1404/01/17
بسم الله الرحمن الرحیم
مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / ادله بطلان قول به جبر
موضوع: مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / ادله بطلان قول به جبر
کلام ما در بحث اتحاد طلب و اراده بود. به این مسأله رسیدیم که شوق مؤکد محرک عضلات علت تامه است یا خیر؟ که شوق مؤکد همان اراده است. (این بحث کلامی است لکن اینجا بحث میشود) حال بین شوق مؤکد و فعل انسان واسطهای وجود دارد یا خیر؟
اختیار فعل و ترک آیا پس از شوق مؤکد صورت میگیرد یا خیر و مفهوم اختیار تا کجا معنا پیدا میکند؟ مقدمات گاهی اختیاری است مثل تصور اینکه فرد مجرد ازدواج کرده است ممکن است تصور اولیه عن اختیار باشد اما پس از تصور تصدسق به فایده و عزم و جزم و اراده حاصل میشود حال پس از اراده حالت دیگری هم وجود دارد یا خیر؟ حالت منتظرهای بین اراده و فعل است یا نه؟
بحثهایی تا اینجا عرض شد و فلاسفه و جماعتی غیر از آنها از جمله صاحب کفایه قائل شدند که پس از اراده حصول فعل صورت میگیرد و پس از شوق مؤکد به منزله علت تامه برای فعل است. پس تخلف فعل از مکلف، بعد از تحقق شوق مؤکد محال است و چیزی بین شوق مؤکد و یا اراده و صدور فعل هم چیزی متخلل نمیشود و به مناسبت به برخی از برهانها تمسک کردند. و وارد این بحثها نمیشویم و ادله مذهب جبری را بیش از این اشاره نمیکنیم.
بله یک وجه ویژه بیان کردند که آن را اشاره میکنیم.
بحث ما از ماده امر به طلب رسید و بحث طلب و اراده به تکوینی و تشریعی وارد شد و بحث در اتحاد طلب و اراده شد و باز این مطلب مطرح شد که اراده آخرین جزء صدور فعل است یا خیر و این سیر بحث ماست.
بیان جبریه
اراده و شوق مؤکد فعل لامحاله صادر میشود به قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد لذا هر فعلی مادامی که از حد امکان تجاوز نکند و علت تامه اش محقق نشود آن شیء وجود نمیگیرد و پس از مرحله امکان واجب میشود و شیء مادامی که به مرحله ضرورت وجود و وجوب وجود نرسد وجود پیدا نمیکند و اگر علت تامه محقق شد موجود میشود و اختیاری در این بین نیست.
در صفات نفسانی آقایان دیدند غیر از اراده چیز دیگری علت فعل نیست و اراده را علت تامه فعل دانستند.
توضیحاتی پیرامون قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد
بزرگان فلاسفه به این قاعده پرداختند، از جمله علامه در نهایة، مرحله چهارم، فصل پنجم.
الفصل الخامس
الشيء ما لم يجب لم يوجَد، وفيه بطلان القول بالأولويّة.
قد تقدّم أنّ الماهيّة في مرتبة ذاتها ليست إلاّ هي ، لا موجودةٌ ولا معدومةٌ ولا أيُّ شيء آخر ، مسلوبةٌ عنها ضرورةُ الوجود وضرورةُ العدم سلباً تحصيليّاً ، وهو «الإمكان» ؛ فهي عند العقلِ متساويةُ النسبة إلى الوجود والعدم؛ فلا يرتاب العقل في أنّ تلبُّسَها بواحد من الوجود والعدم لا يستند إليها لمكان استواء النسبة ، ولا أنّه يحصل من غير سبب ، بل يتوقّف على أمر وراء الماهيّة يخرجها من حدّ الاستواء ويرجّح لها الوجود أو العدم ، وهو «العلّة».
وليس ترجيح جانب الوجود بالعلّة إلاّ بإيجاب الوجود ، إذ لولا الإيجاب لم يتعيّن الوجود لها ، بل كانت جائزةَ الطرفين ، ولم ينقطع السؤال أنّها لِمَ صارت موجودة مع جواز العدم لها؟ فلا يتمّ من العلّة إيجادٌ إلاّ بإيجاب الوجود للمعلول قبلَ ذلك.
والقول في علّة العدم وإعطائها الامتناعَ للمعلول نظيرُ القول في علّة الوجود وإعطائها الوجوبَ.[1]
قاعده الشیء تقریرات مختلفی دارد، اما حاصل قاعده این است که: معلول ممکن باید علتی برای وجود داشته باشد و این علت اگر موجب معلول نباشد و اگر علت به مرحله ایجاب نرسد دلیلی ندارد معلول موجود شود و الا معلول در مرحله ممکن میرسد و باید علتی تامه باشد که آنرا به حد وجوب برساند تا معلول وجود پیدا کند و وجود معلول پس از علت تامه تأخر رتبی است.
این قاعده از کسانی که فلسفه کار کردند آقای غلامرضا فیاضی این قاعده را نقد کرده است و آیت الله سیدان هم در نوشتاری که برخی از مطالب بدایة و نهایة را نقد کردند متعرض شدند و دوستان برای توسعه نطاق مطالعات مراجعه کنند.
حاصل مطلب: ممکن موجود نمیشود الا در جایی که علت آن را ایجاب و سپس ایجاد کند. و معلول تا محقق نشود به مرحله وجوب نمیرسد، و مرحله وجوب رسیدن، بعد از به وجود آمدن معلول است. و عکس این قاعده صحیح است. بله در علل و معالیل طبیعی اینگونه است که الشیء ما لم یجب ولی این ربطی به افعال اختیاریه ندارد و تبعا علت تامه در افعال اختیاریه اراده باعث وجوب وجود میشود ولی معلول موجود نمیشود چون هنوز اختیار پس از اراده وجود دارد.
إن قلت: پس از شوق اکید فعل موجود میشود، بله شوق مؤکد و اراده که آمد و سپس اختیار که آمد معلول محقق میشود ولی اختیار حذف نمیشود.
پس اگر علت غیر اختیاری باشد وجود معلول موجد است ولی اگر فعل اختیاری باشد قبل از حصول فعل اختیار وجود دارد و الشیء ما لم یجب مجاز است و از باب وصف ما بعد است و شیء پس از وجودش واجب میشود.