1403/10/10
بسم الله الرحمن الرحیم
بساطت یا ترکیب مشتق؟/ مشتق /مباحث الفاظ
موضوع: مباحث الفاظ / مشتق / بساطت یا ترکیب مشتق؟
کلام ما در بحث مشتق ادله اعمیون نقل شد و قائل شدیم به اینکه مشتق حقیقت است در خصوص متلبس بالمبدأ فی الحال و عمده ادله عدم تصور جامع برای اعم بود و دوم هم تبادر خصوص متلبس بود. مرحوم آخوند شش امر به عنوان خاتمه بیان میکنند:
امر اول: مشتق حقیقتی بسیط یا مرکب است؟
در این فراز خارج اصول، اکثرا آقایان به کلمات مرحوم آخوند اکتفاء کردند و برخی هم مفصلتر بحث کردند؛ چون بحث کاربردی فقهی نیست، لذا به همان مقدار کفایه اکتفاء میکنیم.
شما در منطق مظفر تعریف فکر را خواندید که ترتیب امور معلومه لتحصیل المجهول. کلمه امور بسیار مهم است؛ مراد از امور اشیاء است نه دستورات. مثلاً حیوان و ناطق را ترتیب میدهیم و کنار هم میچینیم برای رسیدن به انسان.
حاجی سبزواری در منظومه میفرماید الفکر حرکة الی المبادی و من مبادی الی المراد. بر این تعریف اشکال شده که امور جمع است و اقل جمع دو مورد است، پس همیشه باید حداقل دو امر معلوم داشته باشیم؛ در حالی که گاهی یک امر معلوم داریم و ما را به مجهول میرساند، مثل ناطق که ما را به انسان میرساند.
پاسخ: درست است که ما از ناطق به انسان میرسیم اما در ظاهر یک چیز است اما ناطق مشتق است و مشتق مرکب است و مراد از ناطق شیء له النطق است. پس تعریف اشکالی ندارد. دلیل بحث ترکیب این است.
امر اول: مرحوم سید شریف از علمای کلام حاشیهای بر شرح مطالع دارد و میگوید ما قبول نداریم مشتق مرکب باشد، بلکه ناطق امر بسیط است که ما از ذات متلبس به مبدأ آن را انتزاع میکنیم و ناطقیت را از زید انتزاع میکنیم. این کلام البته محل اختلاف است.
بیان سید شریف
بیان مقدمه دلیل: در منطق مظفر خواندیم که عرض، چه خاص و چه عام، (ضاحک یا ماشی) در هر صورت عرض از ذات شیء خارج است و محال است عرض جزء ذات شیء باشد.
شما قائلین به ترکیب گفتید ناطق یعنی شیء له النطق و ضاحک یعنی شیء له الضحک؛ حال مراد از شیء، مفهوم شیء است یا مصداق شیء؟ هر کدام باشد رد میکنیم؛ پس ناطق، شیء نیست و انتزاع است و مرکب هم نیست.
اگر بگویید مراد مفهوم شیء است؛ شیء برای انسان یا ناطق؟ عرض عام است و عرض عام جزء ذات نمیشود و عرض عام را شما در معنای ناطق گرفتید و محال است در تعریف باشد و در دل فصل قرار دهید.
اگر مراد، مصداق شیء باشد (ماده قضایا به حکم عقل بر ضرورت و وجوب و امتناع و امکان خاص تقسیم میشود و دگرگونی در ماده قضیه محال است) پس به جای انسان باید شیء بگذارید و ناطق میشود انسان له النطق و قضیه الانسان ضاحک، میشود الانسان شیء له الضحک و باز میشود الانسان انسان له الضحک موضوع و محمول یکی میشود و ماده آن میشود بالضرورة (چون اگر موضوع و محمول یکی باشد قضیه ضروریه است) حال آنکه قبلش ضاحک بالامکان بود و ماده قضیه قابل تعویض نیست؛ پس اگر شما مشتق را مرکب بدانید و در معنا شیء را در نظر بگیرید به محذوراتی برمیخورید.
پس ناطق و ضاحک مرکب نیستند و مشتقات بسیط هستند.
صاحب فصول
ممکن است بگوییم مرکب است و شیء له الضحک باشد و مراد از شیء مفهوم شیء باشد.
رد اشکال دخول عرض عام در فصل: مشتق، مرکب است و مراد از شیء، مفهوم است و عرض عام داخل در فصل نیست؛ چون دیدگاه ما لغوی است نه منطقی. در اینجا جنبه نطق مراد ماست و موضوع له ناطق، مرکب است ولی اگر فصل باشد میشود بسیط.
و یدفع الإشکال بأن کون الناطق مثلاً فصلا مبنی علی عرف المنطقیین حیث اعتبروه مجردا عن مفهوم الذات و ذلک لا یوجب أن یکون وضعه لغة کذلک و یمکن أن یختار الوجه الثانی أیضا و یجاب بأن المحمول لیس مصداق الشیء و الذات مطلقاً بل مقیدا بالوصف و لیس ثبوته حینئذ للموضوع بالضرورة لجواز أن لا یکون ثبوت القید ضروریا و فیه نظر لأن الذات المأخوذة مقیدة بالوصف قوة أو فعلاً إن کانت مقیدة به واقعاً صدق الإیجاب بالضرورة و إلا صدق السلب بالضرورة و لکن یصدق زید الکاتب بالفعل أو بالقوة بالضرورة و لا یذهب علیک أنه یمکن التمسک بالبیان المذکور علی إبطال الوجه الأول أیضا لأن لحوق مفهوم الذات أو الشیء لمصادیقهما أیضا ضروری.[1]
اشکال مرحوم آخوند
وقتی علما مشتقی را فصل قرار میدهند، گویا در معنای لغوی آن دخل و تصرفی نمیکنند. پس اشکال دخول عرض عام در فصل حل نشد.
پاسخ مرحوم آخوند از کلام سید شریف
فصل: خصوصیت ذاتی که باعث امتیاز نوعی از نوع دیگر میشود.
فصل فرس، صاهل و انسان، ناطق است و ناطق خصوصیت ذاتی است که سبب امتیاز انسان از اسب شده. ملاصدرا در اسفار و مرحوم آخوند و سید شریف در شرح شمسیه در بحث معرف اشاره کردند که فصل حقیقی اشیاء برای بشر قابل ادراک نیست.
حال که انسان فصل حقیقی را نمیداند، یک یا چند عرض از خصوصیات آن را در تعریف بیان میکند؛ مثلاً خفاش را تعریف میکند به طائر ولود، که اینها عرض هستند و فصل حقیقی خفاش نیستند و در منطق اصطلاحاً فصل مشهور منطقی مینامند.
به نظر ما مشتق مرکب است و ناطق هم فصل حقیقی انسان نیست. بلکه فصل مشهوری انسان است و ناطق یعنی شیء له النطق و شیء عرض عام و نطق عرض خاص است و شیء مراد مفهوم شیء است و نطق عرض خاص است و عرض خاص در عام داخل شد و اشکالی ندارد و دخول عرض در عرض است.
والتحقیق أن یقال إن مثل الناطق لیس بفصل حقیقی، بل لازم ما هو الفصل وأظهر خواصه، وإنما یکون فصلاً مشهوریاً منطقیاً یوضع مکإنّه إذا لم یعلم نفسه، بل لا یکاد یعلم، کما حقق فی محله، ولذا ربما یجعل لازمان مکإنّه إذا کانا متساویین النسبة إلیه، کالحساس والمتحرک بالإِرادة فی الحیوان، وعلیه فلا بأس بأخذ مفهوم الشیء فی مثل الناطق، فإنّه وأنّ کان عرضاً عاماً، لا فصلاً مقوماً للإنسان، إلّا إنّه بعد تقییده بالنطق واتّصافه به کان من أظهر خواصه.[2]
گویا ما عرض خاص را در عرض عام داخل کردیم.
ثم قال: إنّه یمکن أن یختار الوجه الثّانی أیضاً، ویجاب بأن المحمول لیس مصداق الشیء والذات مطلقاً، بل مقیداً بالوصف، ولیس ثبوته للموضوع حینئذٍ بالضرورة، لجواز أن لا یکون ثبوت القید ضروریاً.[3]
صاحب فصول به بخش دوم کلام میر سید شریف هم اشکال میکنند که مراد از شیء مصداق باشد که خواهد آمد.