< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

76/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 154 و 155

 

﴿ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ تَمَاماً عَلَي الَّذِي أَحْسَنَ وَتَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ وَهُديً وَرَحْمَةً لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ﴾﴿154﴾﴿وَهذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾﴿155﴾

 

تعبير از ايتاي تورات با كلمه ﴿ثُمَّ﴾ كه فرمود: ﴿ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ﴾ زمينهٴ سؤالي را براي خيلي از مفسّرين مخصوصاً تفسير فخررازي از عامّه و مجمع‌البيان از خاصّه فراهم كرد كه اين تراخي براي چيست كه فرمود: ﴿ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ﴾ در حالي كه ذات اقدس الهي قبلاً تورات را به موساي كليم ايتاء كرد و عطا كرد بايد بفرمايد ما قبلاً تورات را به موساي كليم داديم چه اينكه در طليعهٴ سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» تعبير اين است كه ما قبلاً تورات را به موساي كليم عطا كرديم عبارت بخش اول سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» اين است كه ما قبلاً تورات را به موساي كليم عطا كرديم آيهٴ دو و سه سورهٴ «آل‌عمران» ﴿نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ ٭ مِن قَبْلُ هُديً لِلنَّاسِ﴾[1] پس مناسب اين بود كه در اين جا هم بفرمايد ما قبلاً تورات را به موساي كليم داديم در حالي كه مي‌فرمايد: ﴿ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ﴾ اين تعبير به كلمهٴ ﴿ثُمَّ﴾ كه نشانه تأخير و تراخي است توجيه طلب مي‌كند.

چند وجهي كه در تفسير مجمع البيان آمده يا تفسير فخررازي آمده يك مقدار تبعيد مسافت است مي‌توان گفت از اين باب تفصيل بعد از اجمال است يا ترتيب ذكري است كه اين دو وجهش آسان‌تر از وجوه ديگر است و و زودتر از وجوه ديگر به ذهن مي‌آيد.

اما اول كه تفصيل بعد از اجمال باشد چون آن وصايايي كه قبلاً فرموده است در آيهٴ 151 همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً﴾ كه به تعبير بعضي از مفسّرين مثل تفسير كاشف وصاياي عشر همان ده فرمان مصطلح وصاياي ده‌گانه در اين آيهٴ 151 و 152 است و اين اختصاصي هم به هيچ ملتي ندارد همهٴ انبياي الهي اممشان را به اين امور توصيه كردند چه اينكه در بازگو كردن پيامهاي خصوصي انبياي سلف(عليهم السّلام) هم اين ده وصيت يا به تعبير ايشان ده فرمان پراكنده آمده، خب.

آن خطوط كلّي راهنمايي انبياست بعد از اينكه آن وصاياي عام كه به منزلهٴ قانون اساسي است و متن است گفته شد به منظور تفصيل آن اجمال و شرح آن متن ما به موساي كليم تورات داديم به تو هم قرآن داديم اين ﴿وَهذَا كِتَابٌ﴾ بعد از آن است چون اينها فقط قبل را ديدند گفتند اين با ﴿ثُمَّ﴾ مناسب نيست براي اينكه تورات كه مقدم بر قرآن است چرا اينجا مؤخّر ذكر شد در حالي كه اينجا هم مقدّم ذكر شد چون اينجا مي‌فرمايد كه ﴿ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ﴾ بعد ﴿وَهذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ﴾[2] اول به موسي تورات داديم بعد هم به تو قرآن داديم كه اين ﴿وَهذَا كِتَابٌ﴾ ترتيب ذكري دارد و تأخير ذكري دارد نسبت به تورات موسيٰ و تورات موسيٰ ترتيبي دارد نسبت به آنچه كه به عنوان متون نبوّت عام است رئوس مطالب و قانون اساسي نبوت عام همان است كه برخي از مفسّرين عرب به عنوان وصاياي عرش معرفي كردند آن‌گاه براي شرح آن متن، تفصيل آن اجمال به موساي كليم تورات داديم و به تو قرآن داديم اين‌چنين نيست كه تورات موسي بعد از قرآن ذكر شده باشد در همين جا هم اول سخن از تورات موساست، بعد قرآن و اگر تعبير به ﴿ثُمَّ﴾ شده است براي آن است كه آن خطوط كلّي نبوت عام را ذات اقدس الهي در دو كتاب به صورت تفصيل بيان كرده يكي تورات موساست، يكي قرآن پيامبر و انجيل بخش مهمّ آن مواعظ است و به عنوان ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾[3] سخنان تورات را امضا مي‌كند.

پس سخن در اين نيست كه اول قرآن بود بعد تورات تا كسي اشكال كند اين ﴿ثُمَّ﴾ چه نقشي دارد سخن در اين است كه اول آن وصاياي ده‌گانه است براي شرح آن وصاياي ده‌گانه دو كتاب تفصيلي آمده يكي تورات است و يكي قرآن و هر دو هم به عنوان شرح و تفصيل در قرآن كريم ياد شده است خداوند دربارهٴ قرآن هم فرمود اين ﴿تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ است ﴿تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾[4] است دربارهٴ تورات هم فرمود: ﴿تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ است پس اگر كسي اين سؤال را مطرح كرد كه چگونه فرمود: ﴿ثُمَّ﴾ اين فقط قبل را ديد بعد را نديد چون وقتي آيه ﴿هذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ﴾ كه بعد مي‌آيد ملحوظ بشود معلوم مي‌شود اول وصاياي عشر و ده‌گانه است نسبت به همهٴ انبيا، دوم تفصيل آن اجمال و شرح آن متن است سوم شارح و مفصّل دو كتاب رسمي‌اند يكي تورات است و ديگري قرآن، اما انجيل آن شرح شريعت و منهاج را دارا نيست آن تفصيلي كه در تورات آمده در انجيل نيامده [است].

وجه ديگر آن است كه اين ترتيب گزارشي است يعني اول آنها را گفتيم بعد اينها را داريم براي شما گزارش مي‌دهيم كه از نظر گزارش اين مؤخّر است نه از نظر تحقّق و عينيت، خب.

﴿ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ﴾ كتاب موسيٰ همان تورات است ﴿تَمَاماً عَلَي الَّذِي أَحْسَنَ﴾ چون تورات موسيٰ متمّم آن وصاياي ده‌گانه است تفصيل آن وصاياي ده‌گانه است اما فرمود: ﴿تَمَاماً عَلَي الَّذِي أَحْسَنَ﴾ اين ﴿تَمَاماً عَلَي الَّذِي أَحْسَنَ﴾ نظير اينكه دربارهٴ خود قرآن فرمود: ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ اين كتاب متمّم نعمتهاي خداست براي همهٴ مردم چه كافر، چه موحّد، چه ملحد و آنهايي هم كه قبول كردند چه مطيع، چه فاسق منتها آنكه بهره مي‌برد طبقه مُحسن است مثل ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً﴾[5] وگرنه اين منّت، منّت عالَمي است اگر رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ﴿كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ است ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است ديگر اختصاصي به مؤمنين ندارد منتها مؤمنين چون بهره مي‌برند فرمود: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ﴾ وگرنه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيراً وَنَذِيراً﴾[6] يا ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[7] قرآن هم به شرح ايضاً [همچنين] قرآن هم ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ﴾[8] است اما چون پرهيزگاران بهره مي‌برند فرمود: ﴿ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾[9] تورات هم ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است اما چون محسنين بهره مي‌برند فرمود: ﴿تَمَاماً عَلَي الَّذِي أَحْسَنَ﴾ نه فقط براي مُحسنين تمام است تتميم نعمت است براي همه منتها مردان با احسان و مردم مُحسن بهره مي‌برند از اين جهت فرمود: ﴿تَمَاماً عَلَي الَّذِي أَحْسَنَ﴾ كه اين ﴿الَّذِي﴾ هم معناي جنس دارد اختصاصي به شخص معيّن نخواهد داشت ﴿ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ﴾ اين ﴿الْكِتَابَ﴾ هم «الف» و «لام» عهد است كه ناظر به تورات است ﴿تَمَاماً عَلَي الَّذِي أَحْسَنَ﴾ اين ﴿أَحْسَنَ﴾ هم يا به معناي اين است كه كار خوب مي‌كنند يا به معناي آن است كه آن بهترين را برمي‌گزيند خدا هم در قرآن كريم به ما دوگونه دستور دارد.

يعني يكي از مراحل را اول ذكر كرد بعد مرحلهٴ بعد را آورد مسئله احسان را يكي به اين معنا به ما آموخت كه شما كارِ خوب بكنيد از اين مرحله بالاتر به ما آموخت كه آن بهترينش را، آن احسنش را برگزينيم نه تنها از نظر قول ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[10] بلكه از نظر عمل به ما فرمود شما آن احسنش را انتخاب بكنيد ما احكام فراواني فرستاديم بعضي مكروه است، بعضي معصيت صغيره است، بعضي معصيت كبيره است، بعضي اكبر كبائر نه تنها از اكبر بگذريد نه تنها از كبير بگذريد، نه تنها از صغير صرف‌نظر كنيد، بلكه از مكروهات هم صرف‌نظر كنيد در قسمتهاي اثباتي هم بعضيها مستحب‌اند، بعضيها واجب‌اند مهم، بعضي واجب اهم‌اند، بعضي اهمّ واجبات‌اند نه تنها آن واجبهاي اهم و مهم را انجام بدهيد بلكه از مستحبات هم نگذريد ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُم﴾ به فكر واجبها نباشيد كه حَسن است به فكر آن مستحبات هم باشيد كه احسن است ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُم﴾[11] آن بهترينش را برگزينيد، خب نماز اول وقت و آخر وقت هر دو حَسن است ولي اوّل احسن است نماز فرادا و جماعت هر دو حَسن است ولي جماعت احسن است، نماز با حضور و بي‌حضور هر دو حَسن است ولي با حضور احسن است، ولي بالأخره شما اَحسن را انتخاب بكنيد اينكه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾[12] اين احسان مراتبي هم دارد يك وقتي انسان كارِ خوب مي‌كند، يك وقتي در بين خوبها آن بهترين را برمي‌گزيند.

دربارهٴ ﴿تَمَاماً عَلَي الَّذِي أَحْسَنَ﴾ به شرح ايضاً [همچنين] بعضي كار خوب مي‌كنند اين تورات متمّم نعمتهاي خداست بر آنها، بعضي آن بهترين را انتخاب مي‌كنند اين تورات به نحو احسن متمّم نعمتهاست بر آنها، خب اين ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ﴾[13] براي تورات يهوديها هم بود منتها آن روز كمال نعمت، تمام نعمت و كمال دين و اسلام آن روز همان يهوديت بود چون ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾[14] ذات اقدس الهي در هيچ عصري ـ معاذ الله‌ ـ دين ناقص كه نمي‌فرستد منتها براي خاتم، كمال خاتم مي‌فرستد نعمت خاتم مي‌فرستد، رضاي خاتم نازل مي‌كند براي انبياي متوسط، كمال متوسط، نعمت متوسط و رضاي متوسط آن روز هم حرف ذات اقدس الهي نسبت به يهوديها اين بود كه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ﴾ اسلام ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ كه با آن شريعت و منهاج همراه بود اين‌چنين نبود كه ـ معاذ الله ‌ـ چيزهايي مورد نياز جامعه باشد و ذات اقدس الهي نازل نكرده باشد كه منتها مردم آن عصر در همين حد استعداد داشتند كمال و تمام و ارتضا در همان حد بود.

بعد از آنها مرحله كامل‌تر و بالاترش انجيل وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) بود آن روز هم پيام ذات اقدس الهي اين بود ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً﴾[15] چون ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾[16] منتها آن ديني كه در كنارش ﴿مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي﴾[17] قهراً [ناگزير] چون تبشير است معلوم مي‌شود كمال او كمال مطلق نيست تمام او تمام مطلق نيست ارتضاي او ارتضاي مطلق نيست چرا؟ براي اينكه محفوف به قرينه است نشان مي‌دهد كه اولاً اين دين خاتم نيست بعدي هم مي‌آيد اين يك و نشان مي‌دهد كه آن بعدي حرف جديد دارد اگر حرف جديد نداشته باشد كه تبشير معنا ندارد خب اگر آن آينده همين گذشته را مي‌گويد اين ديگر بشارت نيست بشارت به يك فيض و فوز تازه است اگر ديگري مي‌آيد همين حرف را مي‌زند و اضافه ندارد اينكه بشارت نيست همين تبشير نشان مي‌دهد كه آينده قوي‌تر از گذشته است، خب.

اگر كمال هست، اگر تمام هست، اگر ارتضاع هست، محفوف به تبشير، اين نشان مي‌دهد كه آن كمال، كمال مطلق نيست؛ آن تمام، تمام مطلق نيست؛ آن ارتضاع، ارتضاع مطلق نيست تا برسد به جايي كه خاتم‌النبيين او را همراهي كند آن‌ وقت همين ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً﴾ وقتي با خاتم‌النبيين آغشته شد اين محفوف به قرينه قطعي است كه اين كمال، كمال مطلق است اين تمام، تمام مطلق است اين ارتضا، ارتضاي مطلق وگرنه معنا ندارد ذات اقدس الهي ملتي را كه منتظرند، مستعدّدند براي دريافت يك كمال اينها را تشنه بگذارد براي اينها نعمت نازل نكند دين ناقص نازل بكند اين‌چنين نيست دينِ هر ملتي براي همان ملت در همان زمان كامل است منتها محفوف به قرينه است كه اين كمال، كمال نسبي است نه كمال نَفسي كمال محدود است نه كمال مطلق.

پرسش...

پاسخ: بله، آن دربارهٴ حضرت عيساست ﴿وَلِأُبَيِّنَ لَكُم بَعْضَ الَّذِي﴾[18] چون.

پرسش...

پاسخ: بله، نسبت به اين نقص بود براي اينكه شريعت حضرت عيسيٰ كامل‌تر از شريعت حضرت موسيٰ است ولي شريعت حضرت موسيٰ در عصر خود تام بود نه اينكه ـ معاذ الله ‌ـ مردم آماده بودند براي فيضي و ذات اقدس الهي آن فيض را نرساند اين‌چنين نيست اگر ملتي، مردمي، جامعه‌اي آماده دريافت فيض و فوز باشند يقيناً ذات اقدس الهي كه بخيل نيست فيض نازل مي‌كند منتها استعداد مردم در همآن‌ وقت همين قدر بود ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾[19] آن مردم در آن عصر فيضِ خاص داشتند هر چه خواستند خدا به آنها گفت چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» فرمود: ﴿تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ ما به موساي كليم الواحي داديم كه همهٴ چيزهايي كه مورد نياز مردم آن عصر بود در آن ثبت شد سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيهٴ 145 اين است قبلش اين است ﴿يَا مُوسَي إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَي الْنَّاسِ بِرِسَالاَتِي وَبِكَلاَمِي فَخُذْ مَاآتَيْتُكَ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ ٭ وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الْأَلْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ يعني هر چيزي كه مردم آن عصر نياز داشتند آن‌گاه وقتي به جريان حضرت عيسيٰ مي‌رسيم مي‌بينيم حضرت عيسيٰ يك پيام بهتر و بالاتري دارد بعد خود حضرت عيسيٰ و پيامش را نگاه مي‌كنيم مي‌بينيم او مردم را تبشير مي‌كند بشارت مي‌دهد به يك پيامبر ديگر يعني مطلب جديدي او مي‌آورد پيامبر خاتم مي‌آورد.

پرسش...

پاسخ: بله ديگر، تفصيل براي هر چيزي، تفصيل هر چيزي كه متن آن، مجمل آن آمده است ما براي شما شرح مي‌دهيم نه «من كل شيء» ﴿لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ «من» ندارد كه انسان بگويد من تبعيضيه است.

پرسش...

پاسخ: ﴿عَلَي الَّذِي أَحْسَنَ﴾ بله ﴿عَلَي الَّذِي أَحْسَنَ﴾ اين ﴿أَحْسَنَ﴾ يعني نسبت به غير احسن است چه اينكه ما مي‌گوييم احسان آن است كه كسي نسبت به ديگري يك كار خير انجام بدهد يا ﴿أَحْسَنَ﴾ يعني «اتي بفعل حسن» اگر «اتي بفعل حسن» شد آن‌ وقت مراحل اين حُسن را در برمي‌گيرد چه اينكه نسبت به ديگري هم اگر احسان است نسبت به ديگري كارِ حَسن كردن است آن هم مراتبي دارد ما نسبت به ديگري سه‌گونه مي‌توانيم كار حَسن بكنيم يكي «ترك الايذاء» كاري به او نداشته باشيم به كسي اذيت نرسانيم ديگري اينكه اگر او نسبت به ما بي‌مِهري كرد ما عادلانه رفتار بكنيم ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾[20] سوم آن است كه اگر او نسبت به ما بي‌مِهري كرد ما مهربانانه بگذريم كه عفو كنيم اين هم احسان است اينكه در سورهٴ مباركهٴ «نحل» فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾[21] چون احسان بالاتر از عدل است خب اگر كسي نسبت به ما بد كرد ما حقّ انتقام داريم عادلانه اگر عادلانه انتقام بگيريم كار حَسني كرديم چون خدا فرمود: ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾[22] ولي اگر انتقام نگيريم، صبر كنيم، حليم باشيم اين بار را ببريم بشويم بردبار اگر اين بار را به مقصد رسانديم حليمانه برخورد كرديم از او گذشتيم مي‌شويم عَفُو اين مي‌شود احسان كه بالاتر از عدل است هر سه كار، كار حسن است منتها سومي بهتر از دومي، دومي بهتر از اولي دربارهٴ فعل حَسن هم اين طور است.

پرسش...

پاسخ: بسيار خب، اگر همه به اين سَبك آمدند اگر همه به اين سَبك آمدند يا اكثري به اين سَبك آمدند آن‌گاه جامعه را بهتر از عدل و بالاتر از عدل مي‌شود اداره كرد ولي اگر نشد اكثري به سَمت ديگرند آن‌گاه ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ﴾[23] پس بنابراين آن طور عدل است نه احسان و عدل.

﴿عَلَي الَّذِي أَحْسَنَ﴾ شامل همهٴ مراحل خواهد شد و «علي الذی اساء» هم اتمام است تتميم نعمت است اختصاصي به ﴿أَحْسَنَ﴾ ندارد منتها آن كسي كه اهل اسائه است بهره نمي‌برد لذا قرآن كريم در عين حال كه ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[24] است «للمطيع والمسيء» اما مع‌ذلك فرمود: ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾[25] چوت متقيان بهره مي‌برند ﴿وَتَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ كه مورد نياز بود ﴿وَهُديً وَرَحْمَةً﴾ براي همهٴ مردم ﴿لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ﴾.

اين هدايت كارهاي فكري است آن رحمت كارهاي عملي است بالأخره انسان نياز دارد بفهمد و نياز دارد مسير فهميده شده را طي كند اول هدايت است راهنمايي است بعد پيمودن آن راه هست يكي علم صحيح است ديگري عمل صالح آن علم صائب با هدايت حل مي‌شود، اين عمل صالح با رحمت تأمين مي‌شود.

اما ﴿لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ﴾ شايد اينها به لقاي پروردگارشان ايمان بياورند اين كارها را ما كرديم از طرف ذات اقدس الهي تتميم نعمت است و تفصيل كلّ شيء و هدايت است و رحمت ذات اقدس الهي با اين اسماي حسناي چهارگانه تتميم هست، تفصيل هست، هدايت هست، رحم هست ظهور كرده تا مردم به قيامت اعتقاد پيدا كنند سرّش آن است كه صِرف اعتقاد به توحيد اين مشكلي را حل نمي‌كند صرف اينكه عالم خدايي دارد اين مشكل را حل نمي‌كند كه يك واجب‌الوجودي در عالم هست و صرف اينكه از اين وسيع‌تر آن واجب‌الوجود خالق كلّ هم هست اين هم باز مشكلي را حل نمي‌كند صرف اينكه آدم معتقد باشد واجب‌الوجود هست خالق كل هست، واجب شريك ندارد خالق شريك ندارد ربّ مطلق هم شريك ندارد او رب‌الأرباب است رب‌العالمين هست اين هم مشكل را حل نمي‌كند چون همهٴ اين عقايد در وثنيين حجاز بود آنها معتقد بودند واجب‌الوجود موجود است او خالق كل است او رب‌الأرباب است ولي مع‌ذلك از بت‌پرستي دست برنمي‌داشتند آنكه تأثير عملي دارد آن است كه انسان معتقد به توحيد ربوبي باشد بگويد نه تنها رب العالمين كه مدبّر كل و مدير عامل كل يكي است ربوبيّت جزئي كه تك‌تك اشيا و مقاطع را اداره مي‌كند آن هم خداست او ربّ كل شيء است ديگر ارباب متفرّقه در كار نيست همهٴ ما را او تأمين مي‌كند رزق ما به دست او، حيات و ممات ما به دست او ﴿أَضْحَكَ وَأَبْكَي﴾[26] به دست او ﴿أَمَاتَ وَأَحْيَا﴾[27] به دست او ﴿ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنشَرَهُ﴾[28] به دست او همه به دست اوست ضار و نافع به دست اوست همين كه به صورت جوشن‌كبير درآمده اين است كه آدم را مي‌سازد.

و اگر انسان در اين بخشها هم معتقد بود ولي به قيامت معتقد نبود باز مشكل او حل نمي‌شود براي اينكه خود را رها مي‌پندارد خيال مي‌كند هر كاري بكند آزاد است حسابي نيست، كتابي نيست اگر به قيامت معتقد نبود تمام آن عقايد قبلي فقط ثمرهٴ علمي دارد بهرهٴ عملي ندارد براي اينكه انسان خود را رها مي‌بيند اين است كه توجه به قيامت در كنار توجه به توحيد در غالب آيات آمده اينجا هم مي‌فرمايد كه ما اين كارها را كرديم تا اينها به قيامت معتقد بشوند صِرف اينكه خدايي هست و مبدأ پيدايش هست يك اثر علمي دارد اثر عملي ندارد ولي آدم بداند در برابر هر كاري مسئول است اين است كه سازنده است پس فرمود ما تتميم، تفصيل و هدايت، رحمت اينها را انجام داديم ﴿لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ﴾.

پرسش...

پاسخ: خب آن

پرسش...

پاسخ: كلّ مطلق بله، اما در آن‌ وقت بالأخره كل تام بود چون دارد ﴿وَتَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ اين‌چنين نيست كه ناقص آورده باشد ﴿وَتَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ آورده چون ﴿وَتَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ آورد پس هر چه كه مورد نياز مردم آن عصر بود وجود مبارك حضرت موساي كليم آورد بيش از اين مورد نياز مردم نبود.

پرسش...

پاسخ: فرقي نمي‌كند چون در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هم مشابه اين را فرمود ديگر، فرمود هر چه كه مورد نياز آنها بود ما گفتيم ديگر، خب.

اما در جريان قرآن كريم اين براي تورات بود ﴿وَهذَا﴾ يعني قرآن كريم كه اين ترتيب هم محفوظ ماند يعني اول تورات است كه ﴿تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ است تتميم است، هدايت و رحمت است اين عناوين چهارگانه را دارد به جاي اينكه آن عناوين چهارگانه را به صورت باز دربارهٴ قرآن كريم ذكر مي‌كند به صورت يك عنوان جامع فرمود: ﴿وَهذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ﴾ اين پربركت است خب اگر ناقص باشد مبارك نيست، اگر معيب باشد مبارك نيست، اگر مبهم باشد مبارك نيست، اگر ـ معاذ الله‌ ـ مُحرّف باشد مبارك نيست، اگر در هدايت نقص داشته باشد مبارك نيست اگر در رحمت نقص داشته باشد مبارك نيست مبارك يعني آن خير و عنايت ثابت آن را چنين چيزي را مي‌گويند بركت آن آبي كه در بيابانها مي‌ماند نه مي‌گذرد آن را مي‌گويند بركه آنجا كه آب را نگه مي‌دارد و اين قسمت جلوي سينه شتر كه موي او بسيار لطيف و بسيار بادوام است مي‌گويند بَرَك و آنجا كه شتر با سينه مي‌خوابد مي‌گويند «مَبارِك اِبل» اصولاً اين مادهٴ بَرك، بركت با خير و دوام و ثبات آميخته است و ذات اقدس الهي دربارهٴ قرآن كريم وصف مبارك را ذكر كرده است كه تبريك خمسه و پنج‌جانبه را به همراه دارد بنابراين هيچ نقصي در قرآن كريم نخواهد بود گاهي مي‌فرمايد آنكه قرآن را فرستاده است خداي تبارك است گاهي مي‌فرمايد آن زماني كه قرآن در آن زمان نازل شده است ليلهٴ مباركه است گاهي مي‌فرمود آن سرزميني كه قرآن نازل شده است و مهبط وحي است مبارك است گاهي مي‌فرمايد آن كه گيرندهٴ قرآن است او بالاتر از كسي است كه ما از او به عنوان مبارك ياد كرديم گاهي هم دربارهٴ خود قرآن مي‌فرمايد اين كتاب مبارك است.

در طليعهٴ سورهٴ مباركهٴ «فرقان» اينكه فرمود: ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ﴾ ناظر به همين است آيهٴ اول سورهٴ مباركهٴ «فرقان» اين است ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَي عَبْدِهِ﴾ در آن بحثهاي تفسير موضوعي به عرضتان رسيد اگر براساس تناسب حُكم موضوع اگر بگويند فلان مهندس دارد درس مي‌گويد يعني دارد هندسه تدريس مي‌كند اگر بگويند طبيب دارد درس مي‌گويد اين تعليق حُكم بر وصف مشعر به آن كار است يعني دارد درس طب مي‌دهد اگر بگويند فلان فقيه دارد تدريس مي‌كند يعني درس فقه مي‌دهد فلان اصولي دارد تدريس مي‌كند يا فلان اديب و حكيم دارند تدريس مي‌كنند يعني ادبيات و حكمت ياد مي‌دهند اگر گفتند خداي اكرم دارد درس مي‌گويد يعني درس كرامت مي‌دهد ديگر ﴿اقْرَأْ﴾ كه طليعهٴ قرآن است ﴿اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ ٭ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ٭ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[29] خب ربِ اكرم دارد تدريس مي‌كند يعني چه؟ يعني درس كرامت مي‌دهد اگر گفتند: ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ﴾ نه خداي قهّار، نه خداي منتقم خدا اسماي حسناي فراواني دارد اما خدايي كه تبارك است و تعالي است او قرآن نازل كرده يعني او درس بركت مي‌دهد اين مبدأ فاعلي، اگر اللهي كه تبارك است قرآن نازل كرده است يعني درس بركت داد اگر در سورهٴ «دخان» آمده است كه ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ﴾ ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ﴾[30] كه ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾[31] زمين زماني كه قرآن در آن نازل شده است شب پربركت است اين هم ظرف زمان و مكه كنار حرم مطهّر در جوار كعبه اين قرآن كريم نازل شده است كه آنجا شده مهبط وحي.

دربارهٴ كعبه كه به بركت كعبه مسجدالحرام مبارك شد و به بركت مسجدالحرام حرم پربركت شد در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» آيهٴ 96 فرمود: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُديً لِلْعَالَمِينَ﴾ خب پس آن سرزمين، سرزمين مبارك است اين ظرف مكان آن ليلهٴ قدر زمان مبارك است كه ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ﴾[32] و خود ذات اقدس الهي هم كه منشأ بركت است مبدأ فاعلي است و خود قرآن هم كه مي‌آيد ﴿هذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ﴾[33] كه قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 92 گذشت در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 92 اين بود ﴿وَهذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ﴾ الآن هم در همين آيهٴ محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «انعام» مي‌فرمايد: ﴿وَهذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ﴾ مانده آن بركت پنجمي كه گيرنده است يعني شخص مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) پيغمبر مستحضريد كه نسبت به همهٴ انبيا افضل است به دليل اينكه قرآن نسبت به همهٴ كتابهاي آسماني افضل است اگر قرآن مهيمن بر كتب انبياي ديگر است و هر پيغمبري هم به اندازه كتاب خود نبوّت و رسالت و خلافت و ولايت دارد، قهراً [ناگزير] قرآن‌ وقتي مهيمن بر كتب انبياي سلف بود وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم مهيمن بر انبياي سلف خواهد بود(عليهم الصلاة و عليهم السلام) و ذات اقدس الهي دربارهٴ عيساي مسيح(سلام الله عليه) او را به عنوان منشأ بركت ياد كرده است آيهٴ 31 سورهٴ مباركهٴ «مريم» اين است ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ﴾ من هر جا باشم يك عنصر پربركتي هستم خب اگر وجود مبارك عيسي مبارك است وجود مبارك پيغمبر به طريق اُوليٰ مبارك است آن‌گاه اين مي‌شود عناصر محوري پنج‌گانه بركت.

خدا منشأ بركت است زمان نزول منشأ بركت است، مكان نزول منشأ بركت است، گيرندهٴ اين نازل منشأ بركت است خود اين امر نازل هم منشأ بركت كه ﴿هذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ﴾ گاهي به عنوان ﴿هذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ﴾[34] هست گاهي به عنوان ﴿وَهذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ﴾ بعد فرمود: ﴿فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ از اين كتابي كه محفوف به بركات است پيروي كنيد و با تقوا باشيد شايد از رحمت خاصّهٴ الهي برخوردار باشيد.

در جريان تقوا فرمود اگر شما متّقي باشيد خدا نسبت به شما آن كارها را خواهد انجام داد دربارهٴ آن كارها و فيضهايي كه به خدا اسناد دارد به صورت جزم و به ضرس قاطع فرمود ديگر جاي ليت و لعل نبود فرمود: ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً﴾[35] يا ﴿وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ﴾[36] و مانند آن كه به ضرس قاطع بيان كرد اما آنجايي كه مربوط به خود افراد متّقي است خب شايد انسان تا آخرين لحظه اين تقوا را حفظ نكند حالا اگر الآن متّقي بود اين تقواي كنوني با داشتن تقواي كنوني جزم به حُسن عاقبت هست يا مظنّه است در حدّ مظنّه است فقط نه بيش از مظنّه. رابطهٴ تقوا با پاداش الهي اين جزمي است ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً﴾ يا فرمود: ﴿وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً﴾ به صورت شرط و جزا و قطعي حالا اگر كسي فعلاً متّقي بود كار خودش را به عاقبت خودش بخواهد بسنجد اين يقيناً حُسنِ عاقبت دارد بايد است يا شايد خيليها امير بودند بعد اسير شدند، خيليها اسير بودند بعد امير شدند، خيلي متّقي بودند بعد عاصي شدند، خيلي عاصي بودند متّقي شدند انسان هر لحظه در دالان ورودي و خروجي فسق و فجور و تقواست روشن نيست در بعضي از نصوص است كه كار به اندازهٴ فواق ناقه عوض مي‌شود ﴿مَّالَهَا مِن فَوَاقٍ﴾[37] ﴿فَوَاقٍ﴾ يعني رجوع فرمود اينها فواق ندارند يعني رجوع ندارند فواق رجوع هست اما نه مطلق رجوع در اين عربهاي دامدار اين اصطلاح هست كه وقتي با دستشان پستان شتر يا گوسفند را مي‌گرفتند و شير مي‌دوشيدند اين پستان را كه در لاي دست فشار مي‌دادند شير دوشيده مي‌شد اين دست را باز مي‌كردند تا دوباره جمع بكنند اين باز و بسته شدن دست در اين حال مي‌گويند فواق، فواق ناقه، فواق ناقه همين است اين شايد به اندازه نيم دقيقه طول بكشد يا كمتر از نيم دقيقه در روايات ما دارد گاهي كار به همين اندازه عوض مي‌شود يك انسان حَسن‌العملي خداي ناكرده با يك كلمه اسير خواهد شد اين است لذا آنچه كه به خود انسان برمي‌گردد با ليت و لعل همراه است، خب روزه كه «الصوم لي»[38] فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[39] شايد، مبادا كسي بگويد حالا كه من صائمم بايد به دنبال من است نه شايد است چون خيلي از صائمين با سوء عاقبت مُردند اما آنچه كه به وعدهٴ الهي برمي‌گردد بله هر كسي نعمتي بياورد عطايي مي‌گيرد.

بعضي از سؤالاتي كه مربوط به تتمّه بحثهاي قبل بود راجع به ولايت فقيه يا پلوراليزم و اينها چون بحثش گذشت اگر فرصت ديگري ان‌شاءالله، زمينهٴ مناسبي پيش آمد بازگو مي‌كنيم اگر ضرورتي ايجاب بكند كه بعد از بحث مراجعه بفرمايند.

«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»


[1] ـ سورهٴ آل عمران، آيات 3 ـ 4.
[2] ـ سورهٴ انبيا، آيهٴ 50.
[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 97.
[4] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 89.
[5] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 164.
[6] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 28.
[7] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.
[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.
[10] ـ سورهٴ زمر، آيات 17 ـ 18.
[11] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 55.
[12] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 90.
[13] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.
[14] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 19.
[15] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.
[16] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 19.
[17] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 6.
[18] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 63.
[19] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 49.
[20] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 194.
[21] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 90.
[22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 194.
[23] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 22.
[24] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[25] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.
[26] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 43.
[27] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 44.
[28] ـ سورهٴ عبس، آيهٴ 22.
[29] ـ سورهٴ علق، آيهٴ 3 الي 5.
[30] ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 3.
[31] ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 4.
[32] ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 3.
[33] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ50.
[34] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ50.
[35] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 29.
[36] ـ سورهٴ طلاق، آيات 2 ـ 3.
[37] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 15.
[38] ـ اصول كافي، ج4، ص63.
[39] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 183.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo