1404/02/06
بسم الله الرحمن الرحیم
مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / نقد نظریه فلاسفه در ضرورت علّی دیدگاه محقق خویی
موضوع: مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / نقد نظریه فلاسفه در ضرورت علّی دیدگاه محقق خویی
کلام ما در نکاتی بود که صاحب منتقی در بحث طلب و اراده بیان کردند. امروز به این نکته میرسیم که طلب و اراده مفهوما دو شیء هستند و برخی گفتهاند که تغایر بین این دو عموم و خصوص مطلق است و طلب خصوص اراده از غیر است اما اراده اعم از نفس و غیر است.
اراده مطلق الشوق است؛ چه فعل نفس و چه فعل غیر. این قیل صحیح نیست؛ چون گاهی اراده متعلق به غیر نیست، ولی طلب صادق است. مثل طلب دنیا و طلب علم؛ پس طلب فقط اراده غیر نیست و از نظر صناعت منطقی بین این دو تساوی بر قرار است.
انصاف این است که اراده بر صفت نفسانی اطلاق میشود چه نسبت به خود و چه نسبت به دیگری؛ اما طلب بر تصدی حصول مراد اطلاق میشود و عهده داری را طلب میگویند. لذا اگر کسی متصدی طلب ضاله بشود، وقتی طلب گفته میشود که متصدی گشتن در پی گمشده بشود و اراده نفسانی صرف را طلب نمیگویند.
طلب ابراز شوق بوسیله تصدی تحصیل مشتاق الیه است. حال گاهی خود در این مقام اقدام میکند و گاهی از غیر مطالبه میکند و طلب ناظر به تصدی و عهده داری تحصیل مراد است. پس اختلاف مفهومی طلب و اراده مشخص شد؛ مفهوم اراده عین مفهوم طلب نیست بر خلاف کلام محقق خراسانی.
محقق نائینی فرمودند: طلب در تکوینیات همان اختیار است. این کلام هم تسامح دارد، چون تصدی اختیار نیست و ناشی از اختیار است و اول اختیار و سپس طلب میکند.
بنده عرض میکنم سخن ایشان سخن جدیدی نیست و ادعای وحدت طلب و اراده مرحوم آخوند مرادشان این نیست که طلب حقیقی و اراده انشائی با هم سنجیده شوند بلکه به منصرف الیهما این دو هم توجه دادهاند.
جایی که از دیگری بخواهند انشاء است و اراده و طلب انشائی است. لذا نه اینکه منتقی طلب را انشائی و اراده را حقیقی معنا کردهاند قائل به دوئیت شدهاند ولی محقق آخوند طلب و اراده انشائی و طلب و اراده حقیقی را سنجیدند و قائل به وحدت این دو شدهاند.
سخن آیت الله خویی در مسأله
مشهور بین فلاسفه این است که تمام افعال اختیاریه مسبوق به اراده است. اراده اگر به مرحله تام خود برسد، علت تامه معلول خود است. پس همیشه قبل از فعل اختیاری اراده است و وقتی اراده تام شد علت تامه فعل اختیاری است. محقق اصفهانی و مرحوم آخوند هم این نظر را پذیرفتند.
وقتی اراده آمد وجوب صدور فعل خواهد آمد و این همان قاعده ضرورت علی و الشیء است.
فلاسفه میگویند اراده که آمد اختیار هم بعدش است و اراده علت تامه فعل اختیاری است در حالی که وجدان مخالف این سخن است ممکن است اراده باشد ولی فعل اختیاری بعد از آن نیاید. اراده مقدماتی دارد، و مقدمات آن غیر اختیاری هستند و قهرا در آنی در افق نفس شکل میگیرد. مثل تصور فالوده خوردن در هوای بسیار گرم.
بله گاهی انسان خودش شوق اکید را ایجاد میکند و خودش چیزی را تصور میکند مثلاً انسان عزب به زندگانی متاهلی فکر میکند و شوق به ازدواج پیدا میکند و آن را انجام میدهد. اما شوقی که محرک است آیا اختیاری است و یا غیر اختیاری. اگر شوق اکید اختیاری باشد مقدماتی لازم دارد و اگر غیر اختیاری باشد سخن ما تمام است.
بنابر این اراده یا باید بازگشت کند به ذات مرید و یا به اراده ازلیه منتهی شود.
محقق اصفهانی هم فرمودند: اگر فرد اراده کرد این اراده به امکانی که خدا ایجاد کرده بازمیگردد و عبد و صفات و افعالش وجودی ندارد الا به افاضه وجود توسط خداوند متعال.
پس اینکه اراده خدا را انتهاء بدانیم منجر به جبر میشود و طبق سخن فلاسفه که افعال اختیاری مسبوق به اراده است و اراده علت تامه است، منجر به جبر میشود پس انسان نسبت به افعال خارجی خود اختیاری نخواهد داشت چون قبل از آن اراده آمده و اراده علت تامه تحقق فعل است پس چیزی به نام اختیار نخواهد بود.
آیت الله خویی میفرمایند هر دو نکته فلاسفه قابل نقد است چرا که اولاً: اراده علت تامه فعل نیست. ثانیاً: افعال اختیاری مسبوق به اعمال قدرت و سلطنت است یعنی اول اعمال قدرت و سپس فعل اختیاری محقق میشود.
اشعری هم میفهمد دست مرتعش و غیر مرتعش متفاوت هستند و همچنین نظامهای دیگر، اراده به هر درجهای که برسد علت تامه برای فعل نیست میبینید غیر مرتعش اراده دارد ولی فعل از او سر نزده است.
آیت الله خویی میفرمایند قبل فعل اختیاری اعمال سلطنت و قدرت میباشد پس اعمال قدرت و سلطنت همان اختیار است.