« فهرست دروس
درس تفسیر استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1404/03/08

بسم الله الرحمن الرحیم

تفسیر سوره توحید / بیان نکاتی پیرامون «بسم الله الرحمن الرحیم» / ترتب اثر بر الفاظ اسماء الهی / کلام آیه الله وحید خراسانی

 

موضوع: تفسیر سوره توحید / بیان نکاتی پیرامون «بسم الله الرحمن الرحیم» / ترتب اثر بر الفاظ اسماء الهی / کلام آیه الله وحید خراسانی

کلام در تفسیر جمله شریفه بسم الله الرحمن الرحیم است. در مورد این جمله، جهاتی را خواندیم؛ باء چیست، اسم چیست، اسم الله چیست و در جلسه گذشته گفتیم اسمی که لفظ است و به آن، اسم خدای متعال گفته می‌شود، مثل عالم، قادر، او و امثالهم، آیا اسم ذات خدای متعال هستند یا اسم اسم ذات خدای متعال؟

در ادامه، ایشان بحث ارزنده دیگری مطرح کرده و می‌فرمایند در روایات، آثاری بر این اسما بیان شده؛ آیا این آثار، برای خود این اسما هستند؟ که ظاهر قضیه هم همین است. مثلاً می‌گویند هر کس فلان ذکر یا فلان اسم خدای متعال را چند بار بگوید، شفا پیدا می‌کند. آیا شفا پیدا کردن، اثر خود این لفظ و اسم است یا خیر؟ اسم لفظی، منشأ اثر نیست، بلکه چیز دیگری منشأ اثر است. در این مورد، 2 دیدگاه وجود دارد:

دیدگاه اول: این است که این آثار، مثل شفا پیدا کردن، کمالات نفسانی حاصل شدن و امثالهم، مترتب بر خود الفاظ و اسما هستند. ایشان در مثال می‌فرمایند یکی از اسماء خدای متعال، نور است، مثل یا نور یا قدوس، که مداومت بر آنها دارای ثمره و اثر است و می‌گویند نظر عمده بزرگان این است که این آثار برای خود این الفاظ است، یعنی خود لفظ نور یا لفظ قدوس دارای فلان اثر معنوی یا فلان اثر جسمی و مادی است.

دیدگاه دوم: این است که اثر، اثر لفظ و اسم نیست، بلکه اثر، مربوط به ارتباط نفس انسان به حقیقت این اسم است. این اسم یک حقیقتی دارد و نفس انسان به حقیقت آن اسم ارتباط پیدا می‌کند. در اینجا اثر بار می‌شود، و الا اگر 100 بار هم بگوییم یا نور یا قدوس، آن اثر بار نمی‌شود. اگر نفس و جان انسان به حقیقت نوریه خدای متعال (که به او می‌گوییم نور) ارتباط و اتصال پیدا کند، در اینجا آن اثر و ثمره بر این اسم مرتبط می‌شود. در واقع، ثمره، اسم نیست، بلکه ارتباط نفس انسان با حقیقت آن اسم است.

ایشان می‌فرمایند، چه در اسماء حسنی و چه در اسم اعظم؛ که در اسم اعظم هم، اثر برای خود لفظ نیست. اینکه انسان به دنبال اسم اعظم می‌گردد، اینگونه نیست که خود این لفظ، اسم اعظم باشد، بلکه اثر و اسم اعظم، اتصال حقیقت نفس انسان به آن حقیقت خارجیه بوده، که خصوصیت خارجیه آن، صفت خدای متعال است.

ایشان با یک یعنی، حرف آخر این دیدگاه را می‌گویند. در این دیدگاه می‌گویند در اثر، فناء فی الله پیدا می‌شود. فناء فی الله یعنی چه؟ معنای ظاهری فناء فی الله یعنی انسان به جایی می‌رسد که وجود او، وجودی نیست، بلکه در خدای متعال فانی می‌شود، که چون این فنا را قبول نداریم، تصویر درستی هم، از فناء فی الله نداریم، که ما در خدای متعال فانی شویم. ما مخلوق هستیم و او خالق، ما ممکن الوجود هستیم و او واجب الوجود و ممکن الوجود هیچ وقت به مرحله وجوب وجود و واجب الوجود نمی‌رسد. ما محدود هستیم و او نامحدود، ما فقیر هستیم و او غنی علی الاطلاق و امثالهم. لذا فناء فی الله معنا ندارد.

پس قول اول این است که آثاری مثل شفا، ترتب کمالات نفسیه و امثالهم، بر خود این اسما مترتب می‌شوند و قول دوم این است که اثر مربوط به ارتباط نفس با حقیقت این اسما است.

دلیل آقایان این است که هر لفظی 2 چیز دارد:

1- وجود لفظی او، که اصطلاحاً به آن می‌گویند کیف مسموع. از نظر اعراض فلسفی، کیف است، اما کیف مسموع، که اصطلاحاً به آن می‌گوییم وجود لفظی آن لفظ. همان که وقتی می‌گوییم، به گوش ما می‌رسد. قوام و قیام کیف مسموع، به خود لفظ است، چون عرض است. عرض می‌خواهد جوهری در کنارش باشد که آن جوهر می‌شود خود لفظ. پس این لفظ یک وجود لفظی دارد، که کیف مسموع است.

2- وجود مفهومی این لفظ است، که اصطلاحاً به آن می‌گویند کیف معقول. ایشان می‌فرمایند آن مفهوم، کیفی است که باز قائم به نفس است. کیف مسموع، قائم به لفظ بود و کیف معقول، قائم به نفس است. اینکه کیف معقول، قائم به نفس است، یعنی چه؟ یعنی مفهومی که از لفظ فهمیده می‌شود، قائم به نفس انسان است. یعنی زمانی به آن می‌گوییم مفهوم و فهمیده شده از این لفظ، که قوام و قیام به نفس انسان داشته باشد. قیام مسموع بودن این لفظ (کیف مسموع) به خود لفظ است. اما چه زمانی می‌توانیم بگوییم کیفیت معقول بودن این لفظ را تعقل کردیم؟ وقتی نفس ما وجود دارد و این کیفیت تعقل این لفظ و مفهوم، قائم به نفس انسان می‌شود.

ایشان می‌فرمایند لذا باید 2 حیثیت را در الفاظ لحاظ کنیم. مثلاً لفظ ماء، کیف محسوس است. خود لفظ، کیف مسموع بود و ماء، کیف محسوس است. مثلاً آب را در عالم خارج لمس می‌کنیم و می‌نوشیم و امثالهم. پس لفظ ماء می‌شود کیف محسوس و مفهوم ماء می‌شود جسم بارد بالطبع، که کیف معقول است، چون کیف قائم به نفس انسان است. فهم این جسم بارد بالطبع، قیام به نفس انسان دارد.

می‌فرمایند ادعای آقایان این است که نه کیف مسموع (خود لفظ، که قیامش به لفظ است) و نه کیف معقول (فهم مفهوم آن لفظ، که قیامش به نفس است)، منشأ اثر نیستند. چرا کیف محسوس را نمی‌گوییم؟ چون کلام ما در لفظ است. پس، نه کیف محسوس و نه کیف معقول، هیچ کدام منشأ اثر نیستند و منشأ اثر، ارتباط نفس انسان به حقیقت این اسم است. حقیقت این اسم در خدای متعال، مثل یا عالم، علم خدای متعال است. حقیقت علم خدای متعال چیست؟ ما نمی‌دانیم. اما اگر نفس انسان با حقیقت این اسم (علم خدای متعال) ارتباط پیدا کرد، آنجاست که این آثار بار می‌شود.

ایشان می‌فرمایند ما می‌گوییم خود لفظ، کیف مسموع است، اما می‌بینیم آثار کیف مسموع، از نظر خصوصیات و با توجه به نسبت‌هایی که دارد، متفاوت می‌شود. چگونه؟ ایشان یک شاهد اقامه کرده و می‌فرمایند یکی از خصوصیات لفظ این است که فانی در معنا است و به تعبیر ایشان، کلمه خود لفظ، همین خصوصیت را دارد و به خاطر اینکه لفظ، فانی در معنا است، به آن می‌گویند لفظ. مثلاً یک پوست جو داریم، که در درون خودش یک دانه دارد و اگر کسی این پوست جو را شکافته و دانه را داخل دهانش قرار داده و قورت بدهد، اما پوست را از دهانش بیرون بیاورد، در اینجا می‌گوییم لفظته، این را لفظ کردم، یعنی پوستش را بیرون انداختم و مغز و هسته‌اش را خوردم. پس لفظ می‌شود خود پوست و کار عقل این است که مغز را از پوست جدا می‌کند و وقتی دقت می‌کنیم، می‌بینیم پوست‌ها و مغزها متفاوت هستند. مثلاً مغزی، پوست سخت یا نرمی دارد. اگر مغز با ارزش و به تعبیر ایشان، گوهر عالیه باشد، قابل قیاس با پوستی که در آن، یک امر کم ارزش است، نیست. مثلاً ارزش پوست در و جواهر و صدف، به اعتبار مغزی که درون آن است، با پوست چیز دیگر متفاوت می‌شود یا مثلاً پوست خارهایی که در بیابان هم زیاد است، بی ارزش است، در حالیکه ارزش پوست گندم یا جو نسبت به چیزی که درون آنها است، فرق می‌کند. پس ارزش پوست‌ها با هم متفاوت است. لفظ هم، برای معنا و مفهوم، کار پوست را انجام می‌دهد و اصطلاحاً لفظ هم، فانی در معنا می‌شود. در این صورت، اثر و حکم هم متفاوت می‌شود. به تعبیر ایشان، اثر یعنی، مثلاً اگر لفظ الله نوشته شود، آثار جدیدی بر آن بار می‌شود. اگر کلمه الله را بنویسیم، دیگر نمی‌شود دست بی وضو به آن زد. پس این خصوصیت، از لفظ کسب شد. از کدام لفظ؟ لفظی که به کتابت درآورده و نوشتیم. پس حکم با این وجود لفظی، که حالا به کتابت در آمده و نوشته شده، متفاوت شد.

ایشان می‌فرمایند لفظ، ثبوتاً کسب حیثیت از معنا می‌کند و لفظ و معنا مثل جسم و روح، مؤثر و متأثر هستند. روح می‌شود مؤثر و جسم می‌شود متأثر. لفظ و معنا هم همین گونه هستند؛ لفظ می‌شود متأثر و معنا می‌شود مؤثر. پس به خاطر ارتباط لفظ با معنا، آثار و احکامی هم برای لفظ پیدا می‌شود. وقتی مسماهای اسم‌ها، فرق می‌کند، آثار و احکام خود اسم‌ها هم متفاوت می‌شود. اگر مسمی، ذات لایتنهی در همه کمالات است و مادون او، همه، قائم به اراده و مشیت ذات اقدس حضرت حق است، پس اسم این مسمی، که به آن می‌گوییم کیف مسموع، مؤثر است.

ایشان تا اینجا ادعا را مطرح کرده و دلیلی اقامه نکرده‌اند. پس حاصل فرمایش ایشان این است که ما یک لفظ و یک مفهوم و معنا داریم، که لفظ می‌شود کیف مسموع و معنا و مفهوم می‌شود کیف معقول و اثر برای ارتباط نفس به حقیقت این اسم، که بعضی گفته‌اند، نیست، بلکه اثر و حکمی که مترتب می‌شود، برای خود این لفظ است، که اصطلاحاً می‌شود متأثر از معنا و معنا می‌شود مؤثر در این لفظ.

در ادامه، ایشان می‌فرمایند دلیل قاطعی که بر این مطلب داریم، کتاب و سنت است. دلیل از قرآن مثل ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ﴾[1] سخن در قرائت است و روایاتی هم داریم که آثار قرائت را بیان می‌کنند، که در این روایات، صحیحه و موثقه هم وجود دارد و تواتر معنوی هم دارند. اگر هم تواتر معنوی نداشته باشند، حداقل تواتر اجمالی دارند. پس، از نظر سندی بی نیاز از بررسی این روایات هستیم.

قرائت یعنی چه؟ ایشان می‌فرمایند قرائت یعنی حکایت لفظ به لفظ نسبت به قرآن. حقیقت قرائت، که در نماز، واجب است، مثل لا صلات الا بفاتحه الکتاب، فاتحه الکتاب را قرائت کنید، یعنی یک لفظ مماثل با لفظی که منزل من الله علی رسوله است، بگویید. نمی‌توانیم خود آن لفظ را بگوییم، بلکه باید لفظ مماثل با آن را بگوییم.

در نماز که می‌گویند باید در رکعت اول یک حمد و یک سوره قرائت کنید، یعنی لفظ مماثل با الفاظ سوره‌های حمد و توحید را که بر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده، بگویید. سوره فاتحه، بدل ندارد و سوره واجب بعد از سوره فاتحه، طبیعی سوره است. اگر در سوره، یک سوره‌ای انتخاب کرد که در آن، خطاب وجود دارد، مثل ﴿يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾[2] و وقتی به خواندن این سوره اراده کرد، یعنی خطاب را اراده کرد. وقتی می‌گوید یا یحیی، انگار خود من می‌گویم یا یحیی و خطاب را اراده کردم و انشاء ندا و خطاب کردم. در اینجا می‌گویند دیگر قرائت نیست، بلکه می‌شود کلام انسانی. لفظش مماثل با لفظ قرآن هست، اما قرائت نیست. اگر می‌خواهیم کلمه یا یحیی را قرائت کنیم، باید جهت مخاطب بودنش را حذف کنیم. چه زمانی می‌توانیم بگوییم آیه یا یحیی را قرائت کردیم؟ زمانی که لفظ مماثل با آن را بیاوریم و با یا یحیی گفتن، خطاب قرار ندهیم، که اگر خطاب قرار دهیم، قرائت نیست و می‌شود مبطل نماز، چون می‌شود کلام انسان و کلام آدمی در نماز می‌شود مبطل نماز. پس لفظ صادر از زبان من (متکلم) باید حاکی از لفظ منزل من قبل الله تبارک و تعالی شود.

ایشان در مثال دیگری می‌فرمایند در فاتحه الکتاب، که اولین آیه بعد از ﴿بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین﴾ است، اگر به داعی و به عنوان حمد خدای متعال بگوییم، یعنی الان واقعاً داریم خدای متعال را حمد می‌کنیم، که در اینجا هم می‌فرمایند نماز، باطل است. چون به چه چیزی امر شده بودیم؟ به قرائت. ما مأمور به قرائت بودیم و اینکه می‌گوییم الحمد لله رب العالمین و قصد تحمید خدای متعال را می‌کنیم، قرائت نیست، بلکه ذکر است. در حالیکه، آنچه در نماز، واجب بوده، قرائت است.

پس الفاظ، که قبلاً گفتیم کیف مسموع هستند، حاکی از منزل من قبل الله هستند و به نظر ایشان، الفاظ منشأ آثار محیر العقول هستند (آیت الله وحید از کلمه محیر العقول به مناسبت‌های مختلف، زیاد استفاده می‌کنند). دلیل چیست؟ ایشان می‌فرمایند دلیل، روایتی است که از نظر سند هم، تمام است.

عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال لو قرأت الحمد علی میت سبعین مرة ثم ردت فیه الروح ما کان ذلک عجبا.[3]

محمد بن یعقوب (مرحوم کلینی) عن علی بن ابراهیم (صاحب تفسیر) عن ابیه (ابراهیم بن هاشم) عن ابن ابی عمیر (مرحوم محمد بن ابی عمیر، از اصحاب اجماع و از ثقاتی که الذین لا یروون و لا یرسلون الا عمن یوثق به) عن معاویه بن عمار عن ابی عبدالله (علیه السلام). همه این افراد، شخصیت‌های درجه یک هستند. پس، از نظر سندی، روایت، صحیحه است.

لو قرأت الحمد علی میت سبعین مرة ثم ردت فیه الروح ما کان ذلک عجبا، اگر سوره حمد را 70 بار بر میت بخوانیم و روح او برگردد، تعجبی ندارد. ایشان می‌فرمایند از ظاهر این لفظ، چه چیزی استفاده می‌کنیم؟ اینکه اثر برای خود این لفظ است.


logo