1403/11/30
بسم الله الرحمن الرحیم
مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / اتحاد طلب و اراده / قول اشاعره و نقد آن
موضوع: مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / اتحاد طلب و اراده / قول اشاعره و نقد آن
کلام ما به اتحاد و دوئیت طلب و اراده رسید و اشاعره قائل به دوئیت این دو شدند و بحث کلام نفسی را مطرح کردند و وراء کلام لفظی، کلام نفسی و طلبی را تصور کردند. آیت الله مکارم در انوار الاصول ادله ایشان را مطرح میکنند. دلیل اول آنها بر انفکاک طلب و اراده اوامر امتحانیه و اعتذاریه بود و گذشت.
دلیل دوم
عصاة و گنهکاران تکلیف شدهاند و تکالیف الهی شامل مطیع و عاصی میشود همچنان که شامل کافی و مؤمن شدهاند: ان الکفار مکلفون بالفروع کما مکلفون بالاصول، و شکی نیست در اینکه حقیقت تکلیف طلب و الفعل و طلب الترک است، پس خدای متعال از عصاة هم مکلف به را خواسته است و اگر طلب همان اراده باشد عصیان محقق نمیشود و لازمه اتحاد طلب و اراده این است که خواسته خدا تخلف پذیر باشد و هو من المحالات چون خدا اراده کرده محقق شود و عاصی عصیان میکند و آن محقق نمیشود ولی طبق قول آنها میگوییم خدا نسبت به آنها طلب کرده ولی اراده نکرده است.
آیت الله مکارم پاسخ میدهند: خدای متعال دو اراده دارد، اراده تکوینی و اراده تشریعی و در ما نحن فیه اشاعره این دو را خلط کردهاند ولی در اراده تشریعیه متعلق اراده این است که عبد با اختیار خود فعل را انجام دهد و یا ترک کند و عبد مختار است که فعل یا ترک را اختیار کند و آنچه در تکلیف عصاة است طلب تشریعی است.
و بعبارة اخری: المتعلق لامتثال العبد واتیان العمل هو ارادته التشریعیة وطلبه التشریعی و اما ارادته التکوینیة وطلبه التکوینی فانما تعلق باختیار العبد و کونه مختارا، فوقع الخلط فی الواقع فی کلام الاشاعرة بین الارادة التکوینیة والارادة التشریعیة، والاختلاف انما هو بین الارادة التکوینیة والطلب التشریعی وهو لایلازم اختلاف الارادة والطلب التشریعیین او التکوینیین.[1]
اینکه مکلف باید امتثال کند متعلق اراده تشریعی و طلب تشریعی است اما اراده و طلب تکوینی به مختار بودن عبد تعلق گرفته است و این هم تخلفی در آن صورت نگرفته است. اما محل کلام ما در اراده تشریعیه است که عبد مختار باشد و این معنای اراده تشریعی و طلب تشریعی است و انفکاک لازم نیامد. پس دلیل شمای اشاعره باطل است.
دلیل سوم
وبيانه على مبناهم في مسألة الجبر؛ إنّ فيها أيضاً يوجد الطلب دون الإرادة لأنّ الإرادة تتعلّق بالمقدور، والمقدور للإنسان عبارة عن ما ليس فيه مجبوراً، وحيث إنّه مجبور في تكاليفه فليست مقدورة له فلا تتعلّق بها الإرادة، وحينئذٍ تنفكّ عن الطلب. [2]
اشاعره جبری مسلک هستند؛ طلب ایجاب میشود اما اراده نیست و ما مثال نقض آن را بیان میکنیم: اراده تتعلق بالمقدور[3] و مقدور آن چیزی است که انسان در انجام آن مجبور نباشد و قدرت به فعل و ترک صورت میگیرد. پس اراده وجود ندارد چون اراده به مقدور تعلق میگیرد و ما مجبوریم و طلب تعلق میگیرد.
پاسخ
والجواب عنه: أنّه لو كان المراد إرادة الإنسان وطلبه فكما لا إرادة له في غير المقدور له بناءً على كونه مجبوراً لا طلب له أيضاً، وبعبارة اخرى: الطلب والإرادة إمّا يتعلّقان معاً بغير المقدور أو لا يتعلّقان معاً، ولا معنى لتعلّق أحدهما دون الآخر.[4]
مقصود شما از اراده در محل کلام شما چیست؟ اگر مرادتان اراده و طلب انسان است اراده در غیر مقدور نیست و طلب هم در غیرمقدور نیست و اراده و طلب هر دو یا به غیر مقدور تعلق میگیرد و یا تعلق نمیگیرند و نمیشود یکی باشد و دیگری نباشد و در غیر مقدور مکلف اراده ندارد، پس طلب هم ندارد. خالی کردن یک استخر در نیم ساعت توسط عبد، طلب است از جانب مولا، ولی طلب حقیقی نیست و اراده حقیقی هم نیست؛ بله اگر جایی طلب اثبات شد، اراده هم وجود دارد و طلب و اراده هر دو به مقدورین تعلق میگیرد.
اما اگر مرادتان اراده خداست، یا هر دو هستند و یا نیستند اگر طلب تشریعی نباشد اراده هم نیست اگر مطلوب از مکلف مقدور باشد طلب و اراده وجود دارد و اگر مقدور نباشد طلب و اراده نیست.
هرجا طلب تشریعی باشد اراده تشریعی هم هست و بالعکس، پس با توجه به این سخن انفکاک لازم نیامد. اصل مبنای شما هم غلط است چون انسان در انجام افعالش مجبور نیست و خدای متعال هم به غیر مقدور امر نمیکند و خداوند طبق مبنای آنها همهاش حسن است و اگر به غیر مقدور انجام دهد طبق مبنای شما قبیح نیست و اراده تشریعی هم دارد.