1403/10/11
بسم الله الرحمن الرحیم
بساطت یا ترکیب مشتق؟/ مشتق /مباحث الفاظ
موضوع: مباحث الفاظ / مشتق / بساطت یا ترکیب مشتق؟
کلام در امر اول از امور ششگانه ای بود که مرحوم آخوند در ادامه بحث مشتق بیان کردند. ایشان ادلهای را از میرسیّد شریف بیان کردند که قائل به بساطت شده بودند، چون اگر مرکب باشد معنای الانسان ضاحک میشود الانسان شیء له الضحک و این شیء یا مفهوم است و یا مصداق؛ اگر مفهوم باشد لازمهاش دخول عرض عام در فصل است و هذا محال و اگر مصداق باشد لازمهاش تبدل در ماهیت است، چون میشود الانسان انسان.
برای بخش اول که مفهوم است الانسان ناطق بیان داریم. (که دخول عرض عام در فصل محقق شود)
در بخش دوم مثال الانسان ضاحک بیان میکنیم. (که تبدل ماهیت از امکان خاص به ضرورت معنا پیدا کند)
در بخش اول مرحوم آخوند پاسخ مرحوم صاحب فصول را نپذیرفتند و خودشان پاسخی بیان کردند.
حال مرحوم آخوند اشکال میکنند اگر در دل ضاحک شیء را مصداق شیء بدانیم محذوری لازم نمیآید.
صاحب فصول هم به بخش دوم کلام ایشان اشکال میکنند که قضیه ضروریه نمیشود؛ قید له الضحک باعث میشود امکان خاص باقی باشد و انسان مقید به ضحک است. چون ثبوت قید ضروری نیست، پس قضیه ضروریه نشده است. ما ضاحک را مشتق دانستیم و مراد از شیء مصداق شیء است.
کلام آیت الله خویی
ثبوت الماهیة المطلقة و ان کان ضروریا لجمیع الاشیاء الّا أنّه لا یستلزم أن یکون ثبوت جمیع حصصها لها ضروریا، بل قد یکون ضروریا و قد یکون ممکنا و قد یکون ممتنعا.[1]
ماهیت مطلقه برای همه اشیاء ضروری است و یکی از حصهها، له الضحک است و قضیه دیگر ضروریه نیست؛ بلکه گاهی ضروری است مثل زید شیء له الابعاد الثلاثة، در اینجا ضروری است و مراد از شیء مصداق است و مراد از شیء جسم است و قضیه ضروریه است ولی گاهی هم قضیه ممکنه است مثل زید شیء له الکتابة و گاهی هم ممتنع است عادتاً مثل زید شیء له الطیران که این مورد امتناع عادی دارد.
پس اگر مراد از شیء، مصداق هم باشد، لازمهاش تبدیل قضیه ممکنه به ضروریه نخواهد بود. و با قید له الضحک قضیه ممکنه است. مرحوم آخوند به صاحب فصول اشکال میکنند؛
ثم قال: إنّه یمکن أن یختار الوجه الثّانی أیضاً، ویجاب بأن المحمول لیس مصداق الشیء والذات مطلقاً، بل مقیداً بالوصف، ولیس ثبوته للموضوع حینئذٍ بالضرورة، لجواز أن لا یکون ثبوت القید ضروریاً.
ویمکن أن یقال: إن عدم کون ثبوت القید ضروریاً لا یضر بدعوی الانقلاب ، فإن المحمول إن کان ذات المقید وکان القید خارجاً، وأنّ کان التقیید داخلاً بما هو معنی حرفی، فالقضیة لا محالة تکون ضروریة، ضرورة ضروریة ثبوت الإانسان الذی یکون مقیداً بالنطق للإنسان وأنّ کان المقید به بما هو مقید علی أن یکون القید داخلاً، فقضیة (الإانسان ناطق) تنحل فی الحقیقة إلی قضیتین إحداهما قضیة (الإانسان إنسان) وهی ضروریة، والأخری قضیة (الإانسان له النطق) وهی ممکنة، وذلک لأن الاوصاف قبل العلم بها أخبار کما أن الإخبار بعد العلم تکون أوصافاً، فعقد الحمل ینحل إلی القضیة، کما أن عقد الوضع ینحل إلی قضیة مطلقة عامة عند الشیخ، وقضیة ممکنة عند الفارابی فتأمل.[2]
انقلاب صورت میگیرد و قید له الضحک فایدهای نکرد و قضیه ضروریه شد و اشکال میرسیّد شریف بازگشت.
مثلاً در بیان الانسان انسان له الضحک اشکال میرسید شریف صحیح است. در این قضیه دو احتمال است:
1. در احتمال اول موضوع انسان است و قید له الضحک خارج از محمول باشد و قضیه ضروریه است.
2. احتمال دوم محمول انسان فقط نباشد و انسان با قید له الضحک باشد، در این فرض قضیه باز هم ضروریه است و فرقی نمیکند.
اگر محمول قضیه مقید به قیدی شد مثلاً زید طبیب شاعر اگر مخاطب علم به این وصف شاعر به زید نداشته باشد، منحل به قضیهای دیگر میشود و گویا دو قضیه است. در ما نحن فیه محمول مقید به له الضحک است، پس ما در واقع دو قضیه داریم. پس بالاخره قضیه اصلی ما که الانسان ضاحک بود و ممکنه بود مشتق اگر مرکب باشد و بشود الانسان شیء له الضحک و شیء مصداق باشد میشود الانسان انسان له الضحک و این دو قضیه است:
1. الانسان انسان
2. الانسان له الضحک
و یک قضیه ضروریه تولید شد که قضیه الانسان انسان باشد و عاد المحذور.
صاحب فصول با قید له الضحک تصحیح کردند و گفتند ضروریه نمیشود و مرحوم آخوند پاسخ این را با تحلیل قضیه به دو قضیه دادند.
بله یک قضیه هم داریم که ضروریه نیست و آن الانسان له الضحک است و به این قضیه نمیشود اشکال کرد.
پس ما قائل به ترکیب نمیشویم.