1403/09/29
بسم الله الرحمن الرحیم
متعلق باء جارّه / بیان نکاتی پیرامون بسم الله الرحمن الرحیم / تفسیر سوره توحید / تفسیر معارفی قرآن کریم
موضوع: تفسیر سوره توحید / بیان نکاتی پیرامون «بسم الله الرحمن الرحیم» / بررسی متعلق باء
کلام در جمله شریفه بسم الله الرحمن الرحیم است. بسم الله، جار و مجرور است. متعلق جار و مجرور چیست؟ در این زمینه، کلماتی از مرحوم آقا سید مصطفی خمینی بیان شد. آیت الله وحید میفرمایند در این زمینه، بحث از مقام ثبوت با مقام اثبات متفاوت است.
از نظر ثبوتی، تقدیر استعانت، قرائت، ابتدا و امثالهم اشکالی ندارد. ایشان میفرمایند مرحوم آیت الله خویی در البیان اشکالی دارند که در مقام اثبات، در مورد آن بحث میکنیم و بعد وارد مقام اثبات شده و میفرمایند قول اول (قول عدهای از مفسرین) این است که متعلق باء، اِقرَأ یا اَقرَأ باشد و در این زمینه اشکالهایی بیان کردند و گفتند اشکال اول قابل دفع نیست و به اشکال دوم و سوم هم اشاره و نقد و بررسی خود را بیان کردند.
وجه دوم: ایشان میفرمایند مقدر، استعین باشد و اشکال بر استعین را هم بیان کردند و گفتند استعین از خلق میسر است نه از خالق و به فرمایش مرحوم آیت الله خویی اشاره کردند، که استعین، حتی از خلق، معقول نیست و گفتند مرحوم آیت الله خویی دلیلی آوردند، اما این دلیل را قبول نداریم و در عین حال، اشکال به تقدیر استعین (همان اشکال تقدیر اِقرَأ یا اَقرَأ) داریم.
سومین قول این است که مقدر، ابدء باشد، یعنی ابدء بسم الله و در این قول، ثبوتاً مناقشهای نیست. از جهت اثبات هم، اگر کلام خدای متعال یا کلام خلق باشد، درست است. یعنی جمله ابدء بسم الله، هم نسبت به خدای متعال، معقول است و هم بالنسبه با خلق. لذا این وجه، ثبوتاً صحیح بوده و اثباتاً هم مؤید و مؤکد دارد، که روایت است.
59 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرُ الْأَسْتَرْآبَادِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَيَّارٍ عَنْ أَبَوَيْهِمَا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ الرِّضَا عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع)قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ قَسَمْتُ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ بَيْنِي وَ بَيْنَ عَبْدِي فَنِصْفُهَا لِي وَ نِصْفُهَا لِعَبْدِي وَ لِعَبْدِي مَا سَأَلَ إِذَا قَالَ الْعَبْدُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ بَدَأَ عَبْدِي بِاسْمِي وَ حَقٌّ عَلَيَّ أَنْ أُتَمِّمَ لَهُ أُمُورَهُ وَ أُبَارِكَ لَهُ فِي أَحْوَالِهِ فَإِذَا قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ حَمِدَنِي عَبْدِي وَ عَلِمَ أَنَّ النِّعَمَ الَّتِي لَهُ مِنْ عِنْدِي وَ أَنَّ الْبَلَايَا الَّتِي دَفَعْتُ عَنْهُ فَبِطَوْلِي أُشْهِدُكُمْ أَنِّي أُضِيفُ لَهُ إِلَى نِعَمِ الدُّنْيَا نِعَمَ الْآخِرَةِ وَ أَدْفَعُ عَنْهُ بَلَايَا الْآخِرَةِ كَمَا دَفَعْتُ عَنْهُ بَلَايَا الدُّنْيَا فَإِذَا قَالَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ شَهِدَ لِي عَبْدِي أَنِّي الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ أُشْهِدُكُمْ لَأُوَفِّرَنَّ مِنْ رَحْمَتِي حَظَّهُ وَ لَأُجْزِلَنَّ مِنْ عَطَائِي نَصِيبَهُ فَإِذَا قَالَ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ أُشْهِدُكُمْ كَمَا اعْتَرَفَ أَنِّي أَنَا مَالِكُ يَوْمِ الدِّينِ لَأُسَهِّلَنَّ يَوْمَ الْحِسَابِ حِسَابَهُ وَ لَأَتَجَاوَزَنَّ عَنْ سَيِّئَاتِهِ فَإِذَا قَالَ إِيَّاكَ نَعْبُدُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَدَقَ عَبْدِي إِيَّايَ يَعْبُدُ أُشْهِدُكُمْ لَأُثِيبَنَّهُ عَلَى عِبَادَتِهِ ثَوَاباً يَغْبِطُهُ كُلُّ مَنْ خَالَفَهُ فِي عِبَادَتِهِ لِي فَإِذَا قَالَ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِيَ اسْتَعَانَ عَبْدِي وَ الْتَجَأَ إِلَيَّ أُشْهِدُكُمْ لَأُعِينَنَّهُ عَلَى أَمْرِهِ وَ لَأُغِيثَنَّهُ فِي شَدَائِدِهِ وَ لَآخُذَنَّ بِيَدِهِ يَوْمَ نَوَائِبِهِ فَإِذَا قَالَ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ إِلَى آخِرِ السُّورَةِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هَذَا لِعَبْدِي وَ لِعَبْدِي مَا سَأَلَ فَقَدِ اسْتَجَبْتُ لِعَبْدِي وَ أَعْطَيْتُهُ مَا أَمَّلَ وَ آمَنْتُهُ مِمَّا مِنْهُ وَجِلَ قَالَ وَ قِيلَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع)يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنَا عَنْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ أَ هِيَ مِنْ فَاتِحَةِ الْكِتَابِ فَقَالَ نَعَمْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)يَقْرَؤُهَا وَ يَعُدُّهَا آيَةً مِنْهَا وَ يَقُولُ فَاتِحَةُ الْكِتَابِ هِيَ السَّبْعُ الْمَثَانِي.[1]
آیت الله وحید روایتی را نقل کرده و میفرمایند مرحوم شیخ صدوق، هم در امالی و هم در عیون آن را نقل کرده و میگویند محل استشهاد جایی است که خدای متعال میفرماید نصف سوره حمد برای من و نصف سوره حمد برای عبد من است. همان جمله معروف وقتی عبد میگوید بسم الله الرحمن الرحیم، قال الله عز و جل بدأ عبدی باسمی، ابتدا توسط عبد بوده. شاهد این است که در اینجا ماده ابتدا بیان شده. ماده ابتدا، وقتی عبد میگوید، بدأ نیست، بلکه اَبدَأ هست.
روایت دوم: كل أمر ذي بال لم يذكر بسم الله فيه فهو أبتر،[2] هر کار ارزشمندی که کسانی که بسم الله میگویند، یبدأ ببسم الله و وقتی خودش از زبان خودش میگوید، طبعاً میشود ابدأ به اسم الله. پس به تعبیر ایشان، جملهای که مقدر خواهد شد، قهراً ابدأ یا ابتدأ (ماده بدء) میباشد.
ایشان میفرمایند 3 قول شد و به نظر ما بین این اقوال، اقوا و اقرب، قول سوم است. 3 قول از نظر ترتیبی عبارتند از:
1- اِقرَأ یا اَقرَأ
2- استعین
3- اَبدَأ یا اَبتدِأ
ایشان مجدداً متعلق (اِقرَأ یا اَقرَأ) را بیان کرده و میفرمایند متعلق باء، اِقرَأ بوده و دلیل این مدعا، سوره مبارکه علق است. که در این سوره، کلمه اِقرَأ آمده و منظور قرائت است و امتصال هم این است که در همه سورههای قرآن کریم، قرائت به اسم رب باشد. چون فرموده اقرأ بسم ربک، پس من (عبد) هم میگویم اَقرَأ بسم الرب. یعنی امتثال اِقرَأ به اَقرأ میباشد. اِقرَأ بسم ربک یعنی اَقرَأ بسم ربی. بسم الله و بسم الرب یکی است و در بسم الله هم میگوییم اِقرَأ بسم بسم الله، که عبد در مقام امتثال، یقرأ بسم الله و خودش اَقرَأ بسم الله شود، پس متعلق شد اِقرَأ.
آیت الله وحید میفرمایند این قول، مناقشه دارد؛ اولاً حقیقت قرائت چیست؟ قرائت نقل و حکایت است و محکی حکایت، همیشه لفظی است با معنایی. قرائت یعنی نقل و حکایت میکنم، که یک محکی و لفظ با معنا میخواهد. مثلاً وقتی میگویند فلان شعر را قرائت کن، مقروء همان کلامیست که آن شخص به کار برده و صادر میکند. مقروء، معنا نیست، بلکه لفظی است که همراه خود معنا دارد و لفظ مشتمل بر معناست.
اشکال اول که ایشان بیان میکنند، این است که میفرمایند هر سورهای که به اسم الله الرحمن الرحیم قرائت شود، باید همین تقدیر را در آن داشته باشیم، یعنی بگوییم به اسم الله الرحمن الرحیم، که یکی از این سورهها، سوره مبارکه علق است. شکی نیست که اِقرَأ در این سوره، امر بوده و موضوع و مکلف به این امر، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میباشند، که خدای متعال میفرماید اقرأ بسم ربک و امر هم از مقوله انشاء است و اگر اقرأ متعلق به بسم الله باشد، معنایش این است که اِقرَأ اِقرَأ را. معنایش این است که به قرائت اِقرَأ امر میشود که در این صورت، اِقرَأ از امر و انشاء خارج میشود. کار ما (بندگان) قرائت سوره مبارکه علق است، اما کار پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرائت اِقرَأ نیست.
اشکال دوم این است که اگر متعلق باء را اِقرَأ بگیریم، از 2 حال خارج نیست:
1- این امر، که به قرائت تعلق گرفته، شامل بسم الله میشود یا نمیشود؟ اِقرَأ بسم الله، یعنی بسم الله را هم اِقرَأ یا خیر؟ یا بسم الله الرحمن الرحیم، اِقرَأ؟ آیا بسم الله هم در دل اِقرَأ هست یا نیست؟ آیا شامل بسم الله میشود یا خیر؟ شکی نیست که قرائت، متعلق میخواهد. اِقرَأ ای شیء اَقرَأ، شما که میفرمایید اِقرَأ، چه چیزی را قرائت کنم؟ گفته میشود مثلاً قرآن کریم، شعر یا امثالهم را به وسیله و با استعانت از اسم الله قرائت کن. پس لازمهاش این است که بسم الله جزء آنچه که باید قرائت شود، نیست و اِقرَأ، بالضروره، متعلق میخواهد. اسم، وسیله قرائت است. به وسیله اسم الله قرائت کن. اگر بسم الله را بگیرد، اتحاد متعلِق و متعلَق لازم میآید. ممکن نیست اِقرَأ به بسم الله تعلق بگیرد، مگر با تقدیر فعل دیگری، پس اگر شامل بسمله هم شود، محذورش این است.
2- اگر شامل بسمله نشود، یعنی قرائت کن و شامل بسم الله نشود، چنانکه مقتضای قاعده این است. وقتی گفته میشود اِقرَأ، قهراً متعلق اِقرَأ، امریست از امور (امر به معنای فرمان نیست، بلکه شیء من الاشیاء است) مثلاً اگر گفته شود به اسم خدای متعال، کتاب مکاسب را قرائت کن، متعلق چیست؟ کتاب مکاسب است. ایشان متعلق را مفعول میگیرند. بسم الله دیگر متعلق این اِقرَأ نمیشود، که در این صورت، شبههای نیست که بر مسلک حق، بسم الله الرحمن الرحیم، آیت من آیات القرآن کریم و نصوص وارده، که از ضروریات مذهب است، این است که آیه، بسم الله است، بلکه الحمد لله رب العالمین یا قل هو الله احد و امثالهم را قرائت کن. در این صورت، اگر بسم الله الرحمن الرحیم داخل متعلق اِقرَأ نباشد، امری که تعلق به قرائت گرفته، شامل بسم الله نیست، که در این صورت اشکالش این است که بسم الله الرحمن الرحیم از قرآن کریم نیست. اگر بسم الله الرحمن الرحیم، مقرو به اِقرَأ نباشد، پس خدای متعال میفرماید اِقرَأ از قل هو الله. پس من (عبد) هم میگویم قل هو الله احد و دیگر بسم الله الرحمن الرحیم نمیگویم و اگر هم بگویم، به عنوان قرآنیت نمیگویم، بلکه به عنوان اینکه از الله و الرحمن و الرحیم برای شروع خواندن قرآن کریم استعانت میجویم، که مثلاً قل هو الله احد باشد، میگویم.
ایشان میفرمایند روایات بسیار، هم معتبر و هم غیر معتبر داریم که بسم الله الرحمن الرحیم در آیهای از آیات قرآن کریم هست. 3 نوع تعبیر در روایات داریم:
تعبیر اول: بسم الله الرحمن الرحیم آیت من کتاب الله آمده.
تعبیر دوم: اکرم آیت فی کتاب الله آمده.
تعبیر سوم: اعظم آیت فی کتاب الله آمده.
بعد میفرمایند قهراً تعلق در اِقرَأ بسم الله الرحمن الرحیم به خود بسم الله ممکن نشد و لازمهاش خروج این جمله و این آیه است، در حالیکه بالضروره آیه بسم الله الرحمن الرحیم از قرآن کریم است. نتیجه این دلیل این است که تقدیر اِقرَأ یا اَقرَأ در این آیه ممکن بوده و حق، تقدیر کلمه ابتدا است. پس تا اینجا اِقرَأ را کنار گذاشته و گفتند ابتدا را در تقدیر بگیریم.
آیت الله وحید میفرمایند قول دیگر بین مفسرین، استعین بسم الله الرحمن الرحیم است. آیا این قول درست است یا خیر؟ بعضی از بزرگان مفسرین میگویند متعلق نمیتواند استعین باشد، چون مخالف با حصری است که در ایاک نستعین است. زیرا تو (خدای متعال) و اسمت با هم دو تا هستند. آنجا نستعین و ایاک، اما اینجا استعین و بسم الله است و آن استعانتی که منحصر در ایاک بود، با استعین بسم الله الرحمن الرحیم ناسازگار است.
بعضی از اعاظم مفسرین میگویند چون بالضروره اسم غیر از مسما هست، نتیجه آنچه در سوره حمد به عنوان تقدیم ایاک بر نستعین آمده، این است که استعانت منحصر به خدای متعال است و چون مخاطب در ایاک، هم در عبادت و هم در استعانت، ذات قدوس حمد است، استعانت به اسم، قهراً با حصر در آیه منافات پیدا میکند. تکرار این سخن، که استعانت باید به الله باشد. ایاک نستعین، در حالیکه استعین بسم الله، که این دو با هم قابل جمع نیستند.
ایشان پاسخ نقضی داده و میفرمایند ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾[3] را چگونه پاسخ میدهید؟ قرآن کریم استعانه به صبر و صلات را به کار برده، در عین اینکه به ایاک نستعین هم توجه داشته، هر پاسخی که شما در استعینوا بالصبر و الصلات بدهید، ما همان پاسخ را در استعین بسم الله الرحمن الرحیم میدهیم.
پاسخ حلی: ایشان میفرمایند حل مسئله این است که اگر استعانت به اسم در قبال خدای متعال موضوعیت داشته باشد، با حصر منافیست، اما اگر طریقیت داشته باشد، قهراً استعانت به اسم میشود استعانت به خدای متعال، یعنی اگر اسم به مسمی طریق باشد و استعانت را خدای متعال بگیریم. طریقیت دارد یعنی اسم الله خود الله است. چون ایشان در ادامه میفرمایند استعانت به زید و عمر نیست، بلکه استعانت بسم الله الرحمن الرحیم است. یعنی استعانت به کسی نیست، بلکه استعانت به خدای متعال است. 2 احتمال در عبارت ایشان است:
احتمال اول: استعانت به اسم الله، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) باشد، استعانت به خدای متعال است. چون امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در رفع حوائج موضوعیت ندارند و قدرت و قوت خود را از خدای متعال میگیرند، پس در واقع به خدای متعال استعانت میجوییم.
احتمال دوم: استعانت به اسم الله میگیریم و اسم الله، طریق برای الله است، پس در واقع استعانت به الله میجوییم. در ایاک نستعین هم استعانت منحصر در ایاک (الله) میکنیم.
ایشان میفرمایند از نظر ثبوتی، بلا اشکال مانع مرتفع است.