1403/11/29
بسم الله الرحمن الرحیم
مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / اتحاد طلب و اراده / دیدگاه مرحوم امام خمینی
موضوع: مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / اتحاد طلب و اراده / دیدگاه مرحوم امام خمینی
کلام ما در بحث اتحاد طلب و اراده بود اشاعره بیان داشتند طلب و اراده دوئیت دارند و ادله را آیت الله مکارم برای سخن آنها بیان کردند:
دلیل اول
اوامر امتحانیه صادر میشود و طلب است و اراده نیست و استفاده میکنیم که طلب و اراده دو شیء هستند.
در اینجا بیان داشتند: اراده و طلب هر دو دو قسم دارند انشائیه و حقیقیه، در ما نحن فیه اراده انشائیه و طلب انشائی هست و اراده و طلب حقیقیه نیست. بله طلب انشائی و اراده حقیقی نیست. در بحث امروز مرحوم امام در رساله طلب و اراده به گونه دیگری پاسخ آنها را میدهند:
و الجواب عنه: أمّا فی الأوامر الامتحانیة و الإعذاریة فینا، فالمبدأ هو الإرادة.[1]
اوامر اعذاریه و امتحانی در ناحیه ما و در ناحیه بندگان دو قسم هستند. در ناحیه بندگان مبدأ آنها اراده است و طلب هم وجود دارد طبق قول اشاعره پس طلب و اراده وجود دارد.
هر فعل اختیاری ابتدا تصور و سپس تصدیق به فایده آن است و اگر تصدیق به فایده باشد و مورد تمایل باشد شوق و داعی به امر در آن ایجاد میشود و داعی به آن امر رسیدن به خاصیت و اثر است (اینکه عبد امتثال میکند یا نه و به داعی اختبار و اعتذار صورت میگیرد) اشاعره که میگویند اراده در اوامر امتحانی نیست ما این را همراهی نمیکنیم، مراد از اشاعره که میگویند اراده در اوامر امتحانی نیست چیست؟
اگر مرادتان این است که اراده فعل نشده است بله صحیح است، در اوامر امتحانی اراده تحقق مأمور به نیست اما در اوامر غیر امتحانیه اراده به فعل صادره نیست و در آنجا هم ایجاد بعث مقصود مولاست و اراده به ایجاد بعث در مکلف تعلق گرفته است، پس در اوامر غیر امتحانیه که اراده به بعث تعلق گرفته است پس در اوامر امتحانیه هم اراده به بعث تعلق گرفته است بله در یکی داعی اعتذار و ختبار و در دیگری داعی ایجاد بعث در مکلف است.
و بالجملة: ما هو فعل اختیاری للآمر هو الأمر الصادر منه و هو مسبوق بالمبادی الاختیاریة سواء فیه الأوامر الامتحانیة و غیرها.[2]
اما اوامر الهیه، اوامری که خدای متعال به انبیاء وحی فرموده با اوامری که به ما شده متفاوت است و داعی مؤثر در فاعل نیست چون خصوصیتی در خداست که در آن تأثیر نمیکند چون منجر به افتقار و نقصان میشود، پس خدای متعال طبق قول مشهور که میگویند برای فایده رساندن به مردم امر کردند هم فاسد است چون این نفع رسانی در ذات خدا تغییری ایجاد نمیکند و فعل خدا غایت دارد و عبث نیست بلکه غرض در ایجاد فعل و دستورات خدا مؤثر نیست.
و أمّا الأوامر و النواهی الإلهیة ممّا أوحی اللَّه إلی أنبیائه، فهی لیست کالأوامر الصادرة منّا فی کیفیة الصدور و لا فی المعلّلیة بالأغراض و الدواعی؛ لأنّ الغایات و الأغراض و الدواعی کلّها مؤثّرات فی الفاعل و یصیر هو تحت تأثیرها و هو غیر معقول فی المبادی العالیة الروحانیة فضلًا عن مبدأ المبادی جلّت عظمته؛ لاستلزامه للقوّة آلتی حاملها الهیولی، و ترکب الذات من الهیولی و الصورة و القوّة و الفعل و النقص و الکمال و هو عین الإمکان و الافتقار تعالی عنه، فما هو المعروف بینهم «أنّه تعالی یفعل للنفع العائد إلی العباد»، مشترک فی الفساد و الامتناع مع فعله للنفع العائد إلیه.
و لا یلزم ممّا ذکرنا، أن یکون فعله لا لغرض و غایة فیکون عبثاً؛ لأنّ الغایة فی فعله و هو النظام الأتمّ التابع للنظام الربّانی هو ذاته تعالی، و الفاعل و الغایة فیه تعالی واحد لا یمکن اختلافهما، لا بمعنی کونه تعالی تحت تأثیر ذاته فی فعله، فإنّه أیضاً مستحیل لوجوه، بل بمعنی أنّ حبّ ذاته مستلزم لحبّ آثاره استجراراً و تبعاً لا استقلالًا و استبداداً، فعلمه بذاته علم بما عداه فی مرتبة ذاته، و علّة لعلمه بما عداه فی مرآة التفصیل، و حبّه بذاته کذلک، و إرادته المتعلّقة بالأشیاء علی وجه منزّه عن وصمة التغیر و التصرّم لأجل محبوبیة ذاته و کونها مرضیة، لا محبوبیة الأشیاء و کونها مرضیة استقلالًا.[3]
اینکه چون خدا حب ذات دارد آثارش را نیز دوست دارد و اگر خدا علم به ذات دارد یعنی علم به ما عدا در مرتبه ذات هم دارد و اراده خدای متعال که به اشیاء تعلق گرفته است بخاطر محبوبیت ذات است (استاد: اینکه ما این مطالب را همراهی میکنیم یا نه شیء دیگری است)
پس اینکه خدا ظهور ذات را دوست داشته حب الذات است نه حب الاشیاء و حب خدا به اشیاء به حب ذات برمیگردد و وحیهای خدا و انزال کتب و ارسال رسل جزء نظام اتم خداست و این نظام اتم کیانی تابع نظام اجمل ربانی است.
فَحُبّ ظهور الذات و معروفیتها حبّ الذات لا الأشیاء. و لیعلم أنّ إیحاء الوحی و إنزال الکتب و إرسال الرسل جزء من النظام الأتمّ الکیانی التابع للنظام الأجمل الربّانی، و کیفیة تعلّق الإرادة بها ککیفیة تعلّقها بالنظام الکیانی بنحو التبعیة و الاستجرار للنظام الربّانی؛ أی حضرة الأسماء و الصفات و هی الکنز المخفی المحبوب بالذات، و المحبّ و المحبوب و الحبّ عین الذات. فتحصّل ممّا ذکرنا وهن تمسّک الأشعری لإثبات مطلوبه بالأوامر الامتحانیة؛ فإنّه مع ما عرفت بطلانه لو فرض کلام نفسی و طلب نفسی لنا فیها، لا یمکن تصوّره فی ذات القیوم الواجب جلّ و علا، و هل هذا إلّا قیاس الحقّ بالخلق، و التراب و ربّ الأرباب، و لعلّ النملة تری أنّ لِلَّه تعالی زبانیتین.[4]
حال ایشان بیان دارند که تمسک اشعری به اوامر امتحانی موهون است پس در اوامر امتحانی گفتیم اوامر الهی با امورات عرفی تباین دارد و نظام کیانی تابع نظام جمالی خداست و غایت ذات خداست و این در اوامر امتحانی و غیر امتحانی واحد است.
ایشان همه را به حب ذات و ذات بازمیگردانند و در همه اوامر غایت حب ذات است. فاعل ذات خدا و غایت هم ذات خداست و اختلاف فاعل و غایت در مورد خدا اشکال ندارد نه اینکه خدا تحت تأثیر ذات در فعل قرار نمیگیرد بلکه حب ذات او منجر به حب آثارش میشود. پس در فعل خدا غرض و غایت ذات خداست.
کلام آخوند هم در نظر امام خمینی ایراد دارد:
کما اتّضح وهن کلام المحقّق الخراسانی من أنّه لیس فی الأوامر الامتحانیة إرادة حقیقیة و لا طلب حقیقی بل فیها إرادة إنشائیة و طلب إنشائی؛ فإنّه- مضافاً إلی ما عرفت- یرد علیه أنّه لا معنی محصّل للإرادة الإنشائیة، بل لا معنی للوجود الإنشائی و الاعتباری للحقائق المتحقّقة کالسماء و الأرض و الإنسان.
ما مراد شما از اراده انشائیه را نمیدانیم و حقایق در بین ما اراده حقیقی است و ما هم وجود حقیقی داریم و در مورد مخلوقات اراده انشائیه وجود ندارد. پس اراده و طلب دو فرد ندارد و همه چیز حقیقی است و اراده انشائی نداریم. پس ما یک چیز داریم و آن اراده حقیقیه است و انشاء و اراده انشائیه اعتباری بی مبناست ولی ما طلب انشائی هم داریم و در طلب غرض به ذات بازمیگردد و ذات در طلب و اراده شیء واحد است و اینجا درباره طلب صحبت نمیکنند.