« فهرست دروس
درس خارج فقه آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1404/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب القضا

موضوع: کتاب القضا

 

مقدمه استاد

گرچه ايران اين روزها مصيبت‌زده است اما ولايت اهل بيت، عظمت و مقام اين خاندان همه اين مصائب را برطرف مي‌کند و ارتباط با اينها هم رفتگان را به بهشت وارد مي‌کند هم به بازماندگان صبر جميل و اجر جزيل مرحمت مي‌کند. غرض آن است که اين شادماني شادماني ولايي است نه شادماني بشري؛ لذا هم اين رفتگانِ به درجه رفيع رسيده‌ی بندر شهيد رجايي(رضوان الله عليهم) از اين جلسات بهره فراوان ببرند هم بازماندگانشان تسليت پيدا کنند هم کساني که اين روز را گرامي مي‌دارند مشمول عنايت ويژه اهل بيت بشوند.

اين بانو را ببينيد حداقل سه امام درباره او کرامتي داشتند، خيلي اين مقام است؛ خود امام معصوم سفارش بکند و زيارت‌نامه‌اي دستور بدهد کم مقامي نيست! به ما دستور دادند که از چند جهت مخصوصاً از سه جهت به پيشگاه حضرت عرض ارادت کنيم بگوييم سلام بر دختر امام، سلام بر خواهر امام، سلام بر عمه امام، همه نسبت به اين بزرگوار اظهار ارادت مي‌کردند اظهار محبت مي‌کردند. معلوم مي‌شود که اين بانو يک بانوي عادي نيست و نشانه‌اش هم همين حوزه پربرکت قم است که با جلال و شکوه در کنار سفره اين بزرگوار تشکيل شد.

خدا شيخنا الاستاد مرحوم آقاي شيخ محمدتقي آملي را غريق رحمت کند، نمي‌دانم اين تقريراتي که ايشان در خيارات از درس مرحوم آقاي نائيني نوشتند و جامعه مدرسين چاپ کرده، تقريض مرحوم آقاي نائيني بر آن را ديديد يا نديديد؟ مي‌دانيد آقاي نائيني يک شخصيت بسيار بزرگي بود، آن تقريضي که مرحوم آقاي نائيني(رضوان الله تعالي عليه) براي آقا شيخ محمدتقي آملي نوشته از جلال و شکوه او خبر می‌دهد. فقه را ما در تهران سال 33 و اينها خدمت ايشان شروع کرده بوديم. به ايشان عرض کردم که ما تازه درس خارج شروع کرديم و خيلي هنوز به تقريرنويسي عادت نکرديم، شما اين مصباح الهدی را که در فقه مرقوم مي‌فرماييد و هنوز چاپ نشده است، داريد مي‌نويسيد و بعد چاپ مي‌کنيد اين نوشته‌تان را بدهيد ما يک مدتي ببينيم که چه‌طور تقرير بنويسيم، چه‌طوري مقدمه بنويسيم، ايشان روي لطفي که به مرحوم پدرم داشتند و آشنا بودند محبتي کردند و آن نوشته خودشان را قبل از اينکه چاپ بشود، همين مصباح الهدای را به ما مرحمت کردند که ما اين را خوب ببينيم تا متوجه بشويم تقريرنويسي چه‌طور است. من وقتي اين کتاب را ديدم، زيارت کردم _ خب با نوشته‌هاي ديگر فرق مي‌کند _ ديدم که در تمام يعني تمام! در بالای تمام صفحاتش نوشته شده «بسم الله الرحمن الرحيم يا صاحب الزمان ادرکني» ما خيلي احترام بکنيم بالای اولين صفحه مي‌نويسيم. من هيچ صفحه‌اي را خالي نديدم تمام صفحات بالايش نوشته بود «بسم الله الرحمن الرحيم يا صاحب الزمان ادرکني» اينها اين‌طور بودند. برکتشان را از همين خاندان دارند. من که خواستم از خدمت ايشان مرخص بشوم و سال بعد بيايم قم، فرمودند آنجا بارگاهي است که منشأ برکت و رحمت و اينها است در کنار مزار آن بي‌بي بزرگاني هم هستند که کنار قبرشان منشأ فضيلت است، مراجع بزرگي آنجا دفن هستند، فرمود اول بي‌بي، بعد اينها.

غرض اين است که زن مي‌تواند به يک مقامي برسد که نهايت احترام را سه امام نسبت به ايشان داشته باشند؛ بگوييم سلام بر دختر امام سلام بر خواهر امام سلام بر عمه امام، اين امام جواد است که به عمه‌اش احترام مي‌کند اين امام رضا است که به خواهرش احترام مي‌کند؛ اينها امام هستند. اين نکته را هم شما مستحضر هستيد ما در ايران يک مردي بنام خسروپرويز داشتيم، او نامه پيغمبر، پيغمبر يعني پيغمبر! مثل او نيامد و نخواهد آمد، او که جزء پيغمبران عادي نبود، حتی جزء پيغمبران اولوا العزم عادي هم نبود، پيغمبري بود که در بين اولوا العزم ممتاز بود، نامه ايشان را پاره مي‌کند؛ ولي سليمان، درست است که از انبيا است اما از پيامبران اولوا العزم که نيست مثل پيغمبر ما نيست، نامه‌اش را کبوتر مي‌برد، هدهد مي‌برد، اين بانو مي‌فهمد، محتواي نامه نشان مي‌دهد که يک مرد بزرگي آن را نوشته است. ارتشي‌هاي بلقيس خواستند الدرّم و بلدرّم بخوانند، گفت نه! معلوم است که اين نامه نامه يک مرد حکيم و بزرگي است من بايد تحقيق کنم ببينم کيست؟ او چون زن است شده ناقص العقل، اين خسروپرويز چون مرد است دارای عقل کامل باشد؟! اين‌طور نيست، اين‌طور نيست يعني اين‌طور نيست. حرف اشخاص را بايد به حساب خودشان گذاشت؛ او گفت نه، نمي‌شود اين چه حرفي است که ما ارتش داريم و قوي هستيم؟ اين نامه خيلي نامه وزين و علمي‌ای است، من بايد به حضور ايشان بروم. به حضور سليمان آمد و آن جلال و شکوه هنوز هم که هنوز است نصيب مردم يمن هست. اگر خسرو پرويز آن نامه را قبول می‌کرد و همان روز اسلام مي‌آوردند و همان روز علي بن ابيطالب به ايران مي‌آمد و همان روز همان روز همان روز، ما ديگر دو فرقه و سه فرقه نداشتيم؛ يک کسي آمده که هر چه همراهش بود تيم و عدي بود، بسياري از اين فرصت‌ها گذشت و گذشت و گذشت تا بعدش اجداد ما نام علي بن ابيطالب را شنيدند. شما چه توقعي داريد که مثلاً بگوييد فلان کس در هزار سال قبل اين کتاب را نوشته شيعه نبود؟ اينها که ائمه را نمي‌شناختند، هر چه بود تيم و عدي، تيم و عدي، تيم و عدي؛ افسران تيم و عدي، مأمورين تيم و عدي بودند ايران را تيم و عدي فتح کردند.

غرض اين است که اين نکات هم هست؛ لذا مرحوم آقاي آملي(رضوان الله تعالي عليه) فرمودند که اول بي‌بي، بعد بزرگاني همان‌جا هستند که کنار قبورشان منشأ برکت است اين است که ما عزازده‌ هستيم و جشن به آن صورت نداريم اما عرض ادب براي هميشه هست عرض ولايت براي هميشه هست، عرض ارادت براي هميشه هست عرض توسل براي هميشه هست. اميدواريم به برکت اين بي‌بي‌(صلوات الله و سلامه عليها) نظام اسلامي جامعه اسلامي امت اسلامي ايران اسلامي حوزه‌هاي اسلام و شما بزرگان و اساتيد گرانقدر مشمول عنايت اهل بيت باشيد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

 

ادامه درس فقه:

مرحوم محقق(رضوان الله تعالي عليه) در پايان مقصد چهارم چند تا مبحث بيان کردند؛ مبحث سوم درباره اين بود که اگر در محکمه بينه به معناي دو تا شاهد عادل نبود يک شاهد به ضميمه يمين بود، منطقه نفوذش تا کجا است؟ در بعضي از جاها اصلاً راه ندارد در بعضي از جاها که راه دارد شرايطش چيست؟ اصل مطلب را ذکر کردند، يک؛ پنج تا مسئله در عنوان اخير ذکر کردند، دو. پس فضاي بحث جايي است که بينه _ يعني دو تا شاهد عادل _ نيست، يک شاهد با يمين است؛ مستحضر هستيد که آن روز(در جلسات گذشته) منطقه نفوذ البينه منطقه نفوذ اليمين مشخص شد. جغرافيا يعني اين؛ جغرافياي بحث مشخص شد که يمين تا کجا حکومت مي‌کند؟ بينه تا کجا حکومت مي‌کند؟ يمين اصلاً حق ورود در احکام الهی را ندارد؛ اين چنين نيست که رؤيت ماه بخواهد با قسم ثابت بشود. منطقه نفوذ اليمين در جغرافياي فقه ما مشخص شد، منطقه نفوذ البينه در جغرافياي فقه ما مشخص شد؛ چه در احکام چه در حقوق البينه حاکم است ولی اليمين فقط در حقوق حاکم است در احکام حاکم نيست؛ با قسم بخواهند ثابت کنند که فلان جا ماه را ديدند نمي‌شود. غرض اين است که جغرافياي بحث مشخص شد حدود بحث هم مشخص شد بعد از تبيين جغرافيای بحث که يمين تا کجا نافذ است بينه تا کجا نافذ است، اينها که مشخص شد چند تا مسئله تلفيقي است که حالا اگر بينه به نصاب نرسيد يک شاهد داشتيم و يمين به کمک بينه آمد اين جاها اين جغرافياي مشترک تا کجا است؟ چند تا مسئله روي اين قسمت‌ جغرافياي بحث مطرح کردند.

مسئله پنجم اين است: «الخامسة: لو الدعي عليه القتل و اقام شاهدا» زيد ادعا دارد که عمرو قاتل است اگر بينه، يعنی دو تا شاهد عادل بود محکمه حکم مي‌کند، حالا که يک شاهد دارد محکمه نمي‌تواند حکم بکند، اين اولياي مقتول هم که دست‌بردار نيستند مي‌گويند اين شخص قاتل است. مي‌فرمايند به اينکه «لو ادعى عليه القتل» يک «و أقام شاهدا» يک نفر آورد «فإن كان خطأ أو عمد الخطإ»؛ مستحضر هستيد قتل يا عمدي است يا شبه عمد است يا خطاي محض؛ اگر عمد باشد قصاص است، شبه عمد باشد خود شخص بايد ديه بدهد، خطاي محض باشد ديه را بايد عاقله بدهد که بحث آن گذشت. اگر خطاي محض يا شبه خطا بود، جاي ديه است چون جاي ديه است و مسئله مال است، يمين مي‌تواند حضور داشته باشد «لو الدعي عليه القتل و أقام شاهدا» دو تا شاهد ندارد يک شاهد دارد «فإن کان خطأ» اگر محور دعوا خطأ محض يا عمد شبه خطاست «حلف» چون يک شاهد دارد با يمين، محور دعوا هم مال است نه قصاص، حق الناس است، اين کار را بکند «حلف» يک «و حكم له» د، محکمه تمام مي‌شود براي اينکه حجت با همين حاصل است؛ اگر دو تا شاهد نبود يک شاهد با يک يمين که اين بحث يعني اين بحث! اين بحثی که الآن در آن هستيم برای اليمين و الشاهد است؛ يعني يک شاهد است با يمين. بحثی که دو تا شاهد باشد بحث جدايي است که گذشت.

اين فصلي که بحث در آن است الشاهد اليمين، يعني شاهد به نصاب نرسيده، يک شاهد که محکمه را اداره نمي‌کند، متمم آن اين سوگند است و حکم هم تابع اخس مقدمتين است. اگر شهادت محض بود هم حقوق هم احکام هر دو ثابت مي‌شد، اما چون با يمين ضميمه است و حکم هم تابع اخس مقدمتين است لذا احکام ثابت نمي‌شود حقوق ثابت مي‌شود؛ لذا مرزبندي کرده که خطأ محض يا عمد شبه خطأ چون صبغه مالي دارد و قصاصي در کار نيست اينجا ثابت مي‌شود «أقام شاهدا» و يک شاهد است «حلف و حکم له» اما «و إن كان عمدا موجبا للقصاص لم يثبت باليمين الواحدة» اگر ادعاي قتل عمد است آنجا جاي قصاص است، اينجا ديگر گذشته از حق مردم حکم الهي هم هست، اينجا چون بينه ندارد يعني دو تا شاهد عادل ندارد يک شاهد دارد با سوگند و حکم هم تابع اخس مقدمتين است، با سوگند نمي‌شود کسي را اعدام کرد. اگر اين «و إن کان عمدا موجبا للقصاص لم يثبت باليمين الواحدة» چکار بکنند؟ از اين طرف يک شاهد عادل شهادت داد، از اين طرف هم دست اين مدعي کوتاه است، اينجا زمينه لوث مي‌شود، چون زمينه لوث مي‌شود «و كانت شهادة الشاهد لوثا و جاز له إثبات دعواه بالقسامة»[1] حالا چه راهي دارند؟ نمي‌شود رها کرد. او ادعا دارد که اين شخص مثلاً پدر ما را کشت، يک شاهد هم دارد، اين شاهد زمينه را آلوده کرده است، با يمين هم که حل نمي‌شود، پس چکار بايد کرد؟ اينجا سخن از قسامه است.

اگر در حکومت اسلامي کسي کشته شود بالاخره يا توسط يک شخص کشته شده يا در يک قبيله است و محله‌اي کشته شد، آنجا حکم دارد بالاخره يا شخص است يا گروه است يا قسامه است، ثابت مي‌شود و ديه مي‌گيرند، اگر نشد، در جاي عمومي کشته شد اينجا راحکومت اسلامي عهده‌دار است، چون حکومت اسلامي هم عهده‌دار غرامت‌هاي بي‌صاحب است هم بهر‌ه‌مند از غنيمت‌هاي بي‌صاحب؛ در مال، کسي که وارث ندارد وارثش حکومت اسلامي است، مقتولي که قاتلش شناخته شده نيست جبران اين قتل يا ديه است يا هر چه هست به عهده حکومت اسلامي است. در بخش‌هاي مربوط به حکومت اسلامي چندين روايت است که مرزبندي کرده که هيچ کسي خونش هدر نيست. اگر يک عده متهم هستند با قسامه حل مي‌شود اگر کسي متهم نيست در بياباني کشته شد و دسترسي به کسي ندارند يا به تعبير وجود مبارک حضرت امير(سلام الله عليه) در نماز جمعه، در عيد فطر در عيد اضحي _ اينها را حضرت فرمود _ اگر کسي در اين جمعيت‌ها و در ازدحام‌ها به قتل رسيد حکومت اسلامي بايد ديه‌اش را بپردازد. مرگ هيچ کسي رايگان نيست. اگر در جايي شخص يا اشخاصی حضور داشتند که آنها متهم‌ هستند و محاکمه مي‌شوند اگر هيچ کسي متهم نيست تا محاکمه بشود ديه‌اش را حکومت اسلامي مي‌پردازد.

در بخش‌هاي ديگر يک وقتي است که دستگاه قضايي خداي ناکرده يک اشتباهي مي‌کند که ريشه عمد دارد آنجا ضامن است، اما اگر نه، در اثر مغالطاتي که شده اشتباهاتي شده، محکمه قضايي اشتباه کرده _ اشتباه محققانه؛ يعني تحقيق کرد ولي زمينه زمينه اشتباه بود مثل اينکه خلاف گفتند _ اگر به وسيله يک قاضي يک فردی بي‌گناه کشته شد ديه‌اش را حکومت اسلامي مي‌پردازد. پس حکومت اسلامي به منزله يک قيمي است که هم غنيمت مي‌برد هم غرامت مي‌دهد. همه اينها در باب القسامة يعني القسامة! در باب القسامة، بالفتح، در کتاب قصاص سرجايش محفوظ است. حالا اينجا که مرحوم محقق اشاره کرده به القسامه يک گوشه‌اش را اشاره مي‌کنيم تفصيلش به محل بحث برمي‌گردد؛ فرمود به اينکه «الخامسة لو ادعي عليه القتل و أقام شاهدا» اين تنوينش تنوين تنکير است يعني يک شاهد اقامه کرده است، اگر محور ادعا «فإن کان خطأ أو عمد الخطأ» يا خطا يا عمد شبيه به خطا باشد «حلف» چون شاهد دارد با يک شاهد و يک سوگند حل مي‌شود «و حکم له و إن کان عمدا» اگر ادعاي قتل عمد دارند که «موجبا للقصاص» اينجا با يک شاهد که ثابت نمي‌شود، يمين هم که ضميمه است ضميمه درباره قتل کارگشا نيست. اين شاهد عادل که شهادت داد زمينه لوث را فراهم کرده «و کانت شهادة الشاهد لوثا» اين «جاز له اثبات دعواه بالقسامة».

در مورد قسامه در باب قصاص يعني وسائل جلد 29 صفحات 145 به بعد چندين روايت است القسامه، القسامه! القسامه! يک روايت يا دو تا روايت هم نيست. از اينجا شروع مي‌شود که وجود مبارک حضرت امير دارد که «قَضَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي رَجُلٍ وُجِدَ مَقْتُولًا لَا يُدْرَى مَنْ قَتَلَهُ» يک کسي کشته شد معلوم نيست چه کسي او را کشت! «قَالَ إِنْ كَانَ عُرِفَ لَهُ أَوْلِيَاءُ يَطْلُبُونَ دِيَتَهُ أُعْطُوا دِيَتَهُ مِنْ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ وَ لَا يَبْطُلُ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ لِأَنَّ مِيرَاثَهُ لِلْإِمَامِ فَكَذَلِكَ تَكُونُ دِيَتُهُ عَلَى الْإِمَامِ»[2] اگر يک کسي غريبانه کشته شد اگر مالي دارد هيچ وارثي ندارد مال به امام ارث مي‌رسد و اگر کسي کشته شد غريبانه کشته شد معلوم نيست که چه کسي او را کشت، ديه‌اش به عهده امام است.

صفحه 147 باب هفتم «قَضَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّ مَا أَخْطَأَتْ بِهِ الْقُضَاةُ فِي دَمٍ أَوْ قَطْعٍ فَعَلَى بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ» يک وقتي قاضي است درست دقت نمي‌کند، ضامن است، اما تمام دقت‌ها را کرده ولي درست گزارش ندادند و درست مقدماتش را بيان نکردند اينجا کسي خونش هدر نمي‌رود بيت‌المال عهده‌دار آن است «أَنَّ مَا أَخْطَأَتْ بِهِ الْقُضَاةُ فِي دَمٍ أَوْ قَطْعٍ فَعَلَى بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ».

در صفحه 149 آنجا «عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» دارد که «إِنْ وُجِدَ قَتِيلٌ بِأَرْضِ فَلَاةٍ أُدِّيَتْ دِيَتُهُ مِنْ بَيْتِ الْمَالِ»[3] اگر يک کشته‌اي در بيابان بود هيچ معلوم نيست که چه کسي او را زد و کشت، بيت‌المال بايد ديه‌اش را بپردازد.

پرسش: ... در دادگاه‌ها عمل مي‌شود؟

پاسخ: بله، حتماً الآن عمل مي‌شود. ما که جزئيات را اطلاع نداريم ولي حکومت اسلامي است حتماً عمل مي‌شود.

در صفحه ... 151 باب 9 «إِنَّمَا جُعِلَتِ الْقَسَامَةُ احْتِيَاطاً لِلنَّاسِ لِكَيْمَا إِذَا أَرَادَ الْفَاسِقُ أَنْ يَقْتُلَ رَجُلًا أَوْ يَغْتَالَ رَجُلًا حَيْثُ لَا يَرَاهُ أَحَدٌ خَافَ ذَلِكَ فَامْتَنَعَ مِنَ الْقَتْلِ»[4] اين قسامه که مدعيان قتل پيدا مي‌شوند، پنجاه، پنجاه يعني پنجاه! پنجاه قسم بايد بخورند، بينشان تقسيم بکنند و آن شخص را گرفتار مي‌کنند. اين‌طور نيست که يک کسي بکشد و در برود هيچ وقت اين‌طور نبود. بالاخره حکومت اسلامي يا شخص را يا شخصيت را ضامن مي‌داند.

پرسش: زن هم می‌تواند جزء پنجاه نفر شاکی باشد يابايد مرد باشند؟

پاسخ: بله زن مي‌تواند؛ زن مي‌تواند در حد صاحب جواهر يعني صاحب جواهر! به حد صاحب جواهر برسد که شاگردان او مرجع تقليد بشوند. شاگردان او قاضي بشوند. زن نمي‌تواند يعني چه؟ زن می‌تواند در حد صاحب جواهر شود که شاگردان او مرجع تقليد بشوند، شاگردان او اجازه قضاوت به ديگران مي‌دهند، بله زن مي‌تواند مثل بلقيس باشد که بيايد يمن را اداره کند، نه مثل خسروپرويز که نامه پيغمبر را پاره کند. او مرد اين است اين هم زن است. آن روز(جلسات گذشته) يک بحث بود تمام شد، امروز هم يک بحث است تمام شد ديگر اين حرف‌ها نبايد گفته بشود براي اينکه فتواي رايج اين است ما هم تابع فتواي رايج هستيم.

غرض اين است که چندين روايت در اين بحث‌ها وجود دارد.


logo