< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

73/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 3

 

﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ المَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالمُنْخَنِقَةُ وَالمَوْقُوذَةُ وَالمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبْعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَي النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُوا بِالأَزْلاَمِ ذلِكُمْ فِسْقٌ اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ (۳)

مشتمل بودن آيه به بحث فقهی و کلامی

اين آيه مباركه مشتمل بر دو بحث است؛ يكي بحث فقهي است و ديگري مسئله ولايت و امامت که مسئله كلاميست؛ يكي مربوط به فروع دين است و يكي مربوط به اصل مذهب که اين دو بخش كاملاً از هم جداست و اينچنين نيست كه با هم نازل شده باشند، چون هيچ تناسبي بين﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ يا﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾ با﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ﴾ نيست، زيرا اين احكام قبلاً در چند سوره و چند جا نازل شد ـ همين احكام فقهي، يعني حرمت ميته و حرمت خون و حرمت گوشت خوك و مانند آن ـ[1] و چون قبلاً نازل شده است پس که حكم جديدي نبود تا اينكه بفرمايد ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ﴾ يا ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾.

نکات مورد بحث درآيه

روي دو نكته اين صدر با ذيل با هم نازل نشد؛ نكته اول آن است كه اين صدر براي بيان چند حكم فقهي است و براي چند مسئله فقهي هرگز كفّار نااميد نمي‌شوند؛ فرمود که امروز كافران ديگر از دين شما نااميد شدند، مگر اين چه لشكركشي شده كه كافران نااميد مي‌شوند؟ امروز دين شما كامل شد، با اين چهار حكم فقهي كه دين كامل نمي‌شود (اين يك نكته). گذشته از اينكه قبل از سوره مائده كه در اواخر عمر حضرت نازل شده است، همين مطلب در سوره انعام[2] ، در سوره نحل[3] و مانند آن آمده است پس يك چيز تازه‌اي نيست. اين شاهد داخلي نشان مي‌دهد كه صدر اين آيه با ذيل اين آيه با هم نازل نشده است.

آسان نبودن تفسير قرآن کريم از نگاه امام باقر (ع)

يك روايت لطيفي در كتاب شريف محاسن برقي در جلد دوم اين كتاب آمده كه نحوه تفسير قرآن كار آساني نيست؛ در صفحه هفت، جلد دوم، كتاب محاسن برقي اين حديث هست که امام باقر(عليه السّلام) بعد از اينكه جابر درباره بعضي از مسائل تفسيري از آن حضرت سوال كرد، حضرت يك جواب داد، بار ديگر جابر سؤال كرد و جواب ديگر شنيد، جابر عرض كرد كه: «جعلتُ فداك كنتَ أجببّني في هذه المسئله بجوابٍ غير هذا قبل اليوم»؛ عرض كرد که قبلاً من همين مطلب را از شما سوال كردم و شما يك جوابي داديد و الآن همان مطلب را سوال كردم که يك جواب ديگر فرموديد، امام باقر(سلام الله عليه) طبق اين نقل فرمود: «يا جابر إنّ للقرآن بطناً و للبطن بطناً و له ظَهرٌ و للظهر ظهرٌ يا جابر ليس شيءٌ أبعد من عقول الرّجال من تفسير القرآن إنّ الآية يكون اوّلها في شيءٍ و آخرها في شيء»[4] ؛ فرمود جابر قرآن نظير كتابهاي عادي نيست و بسيار از عقلها دور است براي اينكه گاهی مي‌بينيد که يك قسمت از آيه درباره يك چيز است و قسمت ديگرش درباره چيز ديگر و هرگز نمي‌شود گفت که چون اين يك آيه است صدر و ذيلش بايد با هم مناسب باشد، اگر ما دليلي داشتيم ـ قرينه داخلي يا خارجي ـ كه اين صدر و ذيل با هم نازل نشد بلكه در دو جريان نازل شد، نبايد به اين فكر باشيم كه صدر و ذيل تناسبش چيست؟ و اگر شاهد داخلي يا خارجي اقامه شد كه اين دو آيه با هم نازل شد، البته صدر و ذيلش بايد مناسب باشد.

تناسب داشتن صدر و ذيل آيه

آيه اوّل همين سوره مائده اين دو وجه در او گذشت كه﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾، اينها اگر با هم نازل نشده باشند لازم نيست كه اين جمله‌ها مناسب هم باشند و اگر با هم نازل شده باشند آنگاه آن عقود به معناي مطلق عهد است خواه بين مخلوقها خواه بين خالق و مخلوق و قهراً احكام و اوامر و نواهي الهي هم جزء عهود الله هستند، آنگاه ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ آنها را هم شامل مي‌شود و به مناسبت اينكه ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ احكام الهي را هم شامل مي‌شود فرمود که ﴿أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ﴾[5] كه چه چيز حلال است و چه چيز حرام و همه اينها جزء عقود و عهود الهيست چه اينكه شعائر الهي هم جزء عقود و عهود الهيست.

به هر تقدير اين آيه نشان مي‌دهد كه شاهد داخلي دارد كه اين ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ﴾ مربوط به صدر آيه نيست، چون هرگز با بيان چند تا حكم فقهي، كافران از مسلمين نااميد نمي‌شوند، اگر با هم نازل شده باشد البته؛ امّا اگر با هم نازل نشده باشد صدرش در يك جريانيست و ذيلش در جريان ديگر که لازم نيست، آنگاه شاهد داخلي هم اين را تاييد مي‌كند براي اينكه فرمود ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ﴾ که امروز كافران از شما نااميد شدند، آيا با همين چهار يا پنج حكم فقهي كه مردار حرام شد؟ گذشته از اينكه اين احكام قبلاً در سوره انعام هم ذکر شد و ديگر﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ﴾ معنا ندارد يا ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾ خود اين شاهد داخلي دارد براي اينكه اينها با هم نازل نشده‌اند.

حليت اباحه با تأسی اصل عام

مطلب بعدي آن است كه قرآن كريم يك اصل عام تاسيس كرد و بعد نازلتر از او يك عام فوق تاسيس كرد و بعد موارد استثنائي را ذكر كرد؛ آن اصل عام كه اباحه است در سوره مباركه بقره بحثش گذشت، يعني آيه 29 سوره بقره اين بود که ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً﴾ که اين حلّيّت همه آنچه که در روي زمين است را مي‌رساند اعمّ از معادن و نباتات و حيوانات، آنها كه خوراكيست يا پوشاكيست يا مصرف ديگري دارد فرمود که براي شما حلال است، اين اصل عام است كه در سوره بقره بود.

در همان سوره مباركه بقره، آيه 172 اينچنين فرمود که ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلّهِ إِن كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ﴾ كه از {طَيِّبَاتِ} الهي استفاده كنيد و از خبائث بپرهيزيد و آنچه را كه خدا براي شما قرار داده است از آن تعدّي نكنيد و مانند آن. مشابه‌ آن هم در همان سوره مباركه آيه 168 آمد كه ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾؛ اين اصل اوّلي است كه اباحه را تفهيم مي‌كند و بعد از آن اصل، يك عام فوقي را تاسيس كرد كه در اول سوره مائده بود كه بحثش گذشت، فرمود که ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ كه همه انعام براي شما حلال است ﴿إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ ﴾.

اگر چنانچه ما به آيات و همچنين به روايات مراجعه كرديم و مخصّص و مقيّدي بيش از آن مقدار معهود نيافتيم، اين عموم ﴿أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ حجّت است، پس همه انعام و چهارپاها حلال است مگر آن مقداري كه خرج بالدّليل و آن مقداري كه خرج بالدّليل، بعضي در حال صيد است كه اشاره شد و بعضي هم در مطلق حالات است و آن همين آيه 3 سوره مباركه مائده است كه فرمود ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ﴾؛ مردار بر شما حرام است ﴿وَالدَّمُ﴾؛ خون هم بر شما حرام است ﴿وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ﴾؛ گوشت خوك هم بر شما حرام است ﴿وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ﴾؛ آن كشتارهايي كه براي غير خداست، مثل اينكه در گذشته در هنگام گرامي‌داشت ورود كسي مي‌گفتند که به نام نامي فلاني و بعد سر گوسفندي را ذبح مي‌كردند.

اهميت ذکر بسم الله الرحمن الرحيم در زمان ذبح گوسفند

اگر بخواهند اين گوسفند حلال بشود بايد نام الله را ببرند نه نام غير خدا را؛ رفعِ صوت به غير اسم حق، اين مايه مردار شدن آن مذبوح است. احلال يعني رفع صوت و استحلال هم كه مي‌كنند همين است، ماه را كه مي‌بينند صدا را بلند مي‌كنند. هنگام ذبح كردن يا نحر كردن اگر لغير الله بود و نام خدا را نبردند و نام غير خدا را بردند؛ اين مردار مي‌شود. نام خدا را بردن هم اختصاص ندارد كه بگويند «بِسمِ الله الرّحمٰنِ الرَّحيم»، اگر هنگام ذبح يا نحر بگويند«الله أكبر»، «لاحول و لاقوّة إلّا بالله»، «الحمد لله»، «لا إله الّا الله»، «سبحان الله»، هر كدام از اينها را بگويند كافيست؛ چون بايد نام خدا برده بشود و خصوص«بسم الله» دخيل نيست.

تبيين مردار بودن حيوانات

پس مردار و خون و گوشت خوك و آنچه كه لغير الله در هنگام نحر يا ذبحش اهلال بشود يعني نام خدا برده نشود ﴿وَالْمُنْخَنِقَةُ﴾؛ آن حيواني كه حلق آويز شد يا طناب به گردن او افتاد، خناق گرفت و خفه شد و دارد مي‌ميرد كه ديگر حيات مستقری ندارد ﴿وَالْمَوْقُوذَةُ﴾؛ يعني والمضروبه، آن گوسفندي كه در اثر زدن چوپان و غير او در اثر زدن و با زدن كشته شد ﴿وَالْمُتَرَدِّيَةُ﴾؛ آن گوسفند يا گاو يا شتري كه پرت شد، حالا يا به چاه افتاد يا از دامنه كوه پرت شد و مُرد ﴿وَالنَّطِيحَةُ﴾؛ كه نطِيحَة يعنی منطوحه است، آنچه را كه نطح يعني شاخ زدن، اگر حيواني حيوان ديگر را شاخ بزند و آن حيوان ضعيف در اثر شاخ خوردگي آسيب ببيند و كم كم بميرد اين هم مردار است ﴿وَمَا أَكَلَ السَّبْعُ﴾؛ اگر حيوان حلال گوشتي را درنده‌اي بخورد و بعد در اثر خوردنِ اين درنده، جانش را از دست بدهد همه اينها مصداق هستند براي مردار، مگر اينكه يك حيات مستقرّه‌اي براي آن حيوانات باشد و شما برسيد و آن را تذكيه كنيد ﴿إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ﴾.

پس اين﴿إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ﴾ مستثناء خواهد بود از«مُنْخَنِقَةُ» و«مَوْقُوذَةُ» و«مُتَرَدِّيَةُ» و«نَّطِيحَةُ» و {مَا أَكَلَ السَّبْعُ}؛ اين پنج تا اگر مُردند كه جا براي تذكيه نيست و اگر در شُرُف مردن هستند كه حيات مستقرّه ندارند، آن هم كه جا براي تذكيه نيست؛ ولي اگر حيات مستقرّه دارند و صاحبش رسيد و ديد كه اين در اثر طناب يا غير طناب دارد خفه مي‌شود و از بين مي‌رود، اگر او را ذبح نكند ممكن است تا يك مدّتي بماند؛ ولي دوام پيدا نمي‌كند و اصل حيات را دارد و همچنين موقوذه يعني مضروبه و همچنين آن حيواني كه پرت شد حالا يا به دامنه كوه يا به چاه و همچنين نطيحه يعني آن منطوحه و حيوان شاخ خورده و هم آن حيواني كه گرگ يا درنده ديگر او را دريد؛ ولي حيات مستقرّه دارد، اگر در اين پنج نوع صاحبش برسد يا يك مسلمان ديگري برسد و آن حيوان را با داشتن حيات مستقرّه ذبح بكند و تذكيه بكند، اين حلال است ﴿إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ﴾.

علت بيان بحث مردار در کنار ميته

بعد فرمود که ﴿وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ﴾؛ آنچه را كه ذبح كرده‌اند؛ امّا براي بتها، براي گرامي‌داشت بت، براي تكريم بتها و مانند آن، اينها ذبيحه‌هاي مُحَرّم است ﴿مَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللّهِ﴾ و ﴿مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ﴾ اينها ذبيحهاي محرّم است و «مُنْخَنِقَةُ» و«مَوْقُوذَةُ» و«مُتَرَدِّيَةُ» و«نَّطِيحَةُ» و«أَكَيلَ سَبْعُ » اينها اصلاً ذبيحه نيستند. سرّ اينكه قرآن كريم همه اينها را جداگانه برشمرد اين بود كه در جاهليّت هيچكدام را مردار نمي‌دانستند، ميته را پرهيز مي‌كردند و منظورشان از ميته همان بود كه با مرگ طبيعي بميرد؛ ولي اگر يك حيواني با اين علل و عوامل از بين رفت آن را مردار تلقّي نمي‌كردند، يعني اگر حيواني به چاه مي‌افتاد و پرت مي‌شد و مي‌مرد از گوشت او استفاده مي‌كردند يا حيواني را كه درنده مي‌خورد و در اثر درندگي آن حيوان درنده اين جان مي‌داد، آن را مصرف مي‌كردند چه اينكه روي بتها و براي گرامي‌داشت بتها اگر چيزي را مي‌كشتند مصرف مي‌كردند. آن آخري هم﴿وَأَن تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلاَمِ ذلِكُمْ فِسْقٌ﴾ است، اين{أَن تَسْتَقْسِمُوا} يك نحوه قماريست كه گوشتهاي اين ذبيحه‌ها را با اين تيرهاي قمار برد و باخت مي‌كردند و به نام هر كسي كه در مي‌آمد مي‌گرفتند که اين مشكل ذبحي نداشت، مشكل قماري داشت.

پس سرّ اينكه در كنار ميته آنها را علي‌حده ذكر كرد با اينكه اينها شرعاً حكم ميته را دارند براي اين است كه در جاهليّت حكم ميته را بر آنها بار نمي‌كردند و از اين جهت اسم اينها جدا ذكر شد.

فلسفه نامگذاری <دم> به <دم مسفوح>

مطلب بعدي آن است كه اين كلمه «دم» گرچه مطلق است، ولي در بعضي از آيات به دمِ مسفوح مقيّد شده است[6] يعني خون ريخته شده؛ «سفح» يعني ريختن، «سفّاح» يعني خون ريز، «مسفوح» يعني خون ريخته شده؛ اين دم مسفوح در مقابل دم«متخنّق» است، گوسفندي را كه ذبح مي‌كنند يا شتري كه نحر مي‌شود، آن مقدار خوني كه از گلوي او مي‌ريزد بعد از ذبح يا نحر، آن را مي‌گويند دمِ مسفوح، مقداري از خون برمي‌گردد و در لابه‌لاي گوشت مي‌ماند، شما اگر از قصّابي احياناً گوشت مي‌گيريد مي‌بينيد كه در لابه‌لاي اين گوشت مقداري خون است، اين خون نجس نيست و چون خبيث است اگر مستهلك نباشد خونش حرام است و اگر مستهلك بشود نه؛ امّا اين را مي‌گويند دم متخلفه در ذبيحه، لذا وقتي در باب طهارت حكم دم را ذكر مي‌كنند كه مي‌گويند دم نجس است، مي‌گويند مگر دم متخلفه؛ اين خونهاي برگشت شده در حيوان مذبوح.

دم متخلف در مقابل دم مسفوح است، لذا گرچه در آيه 3 سوره مباركه مائده مطلق دم تحريم شد و الآن كاري به طهارت و نجاست ندارد و كاری به حرمت و حلّيت دارد؛ ولي در آيات ديگر تقييد شد به دم مسفوح[7] ؛ امّا لحم خنزير با اينكه چربي او و اجزاي او بغير از لحم حرام است، و كلّاً حرام گوشت است اين با ادلّه ديگر تعميم پيدا مي‌كند و سرّ اينكه لحم ذكر شد و خنزير ذكر نشد، براي آن است كه قسمت مهم فائده‌اي كه آنروز از خنزير مي‌بردند گوشتش بود وگرنه خنزير نه تنها گوشتش حرام است، بلكه چربيهاي او و همه اجزاي او حرام خواهد بود.

کيفيت اکل گوشت ميته در زمان اضطرار

اين بحث، اجمالي از بخش اوّلِ اين آيه بود و همين بحثها گذشته از اينكه در سوره مباركه بقره آمد كه سوره مدني است، در سور مكّي كه قبلاً نازل شد در آنها هم آمده است، يعني در سوره انعام و سوره نحل مسئله حرمت اين اشياء آمده است[8] ، سوره مباركه بقره گرچه مدنيست؛ ولي قبل از مائده نازل شده است، آيه 173 اين است که ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ﴾؛ اگر كسي مضطرّ بود و به اندازه سدّ جوع خواست استفاده كند و تعدّي نكرده است و شهوت‌طلبي هم نكرده است، براي او أكل مردار در حال ضرورت جايز است به اين شرط كه تعدّي نكند و قصدش هم تأمين اشتها نباشد. اين هم كه فرمود {إنّما}[9] كه ظاهرش حصر است، اين منافاتي ندارد كه محرّمات ديگري هم باشد، حالا آن محرماتِ ديگر يا زير مجموعه ميته و امثال ميته مندرج هستند و يا اگر زير ميته مندرج نيستند اين حصرش حصر اضافيست، يعني تاكنون اين امور براي شما تحريم شده است و از اين به بعد هم ممكن است محرّمات ديگری داشته باشيد، اين در سوره مباركه بقره است كه در مدينه نازل شده است.

معنی <لا اجد> در آيه

در سوره انعام كه در مكّه نازل شد و قبل از سوره مباركه مائده است، همين محرّمات آنجا هم مطرح شد، آيه 145 سوره انعام اين است که ﴿قُل لَا أَجِدُ فِي مَاأُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾؛ اين {لا أجد} هم يك حصر اضافيست، يعني تاكنون و تا اين تاريخ محرّمات غير از اين نيست و اگر چنانچه ما دليلي داشتيم كه تا آن تاريخ محرّمات غير از اينها بود، با اين آيه معارض بود؛ ولي اگر دليلي داشتيم كه بعد از اين، آيات ديگري آمده و امور ديگري را تحريم كرده ایت، با اين آيه 145 سوره انعام مخالف نيست، براي اينكه اين آيه مي‌فرمايد كه تا الآن محرمات غير از اينها نيست و از اين به بعد ممكن است كه چيز ديگری تحريم بشود.

﴿قُل لَا أَجِدُ فِي مَاأُوحِيَ إِلَيَّ﴾ تاكنون ﴿مُحَرَّماً عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَن يَكُونَ﴾ آن مطعوم ﴿مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً﴾ كه اين دم مسفوح مي‌تواند مقيّدِ آن دم مطلق باشد ﴿أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ﴾، براي اينكه اين رجس است و رجس را قبلاً تحريم كرديم كه ﴿و الرّجز فاهجر﴾[10] و مانند آن، ﴿أَوْ فِسْقاً﴾ كه ﴿أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ﴾ که آن را هم قرآن فسق مي‌داند، يعني اگر چيزي را به نام غير خدا نحر يا ذبح بكنند مي‌شود فسق که اين هم در سوره مباركه انعام است كه قبل از سوره مائده نازل شده است.

در سوره مباركه نحل هم كه آن هم مكّي است و قبل از سوره مائده نازل شد، آن هم مسئله حرمت ميته و مانند آن در آنجا مطرح است، آيه 115 سوره نحل اين است که ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[11] ، پس در سوره مباركه بقره كه مدني است ولي قبل از مائده نازل شد، در سوره مباركه انعام و در سوره مباركه نحل كه اينها مكّي‌اند و چندين سال قبل از سوره مائده نازل شده‌اند، همه اين احكام آمده است. اينكه فرمود ﴿حَرَّمَت عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ﴾ و آن مستثناي ذيل هم كه فرمود ﴿فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ﴾، اين هم قبلاً در مدينه نازل شد و هم قبلاً در مكّه دو بار نازل شد، بعداً بفرمايد ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ﴾ و ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾، اين پيداست كه آن صدر مربوط به اين ذيل نيست؛ فرمود که امروز كفار از دين شما نااميد شدند، يك پايگاهي پيدا كرديد كه ديگر كافر نااميد است و به شما دسترسي ندارد، مگر امروز چه اتّفاقي افتاده؟ اوّلاً با چهار حكم فقهي كه كفّار نااميد نمي‌شوند و ثانياً چندين بار و چندين سالِ قبل هم اين احكام آمده، پس معلوم مي‌شود كه امروز يك خبر تازه‌ايست، اين است كه خود اين آيه ينادي بأعليٰ صوتها كه ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ﴾ و ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾ يك جريان خاصّي دارد و مربوط به اين احكام نيست، اين شاهد داخلي بود. حالا شاهدهاي خارجي هم كه روايات تاييدش مي‌كنند، مربوط به غديرخم هستند[12] و امثال اينها.

اگر چنانچه انسان قرآن شناس باشد، هرگز ذهنش ناهماهنگي احساس نمي‌كند، براي اينكه الآن اگر شما در جايي وارد شديد که كسي يكي از بستگانش را از دست داد، شما به او تسليت بگوييد، ديگري مراسم عقدي داشت که به او تبريك گفتيد، آيا به شما مي گويند كه تناقض گفتيد؟ يا شما دو مخاطب داريد و براي هر مخاطبي يک پيام خاصّي داريد؟ قرآن كريم در آن صدر يک حكم فقهي دارد و در آن ذيل يك حكم كلامي دارد و خود اين قرينه داخلي نشان مي‌دهد كه اين دوتا {اليوم} يك قصه جديدي را دارند ارائه مي‌كنند و مربوط به آن حكم فقهي نيست. اولاً با اين چند حكم فقهي هرگز كافر نااميد نمي‌شود و ثانياً همين احكام فقهي قبلاً در مكّه نازل شد و در مدينه هم نازل شد، پيداست كه اين ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ يك مطلب جديدي است.

خيلي از آيات است كه مثلاً مكّيست و در سور مدنيست و اين به دستور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يا احياناً بعد از او قرار داده شد و اينچنين نيست و تحريف نشد که يك چيزي كم شده باشد؛ ولي ما براي اينكه ببينيم آيا اين ذيل مربوط به اين صدر است يا نه دو راه داريم: يكي شاهد داخلي و يكي هم قرينه خارجي، شاهد داخلي برّرسي خود قرآن است و شاهد خارجي روايات اهل بيت است كه آنها بيان فرمودند که اين﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ﴾ و ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ مال جريان غدير است. آنها به ما فرمودند كه اين دو شاهد داخلي و خارجي را در فهم آيات دخيل بدانيد.

همين روايتي كه الآن از امام باقر (سلام الله عليه) كه به جابر جعفي فرمود[13] خوانديم براي همين است؛ فرمود که اگر شما بخواهيد با قطع نظر از روايات يا با قطع نظر از فحص بالغ در خود آيات به يك آيه تمسّک بكنيد، اين مقدورتان نيست. اگر يك كسی خواست يك مقاله‌اي بنويسد يا يك سخنراني بكند، او شرعاً مجاز نيست كه بگويد اسلام چنين مي‌گويد يا قرآن چنين مي‌گويد، او بايد بگويد كه از اين آيه ما چنين مي‌فهميم، كسي مي‌تواند بگويد که قرآن چنين مي‌گويد كه يك دور تفسير ترتيبي را حضور ذهن داشته باشد (يك)، تفسير موضوعي را هم بررسي كرده باشد (دو)، به مقداري كه مجتهد مي‌تواند فتوا بدهد آنگاه مجاز است كه بگويد قرآن در اين زمينه اين مطلب را دارد و تازه مجاز نيست بگويد که اسلام چه چيز مي‌گويد، فقط مجاز است که بگويد قرآن اين را مي‌گويد، چون اسلام عبارت است از قرآن بعلاوه عترت. آنوقت همين كار را كه درباره قرآن كرده است، يعني مجموع قرآن تقريباً براي او روشن بود، در تفسير موضوعي هم مهارت داشت كه مجتهدانه در خدمت قرآن بود، همين كار را در خدمت روايات انجام داد، مجموع آنچه كه از اهل بيت و قرآن رسيده است مي‌شود ثقلين، آنگاه اين شخص مي‌تواند بگويد که اسلام نظرش اين است وگرنه صرف اينكه انسان يك يا چند آيه را، يك يا چند روايت را بررسي كند و بعد بگويد که اسلام نظرش اين است، اين بر خلاف احتياط سخن گفته است، اين در موقع ترتيب اينچنين است نه در موقع نزول، نزول كه باهم نازل نشد.

گاهي مي‌بينيد كه دو آيه از نظر شمارش جداي از هم هستند و امّا دومي وصل به اوّلي است كه مشابه اين را ما قبلاً در سوره مباركه بقره داشتيم. مي‌بينيد که در سوره مباركه بقره آيه 219 با 220 چگونه هماهنگ است كه اصلاً متعلق فعل در آيه بعد است و خود فعل در آيه قبل؛ آيه 219 سوره بقره اين بود كه ﴿كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ﴾، اين جا آيه 219 تمام مي‌شود؛ ﴿فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾ که اين ﴿فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾ مفعول باواسطه است براي ﴿تَتَفَكَّرُونَ﴾ و اين ﴿فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾ در آيه 220 است، گاهي اينچنين است كه اين ﴿فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾ با اينكه مفعول باواسطه است براي ﴿تَتَفَكَّرُونَ﴾ و متعلّق به اوست، در آيه بعد است و اين ﴿تَتَفَكَّرُونَ﴾ در آيه قبل است، اينها خودش شاهد داخلي است كه اين مربوط به اوست، بعد از اين ﴿تَتَفَكَّرُونَ﴾[14] فرمود که ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى﴾[15] ، انسان خيال مي‌كرد كه ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى﴾ بايد سرفصل باشد، اينچنين نيست كه قرآن را انسان با يك كتاب عادي تلقّي كند، آن تعبّديّات قرآن هم بايد محفوظ باشد و اين{اليوم} {اليوم} خودش يك سرفصل است و نشان مي‌دهد كه هيچ ارتباطي با گذشته ندارد، اين شاهدهاي داخلي و آن هم قرائن خارجي است.

تبيين جمعبندی سوره مائده

بعضي از فروعات را قبلاً گفته و بعضي از فروعات را هم بعداً گفته است، روي اهميتی كه دارند. همين مردم جاهلي اينها را مي‌خوردند، براي اينكه مكرّر گفته باشد و براي اينكه اين استثناها با آن مستثنيٰ هماهنگ بشود، قبلاً كه فرمود ﴿أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾، اين عام را كه فرمود حالا فرمود ﴿إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ﴾[16] ، اين سوره مباركه مائده كه تقريباً دو ماه قبل از رحلت رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شد، حالا دارد جمع بندي مي‌كند و غير از آن اصلي كه تاسيس فرمود ﴿خلق لكم ما في‌الأرض جميعاً﴾ و مانند آن كه اصل فوق است، يك عامي هم مادون آن اصل فوق تاسيس كرد و فرمود که ﴿أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ﴾ و حالا اين ﴿مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ﴾ را دارد به صورت باز ذكر مي‌كند.

﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ﴾ نشان مي‌دهد كه امروز يك حادثه‌ايست كه كفّار ديگر نااميد شده‌اند، با احكام دين و يك«سوادٌ علي بياضٍ» و يك رساله عمليّه كه كافر عقب نشيني نمي‌كند، چه حادثه‌اي اتّفاق افتاده كه كفّار عقب نشيني كرده‌اند؟ حلال و حرام مشخص شدغ [امّا] مگر كافر به حلال و حرام كسي گوش مي‌دهد؟ چه جابجا بكنند و چه جابجا نكنند، كافر كه به آيه معتقد نيست، يك چيزي و يك حادثه‌اي اتّفاق افتاده است كه كافر ناچار شد عقب نشيني كند، كافر فكر مي‌كرد كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه وآله و سلّم) در آستانه ارتحال است و اواخر عمر اوست و بعد از او هم مي‌شود با كتاب او بازي كرد؛ امّا وقتي خليفه پيدا كرد و جانشين پيدا كرد، آن هم يك همچنين جانشيني كه سلحشور تاريخ بود، لذا عقب نشيني كردند.

خود اين آيه دارد که ﴿أفلايتدبّرون القرآن﴾[17] ؛ خدا مي‌فرمايد که خودتان تدبّر كنيد و ببينيد كه اين حرف با كدام حرف مرتبط است؟ شما هر چه بيشتر تدبّر كنيد بهتر مي‌يابيد كه اين ﴿اليوم﴾ يك سرفصل جداست براي اينكه اين احكام فقهي قبلاً هم نازل شده بود (يك)، با چهار حكم فقهي كه مردار و اقسام مردار حرام است، كافر که عقب نشيني نمي‌كند (دو)، امروز مگر چه حادثه‌اي اتّفاق افتاد كه كفّار نااميد شدند؟ معلوم مي‌شود که يك حادثه كلامي پيش آمد نه حادثه فقهي، يعني ادامه همان نبوت محقّق شده است ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ﴾، ديگر از آنها نترسيد، آيا براي اينكه ما به شما گفتيم که مردار حرام است ديگر از آنها نترسيد؟ قبلاً هم كه گفته بوديم.

در حجِّ باعظمت كه كفار زير حجّ و حجّ كننده را مي‌زنند، دو حرف است: يك مسئله اين است كه چه‌طور شد و به چه دليل اينجا گذاشتند؟ اين مطلب جدايي است كه اين به علوم قرآني برمي‌گردد نه به تفسير، يكي اينكه يقيناً اينها دو فصل هستند و دو چيز جدا هستند، حالا شما حجّ كرديد، او كه وقتي دستش برسد كعبه را ويران مي‌كند چه اينكه ويران كردند، حالا آيا به حج و حاجي اعتنا مي‌كنند؟ همين كعبه بود كه روي كوه ابوقبيس همين مروانيان براي گرفتن ابن زبير منجنيق بستند و اين كعبه را به صورت تلّ خاك در آوردند و ابن زبير را كه متحصّن بود گرفتند و اعدام كردند[18] و کعبه را ساختند که چندين بار خراب شده، آسماني به زمين نيامده و سيل هم آن را خراب كرده چندين بار.

يك وقت است که ابرهه قصد بر اندازي قبله دارد، يعني با دين مي‌خواهد در بيفتد، اين طير ابابيل هميشه هست، يك وقت است که نمي‌خواهند قبله و مطاف را از بين ببرند، مي‌خواهند يك كسي كه متحصّن شده است به بهانه بيخود که سيّد‌الشهداء(سلام الله عليه) را ياري نكرد و به امام زمانش امام سجّاد اعتنا نكرد و حالا مي‌خواهد به كعبه متوسّل بشود، ولايت به مراتب بالاتر از كعبه است و اين كعبه يك سنگ و گلي بيش نيست، اين در بيان نوراني حضرت امير در نهج البلاغه است كه اين احجاري است كه«لاتضرّ ولاتنفع»[19] ؛ فرمود که مردم دور اين كعبه مي‌گردند، از كعبه كه كاري ساخته نيست، «من تمام الحجّ لقاء الإمام»[20] ؛ بايد بيايند پيش امام و عرض ولايت كنند و عرض نصرت كنند تا كعبه از اسارت بيرون بيفتد كه اگر كعبه اسير باشد، يك وقتي بتكده است، يك وقتي ميكده است، همين اعراب در جاهليّت اين توليت كعبه را با يكي يا دو مشک شراب مي‌فروختند، اين جريان أبوغبشان را ببينيد[21] ، كعبه‌اي كه ولي‌الله در آن نفوذ نداشته باشد، با شراب هم رد و بدل مي‌شود و يك وقتي هم بتكده خواهد شد.

بنابراين اگر كسي بگويد که چون حجِّ كافي بود يا كعبه را گرامي داشتند، وقتي وليّ خدا نباشد و امام معصوم روي كار نباشد، نه كعبه‌اي مي‌ماند و نه حاجي، يك حادثه مهمي اتّفاق افتاد كه خدا فرمود امروز ديگر كافران نااميد شدند، حالا إن شاء الله شرحش بعداً می‌آيد.

«واَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»


[4] المحاسن، ج2، ص300.
[12] الکافی، ج1، ص298.
[13] المحاسن، ج2، ص300.
[18] ر.ک: بحارالانوار، ج2، ص293.
[19] نهج البلاغه، خطبه 192.
[20] من لا يحضره الفقيه، ج2، ص578.
[21] ر.ک: البداية و النهاية، ج2، ص210؛ الميزان، ج3، ص362.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo