« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1404/03/07

بسم الله الرحمن الرحیم

فقه شعائر / بررسی مصادیق شعائر / تقیّه / اقسام اربعه تقیه / قسم چهارم: تقیه کتمانیه / بررسی آیات و روایات

 

موضوع: فقه شعائر / بررسی مصادیق شعائر / تقیّه / اقسام اربعه تقیه / قسم چهارم: تقیه کتمانیه / بررسی آیات و روایات

کلام در فقه شعائر درباره تقیه است. اقسام تقیه عبارتند از:

1- تقیه خوفیه

2- تقیه مداراتیه

3- تقیه اکراهیه

4- تقیه کتمانیه

همانطور که گفتیم، صاحب فقه الصادق، از جهتی، 3 قسم برای تقیه کتمانیه بیان کرده‌اند:

قسم اول: إذ تارة تترتب على التظاهر به مصلحة اهم مما تترتب عليه من المفسدة،[1] اگر تظاهر کنیم و تقیه نکنیم، یک مصلحت اهم از مفسده ترک تقیه دارد؛ آن هم، جایی که مصلحت در اصل دین است و اگر تقیه کنیم، کتمان اساس دین می‌شود، که در اینجا تقیه نکردن، وظیفه است.

قسم دوم: و اخرى تكون المفسدة؛ برعکس قسم اول است. به این معنی که مفسده تقیه نکردن از تقیه کردن، اهم است. خلاصه اینکه قسم دوم جایی است که وظیفه، تقیه کردن است.

قسم سوم: و ثالثة يتساويان؛ جایی است که با یکدیگر (تقیه کردن و تقیه نکردن) مساوی هستند. در این زمینه، بعضی از روایات خوانده شد و حکم صورت اول و صورت دوم هم بیان شد و رسیدیم به اینکه صورت دوم این است که تقیه، نه تنها مشروع بوده، بلکه واجب است و عقل مستقل هم، به آن حکم می‌کند و فطرت سلیمه هم نسبت به آن، همین را می‌گوید.

ایشان تفسیر کردند که اگر جماعت کمی باشند که مرام و مسلک مخصوصی داشته باشند و تطبیق و تنفیذ پایه‌های آن مرام بر این تعلق بگیرد که سیطره بر بلد و افراد مملکت داشته باشند و حال آنکه آن حکومت در دست کسانی است که با مرام آنها موافق نیستند، عقل می‌گوید در ابتدای کار، افکار و مرام خود را کتمان کنید و اگر می‌خواهید تبلیغ کنید، به طور پنهانی تبلیغ کنید تا زمانی که به یک نصاب لازم برسید. و الا اگر در ابتدای کار به افکار و مرام خود تظاهر کنید، مضمحل می‌شوید و با اضمحلال شما، حق مضمحل می‌شود و آنها بر شما غالب می‌شوند.

بعد می‌فرمایند بعضی از نصوصی که در ظرف زمانی صادر شده‌اند که هنوز مذهب تشیع به حد نصاب خود نرسیده بود؛ یعنی در این زمان درباره این نصوص تقیه کنید. و کانت الحکومه بید خلفاء جور المخالفین للمذهب.

سند روایت: برقی در محاسن از عده من اصحابنا از عباس بن عامر از جابر بن مکفوف از عبدالله بن ابی یعفور از ابی عبدالله (علیه السلام) قال کذا یا در تعبیر دیگری، برقی در محاسن عن عده من اصحابنا عن مهدیان و غیرهما عن عباس بن عامر عن کذا. البته می‌گویند چیزی در مورد جابر بن مکفوف گفته نشده است.

[٢١٣٦٣] ٨ ـ وعنه، عن الحسن بن علي الكوفي، عن العباس بن عامر، عن جابر المكفوف عن عبدالله بن أبي يعفور، عن أبي عبدالله عليه‌السلام قال: اتقوا على دينكم، وأحجبوه بالتقية فإنه لا إيمان لمن لا تقية له، إنما أنتم في الناس كالنحل في الطير، و لو أن الطير يعلم ما في أجواف النحل ما بقي منها شيء إلا أكلته، و لو أن الناس علموا ما في أجوافكم انكم تحبونا اهل البيت لاكلوكم بألسنتهم، و لنحلوكم في السر و العلانية، رحم الله عبدا منكم كان على ولايتنا.[2]

روایت از امام صادق (علیه السلام) که می‌فرمایند بر دینتان رعایت تقوا را کنید و دینتان را با تقیه، محجوب و پنهان کنید. فإنه لا إيمان لمن لا تقية له، اگر کسی تقیه نکند، ایمان ندارد. علت اینکه ما بحث تقیه را به عنوان یکی از شعائر دین انتخاب کردیم، 2 تعبیر در روایات ما بود:

تعبیر اول: لا دین لمن لاتقیه له؛[3]

تعبیر دوم: التقیه دینی و دین آبائی.[4] این‌ها کاملاً در اینکه تقیه، شعار شیعه است، ظهور دارند.

إنما أنتم في الناس كالنحل في الطير، شما (شیعیان) در بین ناس (سنی‌ها) مثل زنبور عسل در بین پرندگان هستید. یعنی اگر شما را بشناسند، از بین می‌برند. زنبور عسل روی شهد گل‌ها می‌نشیند و نجاست خوار نیست و خوراک زنبور پاک‌ترین چیزها مثل شهد گل‌ها است؛ در حالیکه سایر حیوانات، گاهی فضولات و امثالهم را هم می‌خورند. اما به نظر ما آنچه که در اینجا محل کلام و منظور است، این است که بالاخره ممکن است شما را از بین ببرند (روایت هم همین بیان را دارد).

ولو أن الطير يعلم ما في أجواف النحل ما بقي منها شيء إلا أكلته، اگر پرندگان بدانند که در جوف زنبور عسل چه چیزی است. ما بقی منها شیء الا اکلته، از زنبور عسلی چیزی نمی‌ماند، الا اینکه پرندگان او را می‌خورند. چه چیزی در جوف زنبور است؟ عسل، که برای پرندگان، بسیار ارزشمند است، اما آن را نمی‌شناسند، و الا اگر بشناسند و بدانند، زنبورها را می‌خورند. و لوان الناس علم، ارتباطش چیست؟ در جوف شما (شیعیان و اهل ولایت ما) محبت به ما اهل بیت (علیهم السلام) است و آنها شما را می‌خورند. نه اینکه بخورند، به این معنی که محبت ما را از دل شما برای خودشان ببرند، بلکه تشبیه در اینجا فقط از این جهت است که شما را هلاک کرده و می‌خورند، همچنان که پرنده، زنبور را می‌خورد. فقط تفاوتش این است که پرنده‌ای که زنبور را می‌خورد، به اعتبار این است که در جوف زنبور، عسل است، که از آن بهره مند شود. اما وقتی شما را از بین می‌برند، نه به این معنی که از ولایت ما بهره ببرند، بلکه اتفاقاً چون ولایت و محبت ما را دارید، شما را از بین می‌برند.

ولو أن الناس علموا ما في أجوافكم انكم تحبونا اهل البيت لاكلوكم بألسنتهم،، آنقدر بر علیه شما حرف می‌زنند و کار می‌کنند که شما را می‌خورند. و لنحلوكم في السر والعلانية، رحم الله عبدا منكم كان على ولايتنا، شما را از هم جدا می‌کنند؛ شاید کنایه از این است که نمی‌گذارند با هم یک جمع متحد باشید و سعی می‌کنند هر کدام از شما را به گوشه‌ای بیفکنند تا با هم تفرقه داشته باشید.

ایشان می‌فرمایند مضافا الى بناء العقلاء عليه في تشكيل الجمعية واخذ الحكومة،[5] مضافاً الی بناء عقلا بر این مطلب در تشکیل مجتمع و استیلا بر حکومت، عقلا هم وقتی می‌خواهند بر حکومتی استیلا پیدا کنند، همین کار را می‌کنند. فانه إذا لم يكتم أمرهم في بدو الأمر، ولم يسع في ترويجه سرا لما بقي من المرام والمسلك واهله الا الاسم؛ کسانی که در یک حزب هستند، اگر کارشان را در آغاز پنهان نکنند و سعی در ترویج پنهانی بودنش نکنند، جز اسمی، برای آن مرام و اهلش باقی نمی‌ماند.

پس بناء عقلا هم بر این مطلب تأکید دارد که در قسم دوم باید تقیه کرد. قسم دوم جایی است که مصلحت تقیه از مفسده ترک تقیه بیشتر است. مضافاً به نصوصی که تصریح هستند؛ از جمله روایتی که در کتاب سلیم بن قیس آمده و مستدرک وسائل هم آن را بیان می‌کند، اشاره می‌کنیم.

كتاب سليم بن قيس الهلالي: عن الحسن البصري قال: سمعت علياً عليه السلام، يقول يوم قتل عثمان: «قال رسول الله صلّى الله عليه و آله قال سمعته يقول: إنّ التقية من دين الله، و لا دين لمن لا تقية له، والله لو لا التقية ما عبد الله في الأرض في دولة إبليس، فقال رجل: و ما دولة إبليس؟ فقال: إذا ولي امام هدى فهي في دولة الحقّ على إبليس، و إذا ولي إمام ضلالة فهي دولة إبليس».[6]

در اینجا چرا حضرت (علیه السلام) از تقیه صحبت می‌کنند؟ اینکه تقیه می‌کردید که عثمان را نمی‌کشتید یا حالا که عثمان کشته شده، به اصحابشان می‌فهمانند که تقیه کنید؟ اخبار می‌کنند که شیعیانشان تقیه‌ای رفتار کنند و اصطلاحاً به اصحابشان خط می‌دهند که مواظب باشید به بهانه خونخواهی عثمان، خونتان را نریزند و جزء کسانی که متهم به قتل عثمان می‌شوند، این اتهام به شما وارد نشود. والله لو لا التقية ما عبد الله في الأرض في دولة إبليس، کسی به ایشان عرض کرد فقال رجل ما دولت ابلیس، دولت ابلیس چیست؟ فقال إذا ولي امام هدى فهي في دولة الحقّ على إبليس، و إذا ولي إمام ضلالة فهي دولة إبليس، اگر امام ظلالت کار را به دست بگیرد و امر به دست او باشد، می‌شود دولت ابلیس. اگر تقیه نباشد، در دولت ابلیس، اصلاً عبادت خداوند انجام نمی‌شد. چون در دولت ابلیس، کسانی را که باید تقیه می‌کردند و نکردند، می‌کشند و از بین می‌برند. لذا دیگر کسی باقی نمی‌ماند که عبادت خداوند را انجام دهد (در این روایت، حسن بصری معتبر نیست).

والمستفاد من هذا الخبر أمران: احدهما: ان التقية في زمان دولة ابليس سبب لبقاء عبادة الله، وبديهي ان هذه الخاصية مختصة بهذا القسم من التقية الثاني: ان هذا القسم من التقية انما يكون بالسعي في ترويج المذهب سرا، لا في كتمانه خاصة، إذ في فرض الكتمان بلا تبليغ ينقرض المذهب بانقراض تلكم الجماعة الخاصة، فيعتبر في المقام ترويج المذهب سرا.[7]

ایشان می‌فرمایند از این روایت 2 نکته را می‌فهمیم:

1. زمانی که دولت در اختیار ابلیس و ابلیسیان و والی و حاکم ظلالت است، تقیه سبب بقاء عبادت الله می‌شود و این، اختصاصی این قسم از تقیه است. کدام تقیه؟ تقیه کتمانیه. به خاطر ترس از جان نیست. در اینجا منشأ تقیه، این است که قدرت پیدا کنند و امثالهم و صرف حفظ جان، از کشته شدن (تقیه خوفیه) یا تقیه مداراتیه، که مدارا کنند تا اینها را جلب کنند، یا تقیه اکراهیه، که انسان را وادار کنند بر اینکه اعتقادی را که دارد، اظهار نکند، نیست. بلکه تقیه کتمانیه است، که اعتقادات خویش را کتمان می‌کند، برای اینکه بتواند قدرتی برای غلبه حق ایجاد کند. ایشان می‌فرمایند شاید از باب اینکه ظهورش در تقیه کتمانیه بیشتر است.

2. باید چیزی همراه این تقیه باشد و آن، سعی و تلاش در ترویج مذهب است. یعنی فقط اینگونه نیست که کتمان می‌کنیم. چون اگر فقط کتمان کنیم، مذهب ترویج که نمی‌شود، هیچ، بلکه کم کم به فراموشی سپرده می‌شود. این قسم از تقیه انما یکون بالسعی فی ترویج المذهب سراً، اگر قدرت داشتیم، چه می‌شود؟ باید مذهب را جحراً ترویج کنیم. علت اینکه سراً ترویج مذهب می‌کنیم، این است که قدرت پیدا کنیم. اگر قرار باشد وقتی قدرت هم پیدا کنیم، باز هم مذهب را سراً ترویج کنیم، چه فرقی کرد؟ آن، مقدمه‌ای است برای ترویج مذهب، جحراً.

لا فی کتمانه خاصتاً، چون می‌فرمایند اگر کتمان شود، اما تبلیغ نشود، مذهب به انقراض آن جماعت منقرض می‌شود. اگر ما مذهب‌مان را برای نسل آینده ترویج و تبلیغ نکنیم، وقتی نسل قبلی از دنیا رفتند، نسل آینده لامذهب می‌شوند و نسلی هستند که نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) و دین آشنایی ندارند و کم کم اعتقادات و معارف دینی مضمحل می‌شود. و علیه فيعتبر في المقام ترويج المذهب سرا.[8]

[٢١٤٥٢] ٦ ـ وعن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أبيه، عن عبدالله بن يحيى، عن حريز، عن معلى بن خنيس قال: قال أبو عبدالله عليه‌السلام: يا معلّى، اكتم امرنا و لا تذعه، فانه من كتم أمرنا و لم يذعه أعزه الله به في الدنيا، و جعله نورا بين عينيه في الآخرة يقوده إلى الجنة، يا معلّى، من أذاع أمرنا و لم يكتمه أذله الله به في الدنيا، و نزع النور من بين عينيه في الآخرة، و جعله ظلمة تقوده إلى النار، يا معلّى، إن التقية من ديني ودين آبائي، و لا دين لمن لا تقية له، يا معلّى، إن الله يحب أن يعبد في السر كما يحب أن يعبد في العلانية، يا معلى إن المذيع لامرنا كالجاحد له.[9]

ورواه في (المحاسن) عن أبيه، ومثله إلا أنه ترك ذكر العبادة في السر والعلانية.

روایت بعدی، خبر معلی بن خنیس (روایت صحیحه) است. سعد بن عبدالله در بصائر الدرجات از احمد بن محمد بن عیسی و محمد بن حسین بن ابی الخطاب از حماد بن عیسی از حریز بن عبدالله سجستانی از معلی بن خنیس. من كتم أمرنا ولم يذعه أعزه الله به في الدنيا، خداوند این شخص را با این کارش، در دنیا عزیز می‌کند و این کتمان را نوری در مقابلش در آخرت قرار می‌دهد و او را به طرف بهشت راهنمایی می‌کند.

یا معلّی اگر کسی امر ما را شیوع بدهد (نه به این معنی که کار خوبی است) بلکه در فرضی که جای ترویجش نیست، شیوع بدهد و کتمانش نکند، خداوند او را به سبب این کارش، در دنیا ذلیل می‌کند. و نوری در مقابلش در آخرت نیست. و این را ظلمتی قرار می‌دهد که او را به طرف آتش می‌کشاند.

این روایت هم، به 2 تعبیر مربوط به تقیه کتمانیه است:

تعبیر اول: لا تذعه

تعبیر دوم: من كتم أمرنا.


logo