1403/12/01
بسم الله الرحمن الرحیم
مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / اتحاد طلب و اراده / دیدگاه محقق خراسانی
موضوع: مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / اتحاد طلب و اراده / دیدگاه محقق خراسانی
اشاعره طلب و اراده را متغایر دانستند و سه دلیل بیان کردند؛ اوامر امتحانیه و تکلیف عصاة و تکلیف مطیعین و از این سه دلیل در انوار الاصول پاسخ داده شد.
اشکال و دفع که مرحوم آخوند متعرض شدند و این بیان بیان دلیل اشاعره است و پاسخ آن در بیان محقق آخوند چون مرحوم آخوند در مقام پاسخ دو مطلب را فرموده بودند که کاش نمیفرمودند.
إشکال ودفع: امّا الإِشکال، فهو إنّه یلزم بناءً علی اتحاد الطلب والإرادة، فی تکلیف الکفار بالإِیمان، بل مطلق أهل العصیان فی العمل بالارکان، امّا أن لا یکون هناک تکلیف جدّی، إن لم یکن هناک إرادة، حیث إنّه لا یکون حینئذ طلب حقیقی، وإعتباره فی الطلب الجدی ربما یکون من البدیهی، وأنّ کان هناک إرادة، فکیف تتخلف عن المراد؟ ولا تکاد تتخلف، إذا أراد الله شیئاً یقول له: کن فیکون.
وأما الدفع، فهو إن إستحاله التخلف إنّما تکون فی الإرادة التکوینیة وهی العلم بالنظام علی النحو الکامل التام، دون الإرادة التشریعیة، وهی العلم بالمصلحة فی فعل المکلف. وما لا محیص عنه فی التکلیف إنّما هو هذه الإرادة التشریعیة لا التکوینیة، فإذا توافقتا فلابد من الإطاعة والإِیمان، وإذا تخالفتا، فلا محیص عن أن یختار الکفر والعصیان.[1]
اشکال بیان یکی از ادله اشاعره است: متاسفانه مرحوم آخوند در اینجا شبه جبری قائل شدهاند و ما فعلاً کلام ایشان را فهم و نقل میکنیم و سپس نقد میکنیم.
دلیل اشاعره
طلب امر و دستور یا جدی است و طلب حقیقی است و اطاعت مولا واجب است و ثواب و عقاب دارد و یا طلب جدی نیست و هیچیک از این آثار را ندارد و اطاعت و ثواب و عقاب ندارد.
در علم کلام بیان کردیم تخلف اراده خدا از مرادش محال است که ﴿اذا اراد شیئا ان یقول به کن فیکون﴾.[2] حال اشاعره دلیل مدعای خود را بیان میکنند و به اتحادیها اشکال میکنند؛ شما قائلید در ذات خدا طلب و اراده متحد است چون اراده صفت ذات است (طبق نظر آخوند و فلاسفه بر خلاف نظر ما که صفت فعل میدانیم) و خداوند از کفار و عصاة درخواست میکند که مسلمان شوند و ترک معصیت کنید ولی خیلی از آنها به حرف خدا گوش نمیدهند و اگر بگویید این امر جدی نیست که خلاف واقع است و اگر جدی است خدا اراده کرده است ولی مرادش محقق نمیشود.
تا اینجا بیان شده بود اما در ادامه مرحوم آخوند پاسخی میدهند که اراده را صفت ذات میدانند: اراده تشریعی و تکوینی را شما خلط کردید و تخلف اراده خدا در تشریعیات ایرادی ندارد.
ایشان اراده تکوینی را به علم برمیگردانند و اراده تشریعیه خدا برای کفار و عاصیان هم تعلق میگیرد. اراده تشریعیه هم ایشان به علم بازمیگردانند و علم به مصلحت مکلف معنا میکنند.
اما اینجا مرحوم آخوند بیام دارند: اگر جایی اراده تکوینی و تشریعی به ایمان فردی تعلق گرفت (علم به نظام اصلح و مصلحت خلقت) این انسان جبراً مؤمن میشود اما اگر اراده تکوینی و تشریعی به مؤمن شدن انسان تعلق گرفت ولی اراده تکوینی گفت به صلاح خلقت نیست جبراً فرد کافر میشود.
اگر دو اراده موافق باشند عاصی مطیع میشود و کافر مؤمن میشود اما اگر دو اراده تخالف داشتند و اراده تکوینی میگوید به صلاح خلقت نیست در اینجا اراده تکوینی بر تشریعی مقدم میشود و آن فرد مؤمن و یا کافر میشود طبق اراده تکوینی. در اراده تشریعی تخلف اشکال ندارد کما اینکه گاهی اراده تکوینی آن را تقض میکند.
اشکال: إن قلت: إذا کان الکفر والعصیان والإطاعة والإِیمان، بإرادته تعالی آلتی لا تکاد تتخلف عن المراد، فلا یصحّ أن یتعلق بها التکلیف، لکونها خارجة عن الاختیار المعتبر فیه عقلاً.[3]
اگر کفر و عصیان و اطاعت و ایمان به دست خداست چرا خدا تکلیف میکند؟ همه چیز زیر مجموعه اراده تکوینی است پس تکلیف معنا ندارد.
قلت: إنّما یخرج بذلک عن الاختیار، لو لم یکن تعلق الإرادة بها مسبوقة بمقدماتها الاختیاریة، وإلاّ فلا بدّ من صدورها بالاختیار، وإلاّ لزم تخلف إرادته عن مراده، تعالی عن ذلک علواً کبیراً.[4]
برای این اشکال پاسخ میدهند که؛ آیت الله حکیم در حقایق الاصول بیانی دارند که اراده تکوینی خدا دو قسم است:
1. تعلق به عبد که بدون اراده او شکل میگیرد، مثل به زمین فرو رفتن قارون و غرق شدن فرعون.
2. گاهی اراده تکوینی، به اختیار عبد تعلق میگیرد و چون خدا خواسته اینگونه است.
إن الکفر و العصیان من الکافر و العاصی و لو کانا مسبوقین بإرادتهما إلّا انهما منتهیان إلی ما لا بالاختیار کیف و قد سبقهما الإرادة الأزلیة و المشیة الإلهیة؟ و معه کیف تصح المؤاخذة علی ما یکون بالاخرة بلا اختیار؟ (قلت): العقاب إنما یستتبعه الکفر و العصیان التابعان للاختیار الناشئ عن مقدماته الناشئة عن شقاوتهما الذاتیة اللازمة لخصوص ذاتهما، فان السعید سعید فی بطن أمه و الشقی شقی فی بطن أمه یکون علی نحوین:
(أحدهما) أن تتعلق بها بلا توسط إرادة العبد کتعلقها بسائر الممکنات الموجودة.
(و ثانیهما) أن تتعلق بها بتوسط إرادة العبد، مثلاً یکون خصوص الکفر الصادر عن إرادة الکافر متعلقا للإرادة التکوینیة الإلهیة لا مطلق الکفر.
فان کان التعلق علی النحو الأول أوجب کون صدور العناوین المذکورة من العباد بلا اختیار منهم- کما ذکر فی الإشکال- أما لو کان التعلق علی النحو الثانی وجب أن یکون صدورها عن إرادة العبد و اختیاره لئلا یلزم تخلف المراد عن الإرادة و هو ممتن
و منه یظهر فساد ما زعمه الجبری من عدم صدور فعل العبد عن إرادته بعد تسلیم وجود الإرادة له (قوله: مسبوقة) حال من الضمیر فی (بها) (قوله: بمقدماتها الاختیاریة) کان الأولی ان یقول: بمقدماتها الموجبة لکونها اختیاریة؛ إذ مقدمات الفعل لیست اختیاریة بل نفس الفعل اختیاری.
(قوله: منتهیان إلی ما لا بالاختیار کیف) یعنی أن إرادة العبد للکفر و العصیان و إن کانت هی المؤثرة فیهما إلا أنها لما کانت من الممکنات کانت بالآخرة مستندة إلی إرادة الواجب سبحانه آلتی هی واجبة لأنها عین ذاته سبحانه فتکون واجبة بوجوب ذاته، و إذا کانت إرادة العبد کذلک کانت غیر اختیاریة، و حینئذ لا یصح العقاب علی الکفر و العصیان لأنه بالآخرة یکون بلا اختیار (قوله: قلت العقاب إنما یستتبعه.[5]
پس ما همان جواب را به اشاعره دادیم ولی جواب آخوند این است که اراده را صفت ذات میدانند و در توافق و تخالف اراده تکوینی و تشریعی شبه جبری را قائل میشوند. روایات تصریح دارد بر اینکه اراده صفت فعل است و ما این شبه جبر را قائل نشدیم و از این کلام آخوند هم پاسخ میدهیم.