« فهرست دروس
درس خارج فقه آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1404/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

//کتاب القضا

 

موضوع: کتاب القضا

يکي از فروع وابسته به مسائل قبلي اين است که اگر طرفين دعوا يعني مدعي و مدعي‌عليه هر دو زنده باشند که مدعي بينه و مدعي‌عليه يمين. و اگر يکي مرده باشد مخصوصاً مدعي‌عليه گفتند صرف شهادت شاهد کافي نيست، ضميمه يمين لازم است. بد نوبت به ورثه رسيد که ورثه بايد شاهد اقامه کنند و سوگند ياد کنند. اگر مدعي‌عليه ورثه متعدد داشت يکي از ورثه سوگند ياد کرد کافي است در کنار بينه. و اگر چنانچه مدعي ورثه داشت چون مال مدعي به همه ورثه مي‌رسد در حقيقت همه مدعي‌اند. اين مدعي که متوفاست چند تا وارث داشت در حقيقت همه‌شان مدعي‌اند لذا اقامه بينه از يک طرف، و سوگند تمام ورثه از طرف ديگر لازم است. اگر پنج تا وارث دارد همه بايد سوگند ارائه کنند چون همه‌شان در اين سهام سهمي‌اند و هر کدام از اينها سوگند ياد نکرد سهمي ندارد. اما در مسئله مدعي‌عليه چون فقط بدهکارند اگر يکي از ورثه مدعي‌عليه سوگند ياد کند مسئله حل است. اين تفاوت را هم محقق(رضوان الله عليه) ذکر کرد هم ساير فقهاء. بنابراين بين اين دو تا مسئله از اين جهت از لحاظ وحدت و کثرت يمين فرق مي‌کند.

مطلب ديگر آن است که اگر چنانچه حالا تقسيم؛ مدعي‌عليه که بدهکار است و بايد چيزي بپردازد. مدعي يعني ورثه مدعي که کثيرند و سهمي دارند، اگر آن مال از سنخ ارث بود همه اينها «علي کتاب الله» ارث مي‌برند و اگر از سنخ ثلث بود برابر ثلث ارث مي‌برند نه برابر ارث. گاهي ممکن است ارث از باب ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن‌﴾[1] برادر و خواهر فرق بکنند و اما آن ثلثي که براي بايد قائل شد گفت به بچه‌هاي من هر کدام اين مقدار بدهيد. اينجا ديگر ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن‌﴾ نيست. مسئله وصيت «علي ما اوصي» موصي هست. مسئله ارث «علي ما قاله الله في کتابه» است.

پس دو تا فرق جدي بين دو طرف مسئله است. اگر مدعي رحلت کرد ورثه او ماندند، اينها يک فرق اساسي‌اش اين است که تمام ورثه بايد سوگند ياد کنند گذشته از بينه، و اگر مدعي‌عليه وفات کرد ورثه او بدهکارند يکي از ورثه که سوگند ياد کند در کنار بينه کافي است. اين يک فرق اساسي بين طرفين است. فرق دوم در طرف خود مدعي مالکيت است. اين کسي که مدعي است و طلبي دارد و مالي بايد به او برسد، اگر اين مال جزء ارث است «علي کتاب الله» بين ورثه توزيع مي‌شود. و اگر جزء ثلث است «علي ما اوصي» خود متوفا مي‌رسد. اگر وصيت بود ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن‌﴾. اگر ثلث بود گفت اين مقدار را به هر کدام از بچه‌هاي من بدهيد قرينه‌اي هم نصب نکرد که اين وزان اين ثلث علي وزان ارث است. بنابراين اين دو تا فرق جدي بين دو طرف مسئله است.

مطلب بعدي آن است که سؤال شده که چه فرق است بين عقل و شرع؟ که عقل حکم نمي‌کند ولي علم دارد معرفت دارد! البته عقل حکم مي‌کند در قضاياي علمي. اين‌طور نيست که حکم نکند منتها عقل سراج است در محدوده نور در محدوده معرفت در محدوده شناخت حکم مي‌کند. شرع صراط است و عقل سراج. فرق جوهري بين اين دو خيلي است. شرع يعني صاحب شريعت چه در تکوين چه در تشريع عالم را خلق مي‌کند آسمان را با احکام خاص مي‌آفريند زمين را با احکام مخصوص مي‌آفريند سلسله جبال را اوتاد قرار مي‌دهد براي زن يک کمي براي مرد يک حکمي، اينها صراط مستقيم الهي‌اند. همان‌طوري که عبادت‌هاي ما مشخص‌اند که نماز چه‌جور روزه چه‌جور حج چه‌جور زکات چه‌جور خمس چه‌جور، اينها صراط‌اند. صراط تنها مبدأ صراط، خداي سبحان است؛ يعني او بايد نقشه بکشد اصل آسمان را او مي‌آفريند اصل زمين را او مي‌آفريند اصل انسان را او مي‌آفريند، قوانين حاکم بر اين نظام را هم او مي‌آفريند، اينها صراط‌اند اينها راه‌اند. صراط مستقيم اينها هستند که اگر کسي بخواهد مستقيماً به طرف بهشت برود بايد عبادت بکند، عبادتش در نماز اين‌جور است در روزه اين‌جور است در زکات اين‌جور است و امثال ذلک.

اما عقل هيچ سهمي در ساختار عالم ندارد؛ نه آسمان را ساخت نه آسماني را. نه زمين را ساخت نه زميني را. به هيچ وجه نه مي‌فهمد و نه حق دارد که مثلاً الا و لابد نماز صبح بايد دو رکعت باشد نماز مغرب بايد سه رکعت باشد. فقط يک چراغ خوبي است چراغ هيچ سهمي ندارد که کجا راه است و کجا راه نيست. هر جا راه است مي‌بيند هر جا چاه است مي‌بيند. مي‌گويد اينجا چاه است اينجا راه است. تنها کاري که از سراج برمي‌آيد ديدن است و فهميدن، همين! اما چراغ حکم بکند اي کاش اينجا را راه درست مي‌کردند آنجا را راه درست مي‌کردند، اين از چراغ برنمي‌آيد. سراج از آن جهت که سراج است کارش فقط معرفت است و حکم در محدوده معرفت. کجا چاه است؟ کجا راه است؟ کجا مال کسي است. يک کسي را ذات اقدس اله سهمي براي پسر قرار داد سهمي براي دختر قرار داد، عقل به هيچ وجه قدرت حکم ندارد که اي کاش اينها مساوي بودند اي کاش دختر بيشتر بود. فقط عقل يک چراغ خوبي است مي‌گويد ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن‌﴾ اينجا هم ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن‌﴾ است آنجا دو تا برادرند مساوي هم‌اند آنجا مثلاً در طبقه سوم و چهارم‌اند يا دوم‌اند.

غرض اين است که اينکه گفته مي‌شود عقل حکم ندارد، يعني در محدوده صراط. تنها حکمي که عقل دارد در محدوده سراج است. چراغ حق حرف ندارد. چراغ فقط در ديدن، حق حرف دارد. کجا راه است کجا چاه است و چون راه است آنجا برويد و آنجا نرويد براي اينکه آنجا چاه است همين! کجا بد است کجا خوب است؟ کجا تند است کجا کند است؟ اين راه‌ها را اين چراغ کاملاً مي‌فهمد. اما بتواند دخالت بکند بگويد اي کاش آنجا اين‌طور بود، نماز صبح اين‌جور بود اي کاش نماز آن‌جور بود، اين حق چراغ نيست. عقل اين اسرار الهي را نمي‌فهمد ... مگر جايي که جزء متشابهات باشد. روشن نباشد که از شريعت چه رسيده است، ولي آنجا که جزء محکمات باشد که شارع اين‌جور فرمود صراط مستقيم است.

فتحصل که عقل محدوده کار او در علم است همين. چه اينکه کار چراغ فقط در شناخت است همين. اما در تکوينيات آنجا را بايد اين‌جور ساخت، آنجا را باد اين‌جور کرد، پس احکامي که هست احکام علمي است، يک؛ احکامي است در محدوده چراغ، دو؛ و امثال ذلک. اما شرع کل نظام را مي‌آفريند، يک؛ احکام صادر مي‌کند که آنجا اين‌جور باشد آن نماز اين‌جور باشد اين روزه اين‌جور باشد. مال را مي‌آفريند، کيفيت رسيدن به مال را مي‌آفريند حلال و حرام را مي‌گويد بعد مي‌گويد: ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن‌﴾. آنچه که مربوط به راه است به مهندس برمي‌گردد، چون در بعضي از اين روايات بر ذات اقدس اله

پرسش: ...

پاسخ: بله، براي اينکه عقل مي‌فهمد اين ذات اقدس اله اين‌جور ... پيغمبر مقامش اين است امام مقامش اين است اين دارد مي‌فهمد اما ديگري فقط مي‌آيد حرم براي اينکه ضريح را ببوسد. اما ديگر

پرسش: ...

پاسخ: چون مي‌فهمد. فهميدن اسرار عالم مگر کم است؟ رموز عالم را فهميدن مگر کم است؟ اما سراسر عالم را که آفريد؟ خدا. رموز عالم را که آفريد؟ خدا. مبدأ را که آفريد؟ خدا. منتها را که آفريد؟ خدا. فاصله مبدأ و منتهي را که آفريد؟ خدا. احکام را که جعل کرد؟ خدا. اما اين دقيق است ... فرمود معنايش اين است اين خيلي عالي است. مثل چراغ است. مگر چراغ‌ها همه‌شان يکي هستند؟ يک چراغ است که فقط زير پاي خود آدم را روشن مي‌کند. يک چراغ است که نظير نور آفتاب است که يک جهاني را روشن مي‌کند. لذا وجود مبارک پيغمبر مثل آفتاب است که کل عالم را روشن کرده است اما پيغمبر که شريعت نياورده پيغمبر که شارع نيست. فرمود به اينکه ﴿لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ﴾؛[2] زبانت را بدون ما حرکت نده، ولو پيغمبر باشد. اين‌طور نيست که پيغمبر معاذالله او بگويد که اين‌جور عبادت کنيد آن‌جور نماز بخوانيد آن‌جور زکات بدهيد اين چنين نيست. اين ﴿لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾، مبادا زبانت را بدون اجازه ما حرکت بدهي. منتها او آفتاب است.

پرسش: ...

پاسخ: ثابت نمي‌کند. مواظب حرفت باش! مواظب حرفت باش يعني مواظب حرفت باش! مي‌فهمد، نه ثابت مي‌کند. مهندس ثابت مي‌کند. چه کسي ستون را ثابت کرد؟ مهندس. چه کسي مسير را ساخت؟ مهندس. از عقل فقط فهم، فهم يعني فهم! آفتاب چکار مي‌کند؟ آفتاب ديوار درست نمي‌کند. آفتاب مي‌گويد اينجا ديوار است آنجا چاه است آنجا راه است. از عقل ولو عقل پيغمبر: ﴿لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾، زبانت را بدون اجازه ما حرکت نده. آفريدگار آفريدگار است. خالق خالق است. چه کسي خلق کرد؟ اين خلق کجا مي‌رود؟ چه‌جور بايد برود؟ کجا بايد برود؟ همه اينها به عنايت الهي است. اما پيغمبر مي‌فهمد که او چه گفته؟ مثل آفتاب است آفتاب خيلي روشن مي‌کند يک چراغ‌دستي هم يک گوشه‌اي را روشن مي‌کند. ما مثل آن چراغ‌دستي هستيم که يک گوشه‌اي زير پاي خودمان را مي‌فهميم. اهل بيت مثل آن شمس و قمرند که کل عالم را دارند روشن مي‌کنند. فرق سراج و صراط اين است که صراط الا و لابد به اذن خداست و لاغير. صراط‌آفرين مبدأ‌آفرين سالک‌آفرين مسلک‌آفرين فقط ذات اقدس اله است خالق اوست. کار مهندس، در بعضي از روايات و ادعيه کلمه مهندس بر ذات اقدس اله اطلاق شده است. اين مهندس عربي نيست. اين مهندس اسم فاعل است از هندسه يهندس گرفته شده است، اين هندسه معرّب اندزه است اين اندزه مخفف اندازه است اين از فارسي رفته به عربي. عربي نيست. ولي در بعضي از ادعيه و کلمات نوراني اهل بيت کلمه مهندس بر ذات اقدس اله اطلاق شده است.

لذا وجود مبارک پيغمبر در همه امور فقط منتظر بود که وحي بيايد که کجا راه است و کجا راه نيست؟ چند بار بگو «سبحان الله»؟ در فلان نماز کجا بگو «سبحان الله»؟ کجا بگو «الحمد لله»؟ اينها صراط است که الا و لابد ذات اقدس اله تأمين مي‌کند. فهميدن آن در درجه اول به وسيله وحي و نبوت و بعد امامت و امثال ذلک است، بعد شاگردان او مي‌فهمند. عقل بررسي مي‌کند که ائمه چه گفته‌اند؟ خدا چه فرموده است؟ پيغمبر چه فرموده است؟ عقل اين چراغ دستش است و مي‌گردد اين صراط‌ها را پيدا مي‌کند و اگر خودش بخواهد يک چيزي را تأسيس کند اين را برابر شرع تأسيس مي‌کنند. برابر همان خطوط کلي تأسيس مي‌کنند. يک قانوني وضع نمي‌کند که مطابق با قانون الهي نباشد. چون اگر مطابق با قانون الهي نباشد معاذالله، بازده خوبي نخواهد داشت. اين فرق جوهري عقل و شرع است که يکي چراغ است و يکي صراط. در بعضي از دعاها و زيارت‌نامه‌ها مي‌بينيد شما درباره وجود مبارک، اينها در زيارت جامعه کبيره اين حرف‌ها آمده است. در آنجا مي‌گوييم: «السَّلَامُ عَلَي مِيزَانِ الْأَعْمَال‌»[3] ترازو است ترازو که حرفي براي گفتن ندارد. ترازو را وقتي اين‌جور دستور داد راهنمايي مي‌کند آن‌جور دستور داد راهنمايي مي‌کند. ترازو مهندس نيست، ترازو مي‌گويد اين را خدا آفريد. ترازو اگر چنانچه دو تا کالا را کنار هم مي‌گذاريم که تفاوت دارند، مي‌گويد که آن بزرگ‌تر از اين است؛ يعني خدا آن را بزرگ‌تر از اين آفريد. در اين زيارت جامعه و امثال اينها نسبت به وجود مبارک حضرت امير آنجا بحث ميزان اعمال آمده است که ما عرض مي‌کنيم: «السَّلَامُ عَلَي مِيزَانِ الْأَعْمَال‌». حالا بگو چراغ بگو ترازو. ترازو چکاره است؟ هيچ کاري در عالم ندارد. فقط مي‌گويد اين سبک است آن سنگين است، اين سبک است آن سنگين است، آن برابر اين است. ترازو حرفي براي گفتن ندارد. ترازو که چيزي را سنگين نمي‌کند. چيزي را سبک نمي‌کند. اين آفريدگار است که حجر را بر آن مدر ترجيح مي‌دهد حجر را جوري آفريده، مدر را جوري آفريده، آب را جوري آفريده. ترازو حرفي براي گفتن ندارد فقط حکايت مي‌کند. سراج حرفي براي گفتن ندارد فقط حکايت مي‌کند مي‌گويد اينجا راه است آنجا چاه است، آنجا وسيع است، آنجا وسيع نيست اينجا خوب است آنجا خوب نيست.

پرسش: ...

پاسخ: بله درست است مصدقاش اين است که يعني ما مي‌خواهيم بفهميم که صراط مستقمي ميزان اعمال هم همين است. در حقيقت ميزان اعمال را ذات اقدس اله مشخص کرده است صراط را اينها مشخص کردند. يعني خداي سبحان فرمود شما مي‌خواهيد بفهميد که راه کجاست؟ از ايشان ياد بگير. نه اينکه او راه‌ساز است. او مهندس نيست. او راه بهشت را نساخت، راه بهشت نماز و روزه است. خودش هم نماز و روزه را انجام مي‌دهد اما نماز ظهر چهار رکعت است نماز عصر چهار رکعت است نماز مغرب چهار رکعت است اينها راه است. اينها را که اهل بيت نياوردند. اهل بيت مي‌گويند خدا اين‌جور فرمود. ما اگر خواستيم صراط مستقيم را بفهميم و برويم، چه کسي بايد راهنمايي بکند؟ اينها. اينها از کجا مي‌گويند؟ از ذات اقدس اله مي‌گويند.

بنابراين بين صراط که مربوط به تکوين است و همچنين صراط تشريع که تشريع است که بازگشت تشريع به تکوين است اينها الا و لابد از طرف ذات اقدس الهي است، يک؛ عقل چکار مي‌کند؟ عقل سراج است و مي‌فهمد. اولين کاري که عقل مي‌کند مي‌گويد به اينکه کساني را خدا مي‌فرستد که راهنمايي بکند. از اين راهنما سؤال بکن. خطوط کلي را از اين راهنما بگير جزئيات را خودت با همين عقل کشف بکن. لذا خطوط کلي دين را اساس دين را مستقلات دين را انسان به وسيله اهل بيت مي‌گيرد آن وقت در جزئياتش که اگر اين آقا اين کار را کرد کاسب مي‌شود اگر آن آقا آن کار را کرد کاسب مي‌شود. اينها را عقل به وسيله اين چراغ مي‌فهمد. ذره‌اي حکم در نظام تکوين ندارد که چه بايد باشد و چه نبايد باشد. اما کاملاً يک چراغ خوبي است مي‌گويد اينجا بايد اين کار را بکند. چه کسي گفت؟ شريعت گفت. آنجا نبايد اين کار را بکند. چه کسي گفت؟ شريعت گفت. از عقل بپرسيد چرا اين کار را بايد بکني؟ مي‌گويد خدا فرمود. نه من مي‌گويم! من مي‌گويم مي‌شود صراط. خدا گفت مي‌شود سراج. خدا گفت پيغمبر گفت که اين کار را بکنيد آن کار را نکنيد. يعني من مي‌بينم که خدا گفت، من مي‌بينم در قرآن است و امثال ذلک اين يک فرق جوهري عقل که سراج است و شرع که صراط است و بالاترين چراغ‌ها را هم اينها آفريدند. خودش ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[4] است و انبيا و اوليا هم اشعه او هستند. مطلب ديگر اينکه

پرسش: ...

پاسخ: البته خيلي از چيزهاست که ... آنکه منصوص نيست آن جزء «کلما حکم به العقل» يک ... دارد. «کل» نه «کلّما». ما يک «کلَّما» داريم که حرف است. يک «کلُّ ما» داريم که اسم است و مرفوع است که مبتدا باشد و آن «ما» هم مضاف‌اليه است. «کلُّ ما حکم به العقل حکم به الشرع» اين‌جور نيست. «کلُّ ما حکم به الشرع حکم به العقل» اين‌جور هست «إن أدرک». خيلي از چيزهاست که عقل مي‌گويد من نمي‌فهمم. نه منصوص است نه آيه است نه روايت است نه حديث قدسي است هيچ چيزي نيست. وقتي هيچ چيزي نيست يعني نبايد درباره هيچ فکر فتوا داد. اگر چنانچه کليات و مبادي اصليه باشد البته آنکه عقلي که خدا را مي‌شناسد پيغمبر را مي‌شناسد دين را مي‌شناسد او تابع محض است مي‌گويد او گفته من قبول دارم. «کلُّ ما حکم به الشرع» هر چه را که شارع فرمود مي‌گويم چشم. ام هر چه را من گفتم شارع امضا مي‌کند آن نه. از کجاست؟ بنابراين اگر بديهي باشد متواتر باشد از راه حجت شرعي ثابت باشد وجه آن درست است. پس «کلَّما» نيست آن حرف است، حرف نه مبتداست نه خبر. «کلُّ ما» اين مبتداست و راهش هم درست است. اين دو تا قاعده است و حسابش هم جداست.

پرسش: ...

پاسخ: مي‌فهمد عقل فتوا نمي‌دهد نمي‌گويد من عدل را حَسن کرده‌ام. مي‌گويد من عدل را حُسن مي‌بينم من زيبا مي‌بينم.

پرسش: ...

پاسخ: بله، الآن که بعضي جاها نيست الآن ... تا حالا حرف همين بود صحبت از بعضي جاها نيست.

پرسش: ...

پاسخ: بله صراط خداست. خدا راه دارد، راه خدا يک وقت است قرآن است يک وقت است حديث قدسي است يک وقتي علي و اولاد علي‌اند. ما از کجا بفهميم که اين راه را بايد برويم؟ فرمود ببين که علي چکار مي‌کند؟ نه اينکه وجود مبارک حضرت معاذالله شريعت آورده. ببين او چه‌جور نماز مي‌خواند؟ چه‌جور روزه مي‌گيرد؟ چه‌جور مکه مي‌رود؟ چه‌جور عمره دارد؟ صراط يعني صراط. اين صراط است ما صراط را از کجا بفهميم؟

پرسش: ...

پاسخ: چراغ اين است که مي‌فهميم راه را. اما اين راه را چه کسي بايد بسازد به ما نشان بدهد کجا راه است؟ خود خدا که راه نمي‌سازد. به وسيله امام و پيغمبر راه مي‌سازد. ذات اقدس اله فرمود: ﴿وَ مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمَي﴾؛[5] خدا خودش مهندسي مي‌کند که نماز ظهر چهار رکعت است يا علي و اولاد علي مي‌گويند؟ اينها نمايندگان مهندس‌اند که از طرف ذات اقدس اله دارند فتوا مي‌دهند. بعد از آن جهت که عقل است عقلشان هم مي‌فهمد به اينکه بايد برابر همين صراط عمل بکنند ما صراط را اگر خودمان پيغمبر باشيم به ما وحي مي‌شود. اگر پيغمبر نباشيم بايد تابع باشيم ببينيم به پيغمبر چه‌جور وحي شده؟ به امام چه‌جور دستور داده شده که اينها بيانگر صراط الهي‌اند. بعد ما و ايشان و ايشان با ما باهم دو تايي اين راه را مي‌بينيم و طي مي‌کنيم. ديدن غير از بيان کردن است که کجا صراط است. مهندسي کردن غير از راهنمايي کردن است. مهندس مي‌گويد که اينجا راه است اينجا چاه است اينجا حلال است اينجا حرام است اينجا غيبت است اينجا فلان است. ذات اقدس اله به وسيله وحي اينها را به ما مي‌فهماند. وحي هم به وسيله انبياء است بعد هم به وسيله ائمه(عليهم السلام) است.

فتحصل اينکه سراج را هم ما داريم هم آنها. اين عقل گاهي نور قوي دارد بيشتر مي‌فهمد. نور ضعيف دارد کمتر مي‌فهمد. عقل که درجاتي دارند مثل چراغي است که درجاتي دارند. مثل اين کواکبي است که درجاتي دارند آفتاب نورش بيشتر است ماه کمتر است و ستاره کمتر است اينها نورهايي هستند که کمتر هستند. اينها اشعه‌شان کمتر است در همين آيه مبارکه سوره مبارکه «نور» که آنجا دارد که مردان الهي کساني هستند که هيچ واهمه‌اي هيچ لهو و لعبي اينها را سرگرم نمي‌کند ﴿لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾[6] اينها فقط مي‌بينند که ذات اقدس اله دارد چکار مي‌کند.

پس منتها معصومين از طرف ذات اقدس اله مهندسي مي‌کنند در آن جهت عبد محض هستند و از آن جهت که مکلف‌اند مثل ساير مکلفين، مي‌بينند که چه‌جوري بايد عمل بکنند. فرمود: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي‌»[7] ببينيد من چه‌جور نماز مي‌خوانم شما هم همين‌جور نماز بخوانيد. لذا اينها مي‌شوند ميزان اعمال. ميزان اعمال در راهنمايي کردن هستند، در زيارت‌نامه‌ها هم مي‌گوييم: «السَّلَامُ عَلَي مِيزَانِ الْأَعْمَال‌». اينها ميزان اعمال‌اند در نشان دادن. نسبت به ذات اقدس اله مأموران الهي‌اند که اين ميزان را اين صراط را به مردم بفهمانند.

پرسش: ...

پاسخ: بله درست است. امام حجت است در دو امر: يکي اينکه از طرف ذات اقدس اله مي‌گيرد ما الآن مي‌گوييم مثلاً نماز ظهر چهار رکعت است چه کسي گفته اين را؟ ما هم مي‌بينيم و امام هم مي‌بيند، چه کسي اين را گفته؟ خدا. خدا به وسيله چه کسي گفته؟ به وسيله معصوم. اين از آن جهت که از طرف ذات اقدس اله مي‌گيرد و مي‌آيد، اين نماينده الله است خليفة الله است در مهندس بودن، نه در چراغ بودن. از آن جهت که امام ماست در چراغ بودن که آن را به ما نشان مي‌دهد که کجا راه است کجا چاه است کجا واجب است کجا محرّم است. آن وقت او از آن جهت که بنده است و مکلف است بايد عمل بکند ما هم از آن جهت که بنده‌ايم مکلفيم. منتها او در اين امور امام ماست ما به او اقتدا مي‌کنيم و مأموم او هستيم.

پرسش: ...

پاسخ: ارشاد هم همين‌طور است. حکم ارشادي هم همين‌طور است. خود کلياتي را شارع مقدس بيان مي‌کند اين کليات را که ملاک‌ها را مشخص مي‌کنند آنجا منطقة الفراغ است به اصطلاح. در منطقة الفراغ عقل مي‌فهمد که اينجا حکم حکم مولوي نيست حکم ارشادي است، يک؛ آن منطقه منطقه مولوي است، دو؛ آنجا که مولوي است فلان جا واجب است و فلان جا مستحب است مستحب حکم مولوي است نه حکم ارشادي. اينجا هم حکم ارشادي يعني حکم عقل است. يعني عقل را اول فهمانده که اين خطوط کلي براي حفظ جامعه لازم است. از اين و دستورات بعدي هم که آمده ارشاد به همين حکم عقل است. حکم عقل در محدوده چراغ بودن است نه در محدوده صراط بودن. هر چه راه است تکليف است قانون است «من الله» است جزء دين است. يک وقت است که امور مباهات است در اين مباهات آن‌جور مي‌شود هم اين‌جور مي‌شود هم آن‌جور مي‌شود. اين را به وسيله عقل مي‌گويد که تمام اين جاها منطقة الفراغ است. اين جامعه را اين‌جور اداره کنيد، اين جامعه را اين‌جور اداره کنيد يک برنامه توسعه اوليه است که اين منطقه منطقه وسيع است، يک؛ در تمام اين محدوده از اينجا بخواهيد جامعه را اداره کنيد، دو؛ هر دو با تحديد الهي حل است. منطقة الفراغ از کجا تا کجاست؟ اين را شارع بايد بگويد. شما چه‌جور مجازيد قانون‌گزاري کنيد؟ اين را شارع مي‌گويد.

لذا عقل نه از منقطة الفراغ تجاوز مي‌کند، نه از آن کيفيت‌هايي که بايد در منطقة الفراغ انجام بدهيم بيراهه مي‌رود. در هر دو محدوده تابع مهندس اصلي است. بخشي که ايشان ذکر مي‌کند به عنوان مسئله

پرسش: ...

پاسخ: به کل دليل است يا کلياتش در قرآن است يا جزء مباحات است. خود مباحات اگر باشد منطقة الفراغ است و وسيع است و اين را شارع گفته است ما جايي نداريم که از محدوده شرع بيرون باشد. يا مي‌گويد «إِنَّ النَّاسَ فِي سَعَةٍ»[8] فرمود چيزي که بر شما ثابت نشد روشن است تا حتي «يتبين». اين «إِنَّ النَّاسَ فِي سَعَةٍ مَا لَمْ يَعْلَمُوا» منطقة الفراغ است. چه‌جور ما حکمي نيامده براي شما يا آمده و شما دسترسي پيدا نکرديد، شارع مقدس اجازه داده که شما آنچه را که مي‌فهميد عمل بکنيد اما اماره نيست اصل است. لذا حکم شرعي نيست. فرمود يک چيزي نمي‌داني پاک است يا نجس است، اين فعلاً بگو پاک است. اين را هم شراع گفته، اين «إِنَّ النَّاسَ فِي سَعَةٍ مَا لَمْ يَعْلَمُوا» را که مي‌گوييم در منطقة الفراغ دست انسان باز است آن را هم يعني هم! آن را هم شرع گفته است وگرنه ما که منطقة الفراغ نداريم. فرمود وقتي که دست شما نرسيده احکام به شما نرسيده آزاد هستيد. حالا اگر اشتباه کرديد خدا مي‌بخشد. اين را هم صاحب شريعت گفته «إِنَّ النَّاسَ فِي سَعَةٍ مَا لَمْ يَعْلَمُوا». اين را عقل گفته يا شرع گفته؟ اين را شرع گفته است. عقل فهميد که شارع مقدسي که براي تأمين آزادي اين همه عنايت کرده براي تأمين کمالات و سعادت تأمين کرده، جايي که نمي‌داند «رُفِعَ ... مَا لايَعْلَمُونَ»[9] اين «رُفِعَ ... مَا لايَعْلَمُونَ» صراط است که عقل فهميده است، نه خود عقل ساخته اين را. اين راه را عقل نساخته، «إِنَّ النَّاسَ فِي سَعَةٍ مَا لَمْ يَعْلَمُوا» حالا يا کشف مي‌کنند يا نقل هست بالاخره از صاحب شريعت بايد در بيايد که «إِنَّ النَّاسَ فِي سَعَةٍ مَا لَمْ يَعْلَمُوا». حالا اين را که عقل فهميد، مي‌شود سراج. آن را که مفهوم است مي‌شود صراط.


logo