1404/01/26
بسم الله الرحمن الرحیم
مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / بررسی قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد / نقد قاعده
موضوع: مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / بررسی قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد / نقد قاعده
کلام ما در مورد قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد بود و در جلسه گذشته به این نکته رسیدیم که فاعلیت خداوند متعال به دو قسم و دو قول بیان شده است.
1. فاعلیت خداوند متعال بر اساس اختیار اوست.
2. با توجه به قاعده الشیء فاعلیت خدای متعال بر اساس علت تامه بودنِ اوست و فلاسفه قائلند که خداوند متعال علت تامه موجودات است و اساس خلقت بر اساس ذات خداوند متعال است، نه بر اساس مشیّت او و در نتیجه خداوند متعال بالذات خالق و مرید است.
تعبیر ابن سینا در مسأله: الفاعل قد یکون بالقوة فاعلا، ثم یصیر بالفعل فاعلا، ککاتب لم یکتب ثم صار یکتب، و کان خروجه إلی الفعل بسبب. فلو کان الفاعل الأول فاعلا علی هذه الصورة لم یکن لذاته فاعلا، و کان خروجه إلی الفعل بسبب، فلا یتغیر الحکم فی الإرادة و غیر الإرادة. فإنه إن کان علة الإرادة لغرض لذاته، وجب أن یکون أبدا مریدا. و إن کانت إرادة محصول غرض حصل بعد أن لم یکن، کان ذلک الغرض صیره فاعلا، فإن الغایة تجعل الفاعل فاعلا بعد أن لم یکن فاعلا. فإذن هو فاعل لذاته، و خالق لذاته.[1]
گاهی فاعل بالقوه فاعل است و بعداً فاعلیت آن فعلیت پیدا میکند؛ مثل کاتبی که کتابت فعلی ندارد و سپس شروع میکند به کتابت و خروج او از قوه به فعل، به سببی و علتی است و اگر فاعل، اول به این شکل باشد و بعداً فاعلیت او فعلی بشود، فاعل لذاته نیست.
سپس در مورد فاعلیت خداوند متعال میگوید خداوند متعال فاعل و خالق لذاته است و خالقیت مثل یگانگی و علم خدا از لوازم واجب الوجود بودن اوست. این نظریه خدا را فاعل لذاته میداند و خالقیت خدا را به وحدانیت و علم خدا تنظیر کرده است و از صفات ذاتی دانسته است.
بنابراین مشیّت و اراده خدا ذاتی خداست. پس خدای متعال، بالذات خالق و فاعل است و فعل، لازمه ذات خداست و به تعبیر بعضی کمال واجب الوجود در این است که افعال از ذات خدا سرچشمه بگیرد و فیض و فعل هیچگاه از خدا منقطع نخواهد شد و برخی میگویند خداوند نمیتواند مانع فعل خود بشود، چون فعل و خلق لازمه ذات اوست و خدا نمیتواند ذات خود را از بین ببرد. این فاعل بالذات بر اساس نظریه علیت است.
توالی فاسد نظریه علیت
اگر ما نظریه علیّت را بپذیریم خدای متعال در صدور افعالش مجبور خواهد بود (الشیء ما لم یجب لم یوجد) خدای متعال ذاتش علت تامه است و همیشه هست، پس صدور فعل از خدا واجب و لازم است.
بیان علامه طباطبایی
راه حل اول
ایشان در نهایة بیان دارند قلت: معنی کونه (تعالی) فاعلا مختاراً أنّه لیس وراءه (تعالی) شیءٌ یجبره علی فعل أو ترک فیوجبه علیه، فإنّ الشیء المفروض إمّا معلول له و إمّا غیر معلول، و الثانی محالٌ، لأنّه واجبٌ آخر أو فعلٌ لواجب آخر و أدلّة التوحید تبطله، و الأوّل أیضاً محالٌ، لاستلزامه تأثیرَ المعلول بوجوده القائم بالعلّة المتأخّر عنها فی وجود علّته آلتی یستفیض عنها الوجود.[2]
مختار بودن خدا یعنی نسبت به غیر مجبور نیست و وراء خدا چیزی نیست که او را مجبور بر فعل یا ترک کند، چون مجبور کننده غیری یا معلول است و یا غیر معلول است، اگر معلول خدا نباشد که محال است؛ چون آن واجب دیگری است و ما وحدت واجب را ثابت کردیم (ادله توحید مبطل این فرض نیز میباشد)، اگر معلول خدا هم باشد و خدا را مجبور کند محال است. چون معلولی که متأخر از علت است، محال است در علت متقدم اثر بگذارد. پس مختار بودن خداوند متعال با اجبار ذاتی خداوند متعال تنافی ندارد و خداوند میتواند مجبور باشد و این اجبار نفسی و از ذات خدا باشد.
استاد: اگر بخواهند بگویند خداوند متعال علیت لذاته دارد و منجر به مجبور بودن خدا میشود، مجبوریت را حمل بر مجبور از ذات خداوند متعال میدانند و خداوند متعال مجبور از غیر نیست. از وراء ذات خداوند مجبری ندارد و اجبار درونی با اختیار منافاتی ندارد.
بیان آیت الله مصباح در تعلیقة نهایة الحکمه
حقیقت اختیار این است که فاعل از فعلش راضی باشد، حال آنکه ما اختیار را سلطه بر فعل و ترک معنا میکنیم. و رضایت از فعل در واجب الوجود موجود است، به صورتی که از وراء ذات خودش چیزی مجبر خدای متعال نیست.
تعریف ما از اختیار بالوجدان مورد تأیید است. جبر داخلی و خارجی با اصل مفهوم وجدانی اختیار منافات دارد.
ملاک اختیار سلطه و قدرت بر فعل و ترک است. یعنی بر طرفین فعل و ترک سلطنت داشتن و اگر علتی از خارج مجبور نباشد و آگاه بر فعلش باشد، اگر قادر بر ترک نباشد، مختار حقیقی نیست.
راه حل اول توسط علامه طباطبائی و ابن سینا و دیگران بیان شد. (تفصیل بین جبر ذاتی خدا و جبر غیری و عدم تنافی جبر ذاتی خدا با اختیار خدا)
راه حل دوم
بحث را به قدرت خدای متعال منتهی میکنند و قادر را إن شاء فعل و إن شاء لم یفعل معنا میکنند و قضیه شرطیه ای است که با امکان طرفین صادق است (با فعل و ترک صادق است) و با ایجاب یک طرف هم قدرت صادق است با اینکه طرف دیگر ممتنع باشد. مثلاً اگر در آسمان و زمین دو اله باشد فاسد میشوند، دو اله بودن ممتنع است ولی فاسد شدن ممکن است، خدای متعال هم یا همیشه میخواهد و یا همیشه نمیخواهد، اگر بخواهد نخواستن محال است و بر اساس قاعده علیت هر چه شده به مشیت ذاتی خدا محقق شده و محال است که خلافش محقق شود و مشیت جدیدی برای خدا موجود باشد.
پاسخ
بالاخره خدای متعال سلطنت بر فعل و ترک دارد یا ندارد؟ اگر سلطنت بر فعل یا ترک ندارد، پس اختیار به معنای واقعی نخواهد بود و به قول توضیح المراد[3] اگر بخواهیم قدرت را به مفهوم دو قضیه شرطیه تفسیر کنیم، در واقع مخاطب را فریب میدهیم؛ چون با توجه به کلمه لکنه شاء و فعل و یجب أن یشاء و شاء و فعل، دیگر إن لم یشأ بم یفعل مصداق خارجی نخواهد بود، و معنایش این میشود که قادر بر فعل و ترک است؛ ولی خارجا همیشه شاء و فعل دارد، این واقعش همان است و تفاوتی ایجاد نمیشود.