« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1404/01/31

بسم الله الرحمن الرحیم

مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / بررسی قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد / ادله عقلی سنخیت و نقد آنها

 

موضوع: مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / بررسی قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد / ادله عقلی سنخیت و نقد آنها

کلام ما به مناسبت قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد به فاعلیت خدای متعال رسید و به دو قول عمده برخوردیم؛ قول اول فاعلیت ارادی است و قول دوم فاعلیت علیت تامه و ضرورت علّی بود به صورتی که معلول تا در ناحیه علت به حد وجود نرسد موجود نمی‌شود.

ما عرض کردیم این قاعده چند تالی فاسد دارد از جمله؛ منجر به جبر شدن، مخالف با مباینت تامه خدا و خلق و سنخیت خدا و خلق خدا. ارتباط خدا با خلق را در ذیل بینونت و سنخیت و عینیت بحث می‌کردیم و به پاسخ دلیل دوم قائلین به سنخیت را بررسی می‌کردیم.

دلیل اول سنخیت این بود که سنخیت موجب استواری نظام آفرینش است و دلیل دوم سنخیت این بود که اطلاق برخی الفاظ به یک مفهوم بر خدای متعال و خلق دال بر سنخیت است مثل لفظ موجود که بر خدا و خلق خدا حمل می‌شود (الله موجود و الانسان موجود و القمر موجود و هکذا) و الا نباید لفظ واحد بر همه این مثالها اطلاق و حمل می‌شد.

پاسخ

بله در معقولات اولی که نسبت به عالم خارج حمل می‌شوند ممکن است سنخیت پذیرفته شود اما در معقولات ثانویه که آنچه حمل می‌شود ما به ازاء خارجی ندارد مثبت سنخیت نخواهد بود مثلاً عرض را بر متباینان بالذات حمل می‌کنند در حالی که در فلسفه خواندیم مقولات متباینان بالذات هستند الا اینکه در عرض بودن مشترک هستند، پس صرف موجود گفتن به خدا و خلق خدا دلیل بر سنخیت نمی‌شود گاهی در نقطه مقابل هم در مورد خدای متعال که حقیقت واحد بسیط بتمام معناست، مفاهیم متعدد بر او حمل می‌شود و میگوییم، الله عالم و قادر و حی و حال آنکه مصداق واحد است. آیت الله مصباح هم بیان دارند (صفحه 46 تعلقه بر نهایة) که این دلیل دوم بر سنخیت مخدوش است. پس در مورد وجود بسیط تعبیر به وجود و وحدت می‌شود و این تعابیر دلیل بر جهات متعدد در وجود عینی خارجی نیست پس مفهوم واحد هم اگر بر چند شیء اطلاق بشود به جهت اشتراک در عینی خارجی بودن نیست بلکه این‌ها می‌توانند متباینان ذاتی باشند و یک لفظ بر آنها اطلاق شود.

دلیل سوم

معطی الشیء لیس بفاقد الشیء، پس خدای متعال که علت برای موجودات است و وجود و هستی را به همه کائنات و موجودات بخشیده باید خودش دارای حقیقت هستی و وجود همه مخلوقات باشد. پس خدای متعال و مخلوقات در حقیقت وجود با هم سنخیت دارند چون معطی الشیء کیف یکون فاقد الشیء؟ پس در حقیقت وجود و هستی با هم هم سنخ هستند.

پاسخ

این قاعده در علت‌هایی به جا و صحیح است که معلول تنزل وجودی علت باشد و معلول رشحه‌ای از رشحات علت باشد و در اینجا معطی معلول باشد خود دارای شیء باشد اما اگر مراد از علت فاعل تام بالارادة و المشیة باشد که خدای متعال اینگونه است و اویی است که ایجاد لامن شیء می‌کند خدای متعال تخصصا از تحت این دلیل عقلی خارج است، بله معطی شیء در این فرض باید قادر بر ایجاد شیء باشد اما واجد شیء بودن را ما همراهی نمی‌کنیم.

او که خلق من لا شیء می‌کند معطی و فاقد بودن شیء برای او صادق نیست بلکه قادر بودن درباره خدای متعال صادق است. خدای متعال قادر من لا شیء است و این هم دلیلی بر اثبات سنخیت بین خالق و خلق نیست.

دلیل چهارم عقلی سنخیت

کائنات و مخلوقات آیه و نشانه برای خدای سبحان هستند و وقتی آیه باشند اگر سنخیتی بین خدا و خلق نباشد آیه بودن خلق برای خالق بی معنا و بی تناسب است پس باید سنخیتی بین آیه و ذی الآیة وجود داشته باشد.

پاسخ

آیه بودن مخلوق برای خالق به این معنا نیست که وجودشان جزئی از وجود خدای متعال و مرتبه‌ای از وجود خدای متعال باشد و در نتیجه بگوییم ترشح و فیضان از اوست که سنخیت را اثبات کنیم، بلکه مخلوقات فقیر مطلق هستند و نیاز مطلق هستند و قائم به غیر هستند و از اینجا می‌فهمیم باید موجودی باشد که غنی مطلق و غیر نیازمند به غیر باشد پس در عالم غنی مطلقی وجود دارد و به این معنا آیه بودن معنا پیدا می‌کند. اگر قرار باشد سنخیتی بین خالق و خلق باشد پس باید در خالق هم فقری تصور شود در صورتی که او غنی مطلق است و هیچ فقری در او راه ندارد. مفصل‌تر این مطالب در کتاب سنخیت، عینیت و یا تباین وجود دارد.

دلایل نقلی سنخیت

﴿قُلْ کلٌّ یعْمَلُ عَلَی شَاکلَتِهِ فَرَبُّکمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلًا﴾.[1] یعنی هر کسی مطابق را طینت نفسانی‌اش عمل می‌کند. پس رذائل و فضائل انسان و هر چه در نفس انسان است در عمل انسان مؤثر است و عمل فرد با نفس خود شباهت دارد و هم سنخ اوست. (از کوزه همان برون تراود که در اوست).

اگر عمل فردی متواضعانه و یا متکبرانه باشد یعنی نفس او تکبر و تواضع است. آیه دال بر سنخیت نیست بلکه آیه بیان دارد نیت و عمل از جهت نشأت عمل تناسب دارد اما سنخیت بین واحدت حقیقی بین نیت و عمل استفاده نمی‌شود. ارزش گذاری عمل بر اساس نیت نفسانی است.

پس از آیه می‌فهمیم عمل افراد طبق نیات آنها شکل می‌گیرد اگر نیت حسن باشد عمل هم خوب است و اگر نیت بد باشد عمل هم بد باشد ولی عمل با نفس نیت و صفت نفسانی هیچ سنخیتی ندارد. چون ظاهر عمل با دو صفت متضاد قابل جمع است مثلاً غذا نخوردن گاهی به جهت تکبر و کسر شأن است و گاهی به جهت صیام و روزه بودن است.

سخن ما در سنخیت نسبت به فعل خداست و بر فرض در فعل انسان سنخیت را بپذیریم دلیلی بر شباهت فعل خدا و انسان وجود ندارد.

﴿فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾.[2] پس روح خدا در انسان نفخ و دمیده شده و بین خدا و انسان سنخیت است.

پاسخ

این‌ها فکر کردند خدای متعال روحی دارد که قابل تکثر است و از روح خدا چیزی به انسان داده شده است و باید بین خدا و انسان سنخیت باشد. اهل بیت علیهم السلام پاسخ این مطلب را دادند و این آیه را تفسیر کردند و شیخ صدوق 6 روایت در این باب ذکر می‌کنند و حضرات معصومین تصریح می‌کنند که اضافه روح به خداوند متعال اضافه تشریفی است مثل بیت الله و دار الله و ناقة الله و اذن الله و عین الله و ید الله و وجه الله و امثالهم که در تمام این موارد اضافه تشریفی است. و این آیه هم دال بر سنخیت خالق و خلق نیست.


logo