درس خارج فقه آیت الله جوادی
89/01/31
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:کتاب خيارات/ خيارات/ مسقطات خيار حيوان
يكي از مسقطات خيار حيوان تصرف است چون مهمترين دليل براي مسقط بودن تصرف نصوص است بنابراين اجماع نقشي ندارد لذا تعبير مرحوم شيخ انصاري(رضوان الله عليه) اين است كه «و يدل عليه قبل الاجماع النص». اما تعبيري كه مرحوم علامه در تذكره دارد اين قابل تأمل است چون ايشان اول به اجماع استدلال ميكنند بعد به نصوص با بودن اين همه روايات معتبر كه تقريباً اطمينان حاصل است كه مدرك مجمعين همين نصوص است اجماع نميتواند قبل از نص دليل باشد بايد گفت «و يدل عليه قبل الاجماع كذا و كذا» نه بعد الاجماع. اجماع شايد بتواند در بعضي از برخي از زواياي مسئله كمك بكند اين مطلب اول.
مطلب دوم اين بود كه جهاتي كه محور بحث است سه قسمت است يكي تحرير صورت مسئله است دوم بيان محتملات نصوص سوم جمعبندي اين تحرير صورت مسئله از دير زمان پيش علما خيلي مهم بود امروز خيليها به فلسفه تحليلي پي بردند فلسفه تحليلي در قبال تأليفي اين است كه بسياري از محمولات موضوع در قضايا از تحليل خود موضوع برميآيد يعني بازگشت بسياري از قضايا به تصور صحيح موضوع مسئله است زيرا شما يا ذاتي باب برهان را حمل ميكنيد يا ذاتي باب ايساغوجي را اگر عوارض بيگانه را بخواهيد حمل كنيد كه برهان پذير نيست عوارض آشنا را بخواهيد حمل بكنيد يا ذاتي باب برهان است يا ذاتي محمولات ذاتي يا مال برهان است يا مال ايساغوجي كه از متن موضوع برميآيد و اگر شما متن موضوع را درست تحليل بكنيد به محمولات و به قضايا ميرسيد سابقاً بسيار اسرار داشتند كه صورت مسئله را تبيين كنند تحليل محل نزاع را بيان كنند تا حدودي در جهت اولي صورت مسئله روشن شد رسيديم به جهت ثانيه كه تبيين محتملات اين نصوص است تا برسيم به خواست خدا به جهت ثالثه كه انتخاب «ما هو الحق» است يا «ما هو الاقوي» است.
محتملات اين نصوص را مرحوم شيخ چهار تا دانست بزرگان ديگر مثل مرحوم آخوند و مرحوم آقاي نائيني و شيخنا الاستاد و اينها يكي اضافه كردند شده پنج تا و برابر همان احتمال پنجم اينها فتوا ميدهند. منشأ پيدايش اختلاف همين اختلاف برداشت از اين نصوص است در صحيحه عليبنرئاب دارد كه اگر كسي حيواني خريد «فإن أحدث المشتري فيه حدثاً فذلك رضاً منه فلا شرط له» در اينكه جواب آن جمله شرطيه «ان احدث» «ان احدث حدثاً فذلك رضاً منه» است يا «فلا شرط له» است كه در هر دو جا طبق اين نسخه چاپ شده فا دارد اين چند تا احتمال است برابر اين احتمالات اقوال هم متعدد است احتمال اوّل به حسب سرشماري ظاهري تا برسيم به تحليل نهايي اين است كه اين «فذلك رضاً منه» جواب شرط باشد معنايش اين است كه احداث حدث تعبداً مسقط است شارع مقدس اين را رضا تلقي كرده آن «فلا شرط له» اثر اوست. احتمال دوم اين است كه «فذلك رضاً منه» جواب جمله شرطيه نيست جواب جمله شرطيه «فلا شرط له» است اين «فذلك رضاً منه» توطئه براي جواب است به عنوان حكمت چون غالباً راضياند و حكمت اين كار هم اين است كه اينها در ظرف سه روز كسي كه حيواني را خريد از باطن و ظاهرش كاملاً باخبر باشد اين معلوم ميشود كه راضي است اين حكمت كار است نه علت كار اين احتمال اول و دوم. احتمال سوم آن است كه اين «فذلك رضاً منه» علت باشد نه حكمت و جواب واقعي جمله شرطيه هم «فلا شرط له» است يعني «ان احدث فيه حدثاً» خيار حيوان ساقط است چرا؟ چون براي اينكه او راضي است و منظور از اين رضا هم رضاي نوعي است يعني اين تصرف كاشف است نوعاً از رضا پس رضا علت سقوط خيار است نه حكمت و علت قبل از آن محمول ذكر شده است و منظور از اين رضا هم رضاي نوعي است. احتمال چهارم اين است كه همين معنا يعني «فذلك رضاً منه» علت باشد نه جواب، جواب جمله شرطيه «فلا شرط له» است منتها منظور رضاي شخصي باشد نه رضاي نوعي پس رضاي نوعي معتبر نيست رضاي خود اين شخص مشتري معيار است ولو نوعاً راضي نباشند يك، ولو شخص ديگر راضي نباشد دو، اگر نوعاً راضي بودند و خود اين شخص راضي نبود خيار ساقط نيست سه، و مانند آن.
پرسش: ... فرموديد كه بايد تعبد باشد چه اشكال دارد كه تغيير هم واقعيت خارجي باشد ...
پاسخ: بله حالا فرمايش مرحوم شيخ مشخص بشود بعد تا فرمايش مرحوم آخوند و مرحوم آقاي نائيني و شيخنا الاستاد مشخص بشود كه آيا واقعاً «فذلك رضاً منه» تعبد است كه مرحوم شيخ وجه اول دارد يا نه تعليل است؟ اصل صحيحه اين بود پس اين چهار تا احتمال مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) احتمال اول و دوم را نقد ميكند احتمال چهارم را ميگويد بر خلاف اجماع است احتمال سوم را ميپذيرند نتيجه اين است كه علت سقوط خيار حيوان رضاي مشتري است و رضاي مشتري از تصرف او كشف ميشود و تصرف كاشف از رضاي نوعي است و هر جا كاشف از رضاي نوعي داشتيم خيار ساقط است آن وقت كلمات بسياري از فقها را با اينكه دأب مرحوم شيخ بر تتبع نيست در اينجا ارائه ميكنند و از فرمايشات اين بزرگان از فقهاي متقدم و فقهاي مياني يعني حتي از شيخ و سرائر از گذشته از مرحوم علامه كه جزء فقهاي مياني است استفاده ميكنند كه اينها هم همين را ميخواهند بگويند خب.
حالا فرمايش مرحوم آخوند و آقاي نائيني كه از اينها دقيقتر است آن را بعد عرض ميكنيم اصل اين روايت اين بود روايت اول باب چهار صحيحه عليبنرئاب است از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) است فرمود: «الشّرط في الحيوان ثلاثة أيّام للمشتري» خيار در خريد و فروش حيوان براي مشتري است سه روز هم هست «اشترط أم لم يشترط» اين خيار شرط نيست و يك اصطلاحي است اين خيار حيوان كه از او به خيار به شرط تعبير شده است نه شرط الخيار يك، نه خيار الشرط دو، به عنوان الشرط يعني الخيار سه، كه با آن دو يعني با آن دو عنوان كاملاً فرق فقهي دارد شرط الخيار يك مسئله است خيار الشرط يك مسئله است «الشرط في الحيوان ثلاثة ايام» مسئلةٌ اخري خب فرمود كه: «الشّرط في الحيوان ثلاثة أيّام للمشتري اشترط أم لم يشترط فإن أحدث المشتري فيما اشتري حدثاً» يعني كاري انجام داد «قبل الثّلاثة الأيّام» يعني قبل از گذشت سه روز «فذلك رضاً منه» چون راضي است «فلا شرط له» خب بعد از حضرت سؤال كردند كه آن حدث آن تصرف چگونه است؟ فرمود: «إن لامس أو قبّل أو نظر منها إلي ما كان يحرم عليه قبل الشّراء» كه جداگانه بايد بحث بشود. اگر براساس احتمال اول اين «فذلك رضاً منه» شده جواب خب شما اين جواب را چطور توجيه ميكنيد؟ تصرف رضاست تصرف فعل جارحه و خارج است رضا يك فعل قلبي است چگونه احدهما را بر ديگري حمل ميكنيد؟ اين مصحح ميخواهد. اگر شما بخواهيد يك كار قلبي را بر يك كار دست و پايي حمل بكنيد مصحح ميخواهد اينكه حمل صحيح نيست. يك وقتي ميگوييد طيب نفس رضاست كه چون اينها شبيه هماند يكياند مصحح حمل دارند اما فعل خارجي را شما ميخواهيد بگوييد رضاست اين يعني چه؟ مصحح ميخواهد مصحح دست خود شارع است و آن اين است كه در رتبه سابقه اين تصرف كه فعل خارجي است اين را تنزيل ميكند منزله رضا كه امر قلبي است بعد آثار منزل عليه را بر منزل بار ميكند اين دو، مثل اينكه طواف يك چيز ديگر است نماز چيز ديگر است طواف كه نماز نيست ولي طواف را در رتبه سابقه تنزيل ميكند به منزله صلاة ميفرمايد «الطواف بالبيت صلاةٌ» چون «لا صلاة الا بطهور» پس بنابراين «لا طواف الا بطهور» آن تعبد در رتبه سابقه مصحح حمل صلاة بر طواف است وگرنه صلاة چيز ديگر است طواف چيز ديگر است اگر شارع مقدس تعبد كرده يعني تنزيل كره تصرف خارجي را كه فعل جارحه است منزلة الرضا كه فعل جانحه است چون تعبد به دست اوست «علينا القبول» پس شارع مقدس تعبداً تصرف را رضا دانست و همان طور كه رضا به لزوم عقد وقتي حاصل شد «فلا شرط له» الآن هم وقتي تصرف احداث حدث حاصل شد «فلا شرط له» اين «فلا شرط له» فاي تفريع است منظور از اين رضا هم رضا به بقاي عقد است نه رضا به اصل عقد رضاي به اصل عقد كه حاصل شده است وگرنه بيع مكره بود و نشان آنكه اين رضا رضاي به اصل عقد است روايت چهار باب پنج همين ابواب خيار است يك كسي عبدي را خريده در آن روزي كه بالأخره بردگي رواج داشت و اين عبد در ظرف اين سه روز مرد تلف در زمان خيار را خسارت تلف را آن «ممن لا خيار له» بايد بپردازد حالا عبدي را خريده خيار حيوان هست در ظرف سه روز در اين سه روز هم اين حيوان مرده خب خسارت براي مشتري است يا براي بايع وقتي به محضر پيغمبر رساندند فرمود كه اين شخص مشتري بايد سوگند ياد بكند كه من راضي نبودم به اين معامله چون اگر راضي شده باشد به معامله خيار ديگر نيست وقتي خيار نبود تلف در زمان خيار نيست تلف براي خود مشتري است خب مال مشتري تلف شد ديگر. چون سوگند ياد كرد و چون متهم بود و سوگند ياد كرد و ثابت شد كه هنوز راضي نشد پس خيار داشت وقتي خيار دارد اين تلف در زمان خيار «ممن لا خيار له» است و خسارت را بايع بايد بپردازد و پرداخت معلوم ميشود اين رضايي كه در اين صحيحه عليبنرئاب آمده است رضاي به دوام معامله است نه به اصل معامله براي اينكه در آن حديث آن شخصي كه عبدي را خريده راضي به اصل معامله بود اگر راضي به اصل معامله نبود كه معامله مكره بود كه
پرسش: ... اينجا ممكن است اطلاق سبب بر مسبب باشد اين احتمال هم هست.
پاسخ: نه آنجا متبايع نيست دو چيزند بينونتي در آنها نيست مغايرند اينجا هم مغايرند يكي فعل قلبي است يكي فعل جارحي.
پرسش: رابطه سببي و مسببي هست بينشان يعني احداث ...
پاسخ: ميتواند كاشف باشد ميتواند نباشد چون احتمال كه مصحح حمل نيست
پرسش: احتمال آن هست
پاسخ: نه ما از آن طرف قطع ميخواهيم تصديق يعني تصديق اگر تصديق است يعني فهم اگر كسي ميخواهد بگويد كه «الف» «با» است يعني من فهميدم نه اينكه احتمال خلاف ضرر ندارد از آن طرف با يك احتمال خلاف ما بايد جزم پيدا بكنيم نهخير احتمال خلاف صد درصد ضرر دارد.
پرسش: ...پاسخ: مگر كسي تصديق نميكند «الف» «با» است پس بايد يقين داشته باشد و احتمال ندهد احتمال ندهد يعني احتمال ندهد آن وقت چگونه ميتواند فعل قلبي را بر جارحي حمل بكند بگويد اين آن است.
پرسش: از باب اطلاق مسبب بر سبب.
پاسخ: دائماً دائم السبب است؟
پرسش: بله وقتي كه رضايت باشد.
پاسخ: اين ضرورت به شرط المحمول شد پس دائم نيست احتمال اينكه براي اختبار باشد هست پس كاشف نيست با احتمال اينكه كاشف نباشد سبب نباشد معذلك ميشود گفت اين محمول آن موضوع است؟ خب پس ما صد درصد ميخواهيم اين صد درصد به دست شارع است كه تعبد كرده اگر شارع يك بيگانهاي را به جاي بيگانه نشاند چون ما تا صد درصد ندانيم كه اين سبب رضاست كه نميتوانيم بگوييم «الاحداث رضاً» ما احداث اختباري داريم چه اينكه در جهت اولاي بحث ديروز گذشت احداث اختباري داريم احداث نگهداري و نگهباني داريم احداث درماني داريم حالا اين حيوان اين گوسفند طبق دستور دامپزشك نيازي به تزريق آمپول داشت اين يك تصرف است نگهدارياش به آغل بردنش حفظ كردنش از گرگ همه اينها تصرف است هيچ كدامشان كاشف از رضا نيست پس ما تصرفات فراواني داريم كه كاشف از رضا نيست برخي از تصرفات هم داريم كه كاشف از رضاست تا ما احراز نكنيم هو هو كه نميتوانيم بگوييم «فإن احدث فذلك رضاً».
پرسش: در بحث اوليٰ فرموديد آنها از محل بحث خارج است.
پاسخ: ما گفتيم نه اينكه اين گفته باشد ما گفتيم يعني ما گفتيم او گفته چيز ديگر است. الآن مرحوم شيخ ميخواهد بفرمايد كه «فذلك رضاً» اين جواب جمله شرطيه است مصحح ميخواهد. مصحح را كه شيخ نگفته كه اينها آخوند و نائيني و اينها به بعد گفتند اين تحليل علمي كه در مكاسب نيست كه چرا «فذلك رضاً منه»؟ چرا فعل قلبي بر فعل جارحي حمل ميشود؟ اين مصحح علمي ميخواهد خب.
پرسش: ببخشيد ميتوانيم بگوييم كه حدث آن است كه در مبيع يك تغييري حاصل بشود و حدث اعم از تصرف است امام وقتي ميگويد «لامس أو قبّل» گفته آنجا تصرف ميخواهند بفرمايند اما در آنجا كه سُم اسب را تراشيدن آنجا حدث هست؟
پاسخ: نه ولي در همين احدث در همين صحيحه عليبنرئاب كه دارد احدث از وجود مبارك حضرت سؤال ميكنند كه احداث حدث چيست؟ يكي از چيزهايي كه مثال ميزنند ميفرمايند كه «النظر الي ما لا يجوز النظر» خب نگاه نامحرمانه كه احداث حدث نيست معلوم ميشود تعبد است ديگر. اگر نگاه كرده ميبينيد يك وقت است كه در جريان رجوع چگونه ميگويد كه در عده رجوع طلاق رجعي اگر مرد ولو به قصد زنا رجوع كرده باشد رجوع است به قصد زنا رفته نزدش ميگويند اين رجوع است اين تعبد است ديگر خب اينجا فرمود كه: «فإن احدث حدثاً» از حضرت سؤال كردند كه احداث حدث چيست فرمود كه: «أن قبّل أو لامس أو نظر الي ما لا يجوز النظر اليه» خب اين نظر چه تصرفي است؟ معلوم ميشود تعبد است ديگر.
پرسش: تصرفاتي كه فرموديد در حواشي هم دارد تصرفاتي كه مغيره باشند آنها احداث حدث هستند اگر غير مغير باشد مثل همين نظر اين ديگر احداث حدث نيست.
پاسخ: نه خب خود عموم خصوص من وجه بودن در بحث ديروز گذشت ولي در خود روايت احداث حدث دانسته اين را
پرسش: نه عموم من وجه باشد يك ماده افتراق دارد يك ماده اجتماع.
پاسخ: خب ولي حضرت ماده افتراق را احداث حدث دانست به حضرت عرض كردند كه احداث حدث چيست؟ فرمود كه نظر بكند «الي ما لا يجوز النظر اليه» خب اينها كه احداث حدث نيست تصرف هم نيست.
بنابراين اگر «فذلك رضاً» بشود جواب جواب جمله شرطيه اين مصحح ميخواهد مصححاش را بايد تنزيل شارع باشد يعني شارع مقدس آمده در رتبه سابقه اين فعل جارحه را به منزله فعل جانحي دانست و تعبد كرد فرمود تصرف أي تصرف كان رضاست نزد من با فاي تفريع هم فرمود پس خيار ندارد اين بعيد است البته راه حلاش اين است ولي خب بعيد است كه ما بگوييم اين يك تعبد صرف است آن هم در غرائز عقلا در ارتكازات عقلا در مسائل معاملاتي يك تعبد محض كرده باشد اين بعيد است. احتمال دوم آن است كه جواب «فلا شرط له» باشد نه «ذلك رضاً» اين «ذلك رضاً» «فذلك رضاً» بشود مقدمه جواب و جواب فلا شرط باشد «فإن أحدث المشتري فيما اشتري حدثاً قبل الثّلاثة الأيّام» اين «فذلك رضاً منه» توطئه و مقدمه جواب شرط است آن جواب شرط «فلا شرط له» است. اگر احداث حدث كرده ديگر خيار ندارد چرا؟ «فذلك رضاً منه» اين مقدمه به عنوان حكمت باشد نه به عنوان علت اگر حكمت باشد اطراد ندارد يعني اگر ما يك عامي داشتيم اين نميتواند مخصص باشد مطلقي داشتيم نميتواند مقيد باشد و نميشود از حوزه درون به حوزه بيرون تعدي كرد درون هم دو جور تعدي دارد تعدي از درون هم دو جور است يكي اينكه از مشتري شما ميخواهيد تعدي كنيد به بايع نميتوانيم يكي اينكه از خيار حيوان بخواهيد تعدي كنيد به خيار مجلس يا ساير خيارات نميتوانيد در حالي كه اين كار را كرديد شما و همه فقها ميكنند. اين تصرف، اگر انسان در چيزي كه خريد تصرف كرد اين كاشف از رضاي به معامله است اگر همين شخص در منقول عنه تصرف كرد كاشف از فسخ معامله است الآن همين شخص مشتري كه گوسفندي را خريد در قبال گوسفند يك كالايي را داد گوسفندي را خريد يك كالايي را به آن داد اگر در گوسفند تصرف كرد معلوم ميشود اين به معامله راضي است معامله ميشود لازم اگر در آن كالا تصرف كرد معلوم ميشود معامله را فسخ كرده خب اين را از چه جهتي ميگوييم؟ اين يك تعدي دروني است تعدي برون مرزي اينها به اصطلاح اين است كه همين تصرف كه كاشف از رضاي معامله يا دليل لزوم معامله است از خيار حيوان به خيار مجلس تعدي شده در خيار مجلس ملاحظه فرموديد قبلاً فرمودند كه يكي از مسقطات خيار مجلس تصرف است در حالي كه ما آنجا روايتي نداشتيم اين تعدي كردن همه جانبه نشان ميدهد كه اين رضا علت است و نه حكمت وگرنه دست ما از همه جهات بسته بود نه ميتوانست مخصص عامي ديگر باشد نه ميتوانست مقيد اطلاقات ديگر باشد نه ميتوان در همين درون از مشتري به بيرون تعدي كرد و نه ميتوان از بيرون از خيار حيوان به خيار مجلس تعدي كرد و همه اين تعديها رواست معلوم ميشود اين حكمت نيست علت است ديگر همه اين جوانب فقهي مرحوم شيخ را وادار كرده كه احتمال سوم را تقويت كند و بفرمايد كه «ان احدث حدثاً» اين جمله شرطيه «فذلك رضاً منه» مقدمه جواب «فلا شرط له» جواب جمله شرطيه و اين «فذلك رضاً منه» ميشود علت. علت سقوط خيار حيوان كاشفيت نوعي تصرف است از رضا اين را تقويت كرده خب آن حرفها صرف احتمال كه شأن يك فقيه نيست بايد يك مصحح داشته باشد. احتمال اول را مرحوم شيخ از چه راه ميگويد؟ يك وقت است ميگوييم احتمال خلاف ظاهر است يا با كلمات اصحاب هماهنگ نيست خب اين راهي نيست اما طرح احتمال درباره كلام معصوم بايد يك منشأ عقلي داشته باشد چگونه شما ميفرماييد كه «فإن احدث فيه حدثاً فذلك رضاً منه» اين را جواب آن شرط قرار ميدهيد ملازم آن ميدانيد از چه جهت لابد تنزيل كردهايد ديگر اين تنزيل بسيار بعيد است كه شما بياييد بايد به جميع شرايط عمل بكنيد اين در حالي كه اينچنين نيست.
پرسش: ...پاسخ: براي اينكه اين احدث مطلق است اگر «فذلك رضاً منه» جواب باشد نه زمينه احداث همين احداث آن پنج شش مثالي كه زديم در هيچ جا رضا تعبد بعيد است ديگر.
پرسش: ...پاسخ: نه منظور اين است كه اگر اين پنج شش موردي كه ما مثال زديم تعبد نظير رمي جمره نيست كه مورد قبول باشد خيلي بعيد است حالا دامپزشكي آمده براي حفظ اين گوسفند بخواهند تزريق بكنند ميگويند پس معامله راضي شد رفته در آغل براي اينكه از سرما يا از گرگ محفوظ باشد گذاشته در آغل گفتند از معامله راضي است اين بعيد است ديگر.
پرسش: در خيار مجلس خصوصيتي دارد
پاسخ: خب بحث در خيار مجلس نيست بحث در خيار حيوان است
پرسش: خيار حيوان تأسيسي شارع است شايد ...
پاسخ: نه شارع در معاملات نظير رمي جمره تعبدي نكرده اين را ما يقين داريم اينكه مرحوم علامه به اجماع خيلي بها ميدهد مرحوم شيخ هم به اجماع بها نميدهد ولي ميگويد اين احتمال چهارم مخالف اجماع است فهم فقها را معيار قرار ميدهد فقها هم از آن جهت كه مردمي فكر ميكنند با غرائز و ارتكازات مردم فكر ميكنند فتوا ميدهند همه ميگويند بعيد است اين كار. چه بعيد است؟ يعني بيايد مثلاً دامپزشك آمده گفته بايد تزريق بكنيد يا براي خطر اين حيوان يا براي حفظ اين حيوان از سرما و گرگ اين را برده در آغل چون تصرف كرده پس راضي است اين بعيد است ديگر در حالي كه روايت مطلق است «فإن احدث فيه حدثاً».
پرسش: ...پاسخ: نه آن حفظ چه نگهباني چه تمام اينها را بايد خارج كرد نگهباني نگهداري از آن طرف به عكس از آن طرف به عكس احداث حدث نيست ولي همه ميگويند خيار ساقط است گوسفندي را خريده همان جا نگه داشته اعلام فروش كرده اطلاعيه داده كه من دارم ميفروشم «تعريضه للبيع» اين مسقط خيار است در حالي كه احداث تصرف نيست اين دامدار است اين گوسفندها كارش اين است اين گوسفند ميخرد به قصابها ميفروشد اين را از اين گله و رمه جدا كرده آنجا بعد اعلاميه رسمي نوشته كه اينها براي فروش است همين.
پرسش: احداث را تغيير معني كنيم اين ...
پاسخ: نه احداث حدث نيست بالأخره احداث كه به دست ما نيست معنا كنيم كه
پرسش: احداث را معنا بفرماييد.
پاسخ: احداث يعني كاري در او انجام بدهد تغيير در كجا در او بالأخره محور تغيير مورد تغيير بايد او باشد نه اينكه يك اتيكتي يك پلاكاردي اينجا بنويسد كه اگر يك پارچهاي اينجا نصب كرد كه اين گوسفندها براي فروش است كه در او احداث نكرده كه
پرسش: ...پاسخ: امر ذهني است در او بايد تغيير بدهد در او چه تغييري ايجاد كرده «فإن احدث فيه حدثاً» حالا يك پارچه اينجا نوشته اين گوسفندها براي فروش است اين گوسفندها همان جا هست اين مرز را جدا كرده يعني اين صد تا گوسفند را از اين رمه جدا كرده الآن در آنجا دارند ميچرند بعد يك پارچهاي اينجا نوشته اين گوسفندهاي شرقي قابل فروشاند ميگويند همين «تعريضه للبيع» كاشف از رضاست معلوم ميشود كه احداث معيار نيست اگر احداث معيار نشد آن رضا ميشود علت و چون كاشف نوعي است يا غالباً كشف ميكند احداث اخذ شد پس احداث كلاً رخت برميبندد ميماند رضا خب. از آن طرف هم ما ميبينيم كه همين تعديات درون مرزي و برون مرزي همين كار با اينكه درباره مشتري است ما از حيوان صرفنظر كرديم اين «احدث فيه» نيست يك پارچهاي در روبرو نوشته كه اين گوسفندهاي شرقي قابل فروش است همين كه اين را نوشته خيارش ساقط است يك، از مشتري به بايع تعدي كردند گفتند كه اگر بايع مشابه اين كار را بكند و خيار داشته باشد در جاي ديگر خيارش ساقط است همين كار را از اجازه به فسخ تعدي كردند گفتند همين شخص اگر در منقول عنه تصرف بكند معلوم ميشود معامله را به هم زده خب در حالي كه هيچ كدام از اينها «احدث فيه» نيست.
پرسش: ...پاسخ: نه فقها كه فتوا ميدهند از رضا استفاده كردند از ظهور نه اينكه از فهم فقها از همين ظهور استفاده كردند با اينكه دأب مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) اين نيست كه كلمات آن خب صاحب جواهر اينها هم اين كار را ميكنند ولي مرحوم شيخ از اين كارها كمتر ميكند ايشان هم از فقهاي پيشين نقل كرده هم از فقهاي مياني ميگويد آن مقدار كه دست من رسيد من اينها را گفتم اينها فتوايشان اين است معلوم ميشود كه اين تعدي همه جانبه از مبيع به ثمن از ثمن به مبيع از بايع به مشتري از مشتري به بايع از خيار حيوان به خيار مجلس از همه اين تعدي همه جانبه معلوم ميشود كه علت رضاست ديگر معلوم ميشود احداث حدث سهمي ندارد خب.
پرسش: اين رضا كه نميتواند باشد چون رضا يك امر نفساني است يك مُبرز ميخواهد بدون مبرز اصلاً معنا ندارد.
پاسخ: بله خب اگر ما كشف كرديم بأي وجهٍ اي وجهٍ كشف كرديم حاصل است مثل اينكه رضاي به اينكه شخص ميتواند در فرش كسي يا خانه كسي نماز بخواند به هر وسيلهاي كه كشف شده است كافي است ديگر خب
پرسش: بدون مبرز كه نميشود كه.
پاسخ: بالأخره ما اگر كشف كرديم با شواهدي مبرز خاص دخيل نيست ما الآن شما علم داريد ميگوييد اذن فحوا اذن فحوا با اينكه او حرفي نزده همان دوستي شما با رفيقتان كافي است او حرفي نزده ولي الآن در مسافرت است شما هم رفتيد منزلش خب نماز ميخوانيد با او اصلاً او اصلاً خبر ندارد كه شما آمديد در منزلش كه ولي ميگوييد كه اذن فحوا دارم همين كافي است اين «لا يحل مال امرء الا بطيب نفسه» خب ديگر بايد گوش بدهيد گوش بدهيد يعني بايد گوش بدهيد خب.
اگر «فذلك رضاً» اين شرط جواب بود خب اين راه باز هست منتها آن فلا شرط له ميشود جواب اثر بر شرط منتها اين رضا بايد رضاي نوعي باشد نه رضاي شخصي احتمال چهارم اين است كه رضا، رضاي شخصي باشد مرحوم شيخ ميفرمايد اين خيلي بعيد است. فرمايش مرحوم شيخ در نقد احتمال اول و دوم وارد است اما ايشان معيار علمي ارائه نكرده كه وجه اول چيست. فرمايش ايشان در نقد احتمال اول و دوم رواست چه اينكه فرمايش ايشان در نقد احتمال چهارم هم رواست كه رضاي شخصي معيار نيست فرمايش ايشان در پذيرش احتمال سوم تا حدودي رو به راه است اما فرمايش مرحوم آخوند فرمايش مرحوم آقاي نائيني اين است كه ما نيازي به اين تحليلات طولاني فقهي نداريم ما در عبادات بايد به عمق روايات برويم ببينيم كه نحوه تعبد چگونه است در معاملات بايد به عمق غرائز و ارتكازات مردمي برويم ببينيم كه روش آنها چگونه است چون تعبد در معاملات بسيار كم است. در بين مردم رضا، كراهت، طيب نفس، نفرت نفس امثال ذلك اين كلمات را كه ميگويند يا رضا يا كراهت يا طيب يا نفرت اين سه مصداق دارد هر سه مصداق است نيازي به تعبد نيست يكي مصداق قلبي است مثل تصديق تصديق هم همين طور است يك مصداق قلبي است كه عمل جانحي است كه قلباً باور كرده كه محمول براي موضوع است يك تصديق لساني است كه ميگويد صدقت يك تصديق عملي است كه اين كار مصداق تصديق است جري عملي ترتيب آثار ثبوت محمول براي موضوع در خارج تصديق عملي است در عرف ما يك تصديق قلبي داريم يك تصديق لساني داريم يك تصديق عملي رضا هم بشرح ايضاً [همچنين] سه قسم است يك رضا طيب نفس است نظير اينكه «لا يحل مال امرء الا بطيب نفسه» كه آن اگر كشف شد كافي است مثلاً حالا از هر راهي كشف شد يك رضاي لفظي است مثل اينكه ميگويد «رضيت» آنجا كه مبرز ميخواهد يك رضاي عملي است كه عرف اين را رضا ميداند نه اينكه كاشف از رضا ممكن است بعضي از مراحل رضا كاشف از مراحل ديگر باشد رضا مثل تصديق جامع سه مرحله است يك، آنچه كه محور حكم است آن جامع است نه جميع اين دو، و آن جامع گاهي با تصديق قلبي است گاهي با تصديق لساني است گاهي با تصديق عملي سه، كاري كه عرف ميبيند ميگويد اين رضاست همين مسقط است نه اينكه كاشف از رضاي قلبي باشد ما كه از ايمان سخن نميگوييم از امر قلبي سخن نميگوييم چيزي را كه عرف رضا ميداند رضاست مسقط است نه اينكه ما آن عمل قلبي را چگونه بر عمل جارحي حمل بكنيم يكي در روح است يكي در بدن هست فذلك كذا و كذا بعد بگوييم نياز به تعبد دارد و امثال ذلك مرحوم شيخ فرموده تعبد دارد ولي راه حل كه ارائه نكرده كه اين بزرگوارها يعني مرحوم آخوند مرحوم آقاي نائيني اينها كه يك مقداري عرفيتر در مسائل غرائز عقلايي در معاملات فكر ميكنند ميگويند اين رضاست ديگر نه اينكه اين كاشف از رضاست تصديق را مگر نميگويند شما تصديق كردي با كارت تصديق كردي.
پرسش: ...پاسخ: بله اگر ما اين تصديق يعني پذيرفتن يا لفظاً يا فعلاً يا قلباً گاهي قلباً ناراضي است ما يقين داريم ناراضي است لفظاً يا فعلاً فعل را انجام ميدهد ميگوييم اكراه است اما ما كه از قلب او خبر نداريم لازم نيست ما احراز بكنيم كه او قلباً راضي است تا بگوييم ابرازش يا كشفاش نوعي است يا شخصي اين مصداق عملي رضاست مصداق عملي تصديق است «فذلك رضاً» مردم اين تحليلات روح و بدن را كه نميشناسند كه شما در روايات عبادي چاره جز اين نداريد كه برويد در عمق روايات ببينيد كه اينها چطور تعبد كردند اما در بحثهاي معاملات قبل از هر چيز بايد برويد در ارتكازات و غرائز مردمي براي اينكه همين را دارد امضا ميكند اگر يك تعبدي در معاملات باشد بله بايد اين كار را كرد اما غالب فرمايشات ائمه(عليهم السلام) در معاملات امضايي است در معاملات همين را رضا ميدانند ميگويند اگر راضي نبود چرا اين كار را ميكرد؟ بعد شما بيا به عرف همين دامدار با اين دامدار دارد حرف ميزند ميگويد آن رضاي قلبي و جانحه و اين دامدار اين حرفها را نميفهمد كه
پرسش: بسيار كم است ممكن است اين يكي از آن بسيار كمها باشد.
پاسخ: كجا؟
پرسش: فرموديد كه در معاملات تعبد بسيار كم است ميتواند همين يكي از آن موارد باشد
پاسخ: بله خب ما حمل بر غالب ميكنيم ديگر «الظن يلحق الشيء المشكوك بالاعم الاغلب لن نادر المغلوب» اين هم يك ظن متعارفي است و معتبر.
پرسش: ...پاسخ: نه آنجا كه قبول ندارند مال غير اينجاست او را كه خودمان قاعده را معنا كرديم عبارت را درست خوانديم كه خيليها غلط ميخوانند و معنا كرديم صغرا را كبرا را حد وسط را خب اين «الظن يلحق الشيء المشكوك بالاعم الاغلب لا النادر المغلوب» اين قاعده در دو سه سال قبل كاملاً معنا شد.
پرسش: اقلا خود مرحوم آخوند قبول ندارد.
پاسخ: ما هم قبول نداريم اما اينجا كه قبول داريم حرف عرفي است اين غرائز عرفي است اين را كه ما در تعبديات اصلاً قبول نداريم چه كسي قبول كرده كه ما قبول بكنيم؟ اما در معاملات اين است آنكه آوردند خواستند در عبادات اين را تثبيت كنند به صورت قاعده فقهي اما در معاملات همين است ديگر در معاملات حالا ممكن است كه يك فرد نادر خود مرحوم شيخ و امثال شيخ كه رضاي شخصي را معيار قرار نميدهند روي همين جهت قرار نميدهند حرف فقها را كه نقل ميكنند به همين جهت نقل ميكنند كه فقها نميپذيرند و حق هم با اينهاست كه ما بياييم رضاي شخصي قرار بدهيم ولو نوعاً اين طور نيست يا نوعاً هست ولي اين شخص نپذيرفته قبول و نكول شخص معيار نيست قبول و نكول نوع معيار است منتها عرف اين را رضا ميداند نه اينكه شما بياييد بگوييد كه رضا يك امر قلبي است احداث تصرف يك امر جارحي است تعبد تنزيل يك امر حمل يا محمول قرار دادن يا تالي قرار دادن يك امر قلبي با يك امر غالبي نياز به تعبد دارد اينها نيست هيچ نيازي نيست ميگويند مثل تصديق ميگويند تصديق كرده براي اينكه تصديق نكرده بود نميرفتي. بنابراين بين اين احتمالات آنكه هم علميتر است يك، و هم عرفيتر است با غرائز و ارتكازات صغرا دو، همان فرمايش مرحوم آخوند و مرحوم آقاي نائيني و شيخنا الاستاد است كه اين ميشود حق.