« فهرست دروس
درس تفسیر استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1403/11/25

بسم الله الرحمن الرحیم

تفسیر سوره توحید / بیان نکاتی پیرامون «بسم الله الرحمن الرحیم» / بررسی جزئیت بسم الله در سوره / دیدگاه آیت الله خویی

 

موضوع: تفسیر سوره توحید / بیان نکاتی پیرامون «بسم الله الرحمن الرحیم» / بررسی جزئیت بسم الله در سوره / دیدگاه آیت الله خویی

بررسی جزئیت بسم الله در سوره

در جلسه قبل، مطالبی از کتاب البیان فی تفسیر القرآن از مرحوم آیت الله خویی خوانده شد و به اینجا رسیدیم که ادله جزئیت بسم الله الرحمن الرحیم از قرآن چیست. در این زمینه به 3 حدیث از احادیث اهل بیت (علیهم السلام) و احادیثی از اهل سنت اشاره شد. 8 حدیث که علی الظاهر، نتوانستیم دلالتشان بر مدعا را کاملاً بپذیریم و این مطلب را اثبات نکرد.

در ادامه مرحوم آیت الله خویی روایات معارض را بیان می‌کنند. یکی از 3 حدیث اهل بیت (علیهم السلام)، روایت معاویه بن عمار بود که 1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا قُمْتُ لِلصَّلَاةِ أَقْرَأُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌ فِي فَاتِحَةِ الْقُرْآنِ- قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَإِذَا قَرَأْتُ فَاتِحَةَ الْقُرْآنِ أَقْرَأُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌ مَعَ السُّورَةِ قَالَ نَعَمْ.[1] که ما در اینجا پاسخ دادیم که اولاً بسم الله الرحمن الرحیم برای تمام سوره‌ها استفاده می‌شود و ممکن است نماز هم یک وجوب تکلیفی داشته باشد، اما اثبات جزئیت نمی‌شود.

روایات معارض

مرحوم آیت الله خویی می‌فرمایند 2 روایت وجود دارد که اثبات می‌کنند بسم الله الرحمن الرحیم جزء سوره نیست.

روایت اول: 1-إحداهما: رواية قتادة عن أنس بن مالك، قال: صلّيت مع رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله وسلّم وأبي بكر وعمر وعثمان فلم أسمع أحدا منهم يقرأ بسم اللّه الرحمن الرحيم‌.[2] پس معلوم می‌شود این آقا پشت سر آنها هم نماز خوانده است. من نشنیدم که اینها بسم الله الرحمن الرحیم گفته باشند.

قبل از پاسخ مرحوم آیت الله خویی چه چیزی به ذهن می‌آید؟ با اخفات. دیگر اینکه ممکن است گفته باشند، اما او نشنیده است.

روایت دوم: از صحیح مسلم کتاب الصلات حدیث 605 و مسند احمد: سند روایت هم، سنی است. ثانيتهما: ما رواه ابن عبد اللّه بن مغفل يزيد بن عبد اللّه، قال: «سمعني أبي وأنا أقول: بسم اللّه الرحمن الرحيم، فقال: أي بني!إياك قال: ولم أر أحدا من أصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله وسلّم كان أبغض اليه حدثا في الإسلام منه، فإني قد صليت مع رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ومع أبي بكر وعمر، ومع عثمان فلم أسمع أحدا منهم يقولها فلا تقلها، إذا أنت قرأت فقل: الحمد للّه رب العالمين»،[3] کاری مبغوض‌تر از این کار در اسلام ندیدم که شما (پسرم) انجام می‌دهی. فانی قد صلیت مع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و مع ابی بکر و عمر و عثمان (3 نفر غاصب خلافتی) فلم اسمع احداً منهم یقولها، من نشنیدم که بگویند. فلا تقلها، تو هم نگو. اذا انت قرأت فقل الحمدلله رب العالمین، بسم الله الرحمن الرحیم را ابتدای سوره فاتحه نگو.

اما پاسخ از روایت اول، مضافاً الی مخالفتش با روایات مأثوره از اهل بیت (علیهم السلام)، که روایات سه گانه‌ای بود که ایشان فرمودند، که در این روایات، راوی گفت اذا قرأت فاتحه القرآن اقرأ بسم الله الرحمن الرحیم مع السوره، حضرت (علیه السلام) فرمودند بله بخوان. انصافاً در اینجا با آن روایت در معارضه است. چون آن روایت می‌گوید بخوان، در حالیکه این روایت می‌گوید نخوان.

روایت دوم: - مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي عِمْرَانَ الْهَمْدَانِيِّ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع‌ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ ابْتَدَأَ بِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- فِي صَلَاتِهِ وَحْدَهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ فَلَمَّا صَارَ إِلَى غَيْرِ أُمِّ الْكِتَابِ مِنَ السُّورَةِ تَرَكَهَا فَقَالَ الْعَبَّاسِيُّ لَيْسَ بِذَلِكَ بَأْسٌ فَكَتَبَ بِخَطِّهِ يُعِيدُهَا مَرَّتَيْنِ عَلَى رَغْمِ أَنْفِهِ يَعْنِي الْعَبَّاسِيَ‌.[4] که اینجا معلوم می‌شود باید بسم الله الرحمن الرحیم را ابتدای سوره‌های قرآن هم بگوید. پس در ام الکتاب گفته باید بسم الله الرحمن الرحیم را ابتدای سوره مبارکه توحید هم بگوید و از این، استفاده می‌شود که هم ابتدای سوره مبارکه حمد و هم ابتدای سوره مبارکه توحید باید بسم الله الرحمن الرحیم را بگوید، در حالیکه روایت فوق از سنی‌ها می‌گوید اصلاً نشنیدم که آنها در نماز، بسم الله الرحمن الرحیم بگویند.

پس روایت اول سنی‌ها، اولاً مخالف با روایات مأثوره از اهل بیت (علیهم السلام) است و ثانیاً لایمکن الاعتماد بر آن از وجوهی.

وجه اول: با روایات متواتره، معناً که منقول از طریق اهل سنت است، معارضه دارد و اتفاقاً تعدادی از آن روایات از اسانید صحاح است. فكيف يمكن تصديق هذه الرواية؟[5] ما می‌بینیم که ابن عباس، ابی هریره و ام سلمه شهادت داده‌اند که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ابتدا بسم الله الرحمن الرحیم و بعد، سوره مبارکه حمد را می‌خواندند. ابن عمر می‌گفت اگر بسم الله الرحمن الرحیم خوانده نمی‌شود، چرا نوشته شود؟ وإن عليا عليه السّلام كان يقول: «من ترك قراءتها فقد نقص» وكان يقول: «هي تمام السبع المثاني» (این روایت را قبلاً خواندیم). پس، از روایاتی که سنی‌ها نقل کردند، استفاده می‌شود که اتفاقاً پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بسم الله الرحمن الرحیم را می‌خواندند و آن را از سوره مبارکه حمد حساب می‌کردند.

وجه دوم: مخالفت این روایت با آنچه بین مسلمانان مشتهر است، این است که بسم الله الرحمن الرحیم را در نماز قرائت می‌کنند، حتى أن معاوية تركها في صلاته في يوم من أيام خلافته، فقال له المسلمون: «أ سرقت أم نسيت؟»، آیا این را سرقت یا فراموش کردی؟ یعنی اینقدر خواندن بسم الله الرحمن الرحیم در صلات، قبل از سوره مبارکه حمد و قبل از سوره بعد از حمد مسلم بوده که وقتی معاویه آن را نخواند، مسلمانان و مردم (سنی‌ها) اینگونه به او گفتند.

با توجه به این نکته ایشان می‌فرمایند؛ پس چطور ممکن است بپذیریم که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و غاصبان خلافت، بسم الله الرحمن الرحیم را در نماز قرائت نکرده باشند؟ پس؛

اولاً این روایت، مخالف با روایات اهل بیت (علیهم السلام) بود.

ثانیاً مخالف با روایات متواتره معنوی با تعابیر سنی‌ها بود.

ثالثاً ایشان می‌فرمایند مخالفتها لما استفاض نقله عن انس نفسه، راوی روایت اول، انس بن مالک بود، که روایتی دارد که اتفاقاً مستفیضه هم هست و با توجه به این جهت می‌شود روایت موضوعه. ما فی ذلک من شک، شکی در موضوعه بودن روایت نیست.

روایت سوم: گفت من بسم الله الرحمن الرحیم را می‌خواندم، اما پدرم گفت این کار را نکن و بپرهیز و در حذر باش. چون من ندیدم که یکی از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این کار را کرده باشند. چون این کار در نزد آنها و در اسلام، ابغض حدثاً است. من با پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و 3 نفر غاصب خلافت نماز خواندم و نشنیدم که هیچ کدام از آنها بسم الله الرحمن الرحیم بگویند. تو هم وقتی شروع کردی، بگو الحمدلله رب العالمین.

مرحوم آیت الله خویی می‌فرمایند پاسخ از این روایت هم، با توجه به آن مطلب روشن شد که این روایت هم مخالف با روایات متواتره معنویه است. على أنها تضمنت ما يخالف ضرورة الإسلام، فإنه لا يشك أحد من المسلمين في استحباب التسمية قبل الحمد والسورة، ولو بقصد التيمن والتبرك، لا لأن البسملة جزء فكيف ينهى ابن مغفل عنها بدعوى أنها حدث في الإسلام؟![6] به علاوه چیزی را که مخالف با ضرورت اسلام است، در بر دارد. چون احدی از مسلمانان شک نمی‌کند که لااقل قبل از سوره مبارکه حمد و سوره بعد از آن، استحباب تسمیه است، ولو به قصد تبرک و تیمن، در حالیکه پدر، فرزندش را از این کار نهی می‌کند.

پس معلوم می‌شود علاوه بر اینکه وجوب نیست، استحباب هم نیست، چون نهی از امر مستحب، معنا ندارد. لا لان البسمله جزء، نه به اعتبار اینکه بسم الله الرحمن الرحیم، جزء باشد. یعنی در واقع نمی‌خواهد به قصد جزئیت بیاورد و اگر به قصد استحباب بیاورد، کسی با آن مخالفت نکرده است. چطور او می‌خواهد از این بسمله نهی کند. بدعوی انها حدث فی الاسلام، بدعت و حرف جدیدی در اسلام است. به علاوه، این 2 روایت، روایت سنی بوده و از نظر سندی قابل پذیرش نیست.

دلیل سوم: سیره مسلمانان

می‌فرمایند سیره مسلمانان در اوایل سوره‌ها غیر از سوره مبارکه توبه (برائت) بر قرائت بسم الله الرحمن الرحیم مستقر شده و متواتراً ثابت است که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بسم الله الرحمن الرحیم را می‌خواندند. لقد استقرت سيرة المسلمين على قراءة البسملة في أوائل السور غير سورة براءة، وثبت بالتواتر أن رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله وسلّم كان يقرؤها، ول ولم تكن من القرآن للزم‌ علی الرسول الاکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ان یصرح بذلک،[7] این دلیل خوبی است.

اگر قرار بود بسم الله الرحمن الرحیم از قرآن نباشد، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باید تصریح می‌فرمودند و حضرت (علیه السلام) قرائت می‌کردند و در مقام بیان هم بودند، پس جمیع ما یقرأ، قرآن بوده، هر چه ایشان می‌فرمودند و اگر بعضی از آنها قرآن نبود و بعد به این مطلب، تصریح نکرده باشند، اغراء به جهل از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده، که این هم قببیح است و اتفاقاً در اموری که مربوط به وحی الهی است، قبح اغراء به جهل، شدیدتر است.

اشکال: شاید پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نهی فرمودند؛ چه کسی خبر دارد؟ و لو صرح الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بذلک لنقل الینا بالتواتر مع انه لم ینقل حتی بالآحاد، حتی با یک خبر واحد هم، نهی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما نرسیده است. پس معلوم می‌شود بسم الله الرحمن الرحیم جزء سوره‌ها هست.

برداشت ما این است که اگر قرار بود بسم الله الرحمن الرحیم نباشد، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باید بیان می‌کردند (فرمایش مرحوم آیت الله خویی). یعنی می‌فرمودند که آیه یا سوره‌ای بر من نازل شد، بسم الله الرحمن الرحیم می‌گفتند و بعد سوره را می‌خواندند. در مقام بیان هم بودند که سوره‌ای بر من (پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)) نازل شده است. اگر قرار بود بسم الله الرحمن الرحیم جزء سوره نباشد، لااقل یک بار باید می‌فرمودند من (پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)) به اعتبار اینکه این سوره را می‌خوانم و ابتدای هر کار، بسم الله الرحمن الرحیم می‌گویم. یعنی به گونه‌ای بوده که نقل سوره می‌کردند و بسم الله الرحمن الرحیم را قبل از خواندن سوره می‌فرمودند. پس در اینکه بسم الله الرحمن الرحیم هم، جزء قرآن است، ظهور دارد.

دلیل چهارم: مصحف تابعین و صحابه

ایشان می‌فرمایند لاریب در اینکه مصحف تابعین و صحابه، قبل و بعد از جمع عثمان (عثمان قرآن‌ها را جمع آوری کرد و 7 قرآن نوشت و به 7 جا فرستاد و قرار گذاشت بعد از آن، این 7 قرآن ملاک باشد)، مشتمل بر بسم الله الرحمن الرحیم بوده و اگر قرار بود از قرآن نباشد، در مصحف آن را اثبات نمی‌کردند و نمی‌نوشتند. چون قرار بوده آنچه که قرآن است، بنویسند. اگر نبود، نمی‌نوشتند.

به تعبیر ما بالای صفحه، یک بسم الله الرحمن الرحیم به عنوان شروع قرآن می‌نوشتند و بعد تمام سوره‌ها را بدون بسم الله الرحمن الرحیم می‌نوشتند.

فان الصحابة منعت أن يدرج في المصحف ما ليس من القرآن، حتى أن بعض المتقدمين منعوا عن تنقيط المصحف وتشكيله. فإثبات البسملة في مصاحفهم شهادة منهم بأنها من القرآن كسائر الآيات المتكررة فيه،[8] این‌ها مانع این بودند که چیزی که از قرآن نیست، در مصحف نوشته شود و بعضی از متقدمین حتی می‌گفتند به آن، نقطه و شکل داده نشود. فاثبات البسمله در مصاحفشان شهادتی است از آنها، به اینکه بسم الله الرحمن الرحیم از قرآن است، مثل سایر آیات متکرره (آیاتی که تکرار می‌شده مثل فبای آلاء ربکما تکذبان (سوره مبارکه الرحمن))، این تکرار را هم می‌نوشتند و این، نشان دهنده این است که تکرار آن آیه هم، از قرآن است و بسم الله الرحمن الرحیم را هم همینطور. اما سؤال اینجاست که چه کسی آن قرآن‌ها را دیده است؟

تا اینجا مجبور هستیم به تواتر در نقل برگردیم، یعنی استصحاب قهقرایی کرده و بگوییم در مصحف‌هایی که فعلاً در اختیار است، بسم الله الرحمن الرحیم است و عثمان این مصحف‌ها را جمع آوری کرد و یک مصحف واحد قرار داد و در آن مصحف، بسم الله الرحمن الرحیم بود، پس معلوم می‌شود صحابه و تابعین، بسم الله الرحمن الرحیم را از خودشان در آغاز سوره‌ها نیاوردند، چون قرار بر این بوده که آنچه می‌آید و می‌نویسند، قرآن باشد.

در نتیجه احتمال اینکه اثبات این بسم الله الرحمن الرحیم در آن مصحف‌ها از باب فصل بین سوره‌ها باشد، باطل می‌شود. چون قرار بر این بوده که غیر از قرآن، چیزی نقل نشود. اگر قرار بود نقل شود، یک علامت می‌گذاشتند، چرا با بسم الله الرحمن الرحیم این کار را بکنند؟ چون فرض این است که قرار بوده آنچه به عنوان قرآن است، بیاورند. و يبطل هذه الدعوى أيضا إثبات البسملة في سورة الفاتحة، وعدم إثباتها في أول سورة براءة،[9] و این ادعا (به خاطر فصل بین سوره‌ها باشد، ابطال می‌کند) و به فصل نیاز ندارد، چون ابتدای قرآن است و در این صورت، نیازمند فصل نیست، در حالیکه ابتدای سوره مبارکه حمد هم آمده و اگر قرار بود، فصل باشد، باید ابتدای سوره مبارکه توبه (برائت) هم می‌آمد، در حالیکه نیامده است.

پس اگر قرار بود بسم الله الرحمن الرحیم جزء قرآن نباشد و فقط به خاطر فصل باشد، هم لازم نبود ابتدای سوره فاتحه بیاید و هم لازم بود ابتدای سوره مبارکه توبه (برائت) بیاید. در حالیکه برعکس است و ابتدای سوره فاتحه آمده و ابتدای سوره مبارکه توبه (برائت) نیامده است. پس معلوم می‌شود که بسم الله الرحمن الرحیم به عنوان فاصله نیست. ولوكانت للفصل بين السور، لأثبتت في الثانية، ولم تثبت في الاولى. وذلك يدلنا قطعا على أن البسملة آية منزلة في الفاتحة دون سورة براءة،[10] پس بسم الله الرحمن الرحیم، آیه‌ای است که در ابتدای سوره فاتحه نازل شده است.

مرحوم آیت الله خویی، تا اینجا 4 دلیل بر اینکه بسم الله الرحمن الرحیم جزء سوره فاتحه و سایر سوره‌های قرآن است، اقامه کردند. انصافاً من حیث المجموع اگر لحاظ کنیم و اگر هر دلیلشان به تنهایی هم نتواند این مطلب را اثبات کند، لااقل می‌شود از باب تراکم ظنون اثبات کرد که بسم الله الرحمن الرحیم جزء سوره‌ها بوده است.

ادله نفی جزئیت بسمله در سور

در نقطه مقابل، ایشان چند دلیل برای کسانی که بسم الله الرحمن الرحیم را جزء سوره نمی‌دانند، اقامه می‌کنند.

دلیل اول: این است که قرآن باید به تواتر به ما رسیده و ثابت شده باشد. پس اگر در آن نزاعی وجود دارد، معلوم می‌شود که از قرآن نیست و بسم الله الرحمن الرحیم هم، از جمله چیزهایی است که در آن نزاع واقع شده، پس با تواتر به ما نرسیده است. چون اگر با تواتر می‌رسید، نزاعی نبود، پس نزاع هست و با تواتر نرسیده، پس قرآن نیست.

مرحوم آیت الله خویی می‌فرمایند و الجواب: اولاً چه کسی می‌گوید بسم الله الرحمن الرحیم، متواتراً نقل نشده است؟ اتفاقاً از اهل بیت (علیهم السلام) متواتراً نقل شده، که بسم الله الرحمن الرحیم از قرآن است. آیا متواتراً نقل شده بود که بسم الله الرحمن الرحیم جزء قرآن است؟ چون ایشان بیشتر از 3 روایت بیان نکردند. ایشان درباره احادیث اهل بیت (علیهم السلام) فرمودند روایات صحیحه مأثوره از اهل بیت (علیهم السلام)، که کلاً 3 روایت را نقل کردند؛ آیا با این 3 روایت، تواتر اثبات می‌شود؟ خیر.

جالب این است که ایشان وقتی می‌خواستند درباره این احادیث بحث کنند، فرمودند وقتی آن روایات را نقل کردند، خودشان هم ادعای تواتر نکردند، اما در اینجا دوباره ادعای تواتر فرمودند. اینکه بسم الله الرحمن الرحیم از قرآن باشد، مما تواتر عن اهل البیت (علیهم السلام) و اگر تواتر بود، فرقی بین تواتر از اهل بیت (علیهم السلام) و تواتر از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست.

پاسخ دوم: ثانيا: إن ذهاب شرذمة إلى عدم كون البسملة من القرآن لشبهة لا يضرّ بالتواتر، مع شهادة جمع كثير من الصحابة بكونها من القرآن، ودلالة الروايات المتواترة عليه معنى،[11] اینکه گروه اندکی قائل شوند که بسم الله الرحمن الرحیم از قرآن نیست، شبهه‌ای است که در مقابل تواتر یارای مقاومت ندارد و اتفاقاً بسیاری از صحابه شهادت داده‌اند که بسم الله الرحمن الرحیم از قرآن هست و روایات متواتره معنویه هم، به همین مطلب اشاره داشت و قبلاً هم ایشان فرمودند با روایات متواتره معنویه المنقوله عن طرق اهل السنه معارضه می‌کند، که اگر از طریق اهل سنت هم، تواتر معنوی داشته باشیم، برای ما کافی است.

آیا تواتر معنوی، حجت است؟ بله. اگر تواتر از روایات امامیه حاصل شود، یقیناً حجت بوده و اگر از روایات سنی‌ها حاصل شود، باز هم حجت است. علی الظاهر مرحوم آیت الله خویی در روایات اهل بیت (علیهم السلام) و روایات سنی‌ها به تواتر رسیدند، اما همه روایات را در اینجا نقل نکردند و باید در موضع خاص خودش روایات را زیر و رو و بررسی کرد و شاید اگر ما هم به مظانش مراجعه کرده و روایات را یکی یکی نگاه کنیم، چه در روایات اهل بیت (علیهم السلام) و چه در روایات سنی‌ها به تواتر معنوی که ایشان فرمودند، برسیم. لذا ما عهده را بر مدعی (مرحوم آیت الله خویی) می‌گذاریم.

پاسخ سوم: ایشان می‌فرمایند باز به نحو متواتر به ما رسیده که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بسم الله الرحمن الرحیم را در هنگام قرائت سوره‌های قرآن می‌خواندند. حضرت (علیه السلام) در مقام بیان هم بودند و این، تکرار دلیل قبلی است و بیان نمی‌فرمودند که بسم الله الرحمن الرحیم از قرآن نیست و ایشان چنین بیانی نداشتند.

پس ما به نحو قطع به این نکته می‌رسیم که بسم الله الرحمن الرحیم از قرآن است. و هذا يدل دلالة قطعية على أن البسملة من القرآن نعم لا يثبت بهذا أنها جزء من السورة. ويكفي لإثباته ما تقدم من الروايات، فضلا عما سواها من الأخبار الكثيرة المروية من الطريقين. والجزئية تثبت بخبر الواحد الصحيح، ولا دليل على لزوم التواتر فيها أيضا،[12] جزء سوره اثبات نمی‌شود. فرق اینکه جزء قرآن است و جزء سوره اثبات نمی‌شود، چیست؟ یعنی چرا جزء قرآن بودن ثابت شود، اما جزء سوره بودن ثابت نشود؟ اگر جزء قرآن باشد، یعنی جزء چه چیزی است؟ یعنی اگر بسم الله الرحمن الرحیم جزء قرآن باشد، چرا جزء سوره نباشد؟ انصافاً پذیرش اینکه در اینجا بگوییم بسم الله الرحمن الرحیم جزء قرآن هست اما جزء سوره نیست، برای ما سخت است.

ایشان می‌فرمایند اینکه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هر زمان می‌خواستند سوره‌ای را بخوانند، و در مقام بیان هم بودند، بسم الله الرحمن الرحیم را می‌فرمودند و نمی‌فرمودند از قرآن نیست، پس معلوم می‌شود که بسم الله الرحمن الرحیم از قرآن است، اما ثابت نمی‌کند که جزء سوره هم هست. یعنی در قرآن، بسم الله‌هایی آمده که جزء سوره هم نیست. تفصیل بین این دو سخت است که بگوییم و هذا یدل دلاله قطعیه علیان البسمله من القرآن و بعد استدراک کنیم و بگوییم و یکفی لاثبات اینکه جزء باشد، ما تقدم من الروایات فضلاً عما سواها که بیان از اخبار کثیره مرویه از طرفین باشد. در حالیکه جزئیت، حتی با خبر واحد صحیح هم ثابت می‌شود و دلیلی بر لزوم تواتر در جزئیت نیست. اصل اینکه قرآن باید با تواتر به ما برسد، معلوم است. اما ایشان می‌خواهند بگویند اثبات جزئیت با اثبات اصل قرآن، 2 چیز است؛ اثبات اصل قرآن باید با تواتر به ما برسد، اما اثبات جزئیت، امری است که نیازمند تواتر نیست.


logo