« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1404/03/10

بسم الله الرحمن الرحیم

مباحث الفاظ / اوامر / واجب تعبدی و توصّلی / تعریف واجب تعبدی و توصّلی / تعریف و تقسیم آن‌ها / دیدگاه شهید صدر

 

موضوع: مباحث الفاظ / اوامر / واجب تعبدی و توصّلی / تعریف واجب تعبدی و توصّلی / تعریف و تقسیم آن‌ها / دیدگاه شهید صدر

کلام در تعبدی و توصلی بود و تعاریفی در کلام امام خمینی و آیت الله خوئی بیان شد و تمام شد.

در ادامه همین تقسیم آیت الله خویی را شهید صدر در بحوث ج 2 ص 63 بیان می‌کنند.

ایشان برای واجب تعبدی و توصلی چهار قسم بیان می‌کنند.

مفاد امر واجب تعبدی است و یا توصلی؟

معنای تعبدی و توصلی چیست؟

توصلیت بر چهار معنا اطلاق می‌شود و در مقابل هر معنایی یک معنای تعبدی است.

توصلی اول: عملی که و لو به فعل غیر ساقط می‌شود و مثل تطهیر ثوب و تعبدی یعنی آنچه به فعل مباشری انسان ساقط می‌شود مثل نماز در زمان حیات

توصلی دوم: و لو اضطراراً کاری را انجام دهد واجب ساقط می‌شود و تعبدی یعنی آنچه حتماً باید از روی اراده و اختیار باشد که قصد ماهیت معامله باشد از روی طیب نفس.

توصلی سوم: آنچه در ضمن فرد محرم اتیان شود واجب ساقط می‌شود مثل شستن ظرف با آب غصبی و تعبدی یعنی آنچه در ضمن فرد محرم حاصل نمی‌شود و وجوب ساقط نمی‌شود مثل لباس نماز گزار.

توصلی چهارم: توصلی که قصد قربت شرط نیست و تعبدی یعنی آنچه قصد قربت شرط است.

و این معنای چهارم مشهور و معروف است.

نسبت‌ها هم بین این‌ها عمدتاً من وجه می‌شد.

شک می‌کنیم آیا واجب به فعل غیر ساقط می‌شود؟

آیا واجب با حصه غیر اختیاری ساقط می‌شود؟

آیا واجب با حصه محرمه ساقط می‌شود؟

آیا واجب قصد قربت لازم است یا خیر؟

این چهار سؤال و در چهار مسأله باید در تعبدی و توصلی بحث کنیم و در هر مسأله مقتضای اصل لفظی و عملی سنجیده شود و 8 جهت بحث وجود دارد.

محقق نائینی هم معانی تعبدی و توصلی را اول بیان می‌کنند و سپس اصل کلی تأسیس می‌کنند و در صور مختلف تطبیق می‌کنند: اصالة التعبدیه را ایشان اصل قرار می‌دهند در سه معنای اصلی، یعنی فعل مباشری و اختیاری و با حصه سائغ و مباح باشد.

بله اگر دلیل داشتیم که یکی از قیود سه گانه معتبر نیست تابع آن دلیل هستیم. مثل شستن ظرف نجس.

ولی تحریر اصل نسبت به این قیود مختلف است و اصل واحدی نیست و ما باید نسبت به هر قیدی اصلش را بررسی کنیم و اصل لفظی و عملی هم کدام سنجیده شود.

پس بحث ما سه معنای اول تعبدی و توصلی است و مقتضای اصل لفظی و عملی را می‌سنجیم.

توصلی به معنای اول: اعتبار مباشرت و عدم اعتبار مباشرت

باید نوه تعلق تکلیف را بررسی کنیم و هرجا استنابه جایز باشد تبرع هم جایز است و بالعکس.

آیا در مواردی که استنابه جایز است تکلیف با استنابه ساقط است و یا با فعل نائب؟ با فعل نائب ساقط می‌شود نه به نفس استنابه. حال این تکلیف چگونه تعلق گرفته است؟

در ما نحن فیه از حیث ماده تکلیف معین شده است و تعیینی است، مثلاً اغسل ثوبک و ماده که غسل است متوجه مکلف شده است بخلاف عتق که در خصال کفاره است و تخییری است اما به نسبت به صدور فاعل تعیینی ندارد و مباشرت مأمور شرط نیست.

از حیث ماده وجوب تعیینی است و در واجب کفایی وجوب متوجه همه مکلفین است و با انجام من به الکفایة از دیگران ساقط می‌شود ولی در ما نحن فیه وجوب به یک نفر تعلق گرفته است و دیگری از طرف او تبرعا و یا نائبا انجام می‌دهد.

 

logo