1403/08/20
بسم الله الرحمن الرحیم
مباحث الفاظ / مشتق / مقدمات بحث / محل نزاع در اسم زمان
موضوع: مباحث الفاظ / مشتق / مقدمات بحث / محل نزاع در اسم زمان
در بحث مشتق، معنای اشتقاق ادبی، صغیر، کبیر و اکبر را بیان کردیم و به این نکته رسیدیم که مشتق در علم اصول (مشتق اصولی)، 2 صفت و خصوصیت دارد:
خصوصیات مشتق اصولی
وقتی مشتق به ذات اسناد داده میشود، با ذات متحد است. مثلاً ضارب همان زید است، اما ضرب، زید نیست، بلکه مضروب، زید است. پس اولین خصوصیت مشتق اصولی این است که وقتی به ذات اسناد داده میشود، با ذات متحد است. لذا بسیاری از مشتقات نحوی مثل افعال، مصادر ثلاثی مزید و هکذا مشتق اصولی نیستند.
آیا بعضی از اسماء، مشتق اصولی هستند یا خیر؟ بعضی از اسماء در ادب عربی، جامد هستند، اما به ذات هم نسبت داده میشوند. مثلاً زید زوج، فاطمه زوجه، فلان رق، فلان عبد، فلانه امه و هکذا، از نظر ادبیات عرب، جامد هستند، اما در عین جامد بودن، حمل بر ذات شده و با ذات هم متحد هستند. یعنی زوج همان زید، زوجه همان فاطمه، رق یا حر همان فلانیست و امثالهم. چون اینها خصوصیت محل کلام را دارا بوده و داخل در محل بحث هستند. مثلاً جمله زید زوج، با ذات متحد و قابل حمل بر ذات (زید) است، پس میشود مشتق اصولی و داخل در محل بحث است.
شاهد مطلب یک فرع فقهی معروف است که بین سنیها اختلافی بوده و راویان احادیث در محضر ائمه (علیهم السلام) و بزرگان علما و فقهای شیعی هم به این فرع فقهی اشاره کردهاند. فرع فقهی این است که مثلاً زید، 2 تا زن (همسر اول و همسر دوم) داشته و یک دختر چند ماهه را هم با اذن ولی دختر، به عقد دائم خویش درآورده، که طبعاً این دختر میشود همسر سوم زید. همسر اول در ماه محرم و همسر دوم در ماه صفر به این دختر شیر میدهند، که او بلاشک بر زید حرام میشود. چون وقتی همسر اول در ماه محرم شیر داد، میشود ربیبه رضاعی زید.
ربیبه رضاعی یعنی وقتی زن از شوهر قبلی خود، دختری داشته باشد، این دختر، اصطلاحاً میشود ربیبه شوهر دوم، که بر او (شوهر دوم) محرم شده و حکم دختر را برای او پیدا میکند و ازدواج با او حرام میشود. در ما نحن فیه هم، وقتی همسر اول به این دختر شیر (به مقدار شرعی) داد، او (دختر) میشود ربیبه رضاعی زید، چون با رضاع شد دختر همسر اول، که البته دختر حقیقی او نیست. طبعاً به مجرد شیردهی همسر اول، او بر زید حرام میشود.
وضعیت همسر اول چه میشود؟ بر زید حرام میشود، چون این دختر، زوجه زید بود و همسر اول به او شیر داد و شد ام الزوجه، که در این صورت ازدواجش بر زید حرام است. پس دختر بر زید حرام میشود، چون شد ربیبه رضاعی زید، همچنین همسر اول بر زید حرام شد، چون میشود ام الزوجه.
با توجه به اینکه همسر دوم در ماه صفر به این دختر شیر داد، آیا بر زید حرام میشود یا خیر؟ آقایان میگویند امر دائر مدار این است که چگونه قائل به مشتق اصولی شویم؟ اگر بگوییم مشتق در خصوص ما تلبس بالمبدأ فی الحال، حقیقت است، در این صورت، این دختر در ماه صفر، زوجه زید نبود، چون در ماه محرم به واسطه شیر خوردن از همسر اول، از زوجه بودن خارج شده بود، پس همسر دوم، ام الزوجه نمیشود. اما اگر بگوییم زوجه بودن (محل کلام) در اعم از منقضی و متلبس، حقیقت است، یعنی بگوییم زوجیت این دختر، که زوجه زید بوده و بعد به خاطر ربیبه رضاعی بودن، از زوجیت خارج شده، در اعم از من تلبس بالمبدأ فی الحال و ما انقضی عنه المبدأ، حقیقت است، مبدأ از این دختر منقضی شده و دیگر زوجه نیست. اما اگر گفتیم مشتق در اعم، حقیقت است، پس کلمه زوجه کماکان بر این دختر صادق میباشد، که در این صورت، همسر دوم، که در ماه صفر شیر داده، میشود ام الزوجه و صادق است، پس همسر دوم هم بر زید حرام میشود.
شاهد مطلب اینکه جوامدی که حمل بر ذات شده و با ذات، متحد و داخل در محل بحث هستند، فرع فقهی میباشند. در حالیکه زوج یا زوجه و امثالهم، از نظر صناعت ادبیات عرب، جامد هستند. پس چون قابل حمل بر ذات بوده و با ذات متحد هستند، مشتق اصولی میباشند، یعنی داخل در بحث ما نحن فیه میشوند.
صفت و خصوصیت دوم مشتق اصولی: آنچه در مشتق اصولی میباشد، این است که مشتقی که حمل بر ذات میشود، از جهتی بر 2 قسم است:
قسم اول: مبدأ این مشتق، جنس و فصل است. یعنی گاهی مشتق، صفت ذاتی را مطرح میکند. مثلاً زید ناطق (سخنران و گوینده نیست، بلکه صفت نطقی (فصل) است)، اسم فاعل و مشتق ادبی است و به حسب ظاهر باید مشتق اصولی هم باشد که مبدأ آن، نطق است که صفت ذاتی را بیان میکند. مثلاً ذاتیات زید میشود جنس و ناطق، فصل اوست.
قسم دوم: مشتق مبدئی را بیان میکند، که خارج از ذات زید است مثل زید ضارب، زید جالس و امثالهم. در مشتق اصولی، مشتقاتی که صفات ذاتی را بیان میکنند، از محل کلام خارج هستند. لذا مثلاً زید ناطق، داخل در محل بحث نبوده و از محل کلام خارج است و جهتش این است که انقضاء مبدأ در اینجا تصور ندارد و نمیتوانیم بگوییم زید به نطق تلبس داشته، اما بعداً به نطق تلبس ندارد و انقضاء مبدأ شده و بگوییم آیا استعمال، حقیقی است یا مجازی؟ انقضاء مبدأ ندارد.
با توجه به دو صفت و خصوصیت مشتق اصولی، رابطه بین مشتق اصولی و مشتق ادبی و مشتق نحوی و مشتق صرفی، رابطه من وجه میشود. چون گاهی مشتق نحوی هست و مشتق اصولی نیست مثل افعال و مصادر ثلاثی مزید، که مشتق ادبی هستند اما مشتق اصولی نیستند.
تارتاً مشتق اصولی است اما مشتق ادبی نیست مثل اسماء جوامد، شامل زید، رق، زوج، حر، عبد، فاطمه زوجه و امثالهم.
قسم سوم، هم مشتق اصولی و هم مشتق ادبی است مثل ضارب و امثالهم.
قسم چهارم، مشتق اصولی و مشتق ادبی نیست مثل حروف و امثالهم.
پس رابطه مشتق اصولی و مشتق ادبی، رابطه عموم من وجه است.
جریان مشتق در اسم زمان
آیا نزاع مشتق در اسم زمان جاری میشود یا خیر؟ همانطور که بیان شد، مشتق اصولی، شامل اسم فاعل، اسم مفعول، صفت مشبه و صیغه مبالغه هست، اما آیا اسم زمان هم هست یا خیر؟ در ما نحن فیه، مبدأ اشکال و اختلاف این است که در مشتق اصولی، ذاتی وجود دارد که دارای دو حالت است:
1- حالت تلبس به مبدأ
2- حالت انقضاء مبدأ
یعنی مشتق اصولی، ذاتیست که صفتی دارد و این ذات؛ تارتاً متلبس به آن مبدأ و صفت است و اخری مبدأ و صفت، از آن، منقضی است مثل ضارب.
مستشکل در ما نحن فیه میگوید در غیر اسم زمان، این نکته مطرح است که در مشتقات معمولی:
تارتاً ذات، متلبس به آن مبدأ و حدث است.
اخری متلبس به آن مبدأ و حدث نیست.
در اسم زمان چگونه است؟ حتی در اسم مکان هم، تلبس و عدم تلبس قابل تصور است. مثلاً مسجدی در یک محله آباد بوده و رفت و آمد داشته، پس متلبس به مسجدیت، این ذات و عمارت بوده و طبعاً تنجیس آن حرام است. اما این مسجد از مسجدیت افتاده و در راه واقع شده. در این صورت، آیا باز هم به آن، مسجد میگوییم، که طبعاً تنجیس آن مکان، از نو حرام است. مثلاً نشستن در آن مکان برای زنی که عادت ماهیانه دارد یا شخص جنب، حرام است و هکذا.
در اسم مکان این مطلب قابل تصویر است. ذات (مکان) هست و حدثی و مبدأ (مسجدیت) قبلاً بوده و الان منقضی شده. در اینجا مستشکل میگوید در اسم مکان، راحت میپذیریم که تلبس و عدم تلبس قابل تصویر است، اما در اسم زمان، تلبس و انقضا صدق نمیکند. چون هر وقت، ذات (زمان) باشد، مشتق هم هست. اما هر وقت منقضی شد و اسم زمان از بین رفت، نمیتوانیم بگوییم تلبس نیست و زمان هست، که در این صورت، آیا این بر آن صادق است یا خیر؟
سرّش چیست؟ چون زمان از اشیاء متسرم الوجود یا منسرم الوجود است. هر مقطع زمانی که میآید، مقطع زمانی دیگر، کلاً از بین میرود و ذاتی در زمان باقی نمیماند. در مکان، ذات (مسجد) کماکان هست، اما مکانیت و وصف به مسجدیت، از آن سلب شده. اما در اسم زمان، با آمدن زمان قبل، خود زمان از بین رفته. پس دیگر ذات باقی نیست. مثلاً میگوییم مقتل الامام الحسین (علیه السلام) یوم العاشورا، به روز عاشورا میگوییم روز مقتل امام حسین (علیه السلام). اگر روز عاشورا (دهم محرم) گذشت، روز یازدهم محرم، روز مقتل نیست و زمان (ذات در اسم زمان، مقتل است) از بین رفته. پس ذاتی باقی نمانده، که بخواهیم به آن حدث و مبدأ (مصدر قتل) بگوییم نسبت به آن ذات، متلبس یا ما انقضی عنه المبدأ است. یعنی باید ذاتی باشد که مبدأ به آن تلبس داشته باشد و آن ذات باقی باشد و مبدأ منقضی شده باشد، که بشود محل کلام. در حالیکه در محل کلام، ذات (زمان) باقی نیست، که در این صورت، رکن اصلی بحث مشتق از دست رفت و ذات متلبس بالمبدأ فی الحال و ما انقضی عنه المبدأ صادق نیست.
پس به تعبیر آقایان، اسم زمان، داخل در محل بحث مشتق نیست. البته مرحوم محقق خراسانی، مرحوم محقق نائینی، مرحوم محقق اصفهانی و مرحوم آیت الله خویی خواستند از این شبهه پاسخ دهند و کاری کنند که اسم زمان هم، داخل در محل نزاع شود.