« فهرست دروس
درس تفسیر استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1404/01/28

بسم الله الرحمن الرحیم

تفسیر سوره توحید / بیان نکاتی پیرامون «بسم الله الرحمن الرحیم» / بررسی جزئیت بسم الله در سوره / معنای کلمه اسم

 

موضوع: تفسیر سوره توحید / بیان نکاتی پیرامون «بسم الله الرحمن الرحیم» / بررسی جزئیت بسم الله در سوره / معنای کلمه اسم

در مورد کلمه اسم بحث به اینجا رسید اصل اشتقاق اسم چه بود و دو بیان اشاره شد. در ادامه به مضمون اسم میپردازیم و در کتاب مجد البیان بیان شده است که لعلّ إطلاق البهجة علیه باعتبار انبعاثه کثیرا من إدراک الکمال و الحسن فی نفسه، أو لانبعاثه عن إدراک الشیء الحسن من مرئی أو مسموع أو غیرهما، فأطلق لفظ الأصل علی أثره المتفرّع علیه، أو لأنّ الفرح یحدث للبشرة حسنا و إشراقا عکس الهمّ و الخوف، فیکون من إطلاق لفظ المسبّب علی السبب. و یحتمل کون المعنی الأوّل مأخوذا من الثانی باعتبار کون الحسن موجبا للسرور، و ربّما یشعر به کلام بعضهم.[1]

ارتباط بین بهجت و حسن این است که حسن گاهی خودش را می‌بیند و شادمان می‌شود و حسن گاهی نیکویی در خود و گاهی نیکویی دیگری را می‌بیند. گاهی سرور سبب حسن است و گاهی حسن سبب سرور و این دو تحلیل وجود دارد، کما اینکه ادراک حسن سبب سرور و بهجت بشود.

بهاء در دعای سحر هم آمده است. برای بهاء، معنای علو هم ذکر شده ولی ما معنای حسن را اختیار کردیم (طبق صحاح جوهری). در بهاء، بهی و بهو و بهأ آمده است. اگر مهموز باشد به معنای حسن است. وقتی انسان حسن داشته باشد، دیگران به او انس می‌گیرند (چون بهاء را به معنای انس هم گرفته اند).

در شرح اسم، سین را سناء الله بیان کردند سناء؛ الف مقصوره به معنای شعاع نور و برق است، و سناء الف ممدود به معنای رفعت است و در این روایت الف ممدود استفاده شده است. آمده است که بشر امتی بالسناء؛ به امتم بشارت بده نزد خدا جایگاه رفیعی دارند.

معنای دوم که معنای رفعت دارد، و ممکن است ضوء برق و تابش نور باشد، چون همیشه بر اشیاء رفعت دارد؛ پس این معنای مرتفع بودن هم از ضوء برق گرفته شده باشد. ضوء برق از بالا می‌تابد و شیء دارای رفعت می‌شود

سماء هم یعنی جایگاه علو و بالا و ضوء برق هم یعنی جایگاه بالا (عالی). این وجه شبه البته خیلی بعید است.

میم اسم هم مجد الله تبیین شد؛ مجد و شرف به اعتبار آباء و پدران است و رجل ماجد یعنی پدران اصل و نسب دار و شریفی داشته است.

برخی هم میم را ملک الله معنا کرده اند. چون مجد برای کسی هم می‌گوید که عزتمند و کریم است و مجد ممکن است به معنای حسب و نسب نباشد و کسی هم که بلند مرتبه باشد ملک دارد و مالک است.

در مجد به آباء است و در کرم ولو آباء هم نباشند صادق است (برخی مثل ابن سکیت صدر و ذیل کلامشان در این تعریف با هم تعارض و تضاد دارد). مجد باید با معنای سناء تفاوتی داشته باشد، چون هر دو به معنای رفعت می‌شود. ولی اگر میم را ملک الله بدانیم دیگر با سناء الله هم معنا نمی‌شود.

در ملک همیشه دو چیز لحاظ می‌شود، ولی در مجد فقط یک شیء لحاظ می‌شود. ولی مجد و ملک تقریبا هم معنا هستند. در مجد توصیف شیء است فی حد ذاته، ولی ملک عزت و عظمت خود شیء و نسبت به دیگران است. مجد معنای ذاتی است و ملک می‌تواند اعطایی باشد.

اگر مجد را به معنای ملک بدانیم، سلطنت همیشه نسبی است و نسبت به شیء دیگر لحاظ می‌شود، اما مجد به معنای علو و عز به معنای امر ذاتی است اما ملک همیشه نسبی است و باید در قبال شیء دیگری سنجیده شود.

ملک همیشه باید به چیزی تعلق بگیرد. چنین شخصی که ملک است مالک است، لذا خداوند متعال هم ملک و هم مالک یوم الدین است. اگر میم مکسور باشد، فاعلش مالک است، ولی اگر میم مضموم باشد، کسی است که مالک ندارد و مشتق او می‌شود ملک.

و علی هذا فالظاهر أنّ المجد هنا هو العلوّ و العزّ، فیصحّ اتحاده مع الملک؛ إذ حقیقته السلطنة علی الشیء و الاستعلاء علیه و إن أخذ الأوّل وصفا للشیء فی حدّ نفسه، فلا یقال: مجده و عزّه بخلاف مجد و عزّ الشیء، و الثانی وصفا إضافیا خاصّا، فیقال: ملکه و لا یقال: ملک من دون اعتبار متعلق إن أخذ الملک مکسورا، الّذی یعبّر عن صاحبه بالمالک، لا الملک بالضمّ، الّذی یشتقّ منه الملک. و ذلک لأنّ العلوّ و العزّ لا یعقلان ما لم یلاحظ سائر الاشیاء و لو إجمالا لیصدق العلوّ و العزّ باعتباره؛ أ لا تری أنّه إذا فرضنا انحصار الموجود فی واحد لم یصحّ وصفه بالعلوّ و العزّ ما لم یقایس بسائر الاشیاء و لو وهما؟ غایة الامر عدم لزوم ملاحظة أمر خاصّ فی التوصیف، بل یصحّ اعتباره وصفا مع ملاحظة إجمالیة کالملک بالضمّ.

پس به اعتباری که ملک شاید متعلقش فرضی باشد هم خداوند ملک است. اگر متعلق مُلک هم در لفظ نیاید در تقدیر است ملک به ضم میم سلطنتی است که متعلق باید داشته باشد و لو فرضا اما مِلک باید متعلقش شیء خارجی باشد.

مُلک به ضم قوی ترین حالت مجد است پس هر دو روایت مالک و مجد الله یکی است. بالاترین نوع مجد سلطنت است و مُلک است.

و حینئذ فالملک بالضمّ أقوی أنواع المجد، فیتّحد الروایتان إن أخذنا الملک بالضمّ، کما یؤیده الاستشهاد بالانواع؛ إذ مجد الحقّ أعظم مجد و أقواه بدیهة، و لا مجد فیما یعرفه الناس أعظم من السلطنة. و إن أخذنا الملک بالکسر فبعد عموم متعلّق الملک یکون بمنزلة التفصیل من الاجمال الذی یدلّ علیه المجد، فیتّحدان فی الحقیقة و إن اختلفا فی اللحاظ.[2]

و حینئذ فالملک بالضمّ أقوی أنواع المجد، فیتّحد الروایتان إن أخذنا الملک بالضمّ، کما یؤیده الاستشهاد بالانواع؛ إذ مجد الحقّ أعظم مجد و أقواه بدیهة، و لا مجد فیما یعرفه الناس أعظم من السلطنة. و إن أخذنا الملک بالکسر فبعد عموم متعلّق الملک یکون بمنزلة التفصیل من الاجمال الذی یدلّ علیه المجد، فیتّحدان فی الحقیقة و إن اختلفا فی اللحاظ.[3]

مجد الله یعنی بالاترین درجه مجد و ملک هم یعنی بالاترین درجه مجد و مجد و ملک الله یکی شد. و مجد هر گاه به خدا متعلق شود در اقوی مراتب است، پس دیگر اشکالی پیش نمی‌آید. ملک الله به کسر میم دال بر عمومیت است و بدون خصوصیت در نظر گرفتن متعلقات ملک است. پس ملک و مجد در کل به یک معنا برگشت می‌کند و ادامه بیانات هم در جلسه بعد خواهد آمد.


[1] مجد البیان فی تفسیر القرآن، اصفهانی، محمدحسین بن محمدباقر، مؤسسة البعثة. قسم الدراسات الإسلامیة، ۱۳۶۶ هجری شمسی، ۱۴۰۸ هجری قمری، جلد ۱، صفحه ۲۲۳.
[2] مجد البیان فی تفسیر القرآن، اصفهانی، محمدحسین بن محمدباقر، مؤسسة البعثة. قسم الدراسات الإسلامیة، ۱۳۶۶ هجری شمسی، ۱۴۰۸ هجری قمری، جلد ۱، صفحه ۲۲۵.
[3] مجد البیان فی تفسیر القرآن، اصفهانی، محمدحسین بن محمدباقر، مؤسسة البعثة. قسم الدراسات الإسلامیة، ۱۳۶۶ هجری شمسی، ۱۴۰۸ هجری قمری، جلد ۱، صفحه ۲۲۵.
logo