درس خارج فقه آیت الله جوادی
98/10/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: نکاح
مرحوم محقق همان طوری که ملاحظه فرمودید در کتاب شریف شرایع بخش نکاح را به چهار بخش اصلی تقسیم کرد: بخش اول درباره نکاح دائم، بعد نکاح منقطع، بعد نکاح عبد و امه، بخش چهارم هم مربوط به احکام و لواحق بحث نکاح است.[1] این بخش چهارم دارای بخشهای پنجگانه فرعی است: بحث اصل مهر که آیا مهر جزء نکاح است یا شرط نکاح است یا هیچکدام؟ این گذشت، بخش بعدی درباره فسخ عقد نکاح با تدلیس یا عیب است، بعد درباره احکام مهر است، بعد درباره تقسیم و نشوز و امثال آن است، بعد درباره اولاد و همچنین بخش پایانی درباره نفقه.
در این بخش تقسیم که زن و شوهر چه حقی دارند، روایات متعددی را مرحوم صاحب جواهر و سایر فقها (رضوان الله علیهم) مطرح کردند که عظمت مرد و لزوم خضوع زن در برابر مرد، اینها از آن کاملاً استفاده میشود که حتی این روایت را مرحوم صاحب جواهر نقل کرد که «لا یصلح لبشر ان یسجد لبشر و لو صلح لامرت المراة ان تسجد لزوجها من عظم حقه علیها».[2] [3] از این تعبیرات گاهی ممکن است استفاده شود که زن فضیلتی همتای مرد ندارد یا نمیتواند بالاتر از مرد باشد. برای تبیین این مسئله باید در دو فصل بحث کرد که هر فصلی زیر مجموعه خودش را دارد: فصل اول به وسیله ادله نقلی است که طبق ادله نقلی جایگاه زن کجاست و جایگاه مرد کجاست؟ فصل دوم درباره ادله عقلی است که به مقتضای عقل زن در چه جایگاهی است و مرد در چه جایگاهی است؟
در فصل اول که از منظر نقل بحث میشود باید از سه جهت بحث کرد: ـ فصل دوم هم همینطور است ـ یکی اینکه زن «فی نفسها» تا چه جایگاهی از کمال میتواند برسد و مرد هم «فی نفسه» تا چه جایگاه از کمال میتواند برسد؟ بخش دوم این است که وقتی خانواده تشکیل دادند حقوق متقابل زن و مرد چیست؟ بخش سوم این است که در جهان از نظر پیشینه تاریخی و همچنین مشهودات عینی از نظر مسایل سیاسی، مسایل اجتماعی، مسایل فرهنگی، جُرم کدام بیشتر است، سیئات کدام بیشتر است، جنایتهای کدام بیشتر است تا روشن شود که مرد برتر است یا زن؟ اگر این خصوصیتها در این سه بخش جداگانه مطرح شود، در فصل دوم که مسئله عقلی است آنجا هم روشن خواهد شد.
اما بخش اول و قسمت اول در مسئله برهان نقلی، قرآن کریم وقتی که از زن و مرد یاد میکند اسلام را، ایمان را، صِدق را، صبر را، صوم را، همه این فضایل را میشمارد میفرماید چه زن چه مرد؛ پس از نظر فضایلِ شخصی نمیشود گفت که مرد برتر از زن است یا زن برتر از مرد، این کمالات است، هر کدام در تحصیل این کمال «علماً» و در اجرای این کمال «عملاً» کوشیدند اهل بهشتاند یا بهشتیتر هستند. این یک اصل قرآنی است که در سوره مبارکه «احزاب» به طور شامل این بیانات را فرمودند؛ سوره مبارکه «احزاب» آیه 35: ﴿اِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاکِرینَ اللَّهَ کَثیراً وَ الذَّاکِراتِ اَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ اَجْراً عَظیماً﴾ هیچ یعنی هیچ! هیچ کمالی در اسلام نه مشروط به ذکورت است نه ممنوع به انوثت؛ کمالات علمی، مقامات علمی، فقاهتها، تفسیرها، فلسفهها، ادبیات، هیچ کدام از اینها شرطش مرد بودن یا مانعش زن بودن نیست حالا در بخش اجراییات، زن نمیتواند قاضی شود یا زن نمیتواند مرجع شود «علی فرض صحّة» این تقسیم، زن میتواند استاد شاگردانی مثل صاحب جواهر شود که آنها بشوند مرجع یا آنها بشوند قاضی، اینکه منعی ندارد.
بنابراین از نظر علمی بحث ولایت نه نبوّت و امامت، کسی بخواهد «ولیّ الله» شود، اهل شبزندهداری باشد، عروج بکند به ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾[4] برسد، اینجا نه ذکورت شرط است نه انوثت لذا در سوره مبارکه «نحل» وقتی از حیات طیبه سخن به میان میآورد در آیه 97 میفرماید: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَرٍ اَوْ اُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُون﴾ چه زن چه مرد هر کس با ایمان و عمل صالح بود ما به او حیات طیّب میدهیم، حالا برای حیات طیّب مصادیقی است که برخی از آن مصادیق را وجود مبارک حضرت امیر فرمود قناعت است که آن گوشهای از مصداقهاست.[5] («وَ سُئِلَ ع عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی﴿فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً﴾ فَقَالَ هِیَ الْقَنَاعَة. ) به هر حال بهشتیها حیات طیّب دارند، اولیای الهی حیات طیّب دارند، اقربای الهی حیات طیّب دارند، مقرّبین الهی حیات طیّب دارند، نه ذکورت شرط است و نه انوثت.
در این بخش، فرمایش مرحوم کلینی و همچنین خطبه نورانی حضرت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) مطرح است که آن را حتماً ملاحظه میفرمایید. مستحضرید ایامی که به نام این ذوات قدسی است مثل فاطمیه دو سه وظیفه داریم: یک وظیفهمان اقامه عزا و ماتم و عرض ارادت و اشک ریختن و مانند آن است که تاریخ اینها ذکر شود و مانند آن، یک بخش هم این است که کلمات نورانی اینها را مطالعه کنیم و برخی از اینها را مباحثه کنیم و برخی از اینها را درس قرار بدهیم. این خطبه نورانی حضرت زهرا (سلاماللهعلیه) خطبه «فدکیه»[6] («رَوَی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بِاِسْنَادِهِ عَنْ آبَائِهِ ع اَنَّهُ لَمَّا اَجْمَعَ.... فَلَا عُذْرَ بَعْدَ تَعْذِیرِکُمْ وَ لَا اَمْرَ بَعْدَ تَقْصِیرِکُم». ) این باید در حوزه، درسی شود مثل خطبه «غدیر» که آن ـ الحمد لله ـ در یک جاهایی درسی شد، این هم باید درسی شود.
این خطبه نورانی که مرحوم کلینی در کافی دارد این است ایشان در کتاب شریف کافی در همین جلد اول بعد از مسئله عقل عنوانی دارد به نام «بَابُ جَوَامِعِ التَّوْحِید» روایات توحیدی را نقل میکند. در این روایات توحیدی اولین روایتی که ایشان نقل میکنند خطبه نورانی حضرت امیر (سلاماللهعلیه) است[7] که با سند خاص خودشان این را ذکر میکنند که میفرمایند وجود مبارک امام صادق (سلاماللهعلیه) فرمود: «اَنَّ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع اسْتَنْهَضَ النَّاسَ فِی حَرْبِ مُعَاوِیَةَ فِی الْمَرَّةِ الثَّانِیَةِ فَلَمَّا حَشَدَ النَّاسُ قَامَ خَطِیباً» همه که جمع شدند سخنرانی کرد فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْاَحَدِ الصَّمَدِ الْمُتَفَرِّدِ الَّذِی لَا مِنْ شَیْءٍ کَانَ وَ لَا مِنْ شَیْءٍ خَلَقَ مَا کَانَ» بعد ادامه میدهد تا آخر.[8] مستحضرید مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی فرمایشی ندارند نوعاً حدیث نقل میکنند خیلی کم اتفاق میافتد که ایشان فرمایشی داشته باشند. بعد از اینکه این حدیث نورانی را نقل کردند فرمودند: «وَ هَذِهِ الْخُطْبَةُ مِنْ مَشْهُورَاتِ خُطَبِهِ ع حَتَّی لَقَدِ ابْتَذَلَهَا الْعَامَّة» که خیلیها سعی کردند این را حفظ کنند و به بچههای خود یاد بدهند «وَ هِیَ کَافِیَةٌ لِمَنْ طَلَبَ عِلْمَ التَّوْحِیدِ اِذَا تَدَبَّرَهَا وَ فَهِمَ مَا فِیهَا» بعد فرمود: «فَلَوِ اجْتَمَعَ اَلْسِنَةُ الْجِنِّ وَ الْاِنْس» که «لَیْسَ فِیهَا لِسَانُ نَبِیٍّ عَلَی اَنْ یُبَیِّنُوا التَّوْحِیدَ بِمِثْلِ مَا اَتَی بِهِ بِاَبِی وَ اُمِّی» به مثل آنچه که علی آورد که پدر و مادرم فدای او «مَا قَدَرُوا عَلَیْهِ»، «وَ لَوْ لَا اِبَانَتُهُ ع مَا عَلِمَ النَّاسُ کَیْفَ یَسْلُکُونَ سَبِیلَ التَّوْحِیدِ» آن وقت برهان آن را اقامه میکنند.[9] مستحضرید که این جمله کافی را مرحوم صدر المتالهین شرح کرده است بعدها مرحوم مجلسی اول، مجلسی اول یعنی مجلسی اول! ـ وضع علمی او، دقتهای علمی او خیلی بالاتر و بیشتر از پسرش است ـ از همین فرمایشات مرحوم صدر المتالهین استفاده کردند. مرحوم صدر المتالهین در ذیل این عبارت که دارد اگر السنه جن و انس که «لَیْسَ فِیهَا لِسَانُ نَبِیٍّ» پیغمبری در بین اینها نباشد ولی همه جنس و انس جمع شوند بخواند اینطور حرف بزنند مقدورشان نیست، ایشان در ضمن این جمله دارد که مناسب بود مرحوم کلینی بگوید که آن پیامبران بزرگ نه هر پیامبری چون اگر در جمع اینها پیامبر عادی هم بود نمیتوانست مثل حضرت امیر سخن بگوید چون وجود مبارک حضرت امیر از بعضی از انبیای بنیاسرائیل یقیناً بالاتر است.[10] ( «فلو اجتمع السنة الجنّ و الانس و لیس فیها لسان نبی، ای من اعاظم الانبیاء کنوح و ابراهیم و ادریس و شیث و داود و موسی و عیسی و محمد صلوات الله علیهم اجمعین...» .)
بعد از آن فرمایشات ایشان میگویند راز اینکه این خطبه با جلال و شکوه است این است که از دیرزمان ثنویه و امثال ثنویه یک شبههای داشتند که ـ معاذالله ـ چیزی در عالم نیست، خدایی ـ معاذالله ـ نیست، خلقتی در عالم چیست، چرا؟ برای اینکه خدا عالَم را از چه چیزی خلق کرد؟ اگر عالم را «من شیءٍ» خلق کرد یعنی موادی قبلاً بود خدا اینها را گرفت آسمان و زمین ساخت پس معلوم میشود بعضی از اشیا قبلاً بودند و خدایی نداشتند و خالقی نداشتند و خدا اینها را جمع کرد مثل یک مهندس و معمار که ساختمانی درست میکند. اگر «من شیءٍ» باشد این تالی فاسد آن است، «من لا شیء» باشد «لا شیء» یعنی عدم و عدم را که نمیشود جمع کرد با آن آسمان ساخت یا عدم را جمع کرد با آن زمین ساخت، شیء هم که از طرفین نقیض بیرون نیست.
«فهاهنا امورٌ ثلاثة: » «من شیء» باشد محال، «من لا شیء» باشد محال، نه «من شیء» باشد و نه «من لا شیء» یعنی ارتفاع نقیضین محال، عالَم را خدا از چه چیزی خلق کرد؟ اگر «من شیء» خلق کرد پس قبلاً ذراتی بود موادی بود خدا اینها را جمع کرد آسمان و زمین ساخت، بگویید «من لا شیء» خلق کرد «لا شیء» که عدم است و عدم را نمیشود جمع کرد و با آن آسمان و زمین ساخت، بگوییم نه «من شیء» بود نه «من لا شیء» این ارتفاع نقیضین است این هم که محال است، این شبهه دامنگیر خیلیها شده بود و خیلیها هم در آن مانده بودند.
مرحوم کلینی میفرماید: «اَ لَا تَرَوْنَ اِلَی قَوْلِهِ لَا مِنْ شَیْءٍ کَانَ وَ لَا مِنْ شَیْءٍ خَلَقَ مَا کَانَ فَنَفَی بِقَوْلِهِ لَا مِنْ شَیْءٍ کَانَ مَعْنَی الْحُدُوثِ وَ کَیْفَ اَوْقَعَ عَلَی مَا اَحْدَثَهُ صِفَةَ الْخَلْقِ وَ الِاخْتِرَاعِ بِلَا اَصْلٍ وَ لَا مِثَالٍ نَفْیاً لِقَوْلِ مَنْ قَالَ اِنَّ الْاَشْیَاءَ کُلَّهَا مُحْدَثَةٌ بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَ اِبْطَالًا لِقَوْلِ الثَّنَوِیَّةِ الَّذِینَ زَعَمُوا اَنَّهُ لَا یُحْدِثُ شَیْئاً اِلَّا مِنْ اَصْلٍ وَ لَا یُدَبِّرُ اِلَّا بِاحْتِذَاءِ مِثَالٍ فَدَفَعَ ع بِقَوْلِهِ لَا مِنْ شَیْءٍ خَلَقَ مَا کَانَ جَمِیعَ حُجَجِ الثَّنَوِیَّةِ وَ شُبَهِهِمْ لِاَنَّ اَکْثَرَ مَا یَعْتَمِدُ الثَّنَوِیَّةُ فِی حُدُوثِ الْعَالَمِ اَنْ یَقُولُوا لَا یَخْلُو مِنْ اَنْ یَکُونَ الْخَالِقُ خَلَقَ الْاَشْیَاءَ مِنْ شَیْءٍ»، یک؛ «اَوْ مِنْ لَا شَیْءٍ»، دو؛ «فَقَوْلُهُمْ مِنْ شَیْءٍ خَطَاٌ وَ قَوْلُهُمْ مِنْ لَا شَیْءٍ مُنَاقَضَةٌ وَ اِحَالَةٌ لِاَنَّ مِنْ تُوجِبُ شَیْئاً وَ لَا شَیْءٍ تَنْفِیهِ فَاَخْرَجَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع هَذِهِ اللَّفْظَةَ عَلَی اَبْلَغِ الْاَلْفَاظِ وَ اَصَحِّهَا فَقَالَ لَا مِنْ شَیْءٍ خَلَقَ مَا کَانَ فَنَفَی مِنْ اِذْ کَانَت تُوجِبُ شَیْئاً وَ نَفَی الشَّیْءَ اِذْ کَانَ کُلُّ شَیْءٍ مَخْلُوقاً مُحْدَثاً لَا مِنْ اَصْلٍ اَحْدَثَهُ الْخَالِقُ کَمَا قَالَتِ الثَّنَوِیَّةُ اِنَّهُ خَلَقَ مِنْ اَصْلٍ قَدِیمٍ فَلَا یَکُونُ تَدْبِیرٌ اِلَّا بِاحْتِذَاءِ مِثَال» تا پایان. میفرماید به اینکه این شبهه از دیرزمان بود خدا عالَم را از چه چیزی خلق کرد؟ اگر ذرات و موادی قبلاً بود خدا اینها را جمع کرد آسمان و زمین ساخت پس معلوم میشود خیلی از موجودات خدا نمیخواهند بیخدا هستند پس دلیل اینکه هر موجودی خدا دارد نیست حالا خودش از کجا به وجود آمدند حرف دیگری است، اگر بگوییم «من شیء» نیست «من لا شیء» است که خدا عدم را جمع کرد و عالم را ساخت عدم که چیزی نیست که خدا اینها را جمع کند آسمان و زمین بسازد، بگوییم نه «من شیء» است نه «من لا شیء» اینکه ارتفاع نقیضین است. این یک غصّه گلوگیر دامنهدار تاریخی بود. وجود مبارک حضرت امیر (سلاماللهعلیه) آمد بر اساس عقلیترین مسایل عقلی این را پاسخ داد. فرمود اینکه گفتید اجتماع نقیضین محال است درست است، گفتید ارتفاع نقیضین محال است درست است، اما در تطبیق اشتباه کردید نقیض «من شیء» «من لا شیء» نیست چون هر دو موجبه هستند، نقیض «من شیء» «لا من شیء» است نه «من لا شیء». حالا وارد مسئله میشویم سؤال کردی خدا عالَم را از چه چیزی خلق کرد؟ ذرات را جمع کرد و آسمان و زمین ساخت؟ میگویم نه، بگویید از عدم؟ میگوییم نه خیر! نقیض «من شیء» «من لا شیء» نیست چون هر دو میشود موجبه، نقیض «من شیء» «لا من شیء» است ابداع خداست نوعآوری خداست هیچ چیزی در عالم نبود او ماده خلق کرد همین! «مُبدَا» یعنی بیسابقه است. اینها گفتند اگر بخواهد تدبیر باشد یک الگو میخواهد الگوی خدا چه بود؟ میفرمایند این جزء مبدئات است بیسابقه است نه مسبوق به ماده است نه مسبوق به مدت.
این عظمت و جلالی که ایشان در این خطبه قائل شد که «خلق الاشیاء لا من شیء» نه «من لا شیء» که مرحوم کلینی این همه جلال و شکوه برای این خطبه نورانی حضرت امیر قائل است وجود مبارک فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) 25 یعنی 25! 25 سال قبل از علی بن ابیطالب این مطلب را بیان فرمود. روزی که وجود مبارک رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رحلت کرد حضرت با آن جلال و شکوه وارد مدینه شدند برای استرداد «فدک»، یک خطابهای دارند که فرمود وقتی به نام دین است ولی احکام دین پیاده نمیشود جاهلیت است ﴿اَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُون﴾[11] این را در همان خطابه فرمود. قبل از آن خطابه این چند جمله نورانی را ایراد کرده است فرمودند: «وَ اَشْهَدُ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ کَلِمَةٌ جُعِلَ الْاِخْلَاصُ تَاْوِیلَهَا وَ ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا وَ اَنَارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولُهَا الْمُمْتَنِعُ مِنَ الْاَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ وَ مِنَ الْاَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ ابْتَدَعَ الْاَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْءٍ کَانَ قَبْلَهَا» «لا من شیء» خلق کرد نه «من لا شیء» بنابراین شبهه ثنویه وارد نیست چون امر سه مسئله است شما گفتید اگر «من شیء» باشد پس معلوم میشود قبلاً سابقه دارد، «من لا شیء» باشد عدم است که نمیشود جمع کرد و با آن آسمان و زمین ساخت میگوییم عدم را جمع نکرد ابتدایی است «مُبدَا» است یعنی نه ماده دارد نه مبدا با اراده خدا انشا شده است این میشود «مُبدَا» نمیشود «مکوَّن». «لَا مِنْ شَیْءٍ کَانَ قَبْلَهَا» بعد «وَ اَنْشَاَهَا بِلَا احْتِذَاءِ اَمْثِلَةٍ امْتَثَلَهَا» شما گفتید حتماً باید یک الگویی یک نمونهای داشته باشد که برابر آن بسازد، فرمود الگو نمیخواهد کار او الگو برای دیگران است چون هر چه در نظام طبیعت است دیگران برابر آن دارند میسازند نه اینکه خدا باید یک نقشه قبلی داشته باشد برابر آن بسازد. تمام ابتکار حضرت امیر این است که فرمود نقیض «من شیء» «لا من شیء» است نه «من لا شیء» و همین را وجود مبارک حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) 25 سال قبل از اینکه حضرت امیر چنین خطبهای بخواند خواند که «ابْتَدَعَ الْاَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْءٍ کَانَ قَبْلَهَا»، این میشود مقام علمی!
بنابراین در بخش اول که آیا در اسلام ممکن است در کمالی مرد بودن شرط باشد و زن بودن مانع، این نیست. حالا اگر زنهایی را در نظام جاهلی با سبک دیگری بار آوردند نگذاشتند آنها ترقّی کنند ولی در نظام اسلامی راه را باز گذاشتند اینها شدند دکتر، اینها شدند مهندس، معلوم میشود فرقی از نظر علمی بین اینها نیست.
یک وقت به اتفاق مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی (رضوان الله تعالی علیه) آن اوایل که در شورای قضائی مسئولیتی داشتیم در یک سفر استانی میخواستیم برویم به آذربایجان شرقی همین که وارد فرودگاه شدیم دیدیم یک جوان مهندسی ناله میکند میگوید ما متخصص این قطعات بودیم رفتیم درس این را خواندیم تصدیق این را گرفتیم استاد شدیم که قطعات این هواپیما را چگونه بکار ببریم ولی ما را آوردند انباردار کردند هر وقت میخواستند قطعات این هواپیما را جابجا کنند به ما گفتند آن جعبه آکبد را به ما بده و برو، ما از دید آنها کنار میرفتیم بعد اینها جاسازی میکردند اینها اجازه نمیدادند درسی که ما خواندیم را عمل کنیم تا این قطعه ساخته را جاسازی کنیم. الآن شما ببینید این همه پیشرفت این جوانها کردند وقتی میدان داشته باشند ترقی میکنند. زنهای جاهلی که زنده به گور را به یاد داشتند و اصلاً برای اینها حرمتی قائل نبودند ترقّی نمیکردند. «هذا هو الامر الاول» که در اسلام هیچ کمالی مشروط به ذکورت یا ممنوع به انوثت نیست «بلغ ما بلغ». اما در بخشهای خانهداری کسی باید حرف اول را بزند، دو نفر که نمیتوانند مدیر باشند یک نفر باید عهدهدار باشد، یکی تمام هزینههای داخل و خارج را فراهم میکند و یکی فرزندداری میکند. به خاطر این فرزندداری است که امام (رضوان الله تعالی علیه) تعبیر دارد «از دامن زن مرد به معراج میرود» و همه آن مردهایی که کارهایی اجرایی میکنند یکی میشود پیغمبر یکی میشود امام، به وسیله همین زن است. مستحضرید این کودک هر کاری که در دوران شش یا نُه ماهگی نصیب او میشود از راه نفْس مادر است نه اینکه یک امانتی باشد در درون زن که مثل سِرُم از بیرون سوار کنند تا مستقیم فیض به این کودک برسد، این چنین نیست! هر چه به این کودک میرسد از راه نفْس مادر است لذا اگر مادری در ایام نفاس از بین برود میگویند «مَاتَتْ شَهِیدَة»[12] [13] («من ماتت فی حیضها ماتت شهیدة الی غیر ذلک من الموارد. ) ثواب شهید را دارد. به هر تقدیر در امور خانوادگی حرف اول را باید مرد بزند در این حرفی نیست.
اما بخش سوم که کارهای اجرایی و خدمات و امثال آن است. مرد اگر جزء انبیا و اولیا باشد او بله خدمتی کرده است و میکند که از نظر فضیلت معادل ندارد اما و صد اما! همین کارهایی که انبیا کردند حداقل یا اکثر یک عده خاصی را مؤمن کردند، مردهایی برخاستند که دو برابر اینها را کافر کردند. الآن ما هشتاد میلیون هستیم به نام اهل بیت داریم زندگی میکنیم و کشورهای اسلامی دیگر هم همینطور هستند اما دو نفر از همین غرب یکی مارکس و یکی اِنْگِلْس برخاستند(. کارلهاینریش مارکس متفکر، فیلسوف، جامعهشناس، تاریخدان، اقتصاددان آلمانی و از تاثیرگذارتریناندیشمندان است. مارکس همچنین مؤلّف «سرمایه» مهمترین کتاب این جنبش است. این آثار به همراه سایر تالیفات او و انگلس، بنیان و جوهره اصلی تفکّر مارکسیسم را تشکیل میدهد. فریدریش انگلس در آلمان به دنیا آمد، وی فیلسوف و کمونیست آلمانی و نزدیکترین همکار کارل مارکس است، او به همراه کارل مارکس مانیفست حزب کمونیست و آثار تئوریک دیگری نوشته است.) کل جهان را عوض کردند این همسایه دیوار به دیوار ما یک میلیارد و ششصد میلیون جمعیت دارد همه میگویند در جهان نه خدایی هست نه قیامتی است نه پیغمبری است! جنایت مرد این است! اگر چهار تا پیغمبر پیدا شدند چهار تا کار خیر کردند، چهار تا مثل مارکس و انْگلس پیدا شدند که چندین برابر انبیا کافر تربیت کردند! کافر یعنی کافر! ما هشتاد میلیون هستیم اما آن یک میلیارد و ششصد میلیون جمعیت است که میگوید نه خدایی است و قیامتی، این کار مرد است، زنها هرگز چنین جنایتی نمیکنند. این جنگ جهانی اول و دوم را زنها راهانداختند یا مردها راهانداختند؟ پس از اینها پَستتر دیگر کیست؟ آنکه در منزل دارد فرزند میپروراند آنکه یک میلیارد و ششصد میلیون را پرورانده در دوران کنونی، در عصر کنونی، عصر علم، عصری که «به زیر آورد چرخ نیلوفری را»[14] («درخت تو گر بار دانش بگیرد ٭٭٭ به زیر آوری چرخ نیلوفری را.) نه عصر جاهلیت
پرسش: شما میفرمایید چهار تا پیغمبر پیدا شد، در مقابل فلان و فلان هم پیدا شد در صورتی که خود خداوند سبحان میفرماید «لولاک».
پاسخ: این درست است آن به دلیل معنویت است.
پرسش: ...
پاسخ: بله سرانجام، جهان ـ انشاءالله ـ به عدل و حق برمیگردد اما به هر حال اگر میبینید که مردها کار خیر کردند، آن کار شرّ آنها را هم باید دید.
پرسش: او نمیتواند شرّ انجام بدهد.
پاسخ: چه بهتر!
پرسش: پس انجام ندادنش مزیت نیست.
پاسخ: وقتی به اینها قدرت دادند میتوانند انجام بدهند که الآن شما میبینید. الآن که قدرت به اینها دادند میتوانند انجام بدهند. در خیلی از جاها وقتی اسلحه را دست اینها دادند اینها هم کار مرد را کردند. آن وقتی که محصور بودند مجبور بودند خانهنشین بودند بله اما الآن کار آنها را میکنند. الآن شما ببینید در «ناجا» زن و مرد هر دو دارند امنیت شهر را حفظ میکنند. وقتی اسلحه به دست زن بدهید او هم مثل کار مرد را میکند ولی نباید گفت مردها کار اجرایی کردند، بله کار خیر کردند اما شرّ اینها چندین برابر کار خیر اینهاست و همه انبیا را همین مردها کشتند ﴿یَقْتُلُونَ﴾ یعنی ﴿یَقْتُلُونَ﴾! ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾[15] ﴿وَ قَتْلِهِمُ الْاَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾[16] [17] همه انبیا را همین مردها کشتند. بنابراین اگر چهار تا اسلحه به دست زن بدهید او هم کار مرد را میکند چه اینکه الآن دارند میکنند چه در «سپاه پاسداران» چه در «ناجا».
پرسش: این هم یکی از اشتباهات ماست که اسلحه به دست زن دادیم.
پاسخ: نه خیر اشتباه ما نیست برای اینکه زنهایی که آلودهاند به وسیله زنها تدبیر بشوند اُولاست، بله اسلحه به دست زن بدهیم که با مرد طرف بشود اشتباه است اما بخش وسیعی از این جرائم را زنها انجام میدهند زنها بروند تدبیرشان کنند بهتر است. غرض این است که اگر انبیا خدمتی کردند و «لولاک» درباره اینها آمده است و درست است همین مردها آنها را کشتند. پس جنایت مرد کم نیست جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم الآن هم در یمن همین است در سوریه همین است در عراق همین است ما هم ده سال گرفتار همینها بودیم.
پرسش: بدها را هم همین مادرها تربیت کردند.
پاسخ: نه، بدها را مادرها تربیت نکردند اگر جاهلی نبود و اجازه میدادیم که اینها درس بخوانند عالِم بشوند مثل الآن در کنکورها خیلیهایشان اگر عالمتر و قویتر از جوانها نباشند همسطح آنها هستند.
بنابراین از نظر اجرا و خدمت، زنها ولو نتوانستند انجام بدهند این سابقه سوء را ندارند اما تمام انبیا را مردها کشتند، تمام مدعیان الوهیت و ربوبیت مردها بودند؛ آنکه گفت الهی غیر از من نیست مرد بود، آنکه گفت ربّی غیر از من نبود مرد بود، آنکه ﴿یُذَبِّحُونَ اَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ﴾[18] [19] مرد بود. بنابراین مقام علمی اهل بیت سرجایش محفوظ است آن که «لا یعادله شیء» اما اگر ما میدان بدهیم که در آیه سوره مبارکه «احزاب» فرمود در تمام کمالات راه باز است در سوره «نحل» فرمود نظام باز است اگر در یک جایی فرصت ندادند که او به حیات طیبه برسد تقصیر مردم است. غرض این است که این سه بخش مخلوط نشود آن جایی که در بخش داخلی است «الا و لابد» حرف اول را مرد میزند البته شرط آن عدالت است همین پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: اگر کسی دو زن داشته باشد و بین آنها عدل را رعایت نکند «یحشر یوم القیامة علی احد شقین»[20] («مَنْ کَانَتْ لَهُ امْرَاَتَانِ وَ لَمْ یَعْدِلْ بَیْنَهُمَا فِی الْقَسْمِ مِنْ نَفْسِهِ وَ مَالِهِ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَغْلُولًا مَائِلًا شِقُّهُ حَتَّی یَدْخُلَ النَّار. ) او نیمتنه محشور میشود مثل اینکه ارّه گذاشتند او را دو نیم کردند با این وضع محشور میشود. بخش دوم که مربوط به امور خانوادگی است نه با بخش اول باید ملاحظه شود نه با بخش سوم. بخش اول این است که جایگاه زن چیست؟ آن جلال و شکوه را دارد، بخش سوم این است که فساد عالم به دست کیست؟ مرد حرف اول را میزند، اما بخش دوم که امور خانوادگی است یقیناً ﴿الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساء﴾[21] او باید تدبیر کند اما در عین حال در همان سوره مبارکه «بقره» فرمود: ﴿وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ﴾ گرچه ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَة﴾[22] اما او باید مواظب باشد عدل را رعایت کند. این بخش وسط با بخش اول که حرف اول را میزند با بخش سوم که آن هم حرف اول را میزند اشتباه نشود. «هذا خلاصة الکلام فی الفصل الاول».
اما در فصل دوم که دلیل عقلی است خدا غریق کند مرحوم کلینی را! مستحضرید مرحوم کلینی با اینکه محدّث است ـ قبلاً هم به عرض شما رسید ـ یک مقدمه هشت ده صفحهای دارد که آن مقدمه را حتماً ملاحظه فرمودید مرحوم کلینی جزء اقدار اول آسمان اسلام و تشیع است ایشان یک مقدمه هشت ده صفحهای دارد که آخر آن مقدمه این است فرمود: «اِذْ کَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِی عَلَیْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ یُحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَلیْهِ الْعِقَابُ»[23] قطب فرهنگی یک ملت عقل آن ملت است، قطب! با اینکه خودش محدّث است اما حدیث را یک آدم عاقل میفهمد «اِذْ کَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِی عَلَیْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ یُحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَلیْهِ الْعِقَابُ» همین کلینی که با عقل سخن میگوید میفرماید حالا برویم به سراغ عقل، عقل چه میگوید؟ عقل میگوید عظمت انسان به بدن انسان است که نیروی اجرایی دارد بازوی قوی دارد، این است؟! که الآن ما ـ متاسفانه ـ به این سمت رفتیم خیال میکنیم زنها بروند کسی را مشت بزنند کسی را لگد بزنند و مقام بگیرند! اینکه مقام زن نیست! وقتی شما میبینید فلان جا دکتر شده فلان جا مهندش شده فلان جا عالیرتبه شده فلان جا استاد شده، بله این مقام زن است اولین ثواب را امام و شهدا میبرند بعد اساتید ما میبرند که اینها را تربیت کردند پدر و مادر میبرند که اینها را تربیت کردند دولت میبرد که امکاناتش را فراهم کرده است اما خود این خانمها باید بدانند که مقام آنها برتر از آن است که بروند کسی را مشت بزنند، این مقام نیست! و این کمال نیست کمال در جای دیگری است. کمال انسان که در بدن نیست، کمال انسان در ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾[24] [25] است که روح الهی، خلقت خدا در اینها ظهور کرده است. این روح نه مذکر است نه مؤنث و نه زن است نه مرد، کجایید؟! بله، بدن این است برابر این بدن کارها هم تقسیم شده است اما روح مگر مرد است یا روح مگر زن است؟! فرمود ما روحی را آفریدیم چه زن چه مرد، نه اینکه زنی هست و مردی هست و با هم مساویاند اصلاً زن و مرد نیست، کمالات، عبادتها، تلقّیات، «قربة الی الله»، نماز شبها برای روح است روح که نه مذکر است نه مؤنث، این یعنی چه که زن بهتر است؟! غرب که میگوید زن و مرد فرق ندارد ـ معاذ الله ـ آن روح را منکر است، تجرّد روح را منکر است میگوید این بدن یا اینطور ساخته شد یا آنطور ساخته شد فرقی ندارند اما دین که میگوید در سوره مبارکه «نحل» کسی مؤمن باشد و عمل صالح داشته باشد ﴿مِن ذَکَرٍ اَوْ اُنثَی﴾[26] یعنی بدن که دخیل نیست، ایمان است که بدن دخیل نیست، اعتقاد است که بدن دخیل نیست، نیت است که بدن دخیل نیست، عبادت است که بدن دخیل نیست، بدن چکاره است؟ بدن ابزار کار است، آنکه خدا را میشناسد و میپرستد روح است و روح نه مذکر است نه مؤنث، دین هم برای تربیت روح آمده است. این روح است که با این بدن در دنیا است این بدن تخریب میشود یک بدن دیگری را ذات اقدس الهی به هر وسیله است یا این یا غیر این را احیا میکند و به روح میدهد.
پس فصل دوم که برهان عقلی است این است که انسانیت انسان به روح است، تربیت به روح است، ایمان به روح است، عقیده به روح است، عدل به روح است، عقل به روح است و روح نه مذکر است نه مؤنث. بنابراین ایام فاطمیه که شد ما چند وظیفه داریم درباره خطبه «غدیر» از بس گفته شد ـ الحمد لله ـ در بعضی از جاها درسی شد اما این خطبه «فدکیه» هم باید درسی شود. آن روضه خواندن و مانند آن که وظیفه همه ماست عرض ارادت کنیم و گریه کنیم این وظیفه رسمی ماست؛ اما در کنار این، آن خطبه «فدکیه» را هم خودمان مطالعه کنیم و هم با همبحثهایمان مباحثه کنیم، علم اینها باید روشن شود! اینکه فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ مَنْ اَحْیَا اَمْرَنَا»[27] همین است قسمت مهم این است «حَبَّبَنَا اِلَی النَّاس».[28] انسان وقتی این خطبه نورانی را میبیند خیلی احساس کوچکی میکند، اینها کجا ارسطو کجا! اینها کجا افلاطون کجا! به واقع انسان احساس کوچکی میکند. ما به اصطلاح جزء طلبههای سنگینوزن بودیم مانند این ورزشکارها بعضیها سنگینوزن هستند. ما در اثر اینکه پهلوی (علیه من الرحمن ما یستحق) نسل قبلی را قطع کرده بود طلبههایی که قبل از ما بودند سنّ آنها کامل شده بود و ما که اولین دوره طلبه بودیم بعد از فرار رضاخان بین ما و طلبههای قبلی یک نسل قطع شده بود کسی طلبه نمیشد لذا ما وقتی این جامع المقدمات را پیش شاگردان مرحوم آخوند یا شاگردان آقا ضیا میخواندیم اینها خیلی خوشوقت میشدند که برای ما امثله و غیر امثله میگفتند، خیلی لذت میبردند. از همان اول اساتید ما یا شاگرد مرحوم آخوند بودند یا شاگرد مرحوم آقا ضیا بودند یا شاگرد مرحوم نائینی بودند اینها ما را با بزرگان آشنا کردند در فقه و کلام و بحث اصولی با کلینی و با مفید و مانند اینها محشور بودیم در بحثهای عقلی هم یا با ارسطو یا با افلاطون یا با سقراط آشنا کردند. غرض اینکه ما جزء طلبههای سنگینوزن بودیم اما خدا میداند وقتی در برابر یک حدیث میرسیم چقدر احساس کوچکی میکنیم! افلاطون کجا اینها کجا! ارسطو کجا اینها کجا! چرا قبلاً اینها نتوانستند این شبهه را حل کنند که نقیض «من شیء» «من لا شیء» نیست، نقیض «من شیء» «لا من شیء» است؟ این است که کلینی میگویند پدر و مادرم فدای علی! این است که کلینی میگوید اگر جن و انس جمع شوند مثل علی پیدا نمیشود. ما با اینکه جزء طلبههای سنگینوزن بودیم وقتی این حدیث را میبینیم واقعاً احساس کوچکی میکنیم.
بنابراین عظمت زن را در این سه بخش باید از هم جدا کرد در مسایل خانوادگی بله او باید تابع باشد، دو نفر که نمیتوانند مدیریت کنند اما سوابق اجرایی مردها بسیار خراب است در بخش اول هم ﴿مِن ذَکَرٍ اَوْ اُنثَی... فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً﴾.[29]