< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

76/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 165

 

﴿وَ هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ اْلأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ في ما آتاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَريعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحيمٌ﴾﴿165﴾

 

بعد از پايان پذيرفتن ظاهري تفسير سورهٴ مباركهٴ «انعام» به آن جمع‌بندي نهايي رسيديم معمولاً در جمع‌بندي نهايي به فضاي سوره توجه مي‌شود نه به مضامين خاص در نوبتهاي قبل ملاحظه فرموديد كه يك شأن نزول داريم، يك فضاي نزول و يك جو نزول.

شأن نزول مربوط به آياتي است كه هر كدام در فضاي خاص نازل شدند، بعضي از آيات شأن نزول دارند، بعضي از آيات شأن نزول ندارند و مانند آن، گرچه قالب اين شأن نزولها به عنوان تطبيق است و اثبات اينكه واقعاً اين زمينهٴ نزول آيه را فراهم كرده است و آيه در همين زمينه نازل شده است كار آساني نيست ولي بالأخره براي برخي از آيات شأن نزولي ذكر كردند، اما فضاي نزول مربوط به كل سوره است نه مربوط به بعضي از آيات، جو نزول مربوط به كل قرآن است مخصوص به هيچ سوره‌اي نيست، پس شأن نزول داريم و فضاي نزول و جو نزول، اين مطلب اول.

مطلب دوم آن است كه براي بررسي فضاي نزول چند راه است يكي تحليل دقيق خود سوره است تحليل دقيق آيات سوره نشان مي‌دهد كه در چه فضايي نازل شده است.

دوم بررسي آن قدر مشترك شأن نزولهاست يعني شأن نزولهايي كه مربوط به آيات يك سوره است انسان آنها را به طور دقيق بررسي مي‌كند و قدر مشترك آنها را مي‌گيرد معلوم مي‌شود كه مشكل مردم در آن فضا چه بود.

سوم تحليل رخدادهاي تاريخي است در آن عصري كه اين سوره نازل شده است اگر سوره‌اي نظير سورهٴ مباركهٴ «بقره» در چند سال نازل شد مثلاً دو سال يا سه سال تحليل آن رخدادهاي تاريخي و حوادث تاريخي آ‌ن دو، سه ساله كمك مي‌كند در بررسي فضاي نزول سورهٴ «بقره» مثلاً، ولي اگر سوره‌اي نظير سورهٴ مباركهٴ «انعام» دفعتاً واحدتاً نازل شد بررسي اجمالي رخدادهاي آن ايام انسان را راهنمايي مي‌كند.

پس سه راه هست يكي تحليل عميق آيات خود سوره و گرفتن آن قدر مشترك، دوم بررسي شأن نزولهايي كه مربوط به آيات آن سوره است سوم تحليل آن حوادث تاريخي و براي اينكه ما در فضاي نزول به آن راه دقيق‌تر و كامل‌تر برسيم بايد هر سه راه را طي كنيم يعني هم سير در خود سور آيات سوره و هم سيري در شأن نزولهاي او و هم در رخدادهاي تاريخي چون اين سورهٴ مباركهٴ «انعام» همان طوري كه در طليعهٴ اين سوره گذشت دفعتاً واحدتاً نازل شده است به استثناي چند آيهٴ كوتاهي كه گفتند در مدينه نازل شد آن هم روشن نيست، اگر ما بخواهيم آن حوادث تاريخي را بررسي كنيم اين نيازي به صبر و تقسيم و فحص زياد ندارد براي اينكه نظير سورهٴ مباركهٴ «بقره» نيست كه ما بايد حوادث دو، سه ساله را بررسي كنيم براي اينكه حوادث هم آن مقطعي كه اين سوره نازل شده است بررسي بكنيم كافي است كه آن نيازمند به بررسي تاريخي است و فعلاً از بحث ما بيرون است.

دو كار را مي‌شود به آساني تا حدودي انجام داد يكي سير در خود سوره است، يكي سير در شأن نزولهاي آيات آن سوره.

مطلب بعدي آن است كه از مجموع اين دو راه يعني سير در آيات خود اين سوره و همچنين بررسي شأن نزولهاي اين سوره نشان مي‌دهد كه مشكل مردم حجاز آن روز همان مسائل اعتقادي بود و قسمت مهم مشكل آنها، مشكل اعتقادي بود تا عقيدهٴ مردم اصلاح و تهذيب نشود، مسائل اخلاقي، فقهي، حقوقي پرداخته نخواهد شد لذا قسمت مهم پيام اين سوره راجع به اصول دين است و بخش كوتاهي هم مربوط به مسائل فقه و اخلاق و حقوق، آن وصاياي ده‌گانه كه در بخش پاياني همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» آمده است اين ناظر به مسائل فقهي، اخلاقي، حقوقي است كه اين در همهٴ صُحف انبياي گذشته بوده و همهٴ انبيا اين وصاياي ده‌گانه را هم آوردند.

مطلب ديگر آن است كه وقتي يك سيري در آيات اين سُوَر و همچنين شأن نزولهاي اين سوره سيري در آيات اين سوره و شأن نزولهاي اين سوره به عمل مي‌آيد معلوم مي‌شود كه گرچه اينها مشكل اعتقادي داشتند از يك سو و مشكل فقهي، اخلاقي، حقوقي داشتند از سوي ديگر ولي مهم‌ترين عامل اينها يك جهل فرهنگي و علمي بود از يك سو و يك جهالت سنّتي و عملي بود از سويي ديگر يعني اينها يا نمي‌فهميدند يا حاضر نبودند به فهمشان احترام بگذارند همين دو محذور براي غالب ماها هم هست ما اگر جايي دستمان به گناه دراز مي‌شود يا نمي‌فهميم يا نه، مي‌فهميم ولي آن قدرت عقل عملي در ما ضعيف است يا جهل است در مقابل علم، يا جهالت است در مقابل عقل، يا جاهل‌اند يا عاقل نيستند همه گناه‌ها منشأش همين است يا انسان مسئله را نمي‌داند يا نه، عالماً عامداً معصيت مي‌كند آنجا كه عالماً عامداً معصيت مي‌كند جهالت دارد جهالت در مقابل عقل، عقل آن نوري است كه «عبد به الرحمن واكتسب به الجنان»[1] اگر كسي فاقد آن عقل بود مي‌شود اهل جهالت كه ﴿يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ﴾[2] .

اين همان بود كه بارها ملاحظه فرموديد مرحوم كليني(رضوان الله عليه) و امثال ايشان كتاب العقل و الجهل دارند اين جهل در مقابل عقل است نه در مقابل علم وگرنه آن كتاب اول كافي كه كتاب العلم است مقابل ندارد كتاب العلم مقابل ندارد اين كتاب العقل است كه مقابل دارد براي اينكه انساني كه به جهنم مي‌رود دو قِسم است يا جاهل است يا اهل جهالت براي اينكه مردم در قيامت يا اهل بهشت‌اند يا اهل جهنم، آن بهشتيها مؤمن‌اند، آن جهنميها دو دسته‌اند يا درس خوانده‌اند يا درس نخوانده، يا جهل دارند يا جهالت اين همان است كه فخررازي و امثال فخررازي در ذيل آيهٴ سورهٴ «قيامت» مشكل پذيرش معاد را گفتند دو چيز است براي مردم يا شُبههٴ علمي است يا شهوت عملي.

شبههٴ علمي آن است كه اينها مي‌گفتند كه مگر مي‌شود انساني كه پوسيد و خاك شد دوباره ذات اقدس الهي اين را به صورت اوّلي دربياورد ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَ لَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ٭ بَلَي قَادِرِينَ عَلَي أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ﴾[3] اين شُبههٴ علمي آنهاست، آن‌گاه به شهوت عملي اشاره مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾[4] يعني اگر شُبهه، شُبههٴ علمي است خب كاملاً مي‌شود پاسخ داد خدايي كه هيچ را آفريد خب چطور پراكنده‌ها را نمي‌تواند جمع بكند، اگر ذات اقدس الهي ﴿هَلْ أَتَي عَلَي الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً﴾[5] او را آفريد، ﴿خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئاً﴾[6] چگونه نمي‌تواند پراكنده را جمع بكند روح نبود، بدن نبود هر دو را آفريد و تلفيق كرد حالا هم روح هست، هم بدن، روح كه از بين نمي‌رود بدن پراكنده شده چيز ديگر نيست.

پس شبههٴ علمي كاملاً قابل دفع است لذا فرمود: ﴿بَلَي قَادِرِينَ عَلَي أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ﴾[7] پس شبههٴ علمي اينها ندارند، مشكل علمي ندارند عمده همان شهوت عملي است ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾[8] اَمام يعني پيش رو او مي‌خواهد جلويش باز باشد چيزي جلوي او را نگيرد، خب اگر قيامتي باشد، اعتقاد به حساب و كتاب باشد جلويش بسته است اين شهوت عملي دارد درباره قيامت نه شبههٴ علمي همين دو عامل در معاد هم است، مبدأ هم هست، همين دو عامل درباره وحي و رسالت هم هست لذا همين دو عامل را با صبغه‌هاي گوناگون در سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه محلّ بحث است ذات اقدس الهي چه درباره پذيرش مبدأ، چه درباره پذيرش وحي و رسالت دارد.

محور اصلي اين سوره مبدأ است و رسالت است و بخشي هم مربوط به معاد لذا هم شُبهات علمي اينها را ذكر مي‌كند، هم شهوتهاي عملي اينها را. شُبهات علمي را با براهين پاسخ مي‌دهد، شهوتهاي عملي را با موعظهٴ حَسنه حل مي‌كند، كسي كه مشكل عملي دارد خب بايد او را موعظه كرد ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾[9] ناظر به همين است بعضي واقعاً مسئله برايشان حل نشد كه خب اگر حل مي‌شد عمل مي‌كردند اينها را با برهان و حكمت دعوت مي‌كند، بعضيها نه، مسئله برايشان حل است هيچ مشكل علمي ندارند اما «غلبت عليهم شقوة»[10] اينها را با موعظه بايد حل كرد البته برهان هم كمك مي‌كند در اين بخش و اما قسمت اصلي اين بخش را موعظه به عهده دارد، پس يا شبههٴ علمي يا شهوت عملي.

در جريان توحيد شبههٴ علمي‌شان اين ‌[است] كه خدايي كه رب‌العالمين است ما او را نمي‌بينيم او از ما بي‌خبر است چگونه او را بپرستيم بايد خدايي را بپرستيم كه به ما نزديك باشد، ما او را مي‌بينيم، او هم مثلاً در دسترس ماست و مانند آن. آياتي فراواني كه مربوط به توحيد ربوبي است ناظر به اين است كه خدا به ما از هر چيزي نزديك‌تر است كاملاً ما را مي‌بيند ما با چشم جان مي‌توانيم او را ببينيم گرچه ﴿لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ﴾ اما ﴿وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ﴾[11] اين بخش است.

شهوت عملي اينها مي‌گويند كه خب اين سنّت ماست، اين ميراث فرهنگي ماست عده‌اي از اين راه نان درمي‌آوردند، بت‌فروشي مي‌كردند، بت‌سازي مي‌كردند، بت‌تراشي مي‌كردند اجير بتكده‌ها بودند، معبدهاي اينها را اداره مي‌كردند، سنّتهاي قومي اينها بود اينها شهوتهاي عملي بود و آن هم شبهه‌هاي علمي.

درباره وحي و رسالت هم باز بشرح ايضاً [همچنين] شبههٴ علمي آنها اين بود كه مگر مي‌شود بشر به مقام وحي‌يابي برسد، مگر اين شدني است ذات اقدس الهي كاملاً برهان اقامه مي‌كرد كه بشر اگر بدنِ محض مي‌بود، بدني محض و مادّي صرف مي‌بود نمي‌توانست به مقام نبوت برسد ولي چون روحي دارد، تعاليم ترقّي دارد، اين روح از سنخ ملكوت است و مي‌تواند با ملكوت رابطه برقرار كند، مي‌تواند وحي بيابد اين شُبهه‌هاي علمي اينها را برطرف مي‌كند. شهوتهاي عملي اينها همان خوي جاهليت است مي‌گفتند كه خب يك عده فقرا و مساكين و مستضعفين دور شما نشستند اينها را طرد كنيد ما مي‌آييم، ديدند پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اينها را طرد نمي‌كند به دنبال مسيلمه راه افتادند.

بخشي از آيات كه فرمود: ﴿وَمَا قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَاأَنْزَلَ اللّهُ عَلَي بَشَرٍ مِن شَيْ‌ءٍ﴾[12] اين ناظر حل شبهات علمي مردم حجاز درباره وحي و نبوت و رسالت است. آن بخشي كه فرمود: ﴿وَلاَ تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِم مِن شَيْ‌ءٍ وَمَا مِن حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِن شَيْ‌ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ﴾[13] اين ناظر به طرد شهوتهاي عملي مردم جاهليت است فرمود مبادا اين فقرا را بيرون كني، خب آنها كه حرفي براي گفتن ندارند مي‌گويند فقرا را بيرون كن، ما بياييم، بگو نه، شما و اغنيا و فقرا يكجا بايد خدا را بپرستيد هر كه هر چه دارد ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلاَئِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ خب معلوم نيست كه چه كسي آنجا قوي است و چه كسي فقير «ان الغني والفقر بعد الارض علي الله»[14] چرا من اينها را بيرون كنم لذا گاهي ذات اقدس الهي در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» به صورت نهي مي‌فرمايد: ﴿وَلاَ تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ﴾ مثل آيهٴ 52 همين سوره، گاهي به صورت امر مي‌فرمايد نه تنها اين فقرا را بيرون نكن بلكه اينها شاگردان تو هستند وقتي اينها آمدند در مسجد براي ياد گرفتن چيزي سلام بكن به اينها ﴿وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾[15] اينكه مي‌بينيد خطيب نماز جمعه اول به مستمعين سلام مي‌كند از همين جاست فرمود اگر شاگردان آمدند خب سلام بكن به اينها حالا يا سلام ما را به اينها برسان اگر اينها جزء اوحدي از تلاميذ تو بودند يا سلام را از تو تلقّي مي‌كنند اگر جزء اوساط از شاگردان تو بودند ﴿وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾ اين پيغمبر است فرمود مبادا اينها را بيرون كني حالا يا سلام مرا را به اينها برسان يا بالأخره وقتي وارد شدي به اينها سلام بكن نگو اينها شاگرد من هستند بايد براي من سلام... اينها نگو.

اين مبارزه كردن با جهالت اعراب جاهلي است فرمود مشكل علمي‌شان كه حل است، انبياي قبلي بودند اينها كه ابراهيم را قبول دارند خب ابراهيم هم پيغمبر بود ما آنها را به وحي‌يابي رسانديم اينها شُبههٴ علمي ندارند اينها شهوت عملي دارند مشكلشان اينكه فقرا را بيرون كن ما بياييم بگو نه، اينجا براي همه راه باز است مي‌خواهيد بيايد، مي‌خواهيد نياييد ﴿وَلاَ تَطْرُدِ الَّذِينَ﴾[16] يك، ﴿وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا﴾ دو، ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ﴾[17] سه، گاهي نهي مي‌كند از طرد فقرا، گاهي امر مي‌كند كه با اينها باش، گاهي دستور ادب مي‌دهد كه وقتي وارد مي‌شوي سلام بكن كه اينها را داشته باشي. البته اين خوي جاهلي در همه بود حتي آنهايي هم كه مسلمان شدند كم و يبش رسوم جاهليت كهنه در آنها بود آنها هم دهن‌كجي داشتند، كج‌راهه مي‌رفتند، فحش مي‌گفتند، بد مي‌گفتند اينها به بتها بد مي‌گفتند آيه نازل شد خب چرا بد مي‌گوييد بد گفتن كه كار آساني است خب آنها هم بد مي‌گويند شما اگر به چوب و بت بت‌فروش و بت‌تراش و بت‌پرست بد گفتي اينها هم به خداي تو بد مي‌گويند ﴿وَلاَتَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾[18] خب بالأخره اين چوب معبود اوست تو اگر به اين چوب بد گفتي، خب اين هم فحش مي‌گويد به چه كسي فحش مي‌گويد؟ به الله فحش مي‌گويند چه اينكه همين كار هم مي‌كردند فرمودند شما اهل فحش نباشيد بالأخره هر كسي يك مقدّساتي دارد و آن مقدّسات نزد او گرامي است جامعه بي‌دين به زحمت مي‌تواند زندگي‌اش را ادامه بدهد ولي بالأخره ممكن است روزي منقرض بشود، اما جامعهٴ بددين دست از دينش برنمي‌دارد.

قبل از انقلاب ما اين خطر را احساس مي‌كرديم معلوم شد حساب ما اشتباه بود ما مي‌گفتيم الآن دنيا سه قطب دارد بالأخره قطب موحّدان است كه خدا را قبول دارند، قيامت را قبول دارند، وحي و نبوت را قبول دارند و قطب بت‌پرستان است كه بخشي در چين، ژاپن، هند اين فلات شرقي زندگي مي‌كنند و بخشي هم كمونيست‌اند ما وحشتمان قبل از انقلاب اين بود مي‌گفتيم الآن اين تعادل تا حدودي محفوظ است و با پيشرفت علم مسئلهٴ بت‌پرستي و كارهايي كه هنديها دارند و چينيها دارند و ژاپنيها دارند به عنوان بخشي از چينيها و ژاپنيها دارند به عنوان بت‌پرستي اين ريشه‌كن خواهد شد اينها هم ميليونها مردم نفرند اين ميليونها نفر وقتي دست از اين عقايد خرافي بردارند يا بايد به سبك اسلام و الهيّت حركت كند يا به سبك كمونيستي ما كه راهي نداريم كه پيام معارف الهي را به اينها برسانيم كمونيستها هم دستشان باز است خداي ناكرده اگر اين چندين ميليون از كفّهٴ وسطي كه هستند به سَمت كمونيستي بروند آن وقت چه كنيم اين خطري بود كه قبل از انقلاب ما پيش‌بيني مي‌كرديم. بعد از فروپاشي كمونيستي و فروپاشي آن اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي براي ما معلوم شد كه اين محاسبه‌مان درست نبود.

بشر مي‌تواند بددين بماند، ولي نمي‌تواند بي‌دين باشد بالأخره به جايي بايد معتقد باشد كه عواطف دروني‌اش را، آن فطرتش را ولو اشتباهاً به جايي مرتبط كند و خود را قانع كند بشر بددين مي‌شود ولي بي‌دين نمي‌شود لذا جريان چينيها، ژاپنيها اين بت‌پرستي‌شان هيچ تكان نخورد شما چند وقت قبل هم ديديد رسانه‌هاي گروهي معبد موشها را به شما نشان داد كه عده‌اي تبرّك مي‌كردند در ظرف غذاي مشترك با موشها هم‌سفره باشند الآن هم هست مارپرست‌اند، موش‌پرست‌اند يا تكريم مي‌كنند، قداستي براي مار قائل‌اند مي‌گويند اينها را آزار نكنيد، براي موشها قداستي قائل‌اند عمري زندگي مي‌كنند بدون خوردن گوشتِ حيوان بالأخره بشر بايد به يك جايي معتقد باشد منتها حالا اينها بيراهه مي‌روند آن خلأ عاطفي را بيراهه و بي‌جا دارند پُر مي‌كنند، خب.

غرض آن است كه در اين بخش ذات اقدس الهي فرمود مقدّسات هر گروه نزد آنها محترم است شما اگر به اين بت بت‌پرست فحش گفتي اين هم به الله فحش مي‌گويد ﴿وَلاَتَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ﴾ يعني ﴿فَيَسُبُّوا﴾ اين بت‌پرستها الله را ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾[19] يعني بغير عقل، خب اين جاهليت بود بنابراين هم شبههٴ علمي را ذات اقدس الهي در اين سوره ذكر مي‌كند و حل مي‌كند و هم شهوت عملي را.

در آن طليعه سورهٴ مباركهٴ «انعام».

پرسش...

پاسخ: بله آن وقتي كه انسان مبارزه مي‌كند ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا كَبِيراً لَّهُمْ﴾[20] هم هست دست به تبر مي‌كند همه را از بين مي‌برد وقت حجّت تمام شد آنها از يك سو مي‌گويند ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ﴾[21] اين هم از اين سو تبر دست مي‌گيرد ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا كَبِيراً لَّهُمْ﴾ آن ميدان مبارزه است، اما در ميدان حجاج جا براي صبّ و لعن نيست. ميدان مبارزه، ميدان مبارزه است جاي تبر است ديگر آنها هم ميدان آتش دارند مي‌گويند ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ﴾ اين هم دست به تبر مي‌برد مي‌گويد ﴿تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ﴾[22] اگر آدم هنرمندانه مثل ابراهيم توانست هم تن به آن آتش بدهد، هم دست به تبر كند ﴿طُوبَي لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾[23] اما فحش دادن كار عجزه است آن هم آن كار، خب.

در همان طليعه سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه اينها مي‌گويند رسول بايد فرشته باشد قرآن برهان اقامه مي‌كند كه خب اگر فرشته بيايد كه شما نمي‌توانيد او را ببينيد، با او محاجّه كنيد او هم نمي‌تواند اسوهٴ شما باشد، اگر شما هم فرشته بوديد در زمين فرشته‌ها زندگي مي‌كردند خدا يك پيامبري از سنخ فرشته‌ها اعزام مي‌كرد ﴿وَقَالُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكاً لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لاَ يُنْظَرُونَ ٭ وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكاً لَجَعَلْنَاهُ رَجُلاً وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَا يَلْبِسُونَ﴾ كه در آيات هشت تا نُه سورهٴ مباركهٴ «انعام» بود كه بحثش گذشت.

پس آنچه كه در آن اوايل سوره است براي حلّ شبهه‌هاي علمي مردم حجاز است و آنچه در آيهٴ 51 به بعد است براي حلّ شهوتهاي عملي آنهاست يعني اگر شما مشكل عملي داريد با فقرا نمي‌توانيد يكجا زندگي كنيد اين غفلتي است براي شما، اشتباهي است براي شما، شما آن خوي استكبارتان نمي‌گذارد با محرومين يكجا جمع بشويد وگرنه پيغمبر حق است، پيغمبري حق است و آنچه را هم او آورده حق است و مانند آن.

مطلب ديگر آن است كه قسمت مهم دعوت انبيا(عليهم السلام) به برهان است تا ضرورت اقتضا نكند از معجزه كمك نمي‌گيرند چون معجزه آوردن براي خود انبيا هم سخت است.

بيان‌ذلك اين است كه يك پيغمبر كه دارد معجزه مي‌آورد در حقيقت آثار ربوبي دارد در او ظهور مي‌كند همهٴ پيغمبرها عموماً مايل‌اند كه عابدانه مردم را دعوت كنند نه ربوبانه وقتي بخواهند معجزه بياورند، مرده‌اي را زنده كنند بالأخره بايد به عنوان خليفةالله اين كار را انجام بدهند ديگر، به عنوان مظهر رب اين كار را انجام بدهند آنها ترجيح مي‌دهند كه عبد باشند نه مظهر رب، رب كه ذات اقدس الهي است كه «رب كل شيء لا شريك له في الربوبية» است اينها بايد به عنوان خليفه كار بكنند برايشان سخت است، به عنوان مظهر رب اين كار را بكنند برايشان سخت است لذا تا ضرورت اقتضا نكند اينها دست به معجزه نمي‌زنند با آنكه توان آن را دارند آنها ترجيح مي‌دهند كه در جامعهٴ بندگي با مردم سخن بگويند وگرنه خيلي برايشان آسان بود هرچه مي‌خواستند به اذن خدا مقدورشان بود فرمود تا آنجا كه ممكن بود معجزه نمي‌آوردند خب بالأخره همان سنگهايي كه به پاي مبارك حضرت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در سفر طائف مي‌زدند همهٴ آن سنگها را حضرت مي‌توانست تسبيح‌گوي حق كند چه اينكه بودند مي‌توانست برگرداند به خود آن سنگ‌زنها چه اينكه مي‌توانست اما اينها همهٴ انبيا اين طور بودند ترجيح مي‌دهند كه بنده‌وار مردم را به الله دعوت كنند نه به عنوان خليفةالله ظهور كنند، به عنوان مظهر رب ظهور كنند، خب اين كار سهلي است از يك سو و براي اينها هم سخت است به اظهار خلافت راضي بشوند از سوي ديگر لذا در اين سورهٴ مباركه تا ضرورت اقتضا نكند از معجزه مدد نمي‌گيرد آنجا هم كه مي‌خواهند از معجزه مدد بگيرند آنها گفتند شاهدِ صدق دعوا و دعوت تو چيست؟ فرمود خدا از همه صادق‌تر است ديگر از هر شاهدي بزرگ‌تر است خدا شهادت داد كه من پيغمبرم براي اينكه كتاب او، كلام او، نامه او دست من است امضاي او دست من است ﴿قُلْ أَيُّ شَيْ‌ءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ﴾[24] خدا مي‌گويد من پيغمبرم، چرا؟ براي اينكه حرف او از زبان من است، كتاب او دست من است، كلام او زبان من است از او بزرگ‌تر كه كسي نيست شما شاهد مي‌خواهيد آن هم خدا، مي‌گوييد اين كلام، كلام خدا نيست خب مثل اين بياوريد خب.

مطلب ديگر آن است كه در مسئله ﴿لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾[25] سؤال شده كه خب اگر كسي امر به معروف و نهي از منكر را ترك كرده است آن چه گناهي دارد كه ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لاَتُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنكُمْ خَاصَّةً﴾[26] آنها معاقب بشوند و همچنين ﴿قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[27] حالا اگر اهل‌بيت كسي به فساد كشيده شد چرا خود انسان آلوده مي‌شود، معذّب مي‌شود.

پاسخش اين است كه اگر كسي امر به معروف و نهي از منكر نكرد از دو فريضه از فرايض مهم الهي را ترك كرده است خب او هم معصيت كرده اينكه فرمود: ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لاَتُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنكُمْ خَاصَّةً﴾ اين براي آن است كه گنهكار و تماشاچي هر دو عذاب مي‌بينند براي اينكه تماشاچي بايد امر به معروف و نهي از منكر مي‌كرد.

مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) نقل مي‌كند كه در كافي كه گروهي در سرزميني به تباهي آلوده شده بودند و فرشتگان غضب مأمور شدند كه آن منطقه را ويران كنند همين كه نزديك آن محل رسيدند ديدند پيرمردي است به شب‌زنده‌داري مشغول است يكي به ديگري گفت من از اين امتثال معذورم خب شهري را يا روستايي را ويران كنم، زير و رو كنم كه پيرمرد نماز شب خوان در آن هست، ديگري گفت كه نه، من مأمورم و اين كار را مي‌كنم آن يكي گفت پس من از مبادي عالي‌تر سؤال بكنم.

مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل مي‌كند كه آن فرشته از ذات اقدس الهي سؤال كرد كه شهري يا روستايي كه پيرمردش شب‌زنده‌دار هست من چطور آن را ويران كنم، فرمود آخر اين پيرمرد شب‌زنده‌دار هرگز «لم يتعمّر» هرگز براي رضاي خدا يك وقتي عصباني نشد، امر به معروف نكرد، نهي از منكر نكرد اين فقط خودش را دريافت اين كسي كه تارك امر به معروف و نهي از منكر است اين هم مثل تبهكار ديگر معذّب است، اگر پدر و مادر هم امر به معروف كردند، نهي از منكر كردند آ‌نها معذّب نيستند اما اگر نكردند آنها هم معذّب‌اند و اين سخن، سخن ناصوابي است كه اگر آتش افتاد خشك و تر نمي‌كند، نه آتش الهي خشك و تر مي‌كند، خب شما ببينيد در جريان نوح پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، در جريان لوط و همه انبيا ذات اقدس الهي وقتي كه مي‌خواهد عذاب نازل كند مي‌فرمايد غير از فلان كس، غير از فلان كس همه را عذاب كرديم همان جريان ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً فَتَرَي الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَي كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ﴾[28] مؤمنين معذّب نبودند يا در بخشي دارد كه ﴿فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾[29] يعني اين پيغمبر ساليان متمادي مردم را دعوت مي‌كرد فقط يك خانوار به آنها ايمان آوردند ﴿غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾ ﴿إِنْ وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ﴾[30] و مانند آن خب همان يك خانواده را كه عذاب نكرد كه آن يك خانواده محفوظ ماندند بقيه را عذاب كرده آتش الهي خشك و تر را تشخيص مي‌دهد همان ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾[31] كاملاً مؤمن را از غير مؤمن تشخيص مي‌دهد، خب ﴿فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ﴾[32] چطور محرومين فلسطينيها را تشخيص داد از طاغيان فرعون اين‌چنين نيست كه ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لاَتُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنكُمْ خَاصَّةً﴾[33] عادلها هم به عذاب ظالمها بسوزند آن عادل‌نماها هستند كه مي‌سوزند.

مطلب بعدي آن است كه.

پرسش...

پاسخ: بله، سرّش اين است كه آنها هم واقعاً امر به معروف نكردند ديگر آنها هم ظالم بودند به حسب ظاهر اينها عادل بودند اينكه فرمود: ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لاَتُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنكُمْ خَاصَّةً﴾ يعني اين ظالمين ظلمشان محسوس بود آنها هم تماشاچي بودند وگرنه ذات اقدس الهي درباره امم ديگر كه نقل مي‌كند فرمود ما آنها را نجات داديم، آنها را حفظ كرديم، آنها را از خطر طوفان و غير طوفان رهايي بخشيديم و مانند آن.

اگر كسي امر به معروف نكرد نهي از منكر نكرد، خودش را دريافت گفت من خودم مسئول خودم هستم اين دو فريضه از مهم‌ترين فرايض الهي را ترك كرده است.

«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»


[1] ـ كافي، ج1، ص11.
[2] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 17.
[3] ـ سورهٴ قيامت، آيات 3 ـ 4.
[4] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 5.
[5] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 1.
[6] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 9.
[7] ـ سورهٴ قيامت، آيات 4.
[8] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 5.
[9] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 125.
[10] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 1.
[11] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 103.
[12] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 91.
[13] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 52.
[14] ـ نهج البلاغه، حكمت 463.
[15] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 54.
[16] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 52.
[17] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 28.
[18] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 108.
[19] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 108.
[20] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 58.
[21] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 68.
[22] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 57.
[23] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 29.
[24] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 19.
[25] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 164.
[26] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 25.
[27] ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 6.
[28] ـ سورهٴ حاقه، آيهٴ 7.
[29] ـ سورهٴ ذاريات، آيهٴ 36.
[30] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 102.
[31] ـ سورهٴ حاقه، آيهٴ 7.
[32] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 78.
[33] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 25.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo