عملي که براي خودشان در اين انزوا و عزلت اين دوره متوسط عمرشان اتفاق افتاد اين را هم ديدند؛ يعني هم مباحث عرفان نظري را از اهل معرفت فرا گرفتند و هم مسئله عرفان عملي را که در فضاي کشف و مشاهده و شهود قرار گرفتند که فرمودند ما در اينجا عقل را با عرفان آميخته کرديم و هر آنچه را که در فضاي عقل و حکمت فهميديم در فضاي عرفان يافتيم.

دوره سوم معرفتي ايشان آن وقتي است که با اين اندوخته علمي و شهودي به خدمت معارف قرآني راه پيدا کردند و معارف را از آن منظر ديدند و ديدند آنچه که در صحف رحماني و دانش‌هاي وحياني آمده است فراتر از آن چيزي است که اهل حکمت گفته‌اند و اهل معرفت گفته‌اند و مراد از فراتر بودن نه يعني اينکه آنها مثلاً باطل‌اند آنها در حد خودشان معارف را و حقائق را فهميدند و بازگو کردند مطابق با بماني خودشان اما وحي به مراتب عميق‌تر و گسترده‌تر مطرح مي‌کند ولي بار حکمت مي‌تواند آن فهم درست را از وحي داشته باش اين خيلي مهم است.

يک وقت ما مي‌گوييم هر چه که ديگران دارند طبق وحي است اين درست است اما اين است که ما قدرت اين را داريم که بدون مراجعه به حکمت و عرفان آنها را بفهميم اين نادرست است ما بدون تشهيد مباني و آماده‌سازي ذهن همان‌طور که خودشان اشاره فرمودند که براي چه پس ما مباحث فلسفي را مي‌خوانيم؟ اين استعداد را اين تجهيز ذهن را اين آمادگي را براي اين فراهم مي‌آورد که فهم درستي را ما نسبت به مباحث عرفاني خودمان و مباحث وحياني خودمان داشته باشيم.

پس دو تا مطلب را کنار هم بايد گذاشت و اين‌جوري عمل کرد يک: وحي به مراتب قوي‌تر از آن چيزي است که از راه حکمت و عرفان براي بشر مي‌رسد ترديدي در اين نيست وحي يک منبع الهي دارد و اين منبع سرشار از علم و معرفت براي بشر به حدي فراوان است که قابل مقايسه با هيچ علم ديگري نيست. اين مطلب حق است اما اينکه الآن ادعا مي‌کنند اين حرف حق را مي‌گيرند و کنارش حرفي مي‌گذارند که آن حرف باطل است مي‌گويند حالا که وحي اين‌گونه است اين سلطه علمي و اين احاطه علمي را دارد پس ما چرا به سراغ حکمت و عرفان برويم؟ مستقيماً به سراغ وحي مي‌رويم اين سخن باطل است. چراکه اين حکمت و عرفان است که ظرفيت ذهني ايجاد مي‌کند تجهيز ذهن ايجاد مي‌کند استعداد را در انسان بارور مي‌کند که انسان به سراغ وحي برود و آنها را بيابد و الا زبان وحي در اين‌گونه از مسائل زبان رمزآلود است رموزي است سرّي است چون اين زبان که نمي‌تواند براي بشر عادي باشد.

آن کسي که در اين فضا قرار گرفته و شرايط معرفتي خودش را از اين جهت تکميل کرده است اين به گونه‌اي است که مي‌تواند از معارف و رموز و اسرار آگاه بشود پس اين دو تا مطلب را ما کنار هم بگذاريم اگر يک مطلب حقي را کنار يک ادعاي باطل بگذاريم مجموعاً مي‌شود باطل. آميختن ذمّ مجهول به معلوم، معلوم را هم مجهول مي‌کند اگر ما يک ادعايي داشتيم گفتيم که وحي يک سلطه علمي دارد يک احاطه و اطلاق علمي دارد و کاملاً نسبت به آنچه که دست‌آور بشر است قوي‌تر و عميق‌تر و وسيع‌تر است اين سخن، سخن حقي است.

حالا که اين‌گونه است پس ما بدون نياز به حکمت و عرفان و معارف و اين‌گونه از علوم مستقيماً به سراغ وحي برويم اين ادعا و سخن، سخن باطلي است اين مجهول آن معلوم را هم مجهول مي‌کند. پس بايد چه گفت؟ بايد گفت که اکنون که وحي در اين حد از معرفت علمي ظهور و بروز دارد ما ضمن شکر و سپاس از درگاه الهي خود را آماده کنيم از درگاه حکمت و عرفان براي فهم اين حقائق وحياني و اينها را از اين راه بيابيم. مثل اينکه کسي بدون دانش اصول و يا فقه بخواهد احکام را از قرآن استنباط کند، آيا اين شدني است؟ آيا بدون ادبيات و صرف و نحو و معاني و بيان و بديع و فصاحت و بلاغت بله، قرآن فصيح است، قرآن بليغ است، ادبيات قرآن فوق ادبيات بشري است همه اينها درست است اما حالا که اين هست پس ما برويم مستقيم خدمت قرآن و صرف و نحو نيازي نداريم؟ ادبيات را نياز نداريم؟ بلکه اينهاست که به ما فهم مي‌دهد که چقدر ادبيات قرآني عميق است چقدر زيبا و شگفت است حتي از همين ادبيات و فصاحت و بلاغت. بنابراين ما بايد کاملاً دستمان به لحاظ درک معارف وحياني از درگاه حکمت و عرفان باز باشد.

جناب صدر المتألهين اين سه دوره را داشت؛ يعني الآن ما مي‌خواهيم اين شيوه‌اي که جناب صدر المتألهين در اسفار آورده و منهج حکمت متعاليه خودش را بر اين پايه قرار داده اين است که هم سخن حکما و اهل معرفت را ديده، يک؛ و هم سخن اهل عرفان عملي و کشف و مشاهده آنها را و شهود آنها را هم يافته، دو؛ هم به خدمت وحي و کتاب و سنت آمده، سه؛ و اين هر سه را صحيح دانسته درست ديده کنار هم چيده شده ديده، اما هر کدام زبان خودش را دارد اصطلاحات خودش را دارد. ما نبايد اينها را از هم دور کنيم. آن چيزي که بشر به لحاظ حکمت و عرفان به ارمغان آورده را نفيس بدانيم ارزشمند بدانيم اينها را به صحنه بياوريم و آنچه را که از وحي فرا مي‌گيريم را هم کنار بياوريم به عنوان مؤيد. اولاً خيلي از کساني هستند که به وحي باور ندارند اما اهل حکمت و اهل معرفت هستند و اهل عرفان هستند آنها که دست‌آوردهاي خوبي دارند البته ما نمي‌گوييم همه دست‌آوردهاي آنها صحيح است، وحي هر چه دارد درست است ولي ظرفي که براي آن انسان بايد ببرد آن قدحي که بايد ببرد کنار اين درياي معارف وحياني، آن حکمت و کلام است آن حکمت و عرفان است.

بنابراين براساس همين مطالعاتي که جناب صدر المتألهين اينجا اظهار فرمودند که يک دوره‌اي ما آنها را ديديم دوره ديگر ما به سراغ کشف و شهود و مکاشفه رفتيم و دوره سوم به سراغ معارف آمده‌ايم و هر سه را در عداد يکديگر هر کدام در حد خودش البته ديده‌ايم آمديم منهج حکمت متعاليه را براساس اين سه پايه ساختيم گفتيم عرفان، برهان، قرآن اينها باهم هماهنگ‌اند. اينها از هم جدايي ندارند اينها تفکيک شده نيستند ما تفکيک نکنيم بلکه هم‌افزايي در مقام اثبات کنيم در مقام ثبوت هيچ چيزي نمي‌تواند بر وحي بيافزايد وحي فراتر از آن چيزي است که اصلاً طاقت بشري باشد «علمکم ما لم تکونوا تعلمون» است. اما در مقام اثبات و در مقام ارائه و بيان و در مقام ظهور و ابراز آنچه را که از راه حکمت و از راه عرفان و از راه قرآن براي بشر رسيده است مي‌تواند نتيجه‌بخش‌تر باشد دلپذيرتر باشد و جدّيت و پذيرش را افزون کند.

اين اشاره ششمي است که إن‌شاءالله حضرت آقا حتماً ملاحظه خواهيد فرمود در همين کتاب رحيق مختوم بخش اول از جلد اول اين مطلب را ملاحظه مي‌کنيد. من دو سه عبارت را ايشان مي‌خوانم وارد اشاره بعدي مي‌شويم. صفحه 73 اين کتاب که اشاره کردم ششم: سيره علمي و عملي صدر المتألهين(قدس سره) در ديباچه کتاب‌هاي معتبر ايشان چنين وصف شده است:

صرف نيروي ادارکي و إعمال عقل نظري از دوران جواني در فراگيري فلسفه الهي اعم از آنچه از حکماي يونان رسيده و آنچه فرزانگان بعدي بر آن افزوده‌اند از هر باب، لباب آن انتخاب شد. اين يک مقطع، يک دوره از دوره‌هاي عمر شريف جناب صدر المتألهين است.

صرف نيروي عقل عملي براي نيل به هدف سامي معقول و پرهيز از جاه وهمي و رياست خيالي، آنچه از جهت نزاهت علمي و قداست عملي در سنت فراگيري فلسفه الهي نقل شد در قبال روش اکثر متعلمان روزگار است اين هم البته جهت سلبي است يعني به دنبال متفلسفي نرفتم دنبال فلسفه رفتم. گرايش‌هاي وهمي و خيالي ايشان را الحمدلله نربود و ايشان مستقيم و مستقر در مسير درک صحيح قرار گرفتند.

بعد از فراگيري معارف متقن حکمت که مدئوم به استوانه‌هاي استوار برهاني بود، مدتي به فکر نشر آن معالي و عرضه دررهاي مکنون با شکاف اصداف آن لئالي مخزون با ترديد به سر مي‌برد که آيا هم‌اکنون ذخيره کرده است که جامع خلاصه مکتب مشاء و تفاوت مکتب اشراق و رواء با افزوده‌هايي که در نوشته‌هاي اهل فن از حکيمان اعصار سلف يافت نمي‌شده است در کتابي تدوين نمايد يا نه؟ دو مانع خطرناک رهزن هماره سدّ راه تصنيف وي مي‌شد: يکي جهل مدعيان علم و ديگري ضلالت داعيه داران.

روزگاري که تعمق در رهآورد وحي بدعت شد ـ اين جمله خيلي مهم است هم‌امروز و هم‌اکنون هم مي‌گويند تعمق در رهآورد وحي بدعت شد آنچه که سنت مي‌دانند همين نگرش‌هاي سطحي و ظاهري است که براي حکمت درست مي‌کنند اما تعمق و ژرف‌نگري و درون‌کاوري حقيقت وحي را بعضي‌ها برنمي‌تابند و بدعت تلقي مي‌کنند معاذالله ـ روزگاري که تعمق در رهآورد وحي بدعت باشد و محکمات متشابه تلقي کرد و حکما و عرفا و اصفيا طعن و طرد شوند و جاهلان متحجّر به اوج قبول و اقبال بار يابند چاره‌اي جز اعتزال نخواهد بود.

اين دوره را هم ملاحظه فرموديد.

با سپري شدن مدت طولاني بر اين منوال مطالب عميق ديگري بر براهين قبلي افزوده شد بلکه اينها درست است بعد وارد حوزه عرفان و شهود شدند فرمودند و اکنون هم در پرتو مجاهدت‌ها و رياضت‌ها با زوائد ديگر مشهود و مباين او شد يعني آنچه را که در دوره دوم از معرفت‌يابي و تحصيل حکمت و عرفان براي جناب صدر المتألهين بود اين بود که اکنون که در اتصال و انزوا قرار گرفته است برود و اين نوع رويکرد معرفتي را که اهل معرفت آوردند از راه کشف و شهود هم اينها را پيدا کند.

آن‌گاه درباره کتاب خويش با اعتماد بر برهان متقن و عرفان مستحکم سخني دارد که قرآن کريم راجع به نظام احسن هستي تدوين شده است خلاصه اين را عرض مي‌کنيم که إن‌شاءالله حتماً مراجعه کنند اينها از چيزهايي است که بايد در مشت ما باشد يعني با تعبير حاج آقا اينها حرف‌هاي باليني ماست براي اينکه مي‌گويند اين روش حکمت متعاليه چيست؟ اين حرف‌ها حرف‌هايي است که اگر ما اينها را ندانيم خام جلو مي‌رويم حرف‌ها را مي‌شنويم اما نپخته هضم مي‌کنيم اين مسيري که الآن ايشان دارد باز مي‌کند راه معرفتي است که حکمت متعاليه براي ما مي‌آورد اين خيلي مهم است ما عمداً داريم اين را مي‌خوانيم که دوستان در جريان قرار بگيرند که راه معرفتي که جناب صدر المتألهين پايه‌ريزي کرده يکي از مباحثي که امروز خيلي دوست دارم دوستان ملاحظه کنند کتاب‌هايي هم نوشته شده تحت عنوان روش اجتهاد! اين حرف درستي را مي‌زنند مي‌گويند که مدت‌ها رسائل مي‌خوانند مدت‌ها مکاسب مي‌خوانند مدت‌ها کفايه مي‌خوانند نمي‌دانند روش اجتهادي جناب شيخ در رسائل چيست جناب آخوند در کفايه چيست جناب شيخ در مکاسب چيست و همين‌طور فقط رسائل مي‌خوانند فقط مکاسب مي‌خوانند اما روش اجتهادي که اين چگونه است و چگونه مرحوم شيخ توانسته اين حرف را در بياورد اين را نمي‌دانند!

اسفار مي‌خوانيم حکمت متعاليه مي‌خوانيم المظار مي‌خوانيم مبدأ و معاد مي‌خوانيم همه اين مطالب هست، اما نمي‌دانيم اين چه باسطي و چه روشي اين فضا را براي جناب صدر المتألهين باز کرده است؟ که ما کتاب بعدي را توليد کنيم و کتاب بعدي را توليد کنيم، اين روش در اختيار ما نيست اين همان روشي است که الآن است. الآن در حوزه اين را بعضي‌ها اصرار دارند و درست هم هست إن‌شاءالله اين باب شود که در حوزه‌ها طلاب و فضلا حتماً با روش اجتهادي جلو بروند نه مطالب را بخوانند.

سرّ اينکه اين همه درس و بحث هست ولي مجتهد ناب ما کم داريم براي اينکه روش اجتهادي را نمي‌خوانيم نمي‌دانيم که چکار شده است! در فضاي حکمت هم همين‌طور است خيلي‌ها بدايه مي‌خوانند نهايه مي‌خوانند اسفار مي‌خوانند اما روشي که جناب صدر المتألهين اين را توليد کرده را آشنا نيستند اين روش را ايشان مي‌گويد که باز هم يکي از مغالطات که مي‌گويند در بحث مغالطات خلط بين مقام ثبوت و اثبات است اينجاست عده‌اي از تفکيکي‌ها چه مي‌گويند يا همه‌شان مي‌گويند که مگر نه آن است که وحي بالاتر از عقل است؟ مگر نه آن است که دست‌آورد وحي بالاتر از قلب است؟ چرا ما مستقيماً آنجا نرويم و دامنه‌هاي حکمت و عرفان که بعضاً متشابهات دارد ما را آلوده بکند؟ اين سخن حق است کنار آن ادعاي باطل. از اينکه وحي به مراتب قوي‌تر عميق‌تر وسيع‌تر محيط است هيچ شکي در آن نيست هر آنچه را که بشر تازه به درستي فهميده است همه و همه در حوزه وحي قابل تعريف است هيچ ترديدي نيست اما حالا که اين‌گونه است پس ما مستقيم بزنيم به تعبيري بيگدار به آب بزنيم سقوط حتمي است. کما اينکه کساني بدون حکمت بيگدار بخواهند به عرفان بزنند! مي‌گويند بيگدار به آب نزن همين جاست يعني يک شريعه‌اي بايد باشد حکمت و عرفان شريعه وحي‌اند اينها هستند که قالب‌هايي را تهيه مي‌کنند و مسيري را مشخص مي‌کنند که انسان بتواند از اينها فرا بگيرد و معارف را به اندازه بگيرد و الا چگونه کسي بتواند «أ و لم يکفک انه علي کل شيء شهيد» اين مي‌شود «شهد الله انه لا اله هو» شما در کنار اين دريا جز اينکه فاصله بگيريد فاصله بگيريد خيلي فاصله بگيريد از دور فقط يک ترجمه‌اي داشته باشيد چگونه مي‌توانيد حرف بزنيد؟ کسي جرأت دارد کنار اين آيات بايستد و سخن بگويد؟ آيات آفاقي آيات انفسي «سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق» اين دسته از آياتي که در خصوص معارف است توحيد است «ليس کمثله شيء و هو السميع البصير».

 

پرسش: ...

پاسخ: اين اشکالي است که مطرح است پاسخ آن هم مشخص است اشکال درستي هم هست آيا آنچه را که ما بدست آورده‌ايم اين را بخواهيم به تعبيري که در نظام هرمونوتيک مطرح مي‌شود اين را مي‌خواهيم دخيل بکنيم در فهم اينها يا مي‌خواهيم اينها را ظرف بسازيم؟ خيلي فرق مي‌کند يک وقت مي‌خواهيم بگوييم که اينها دخيل‌اند و معاني قرآني را ما از منظر اين‌گونه از حکمت و عرفان بخواهيم بفهميم اين مي‌شود همان تفسير به رأي. اين مي‌شود همان تفسيري که بعضي براساس اين مي‌روند آيات را و يا روايات را تفسير مي‌کنند اين باطل است قطعاً. ولي از آن طرف آن چيزي که براي ما حق است و ضروري است اين است که ظرفيت جان بايد فراهم شود همين عبارتي که ملاحظه فرموديد جناب صدر المتألهين اينجا فرمودند تعبير ايشان اين بود هم تجهيز بود و هم اينکه «و ذلک لتجهيز الخواطر بها و تقوية الأذهان من حيث اشتمالها علي تصورات قريبة لطيفة و تصرفات مليحة شريفة» که «تعد نفوس الطالبين للحق ملکة لاستخراج المسائل» ما دنبال اين مطلب هستيم که اين‌گونه از مسائل بناست استعداد ايجاد کند آمادگي ايجاد کند.

 

اگر خاطر شريف شما باشد مي‌گفتند عقل هيولاني، عقل بالملکه بعد عقل بالفعل. ما با عقل هيولاني نمي‌توانيم به سراغ منابع وحياني برويم يک ذهن خالي يک ذهني که فقط «الکل اعظم من الجزء» را مي‌فهمد «حمل الشيء علي نفس» را مي‌فهمد «سلب الشيء عن نفسه» را مي‌فهمد که محال است با اين ذهن عادي که عقل هيولاني به آن مي‌گوييم يا حداکثر عقل بالملکه، مي‌خواهيم به سراغ اين‌گونه از معارف برويم اين دست‌آوردي نداريم اين نمي‌تواند براي ما دست‌آوردي داشته باشد. اگر به عقل بالفعل رسيديد آن وقت است که زمينه براي فهم معارف و رموز و اسرار قرآني است.

اين را دقت فرموديد که «و ذلک» چرا ما به سراغ اينها رفتيم «و ذلک لتجهيز الخواطر بها و تقوية الأذهان من حيث اشتمالها علي تصورات قريبة لطيفة و تصرفات مليحة شريفة تعد نفوس الطالبين للحق ملکة لاستخراج المسائل المعظلة و تبعيد أذهان المشتغلين بالبحث اطلاعا علي المباحث المشکلة» اين مباحث مشکل و دقيق وحي را چه کسي مي‌فهمد؟ بدون دست‌آوردهاي حِکمي و عرفاني فهم نيست. «و الحق ان اکثر المباحث» که قبلاً ملاحظه فرموديد.

اين مطلب نهايت اين است که خلاصه اقتباس قرآني صدر المتألهين درباره کتاب خويش اين است که با عقل خود به معاني آن نگاه کن آيا قصوري مي‌بيني؟ اين مطلب را هم مي‌توانيم بگذرانيم و در پايان هم مطلب آميختگي با عرفان و قرآن را هم مطرح مي‌کنند البته آن بُعد سلبي را کنار مي‌زنند.

اما مطلب ديگري که جناب صدر المتألهين مطرح فرمودند به عنوان اشاره هفتم، عبارت را ملاحظه بفرماييد. اين صفحه 77 اين کتاب است همان‌طور که محور اصلي تصنيف تأليف و تدوين صدر المتألهين را معارف حکمت متعاليه تشکيل مي‌دهد که در آن قرآن و عرفان و برهان حضور هماهنگ دارند مدار اصلي مقدماتي که وي براي صحائف خويش نگاشت مناسب باهم بوده و در حقيقت آنچه را که ايشان در ديباچه اسفار مرقوم داشتند پيشگفتار افکار اوست نه خصوص اسفار او، زيرا عصاره همين مطالب که در مقدمه اسفار آمده که صبغه برهاني آن غالب است، در مقدمه مفاتيح الغيب که صبغه عرفاني دارد آمد و در مقدمه مبسوط شرح اصول کافي و ثناياي تفسير که صبغه قرآني و روايي آنها غالب است آمده است. اينکه شما الآن اينجا فرا گرفتيد اگر خوب روي آن متمرکز شويد مقدمه مفاتيح الغيب را مقدمه شرح اصول کافي ايشان را مقدمه حتي مبدأ و معاد و کتاب‌هاي ديگر را داريم ايشان در مقدمه اين روش را دارد مي‌گويد؛ يعني اگر اينجا خوبِ خوب إن‌شاءالله ما فرا بگيريم بسياري از بعضي از کتاب‌ها مرحوم صدر المتألهين را اساتيد بزرگ ما که درس نگرفتند بلکه مثلاً ايقاظ النائمين يا ديگر کتاب‌ها را براساس همين اسفار حل مي‌کنند محکماتش در اين کتاب‌ها هست آنها ثمراتش است. شجره طيبه حکمت متعاليه را جناب صدر المتألهين در اسفار غرس کرده ثمراتش را در ساير کتاب‌هايي که ملاحظه مي‌کنيد. آن ثمره را بر اين اشجار نشانده‌اند.

يک مطلبي را که ظاهراً حضرت آقا ايرادگرفتند ببينيم که آيا اين ايراد جا دارد يا ندارد؟ مرحوم صدر المتألهين همين مقدمه نکته‌اي را فرمودند که مي‌خواهند تفاوت بين آنچه را که در حکمت متعاليه آمده است با آنچه که در نظر ديگر نحله‌هاي فکري است را بيان کنند. اين کاملاً مطلب درستي است اتفاقاً ما مي‌خواهيم بگوييم امتياز حکمت از فقه از کلام از عرفان و نظاير آن چيست؟ اين يکي از سؤال‌ها و پرسش‌هاي اصلي است يکي از مسائلي است که در رؤوس ثمانيه مطرح است چه تفاوتي است و چه امتيازي است بين حکمت مشاء با حکمت متعاليه؟ چه تفاوتي است بين حکمت متعاليه با عرفان؟ چه تفاوتي است بين حکمت متعاليه با حکمت اشراق و رواق و امثال ذلک؟ اينها را بايد بدانيم يا نبايد بدانيم؟ آيا روشي که مثلاً اهل فقه در باب مباحث معاد دارند فقها دارند متکلمين دارند آيا اينها يکسان است؟ يعني نظراتي که در باب معاد از راه اهل فقه به ما رسيده است با آنچه که از راه کلام رسيده است؟ جناب صدر المتألهين در اينجا با قطع نظر از آن نگاه ارزشي که مثلاً بخواهند فقها را يا ديگر نحله‌ها را بخواهند منکوب کنند يا ضعيف کنند و امثال ذلک دارند يک امتياز علمي را بيان مي‌کنند مي‌گويند روش فقها در دست‌آوردهايي که در حوزه معارف هست اين است ما نمي‌خواهيم فقيه را بکوبيم ما نمي‌خواهيم متکلم را بکوبيم ما نمي‌خواهيم حکيم مشاء را بکوبيم ما نمي‌خواهيم حتي اهل معرفت را نه! اين بناي کوبشي ندارد بناي ارزشي ندارد اين سخن مرحوم صدر المتألهين بلکه بناي دانشي دارد مي‌خواهد بفرمايد آنچه را که نحله‌هاي مختلف حِکمي دارند با آنچه را که حکمت متعاليه مي‌آورد متفاوت است و اين حق مسلّمي است که يک صاحب مشربي و صاحب مکتبي بايد بگويد و اگر نگويد و اين امتياز را بين اين رشته‌هاي علومي مشخص نکند جاي سؤال و ابهام دارد.

اينجا همان‌طور که ملاحظه فرموديد در روز آخري که در جلسه قبل ما داشتيم اين تعريف اين عبارت را مرحوم صدر المتألهين دارند «و اليعلم أن معرفة الله تعالي بعلم المعاد و علم طريق الآخرة ليس المراد بها» مي‌خواهند امتيازها را مشخص کنند فرق بين حکمت متعاليه با ساير نحله‌ها «ليس المراد بها الإعتقاد الذي» يک: «تلقاه العامي» دو: «تلقاه الفقيه» که اينها منشأ معرفتشان چيست؟ وراثت است، يک؛ تلقف است، دو. فقيه متلقفانه يعني پيدا مي‌کند از اينجا مي‌گيرد از آنجا مي‌گيرد، چون فقيه که کار علمي نکرده است در حوزه معاد در حوزه توحيد که کار نکرده است ايشان بله در حوزه فقه فقيه است مستنبط است و احکام را استخراج مي‌کند «بارک الله فيه»! اما اين تلقفي که فقيه دارد نمي‌تواند کسي را که در حوزه معارف غني شده را تأمين کند.

«وليس المراد بها الإعتقاد الذي» يک: «تلقاه العامي وراثة» دو: «تلقاه الفقيه تلقفا فإن المشعوف بالتقليد و المجمود علي الصورة لم ينفتح له طريق الحقائق کما ينفتح للکلام الإلهيين و لا يتمثل له ما ينکشف للعارفين المستصغرين لعالم الصورة و اللذات المحسوسة من معرفة خلاق الخلائق و حقيقة الحقائق و لا ما هو تحرير» اين «و لا» به آن بالا مي‌خورد مي‌فرمايد که «ليس المراد بها الإعتقاد الذي تلقاه العامي»، يک؛ «أو الفقيه»، دو؛ «و لا ما هو طريق تحير الکلام و المجادلة في تحسين المرام کما هو عادة المتکلم» مي‌خواهند بفرمايند مسيري که متکلمين براساس جدال و مراء پيش آوردند اين مسير هم مسيري نيست که بتواند چنين دست‌آوردي را براي انسان بياورد و آن چيزي که حقيقت معرفت است را بياورد «و لا ما هو طريق تحرير الکلام و المجادلة في تحسين المرام کما هو عادة المتلکم» اين سه؛ نحله چهارم: «و ليس أيضا هو مجرد البحث البهت کما هو اهل النظر و غاية اصحاب المباحثة و الفکر» يعني اينها حرف‌هاي حکمت مشاء نيست که ما فکر کنيم که مثلاً اين حکمت متعاليه ادامه حکمت مشاء است نه! اين کاملاً متفاوت است براساس اين راه.

«فإن جميعها ظلمات بعضها فوق بعض» مي‌گويند که وقتي مي‌گوييم «اللهم اغننا بحلالک عن حرامک» يک حلال فقهي داريم يک حلال کلامي داريم. يک حرام فقهي داريم يک حرام کلامي. حرام کلامي اين است که هر چه ماسوي الله است بگذار کنار و دور بيانداز فقط ذکر الله را بچسب. حرام فقهي همين نان و گوشت است. اينجا هم که مي‌فرمايند آنها ظلمات است. بله، حتي ايمان وراثتي و معرفت تلقّفي، معرفتي که از راه متکلم مي‌آيد از راه حکيم مشائي مي‌آيد اينها همه ارزشمند است اينها باري از ايمان را دارند اما اينها در مقابل آنچه را که حکيم فرموده است که مي‌گويند «حسنات الأبرار سيئات المقربين» اين همان است اگر فرمود اينها «ظلمات بعضها فوق بعض» يعني اين يعني آنچه را که اينها گفته‌اند اينها ظلماتي است «ظلمات بعضها فوق بعض إذا أخرج يده ... بل ذلک نوع يقين هو ثمرة نور يقذف في قلب المؤمن».

بنابراين آنچه را که اشکال والد بزرگوار ما هست که در حقيقت در اينجا يک تعبيري دارند که اين تعبير را ما بخوانيم: آنچه راقم سطور يعني خودشان به آن توصيه مي‌نمايد آن است که صاحبان هر علم و فنّي را مظهر نامي از اسماي حسناي الهي دانستن و سيئه طعن و طرد نائيان ناهي از حکمت را با حسنه صبر دفع کردن و سائحان سابح بحار برهان عرفان و قرآن را به چنين شيمه‌اي تشويق نمودن و حرمت فقه و فقيهان را پاس داشتن و از حرارت تعبير مقدمه اسفار ـ همين که «ليس المراد بها الإعتقاد الذي تلقاه العامي أو الفقيه وراثة و تلقفا» ـ پرهيز کردن و از حفوه ـ يعني لغزش ـ تحرير مقدمه شرح اصول کافي که «هذه للدنيا و تلک للآخرة، هذه للأبدان و تلک للأرواح متاعا و لأنعامکم» اجتناب نمودن و فايده شريعت و فقه را برابر آنچه در اشارات پنجم از سخنان صدر المتألهين گذشت به طور وضوح به خاطر سپردن و خلاصه آنکه اصل تعلّم آن‌گاه عمل به آن و سپس تعليم و نشر علم را براي خداوند مايه آيت عظمي است.

اين مسئله است پس ملاحظه بفرماييد اشکالي که حضرت والد بزرگوار دارند بر مبناي ارزشي نگاه کردن به اين مسئله است. ولي جناب صدر المتألهين دارد دانشي نگاه مي‌کند نه ارزشي. مي‌خواهد بگويد تفاوتي که حکمت متعاليه با ساير مشرب‌هاي معرفتي اعم از آنچه که وراثتي باشد تلقفي باشد جدال و مراء باشد بحث بهت باشد و امثال ذلک را بيان مي‌کنند که اينها از همديگر متمايز هستند و اين مطلب حقي است و معاذالله نگرش ارزشي ندارد که ما بگوييم مثلاً اينجا جناب صدر المتألهين مي‌خواستند که به هر حال آنها را دفع کنند فقها را کنار بزنند و امثال ذلک و او فرازمندتر از اين است که چنين نگاهي را بخواهد داشته باشد و باعث بشود که اين‌جوري باشد.

الحمدلله اين دو سه تا نکته را هم بنا بود که ما در اسفار داشته باشيم که بيان داشتيم. اما وارد مطلب بسيار بسيار عميقي مي‌شويم که اگر خدا بخواهد بايد آنجا را مقداري بيشتر کار بکنيم اين فرمايش هم از آن فرمايشات زيرساختي است ما فقط امروز متن را مي‌خوانيم و إن‌شاءالله شرح را براساس بندهايي که حضرت استاد(دام ظله) در اين باب فرموده‌اند که به نکات فوق العاده عميق و ارزشمندي است آن را بايد إن‌شاءالله باهم بخوانيم. اگر دوستان بخواهند اين کتاب را داشته باشند همين کتاب بخش اول جلد اول را داشته باشند هم فايلش هست يعني به صورت الکترونيک هست هم روي آن کتاب إن‌شاءالله ما جلو برويم دوستان آن متن را هم ببينند خيلي بهتر است.

اين متن چند سطر را که خيلي زيبا و عمده مباحث اسفار روي اين بساط پهن شده است بساط حکمت متعاليه را که اسفار اربعه است را مي‌خواهند فقط الآن با فرصت محدودي که داريم بخوانيم و إن‌شاءالله شرحش در آتي.

«الأسفار الأربعة و اعلم[1] أن للسلاك من العرفاء و الأولياء أسفارا أربعة أحدها السفر من الخلق إلى الحق و ثانيها السفر بالحق في الحق و السفر الثالث يقابل الأول لأنه من الحق إلى الخلق بالحق و الرابع يقابل الثاني من وجه لأنه بالحق في الخلق. فرتبت كتابي هذا طبق حركاتهم في الأنوار و الآثار على أربعة أسفار و سميته بالحكمة المتعالية في الأسفار العقلية فها أنا أفيض في المقصود مستعينا بالحق المعبود الصمد الموجود» رحمت خدا بر او باد که اين‌گونه مباحث را پايه‌ريزي کردند و بحث را براي جامعه علمي براي هميشه ذخيره کردند انصافاً اينها فوق العاده ماندگار است اين چند گام و يک جهش در حکمت است. حکمت اسلامي ما محصولش در فرمايشات جناب شيخ الرئيس در کتاب ارزشمند شفاء بوده است شما الهيات شفاء را ملاحظه بفرماييد که در باب هستي‌شناسي چگونه ورود و خروج دارند و در چه حدي است، اين کتاب در چه حدي است؟ اصلاً خيلي تفاوت هست و تفاوت جوهري است در بسياري از جاها که بنيان را کنار زدند در بسياري از جاها ارتقاء فوق العاده‌اي بوده است.

اولاً ترجمه خيلي سطحي عبور کنيم فرمودند که بدان که مطلبي که مطلب دانستني است مطلب فهميدني است مطلبي است که آدم بايد دل بدهد و جان بسپارد با «و اعلم» شروع مي‌شود «أن للسلاک من العرفاء و الأولياء أسفارا أربعة» براي سالکان از مسير معرفت و ولايت که اينها هر دو صبغه تکويني دارند اوليا جمع ولي است و ولي کسي است که در عالم تصرف مي‌کند به إذن الله به إذن الهي تصرف دارد به او مي‌گويند ولي، ولايت دارد سرپرستي مي‌کند به إذن الله. آن وقتي که يک معرفتي را دارند مي‌آورند رسول هستند. إنباء از غيب دارند نبي‌اند و رسول‌اند اما آن وقتي که به إذن الله تصرف در عالم دارند اينها از اين جهت ولي‌اند لذا هر دو تعبير را بکار بردند اينها بإذن الله اولياي الهي هستندن «و اعلم أن للسلاک من العرفاء و الأولياء أسفارا أربعة أحدها السفر من الخلق إلى الحق و ثانيها السفر بالحق في الحق» چهار پنج دقيقه مانده بعضي از دوستان هم بحث دارند همين جا به پايان مي‌بريم إن‌شاءالله در جلسه بعد اين بحث را دنبال خواهيم کرد.

همه دوستاني که در سفر حقيقي و مجازي با ما همراه هستند آرزوي توفيق داريم و إن‌شاءالله که در جلسات بعد همه دوستاني که اظهار محبت مي‌فرمايند هم تشکر مي‌کنيم از جناب آقاي راوندي هم که لطف مي‌کنند مطالب را اينجا مي‌گذارند بسيار متشکر هستيم.


[1] .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo