1403/09/05
بسم الله الرحمن الرحیم
مباحث الفاظ / مشتق / اقسام سهگانه حال / مراد ازحال در عنوان مساله
موضوع: مباحث الفاظ / مشتق / اقسام سهگانه حال / مراد ازحال در عنوان مساله
کلام در اقسام 3 گانه حال در بحث مشتق است که عبارتند از: حال نطق یا تکلم، حال جری یا اسناد یا نسبت یا حمل و حال تلبس. معانی این 3 حال بیان شد و گفتیم کلام در حال تلبس است و تحریر محل نزاع شد.
در مثال زید ضارب، اگر زید در گذشته زده باشد، تلبس در گذشته بوده، حمل و نسبت، الان است و استعمال، محل اختلاف و نزاع است. اما اگر در زید ضارب، نسبت و حمل، الان و تلبس به ضرب، آینده باشد، میشود مجاز و اگر در زید ضارب، تلبس و نسبت، الان باشد، استعمال یقیناً حقیقت است. پس اتحاد تلبس و حمل میشود حقیقت، اول تلبس بعد جری میشود محل نزاع، اول جری بعد تلبس میشود مجاز.
مرحوم آقای آخوند در کفایه میفرمایند إن المراد بالحال في عنوان المسألة، هو حال التلبس لا حال النطق ضرورة أن مثل (كان زيد ضارباً أمس) أو (سيكون غداً ضارباً) حقيقة إذا كان متلبساً بالضرب في الأمس،[1] مراد، حال تلبس است و حال نطق نیست.
مرحوم صاحب منتقی الاصول در مراد از فرمایش مرحوم آقای آخوند میفرمایند کلام مرحوم آقای آخوند مجمل بوده و دارای غموض است و باید عبارت ایشان را شرح کنیم. ولكنه حيث كانت عبارة الكفاية لا تخلو عن غموض وصارت محط النقاش تعرضنا لشرح مراده فقط وتوضيح عبارة الكفاية لا غير.[2] چون محقق مشکینی (شاگرد مرحوم آقای آخوند) میفرمایند ایشان باید در عنوان مسئله بگویند مراد حال جری است نه حال تلبس. ان المراد بالحال فی عنوان المسئله هو حال التلبس لا حال النطق، در حالیکه در عبارت کفایه حال تلبس آمده. محقق مشکینی میفرمایند در عنوان مسئله مشتق، مراد حال نطق و تلبس نیست، بلکه حال جری است و این، از مرحوم آقای آخوند سهو القلم شده.
مرحوم صاحب منتقی الاصول میفرمایند عبارت مرحوم آقای آخوند؛ اولاً غموض دارد و ثانیاً محط نقاش و مناقشه قرار گرفته، لذا بر ماست که عبارت ایشان را توضیح دهیم.
وتوضيح ذلك: ان المراد بالحال ليس حال النطق، بمعنى انه لا يعتبر في صدق المشتق حقيقة تلبس الذات بالمبدإ حال النطق، إذ من المسلم ان قول القائل: «كان زيد ضاربا أمس، أو سيكون ضاربا غدا» حقيقة إذا كان قد تلبس بالضرب أمس أو يتلبس به في الغد، مع انه لا تلبس في حال النطق والتكلم.[3]
ایشان در مقام توضیح میفرمایند مراد به حال، حال نطق نیست، یعنی اینکه در ما تلبس بالمبدأ فی الحال میگوییم مشتق، حقیقت است، منظورمان تلبس ذات (شخص) به مبدأ (حدث) در حال نطق نیست، که همیشه زمان حال است نه گذشته و آینده. چون مسلم است که در مثالهای کان زید ضارب امس (مثال اول) یا سیکون زید ضارب غداً (مثال دوم)، استعمال یقیناً، حقیقی است.
البته در مثال اول، زمان گذشته و در مثال دوم، آینده میباشد، اگر تلبس به ضرب در مثال اول، گذشته و در مثال دوم، آینده باشد. در حالیکه در این دو مثال، حال نطق، که الان است، آیا تلبس دارد؟ خیر. تلبس، دیروز و فردا دارد. پس اگر مراد حال نطق باشد، در این دو مثال، تلبس در حال نطق نیست، پس در این دو مثال، نباید استعمال، حقیقی باشد، خصوصاً در مثال دوم. چون در مثال اول، تلبس، دیروز بوده و نطق، الان است.
ایشان میفرمایند در اینجا اگر مراد حال نطق باشد، آیا متلبس است؟ خیر. پس باید بشود محل اختلاف و نزاع، که مثلاً اول تلبس بوده بعد نطق. در حالیکه آقایان میگویند مثال اول، حقیقت است. در مثال دوم که تلبس، آینده است، استعمال باید مجازی باشد، چون تلبس، بعد و نطق، الان است، در حالیکه آقایان میگویند مثال دوم هم، حقیقت است.
پس معلوم میشود مراد، نسبتسنجی بین حال تلبس و حال نطق نیست، وگرنه، با این محذور روبرو میشویم. پس مراد چیست؟ نسبتسنجی بین حال جری و حال تلبس. و انما المراد بالحال، حال تلبس و لیس المقصود، زمان تلبس، شما (مرحوم آقای آخوند) گفتید زمان تلبس یعنی مفهوم زمان در مفهوم اسم، در حالیکه اینطور نیست.
مرحوم صاحب منتقی الاصول میفرمایند بل المقصود هو اتحاد الجري والإسناد والتلبس بحيث يكون الإسناد والجري في فرض فعلية التلبس، فالمراد بالحال فعلية التلبس، فيعتبر اتحادها مع الجري والإسناد.[4] هر زمان، حال جری و تلبس یکی باشد، میشود حقیقت، اما اگر اول تلبس باشد بعد جری، میشود محل نزاع و اگر اول جری باشد بعد تلبس، میشود مجاز. به فرمایش مرحوم آقای آخوند 2 اشکال گرفته شده:
اشکال اول: مثال دوم، مجاز است. اما اگر مراد، فعلیت تلبس و اعتبار اتحادش با جری باشد، نباید مجاز باشد، چون در اینجا تلبس و جری، یکی و هر دو آینده هستند. پس ملاک، اتحاد تلبس و جری نیست و تالی فاسدش این است که اگر ملاک، اتحاد تلبس و جری باشد، زید ضارب غداً، باید حقیقت باشد. چون در هر دو، تلبس و جری میشود آینده، در حالیکه آقایان میگویند مثال دوم، مجاز است.
مرحوم صاحب منتقی الاصول در پاسخ به اشکال میفرمایند اتفاقاً دلیل اینکه آقایان مثال دوم را مجاز میدانند، این است که زمان جری و تلبس، یکی نیست، بلکه زمان جری، الان و زمان تلبس، آینده است و طبق ضابطه مرحوم آقای آخوند میشود مجاز. پس اشکال آقایانی که به مرحوم آقای آخوند اشکال میکنند، این است که میگویند زمان جری و تلبس در مثال دوم، آینده و اتحاد جری و تلبس است، پس باید حقیقی باشد، در حالیکه آقایان اتفاق دارند که مجازیست، پس ملاک نباید اتحاد جری و تلبس باشد.
ما (صاحب منتقی الاصول) از مرحوم آقای آخوند دفاع کرده و میگوییم ضابطه ایشان درست بوده و ملاک، اتحاد جری با تلبس است و مثال دوم را آقایان به این دلیل مجاز میدانند، که زمان تلبس و جری، یکی نیست و جری، الان و تلبس، آینده بوده و غداً در مثال دوم، قید برای تلبس است.
اشکال دوم: وقتی کلمه حال را به کار میبریم و شیئی را برای آن قید نمیزنیم، ظاهر از حال، زمان حال است. زمان حال مساوی با کدام یک از حالهای 3 گانه است؟ حال نطق. یعنی ملاک باید حال نطق باشد، چون مشتق عند الاطلاق به حال نطق، از باب انصراف یا از باب مقدمات حکمت انصراف دارد، پس مراد عنوان مسئله باید زمان حال، حال نطق باشد، نه حال تلبس و اتحاد حال تلبس و جری.
مرحوم صاحب منتقی الاصول به اشکال دوم پاسخ داده و میفرمایند و يدفع الثاني: بان المقام مقام تعيين الموضوع له المشتق وبيانه، وانه هل خصوص المتلبس في حال النطق أو مع فعلية التلبس، أو الأعم منه ومما انقضى عنه، فلا يثبت بحديث الانسباق والقرينة العامة، فانه وان سلم لكنه لا يجدي فيما نحن بصدده من تعيين الموضوع بالعنوان المأخوذ في مورد الكلام وانه ما هو؟[5]
دعوا بر سر معنای موضوع له بوده و اینکه آیا فقط متلبس حقیقت است یا من قضا عنه المبدأ هم حقیقت است؟ شما (مرحوم آقای آخوند) به انسباق و مقدمات حکمت مستند میکنید، در حالیکه انسباق و مقدمات حکمت ربطی به بحث معنای موضوع له مشتق ندارد. به تعبیر دیگر، انسباق و مقدمات حکمت چه ربطی به عنوان مسئله دارد؟ ما دست از ضابطه خود بر نمیداریم و محل کلام، عنوان مسئله است.
آیت الله سیستانی (حفظه الله) در الرافد فی علم الاصول، همین را تحکیم کرده و میفرمایند المقدمة الثالثة: في بيان معنى الحال: عندما يقول الأصوليون هل أن المشتق ظاهر في المتلبس بالمبدأ في الحال أم في الأعم فماذا يقصدون من لفظ الحال؟ هناك ثلاثة معاني للحال:[6]
١ ـ حال النطق.
٢ ـ حال النسبة.
٣ ـ حال التلب
أما المعنى الأول: فهو غيرمراد قطعاً لوجهين؛ به خاطر دو دلیل (که اشاره شد)، مراد قطعاً حال نطق نیست. و اما المعنی الثانی و هو ان المراد بالحال حال الجری و النسبه، حال جری یعنی حال انتساب محمول به موضوع، چه، با حال نطق، یکی یا مقدر بر حال نطق یا مؤخر از آن باشد، و اما المعنی الثالث و هو المختار عندنا و هو حال التلبس، منظور، حال تلبس است.
محقق مشکینی میفرمایند این حال در عنوان مسئله، که مرحوم آقای آخوند فرمودند حال تلبس است، سهو القلم بوده و باید حال جری میبود.
مرحوم شیخ عبدالکریم حائری در درر الفوائد میفرمایند مراد از حال در عنوان مسئله، حال اطلاق و جری است، نه حال نطق و تلبس. المراد بالحال فی عنوان المسئله هو حال الاطلاق و الاجرا (حال جری) لا حال النطق،[7] مراد، حال نطق نیست و دلیل ایشان، دلیل آیت الله سیستانی و دیگران است. و بالجملة لا ينبغي الإشكال في كون المشتق حقيقة فيما تلبس بالمبدإ في ظرف الحمل و الإطلاق و ان كان ماضياً أو مستقبلا بالنسبة إلى زمان النطق.[8]
در اینکه مشتق، حقیقت است فی ما تلبس بالمبدأ فی ظرف الحمل و الاطلاق اشکالی نیست، هر زمان تلبس در زمان حمل باشد، یعنی وقتی حال تلبس و جری، یکی بود، میشود حقیقت. لذا در مثال اول، اگر تلبس به ضرب، دیروز بوده، حال جری هم دیروز است و میگوییم کان ضارب، که میشود حقیقت. در مثال دوم هم، اگر جری و تلبس، آینده باشد، میشود حقیقت. اما اگر تلبس، الان و حمل، آینده باشد، محل نزاع است.
در مثال اول، استعمال، حقیقی است ولو زمان تلبس، گذشته باشد یا در مثال دوم هم، اگر حال جری و تلبس، آینده باشد، استعمال، حقیقی است، در حالیکه نسبت به زمان نطق میشود آینده، چون نطق همیشه الان است. پس نطق با حمل و تلبس سنجیده نمیشود، بلکه حمل و تلبس با هم سنجیده میشوند.