1403/12/06
بسم الله الرحمن الرحیم
مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / ادله قول به جبر و نقد آن
موضوع: مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / ادله قول به جبر و نقد آن
کلام ما به مناسبت به مسلک جبریه رسید و فلاسفه قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد را بیان کردند. و ما این قاعده را نقد کردیم و پس از نقل فرمایشات آیت الله خویی پیرامون این قاعده، عرض کردیم عکس این قاعده صحیح است؛ و شیء تا ایجاد نشود حکم ضرورت ثبوت آن نمیشود.
این قاعده با حقیقت اختیار منافات دارد. فلاسفه، قدیم زمانی و حادث ذاتی را قائلند و درباره بشر میگویند فعل کافی است ضرورتاً از او صادر بشود و از باب ضرورت بیانی دارند و ما عرض کردیم مسلک حق، مسلک اختیار است و اراده را نیز از صفات فعل خدا دانستیم و روایات تصریح به آن میکنند و اسم بابی در کافی هم اراده صفت فعل خداست. مرحوم کلینی احداث کردند و مشیت را محدث میدانند و در فلسفه آقایان دلیل عقلی بر صفت ذات بودن اراده اقامه میکنند و روایات را حمل میکنند بر صفت ذات و حتی یک روایت ما پیدا نکردیم اراده را صفت ذات بداند.
مرحوم آیت الله خویی در ادامه میفرمایند یکی دیگر از اشکالات جبریه این است که بنابراین قول، اراده خدا افعال را انجام میدهد و اراده خدا از مراد تخلفپذیر نیست و فعل مستند به خداست، چه فعل حرام باشد و چه خلاف مأمور به باشد، در حالی که عقل مستقل چنین حکمی را قبیح میداند و طبق مسلک جبر عاصی و منقاد مستحق عقاب و ثواب نیست و استحقاق ثواب و عقاب نیست و این اشکال بر مسلک جبر هست.
همچنین بعث رسل و انزال کتب هم بی معنا میشود؛ چون اگر قضاء الهی تعلق گرفته باشد به وجود چیزی، حتماً موجود میشود و اگر خدا نخواهد و ارادهاش به چیزی تعلق نگیرد، ایجاد نمیشود.
جبریه نتوانستند به این اشکال پاسخ بدهند و موفق نخواهند شد، بله پاسخهای ضعیفی دادند اما عمده جواب آنها از این قرار است.
پاسخ اول جبریه
ما گفتیم عِقاب بر عمل غیر اختیاری قبیح است و آنها میگویند ما اصلاً عقل مستقل و حکم عقلی مستقل نداریم. پس با توجه به این نکته، حسن و قبح را در فعل خدا انکار میکنند و قائلند که حسن ما حسنه الله و قبیح ما قبحه الله است و در آتش فرو بردن انبیاء و در بهشت بردن اشقیاء قبیح نیست! لذا کسی که مستحق عقاب نیست، عقاب بشود، اشکال و قبحی ندارد؛ چون قبح نسبت به فعل خدا راه ندارد.
دلیل اول
ظلم در افعال خداوند متعال تصور ندارد چون ظلم تصرف در ملک غیر بدون اذن است، و عالم همه ملک خداست و هر تصرفی خدا انجام دهد در ملک خودش است و خدا ظلمی انجام نداده است و سالبه به انتفاء موضوع است و اصلاً قبحی ندارد چون اصلاً ظلمی نیست بلکه تصرف در محدوده خود کرده است برای همین عقاب بر فعل غیر اختیاری اشکال ندارد
مناقشه در پاسخ اول جبریه
ظلم، یعنی خروج از استقامت و مسیر راست در مقام عمل؛ اگر در عمل اعوجاج ایجاد شود، ظلم است. ظلم در مقابل عدل است و ظلم به این معنا متوقف در تصرف در ملک غیر نیست. شاهدش این است که فرد در جان خود تقصیر کند، ظلم صادق است. بنابر این اگر مولا عبد را بر فعل حرام عقاب کند ظلم و عقابش نیز قبیح است.
دلیل دوم
خدای متعال حاکم علی الاطلاق است؛ پس معقول نیست که خداوند محکوم به حکم عبید شود و تعیین و تکلیف برای خدا حق ما نیست، و به ما چه ربطی دارد برای خدا باید و نباید قرار دهیم. پس عقاب بر امر غیراختیاری ظلم و قبیح است و خدا قبیح انجام نمیدهد و اصلاً به ما ربطی ندارد چنین کنیم.
مناقشه در دلیل دوم
شما بین حکم عقل عملی و نظری خلط کردید. خداوند متعال محکوم به حکم عقل عملی نمیشود، اما عقل نظری که واجب الوجود را ثابت میکند، صدور ظلم از او را هم قبیح میداند و اگر قبیح باشد، منافات با حکمت خدا دارد. چراکه صدور ظلم ناشی از جهل و عجز و تشفی است، و هر سه در ناحیه خدای متعال قبیح است. پس عقل مستقل استحاله صدور ظلم از خدا را میفهمد و از قضایای فطریه است.
اگر شما حسن و قبح عقلی را انکار کردید، گویا باب پیغمبری را منسد میکنید؛ چون ممکن است خدا معجزه را به غیر از پیغمبر بدهد. پس اگر عقل قبح را نمیتواند درک کند، اثبات پیامبر هم نمیشود.
اشکال: اینکه معجزه بر دست نبی باشد، عادی و موافق عادت است و خدا معجزه را به دست غیر مدعی نبوت نمیدهد.
جواب: اولاً، اگر ما حسن و قبح را کنار گذاشتیم، این عادت معنایی ندارد.
ثانیاً، منشأ عادت تکرار است و نسبت به اولین نبی ممکن است این قاعده جاری نشود.
ثالثاً، بر فرض، چنین عادتی اثبات شود، چه اشکالی دارد خدا این عادت را تغییر داده باشد؟ چون تغییر عادت که قبیح نیست. لذا با توجه به مسأله عقاب، قول جبریه باطل است و مسأله عقاب بنابر جبریه مشکل دارد و پاسخ اول شما صحیح نیست.
و هذا الاشکال لم یوفّقوا الی الآن للجواب عنه بنحو صحیح معقول و لن یوفّقوا، و أجابوا باجوبة واهیة ضعیفة، أعرضنا عن ذکر أکثرها، و نذکر عمدتها.[1]