« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1404/03/11

بسم الله الرحمن الرحیم

فقه خانواده / نفقه / نفقه اقارب / شرط وجوب تکسب در نفقه اقارب

 

موضوع: فقه خانواده / نفقه / نفقه اقارب / شرط وجوب تکسب در نفقه اقارب

کلام در این است که آیا منفق، شرطی دارد یا خیر؟ شرط منفق در نفقه به غیر، قدرت بر انفاق است. برای این شرط بحث کردیم که اگر شخص قدرت نداشت، آیا تکسب بر او لازم است یا خیر؟ تکسب نسبت به خود و زوجه لازم است.

رسیدیم به تکسب برای نفقه اقارب مثل والدین، فرزند و امثالهم. اگر مالی نداشت، آیا واجب است تکسب کند تا قادر بر نفقه دادن به آنها بشود یا خیر؟ فرمودند و أما نفقة الأقارب ففي أصل وجوب التكسب لها إشكال من إطلاق الأمر بإعطاء الأجر للرضاع، و هو نفقة المولود، و إطلاق أخبار الإنفاق، و أن القادر على التكسب غني في الشرع؛[1] (دلیل سوم). دلیل چهارم: و قول الصادق (علیه السلام). لازمه این دلایل این است که تکسب بر او لازم و واجب است.

وجه دوم از قول دوم

و من الاقتصار فيما خالف أصالة البراءة و غيرها على محل اليقين، و هو الوجوب بشرط الغني،[2] این وجه یعنی چه؟ چه زمانی می‌توانیم با اصالت البرائه مخالفت کنیم؟ وقتی دلیل یقینی داشته باشیم و فرد یقینی در کار باشد. اما اگر فرد یقینی در کار نباشد، اصالت البرائه را جاری می‌کنیم. لازمه اصالت البرائه این است که تکسب بر این شخص، به خاطر نفقه اقارب، واجب نیست و موردش وجوب به شرط غنا است.

دلیل دوم: وأن النفقة عليهم مواساة و لا مواساة على الفقير، نفقه دادن به اقارب، از باب مواسات است. مواسات یعنی کمک کردن و شرط خاصی ندارد و ممکن است یک به 10 باشد. پس نفقه بر اقربا می‌شود مواسات، که بر فقیر واجب نیست.

دلیل سوم: و قوله تعالى ﴿لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمّا آتاهُ اللهُ﴾[3] و لم يقل فليكتسب[4] اگر دستش باز است باید از مال خود بدهد، اما کسی که دستش تنگ است، هر چه خدای متعال به او داده، از آن انفاق کند.

در اینجا نگفته فليكتسب، باید کاسبی کند و از آنچه کسب کرده، بدهد، بلکه گفته از همان چیزی که خدای متعال به او داده، انفاق کند. لذا اگر می‌تواند به بخشی از نفقه اقارب کمک کند، باید همان مقدار را کمک کند و نگوید حالا که نمی‌توانم همه خرجی پدر و مادرم را بدهم، پس هیچ کمکی نکنم، بلکه اگر می‌تواند نصف خرجی آنها را هم بدهد، باید به همان مقدار، به آنها نفقه بدهد.

و إن كان قد يقال أنه لبيان قدر النفقة و كيفية الإنفاق لا الوجوب،[5] بعضی‌ها گفته‌اند این آیه، مقدار نفقه و کیفیت انفاق را بیان می‌کند و انفاقش از همان مقداری باشد که خدای متعال به او داده، یعنی اگر نمی‌تواند کامل کمک کند، بعضی‌هایش را می‌تواند. لا الوجوب یعنی نمی‌خواهد بگوید مورد واجب چیست و وجوب به چه چیزی تعلق گرفته و به آن کاری ندارد.

مع أنه إدخال القادر على الاكتساب في كل من ذي السعة و خلافه،[6] اگر کسی قدرت بر اکتساب دارد، داخل در بخش اول آیه (لینفق ذو سعه من سعته) می‌شود. مثلاً اگر کسی ندارد اما قدرت بر اکتساب دارد، پس داخل در فرض اول و صدر آیه (ذو سعه) می‌شود ذو سعه و باید انفاق کند. ذو سعه به کسی گفته می‌شود که بالفعل دارد یا ندارد، اما قادر بر اکتساب هست.

علی کل حال فالاقوی الاول (وجوب اکتساب)، اقوی به نظر ایشان اول است. ایشان ادله قول اول را ترجیح داده‌اند.

و للعامة قول بالفرق بين الولد و غيره، فيجب الاكتساب للولد لأنها من تتمة الاستمتاع بالزوجة، و لأن الولد بعضه، فكما يجب الاكتساب لنفسه فكذا لبعضه، و ضعفه واضح؛[7] عامه گفتند در اقارب، فرزند با غیر فرزند فرق می‌کند. فیجب الاکتساب للولد، برای فرزند باید اکتساب کند، پس اکتساب نسبت به فرزند واجب است. لان‌ها نتیجه استمتاع به زوجه، فرزند است. یعنی همانطور که نفقه زوجه، واجب است، نفقه فرزند هم واجب است. در این صورت، خود او هم نتیجه استمتاع پدر و مادرش است، پس نفقه آنها هم به طریق اولی واجب است.

دلیل دوم عامه: و لأن الولد بعضه، فكما يجب الاكتساب لنفسه فكذا لبعضه،[8] می‌گویند فرزند پاره تن پدر و مادر است، یعنی همانطور که نفقه خودش واجب است، نفقه فرزندش هم واجب است.

و ضعفه واضح؛ همانطور که می‌گویند اگر فرزند مالی دارد، از مال خودش برای خودش خرج کنید، پس معلوم می‌شود خرج کردن برای فرزند مثل خرج کردن برای خود نیست؛ در خرج برای خود، از مال خودمان صرف می‌کنیم.

هذا و في القواعد «أنه يباع عبده وعقاره (انفاق بر قریب) فيه» أي الإنفاق على القريب، مرحوم علامه در قواعد می‌فرمایند اگر عبد یا عقار (زمین و امثالهم) دارد، باید به خاطر انفاق بر قریب بفروشد. اگر پول ندارد اما عبد یا عقار دارد، آیا فروش عبد و عقار به خاطر نفقه قریب، واجب است یا خیر؟ ایشان می‌فرمایند بله واجب است.

لعله لاطلاق الادله و عدم الاستثناء،[9] شاید به خاطر این است که ادله، مطلق است و مطلق گفته‌اند باید نفقه اقارب را داد و کاری ندارند به اینکه پول یا ملک دارد، بلکه در هر صورت باید نفقه آنها را بدهد. یعنی اگر پول دارد، پول بدهد و اگر ندارد، باید ملکش را بفروشد. همانطور که اگر پول نداشت، برای خرجی خودش، ملک خود را می‌فروخت، برای خرجی اقارب هم باید همین کار را انجام دهد.

و فيه أنه يمكن أن يكون ذلك اتكالا على ما ذكروه من تقديم نفقة النفس التي منها داره وعبده و نحوهما مما استثنى في الدين،[10] برای دین لازم نیست خانه‌اش را بفروشد. همانطور که برای دین، این‌ها به منزله نفقه خود بوده و لازم الفروش نیست، برای نفقه غیر هم، به منزله نفقه خود اوست و لازم الفروش نیست.

ما می‌گوییم اگر عبد یا زمین اضافه بر نیاز دارد، در آن صورت، شاید فروشش واجب باشد.

نعم يتجه بيع ما لا يرجع إلى ذلك منها، كما أنه يتجه استثناء نحو ذلك للمنفق عليه، فلا يكفي في سقوط النفقة عمن هي علة وجود نحو ذلك عند من وجبت النفقة له، ضرورة أنها من جملة النفقة التي يستنغي بها عن المنفق،[11] اگر بیعی مثل زمین اضافه یا اشیاء عتیقه و امثالهم دارد که بازگشت به نفقه نفس ندارد (دار و عبد، نفقه خود محسوب می‌شود) باید آنها را بفروشد.

برداشت ما این است که مواردی را که لازم نیست بفروشد، و بعضی‌ها را لازم است بفروشد، تهیه و تدارک اینها برای منفق علیه هم لازم نیست، بلکه چیزهایی که مازاد بر نیاز اوست مثل اسکان و خدمه و امثالهم، اما مازاد بر اینها لازم نیست.

 


logo