درس خارج فقه آیتالله عبدالله جوادیآملی
1400/09/01
بسم الله الرحمن الرحیم
/ (شرايع الإسلام مرحوم محقق حلّی)/ارث
موضوع: ارث/ (شرايع الإسلام مرحوم محقق حلّی)/
پنجمين مسئله از مسائل ششگانه پايان مقصد دوم درباره ارث زوجه از زمين و بناء و اشجار و امثال ذلک بود. اقوال مسئله را هم که مرحوم محقق در متن شرايع ذکر کردند. يک سلسله از مباحث اوليه گذشت. درباره ميراث زوجه چون محل ابتلاء بود بسياري از بزرگان رسالهاي جدگانه نوشتند. جلد سوم از موسوعه مرحوم شهيد «الجزء الثالث الرسائل» چندين رساله است نظير شروح ديگر نيست، مثلاً آنچه که ايشان به عنوان مسالک در شرح شرايع حاشيه و تعليقه فرمودند يک دوره است اما اين جزء سوم چندين رساله است، يکي از رسالههايي که ايشان مرقوم فرمودند درباره ارث زوجه است.
چند نکته است که اگر توجه شود نافع است، غير از آن مسائلي که مطرح شد. يکي اينکه ارث از امور امضايي است از امور تأسيسي نيست چه اينکه ساير معاملات هم همينطور است، اصل ارث قبل از اسلام بود و در بين غير مسلمين هم هست منتها اسلام آمده محدوديتي را ذکر کرده هم در مال که موروث است هم در ميت که مورّث است هم در وارث که چه کسي ارث ميبرد و چه کسي ارث نميبرد؛ مرتد از مسلمان ارث نميبرد و مانند آن. بعضي از چيزها را از ماليت انداخت، خمر و خنزير را از ماليت انداخت، مال نيست تا ارث برده بشود.
بنابراين اين امور تا شارع نهي نکند به قوّت خود باقي است برخلاف عبادات، عبادات تا امر نکند تا دستور ندهد شرعيت پيدا نميکند اما معاملات تا نهي نکند به قوت خود باقي است همه عقود اينطور است همه معاملات اينطور است.
بنابراين نه در مال تعبدي کرد که چه چيزي مال است و چه چيزي مال نيست، نه در وارث و مورث لذا هر چه که نزد عقلا مال بود او همه امضا کرده است فرمود ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾[1] الآن مسئله بورس هست، مسئله شخصيت حقوقي هست، منافع هست، شرکتها هست، حق تأليف هست. خدا غريق رحمت کند امام را! حق تأليفي نبود، قائل نبود، شيخنا الاستاد مرحوم علامه شعراني ميگفت حق تأليف يعني چه؟ اين آقا کتاب چاپ کرد «قربة إلي الله» ديگري هم ميگيرد چاپ ميکند! اصلاً براي اينها حق تأليف مطرح نبود، الآن جزء حقوق سنگين است و شارع جلويش را نگرفته است.
قبلاً يک بازار بود به نام بازار ورّاقان. نسخههاي خطي خريد و فروش ميشد، يک، استنساخ ميشد، دو، اجاره گرفته ميشد، سه؛ اصلاً اين بازار برای اين بود که کسي ميخواست يک نسخه بنويسد- چاپخانه که نبود - ميرفت آنجا به اين آقا ميگفت که اين نسخه را براي من بنويس يا استنساخ بکن! و بازار ورّاقان هم فتنههايي داشتند، اينکه بزرگان قبلاً اجازه روايي ميگرفتند اجازه نقل ميگرفتند، براي همين جهت بود، مثلاً رسالهاي از زراره يا محمد بن مسلم در دسترس بود، اين آقا اين رساله را داشت اين رساله را ميداد به اين ورّاق چيزي به او ميداد و چون دگرانديش بود ميگفت آن پنج شش صفحه را ننويس، اين پنج شش صفحه را بنويس که جعل هم از اينجا پيدا شد. اين بود که از آن به بعد فقها شاگردانشان را که ميپروراندند ميگفتند که اين کتاب نسخه بود «بلغ مقابلةً» «بلغ قرائةً» بلغ، بلغ؛ هر روز که درس تمام ميشد پايانش مينوشتند تا اينجا ما خوانديم و تا اينجا اين حديث خوانده شد! بعد وقتي که اين کتاب تمام ميشد از استاد اجازه روايت ميگرفتند. ايشان ميگفت که اين کتابي که چندين روايت دارد، اولش آن است آخرين اين است، ما هر روز اين روايت را بحث کرديم و خوانديم و فلان شخص در درس حاضر بود و اجازه دارد از طرف ما نقل کند! اين براي آن بود که جلوي اين ورّاقان را بگيرند. خدا غريق رحمت کند مرحوم صاحب الغدير را! سيدنا الاستاد ميفرمود صاحب الغدير گفت حاج آقا! اگر من روايتي را در فضيلت حضرت امير پيدا کردم، مطمئن هستم که يکی دو سه روز بگردم همين روايت درباره اولي و دومي هم هست و همينطور هم بود! و من هيچ ترديدي ندارم. اينکه شما ميبينيد بازار آنها گرم شد صحيحه درست کردند همين است.
بازار ورّاقها از اين جهت خطرناک بود خدا غريق رحمت کند ابن ادريس را، ايشان در سرائر اين فرمايش را دارد اين آقايان به آقازادهها و به بچههايشان سفارش ميکردند که شما مادامي که در خانه هستيد که ما مواظب هستيم درس و بحثتان چيست، وقتي بيرون رفتيد «لا تقوموا في الأسواق إلا علي زرّاد أو ورّاق»[2] هر جا و در هر مغازهاي ننشينيد، يا آنجايي که کتابفروشي و نسخه خطي و ورّاقي است يا اسلحهسازي. بالاخره يا فقاهت يا شجاعت! که راه جهاد است اين سفارش صريح بزرگان فقهي بود نسبت به بچههايشان. اينطور تربيت ميکردند. بازار ورّاقها خيلي بازار سنگين و خطرناکي بود آنها ميآمدند صنار و سه شاهي ميدادند و ميگفتند آن پنج شش صفحه را ننويس، اين پنج شش صفحه را بنويس! وگرنه آدم ميرفت نزد استاد درس ميخواند و اجازه روايت دارم يعني چه؟ شما درس گفتيد يک سال براي ما، من اجازه دارم که از طرف شما نقل کنم اين يعني چه؛ اين کتاب را که مينويسي، من اجازه دارم اين کتاب را از طرف شما نقل کنم؟! آن روز اين فتنهها بود اين خطرها بود.
بنابراين دين در عبادات حرف تازهاي دارد از هر جهت «الا ما خرج بالدليل» در معاملات حرف تازهاي ندارد «الا ما خرج بالدليل» ارث هم از همين قبيل است چه کسي مورث است؟ چه کسي وارث است؟ در همه عقود همينطور است شارع دخالتي ندارد مگر آن جايي که نهي کرده باشد ولي در عبادات تا او امر نکند ثابت نميشود اصلاً.
اصل ارث را آمده گفته ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾[3] آنها به ﴿أُولُوا الأرْحَامِ﴾ ميدادند منتها به بچههاي کوچک نميدادند، به زنها نميدادند ميگفتند اينها که اهل جنگ نيستند. بعد اين را فرمود: ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾ ولاي عتق را امضا کرده ولاي ضامن جريره را امضا کرده، ولاي امامت را خودش آورده است.
در جريان ارث چند تا تصرف کرده يکي اينکه چه چيزي ماليت دارد و چه چيزي ماليت ندارد، ، خمرها و اينها را از ماليت انداخت.
مرحوم محدث قمي در بعضي از اين نوشتههايشان اين را نقل ميکند که کليددار حرم همين دودمان اموي و امثال اموي بودند که کعبه شده بود مرکز بتها، مرکز درآمد هم بود، نذورات و اينها داشتند. ايشان نقل ميکند که کليددار بيتالله، حق التولية را قمار ميکردند، با سه چهار خيک شراب معامله کردند!.
کتابي دارد مرحوم شيخ عباس درباره تاريخ اينهاست آدم موثقي هم هست چنين روزگاري گذشت که توليت و حق کليدداري کعبه خريد و فروش ميشد و گاهي هم در قمارخانه برد و باخت ميشد اين وضع جاهليت بود. اين را عرض ميکنم براي اينکه خيلي نميشود به نصوصي که ميگويد زن محروم است بگوييم اين تعبدي محض است بالاخره آن حواشياش را ميشود کم کرد. چه چيزي مال است و چه چيزي مال نيست؟ شارع مقدس کاري ندارد، مگر اينکه مواردي را مشخص بکند. چه کسي مالک هست چه کسي مالک نيست؟ را کاري ندارد مگر اينکه شارع مقدس مشخص کند. خودش آمده اصل مالکيت را امضا کرده ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ﴾[4] مالکيت زن را مالکيت مرد را ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾ مالکيت همه اينها را ذکر کرد. در جريان ارث هم مرتب گفته زنها را که ارث ميبرند دخترها را گفت ارث ميبرند. منتها در خصوص مسئله زوجه يک راه داريم نه دو راه. زنهای ديگر مثل مردها دو تا راه دارند، زنهايي که نسبياند مثل مردها راه دارند اگر اولاد هستند اينطور است اخوه هستند اينطور است، اخوات هستند اينطور است، اعمام و عماتاند اينطور است، اخوال و خالات هستند اينطور است، اجداد و جدات هستند اينطور است. فرقي بين زن و مرد نيست. اينها هم از راه ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾ ارث ميبرند هم از راه تنصيصي که شده مثلاً عمو چقدر، عمه چقدر، خاله چقدر، حالا يا در قرآن يا در روايات ولي در جريان سبب از يک جهت ارث ميبرند نه از دو جهت و ﴿أُولُوا الأرْحَامِ﴾ شامل زوجه و زوج نميشود. فقط مشخص کرد که زوج اينطور است، زوجه اينطور است. زوج نصيب اعلي دارد که نصف است، نصيب ادني دارد که ربع است، زوجه نصيب اعلي دارد که ربع است و نصيب ادني دارد که ثمن است. اينها همينطور بود تا به مسئله زمين و امثال زمين رسيد.
مطلب بعدي آن است که يک جمع سندي است که آن را رجال فنّ درايه به عهده دارد. يک جهت صدور است که اين را آشنايي به فتواي عامه و تقيه به عهده دارد. يکي هم دلالت است که غالب جمعها جمعهاي دلالي است. در جمع دلالي بعضي از انحاء جمع خيلي شفاف و روشن است، عام و خاص روشن است، مطلق و مقيد روشن است، نص و ظاهر مشخص است، اظهر و ظاهر مشخص است، گاهي هم جهات جانبي در روايات است که اين به اين روايت پيام ميدهد نه ظهور و اگر ميگويند ظهور يعني پيامي ظاهر است نه لفظ. همين احترام گذاشتن به نهاد خانوادگي و محفوظ ماندن اين و با حفظ تزاحم حقوقي مبادا اساس خانواده آسيب ببيند، اين تعليلي که در روايت آمده در جمع بين ادله يک ظهور پيامي ميدهد نه ظهور دلالي. اينکه دارد زن اگر از متن زمين ارث ببرد، از متن خانه ارث ببرد نه از قيمت، اين پسفردا اگر شوهر کرد بيگانه ميآيد و بساط اين خانواده به هم ميخورد، اين يک ظهور پيامي دارد به روايات که بايد طوري از روايات استفاده کنيد که نهاد خانواده آسيب نبيند. اين ظهور از قبيل نص و ظاهر نيست، از قبيل اظهر و ظاهر نيست، از قبيل مطلق و مقيد نيست، از قبيل عام و خاص نيست، اين ظهور ديگري است.
«فتحصل» مال را شارع مقدس امضا کرده است. اگر اليوم يک سلسله شرکتهايي هست، يک سلسله بورسهايي هست، يک سلسله حق تأليفي هست، اينها آن وقت نبود الآن هست اما گندم آن وقت مال نباشد، الآن مال باشد، اينطور نيست اما حق تأليف، قبلاً هيچ کس باور نميکرد که اين حق است، بعد معلوم شد که اين يک حقوق مالي است و ديگري دارد با آن تجارت ميکند، محصول کار اين آقا را او دارد ميبرد و کمکم حق شده است.
حق بودن يک حقيقت شرعيه ندارد، اين بناي عقلاست اگر عقلا برای چيزي ماليت قائل شدند اين ميشود مال اما شارع مقدس در همين حقوق گفته است که ﴿وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُم﴾ هر چه که آن مورث ترک کرد و گذاشت، وارث ارث ميبرد خواه حق تأليف باشد، خواه خانه و باغ باشد، خواه بورس باشد خواه چيز ديگر، مگر مالي که شارع مقدس آن را از ماليت انداخته است مثل ابزار قمار و شراب و خمر و امثال ذلک. اگر کافري در پناه اسلام بود جزيه ميداد کسي ظرف شراب او را بريزد ضامن است، براي اينکه نزد او مال است، اين هم که دارد جزيه ميدهد. غرض اين است که شارع مقدس در اينگونه از موارد بنا را بر همان امضا گذاشته «الا ما خرج بالدليل».
بنابراين ما در مسئله ارث که زوجه چقدر ارث ميبرد، نهايت دقت را بايد بکنيم که شارع چقدر جلويش گرفته است وگرنه اين اطلاقات ادله سرجايش محفوظ است.
اين آب مال شماست، شارع مقدس جلوي تضييع آن را گرفته است، جلوي آلوده کردنش را گرفته براي اينکه اين دست شما که نيست، جاي ديگر هم ميرود. آلوده بکنيد حق نداريد، هدر بدهيد حق نداريد طيب و طاهر زندگي کن طيب و طاهر مصرف کن. حق عمومي است، اين حق شخص را تضييع نميکند. اين در زمين که برود بالاخره پسفردا از جاي ديگر سر در ميآورد. انسان به اندازه نيازش بايد مصرف کند. چرا گفتند کسي حق ندارد در آب جاري بول کند؟ در بعضي از موارد تحريم است و در بعضي از موارد مکروه است. اين کار را نکن، آن کار را نکن! حالا اين رفته در استخر يا در رودخانه بزرگ، ميگويد مبادا در داخل آن ادرار بکني! جلوي او را گرفته است. اين معني حق عامه و سلامت عامه است.
بعضي حقوق امضايي است بعضي حقوق نيست. بعضي از حقوق امضايي نيست بعضي از حقوق را شارع مقدس جعل ميکند. عبادات چرا، همهاش ابتکاري است اما اينگونه از موارد را هم خودش تأسيس کرده و هم اينکه امضا ميکند.
بنابراين در جريان زوجه چون از راه سبب ارث ميبرد نه از راه نسب، نسبيها از دو تا اطلاق استفاده ميکنند هم اطلاقات ادله ارث هم اطلاق ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾، نسبيها آن سه طبقه اما سببيها فقط از راه آن تأسيسي که شده وگرنه از راه ﴿أُولُوا الأرْحَامِ﴾ استفاده نميکنند و ظهور هم گاهي ظهور دلالي است يعني اطلاق و تقييد، عام و خاص، نص و ظاهر، ظاهر و أظهر، اينها ظهور دلالي است. يک وقت نکته خارجي است که فرمودند اگر اين شوهر بکند و بيايد، اين نهاد خانوادگي شما با آن قهر و تلخي که شده آسيب ميبيند. اين يک ظهور پيامي دارد.
اين روايت را قبلا هم خوانديم، خيلي هم سند قوي ندارد. وسائل جلد 26 صفحه 213 مرحوم شيخ طوسي نقل می کند «بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ فِي النِّسَاءِ إِذَا كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ أُعْطِينَ مِنَ الرِّبَاعِ» معيار حجيت وثوق است مورد وثوق ماست که اين بزرگان سنداً سنداً از يک آدم معمولي نقل نميکنند اما زمينه براي قبول باز است چون هم ﴿أُولُوا الأرْحَامِ﴾ شامل ميشود نسبت به ولد، چون به مادرش ميرسد هم اطلاقات ادله ارث شامل می شود هم ساير ادله ارث، خبرها مطلق است لذا گفتند که او از زمين ارث ميبرد. قول اولي که محقق ذکر کرده به عنوان انتخاب اول، اين است که اگر ولد داشته باشد از همه اين امور ارث ميبرد. بنابراين اين يک ظهور پيامي است نه ظهور نظير أظهر و ظاهر و امثال ذلک باشد.
مرحوم صاحب وسائل بعد از اينکه گفت اين را مرحوم شيخ طوسي نقل کرد، دارد که اين را صدوق به اسناد خودش از محمد بن ابي عمير نقل کرده، آن هم به جايي منتهي نميشود. بعد خود صاحب وسائل ميگويد: «وَ يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ عُمُومُ الْآيَاتِ وَ الرِّوَايَاتِ وَ إِطْلَاقُهَا» اطلاقاتي که دارد زوجه ارث ميبرد اينجا شامل ميشود يعني هم از عين هم از قيمت. بنابراين اگر داراي فرزند باشد نميشود او را محروم کرد حالا از عين اگر نباشد حتماً از قيمت ارث ميبرد. آن روايت هم حداکثر اين است که بتواند جلوي قيمت را بگيرد.
در رساله، مرحوم شهيد دارد «اختلف الاصحاب فيه، الاقوال أحدها: و هو المشهور بينهم حِرمانُها من نفسِ الأرضِ»[5] چه اينکه درخت داشته باشد چه اينکه درخت نداشته باشد «علي أي حال» همه اين نصوص، محکوم اين روايت ابن أذينه است که اگر فرزند داشته باشد ارث ميبرد براي اينکه آن تعليل ميخواهد نهاد خانواده را حفظ بکند، يک، مطابق با عمومات ارث هم است، دو، و طرد جاهليت هم است، سه، مطابق با جاهليت هم نيست، مخالف جاهليت هم است چون در جاهليت به زنها ارث نميدادند؛ نه از منافع نه از اعيان. حالا تا آنجا که ممکن است مخالف با امور جاهليت هم است.
عصاره اين رساله ممکن است مطرح بشود اگر حرفی فرمايش تازهاي باشد إنشاءالله ذکر ميکنيم به خواست خدا.
«و الحمد لله رب العالمين»