1404/03/03
بسم الله الرحمن الرحیم
فقه خانواده / نفقه / نفقه اقارب / شروط پرداخت نفقه / شرط عجز از اکتساب / دیدگاه صاحب جواهر
موضوع: فقه خانواده / نفقه / نفقه اقارب / شروط پرداخت نفقه / شرط عجز از اکتساب / دیدگاه صاحب جواهر
کلام در این است که کسی که نفقه او واجب است، شرایطی دارد:
شرط اول: فقر
شرط دوم: عجز از اکتساب
مرحوم محقق در شرایع، اشتراط این شرط را به عنوان قول اظهر پذیرفتند و مرحوم صاحب جواهر هم در این زمینه مطالبی فرمودند و محدث بحرانی هم فرمودند منظور از عجز از اکتساب، اکتساب لایق به شأن است، نه هر اکتسابی.
مرحوم امام خمینی هم در تحریر الوسیله، صوری را مطرح کردند. آیت الله مکارم در انوار الفقاهه (شرح بر تحریر الوسیله) جلد 3 صفحه 551، صوری را که در کلام امام خمینی بیان شده، بررسی و بحث کردند.
ایشان میفرمایند أقول: الكلام في هذه المسألة إنّما هو في اشتراط الفقر، فلا تجب نفقة القادر على الاكتساب. وقد ذكر المصنّف (یعنی امام خمینی، که صاحب تحریر الوسیله هستند) للفقير أصنافاً سبعة[1] ، اگر کسی قادر بر اکتساب بود، نفقه او واجب نیست، یعنی شرط دوم را اجمالاً پذیرفتهاند.
اصناف هفتگانه فقیر
در این عبارات، 7 صنف برای فقیر بیان شده است:
صنف اول: من كان فقيراً لا يقدر على شيء مطلقاً،[2] کسی که فقیر است و مطلقاً قادر بر هیچ کاری نیست، مثلاً ناتوان، پیر یا مریض و ضعیف است و نمیتواند کاری انجام بدهد؛ پس فقیری است که کاملاً عاجز از اکتساب است. صنف اول، یقیناً مستحق نفقه است، چون هر 2 شرط را دارد؛ یعنی، هم فقیر است و هم عاجز از اکتساب.
صنف دوم: من كان فقيراً شرعياً لا يقدر على قوت سنته، ولكنّه بالفعل قادر على قوت شهر مثلًا[3] ، در شرع میگویند فقیر کسی است که قادر بر قوت سال نباشد و این شخص قادر بر قوت سال نیست اما قادر بر قوت ماه است. ولکن در ما نحن فیه، خارج از موضوع فقر است و در بحث خمس و زکات، داخل است؛ چون معیار در آنجا مصرف سال است و او هم قادر بر مصرف سال نیست، پس میتواند خمس و زکات بگیرد. و در ما نحن فیه، ملاک، مصرف روزانه است و باید بگوییم اگر خرج روزانهاش را نداشت، نفقهاش واجب است، فرض این است که این شخص خرج روزانه را دارد پس نفقه او واجب نیست.
البته این، اول کلام است که در بحث وجوب نفقه و از ظاهر ادله، آیا از نفقه روزانه استفاده کنیم یا خیر؟ دلیل خاص داریم، و الا ما باشیم و ظهور حال فرد، کسی که نفقهاش واجب است، اگر امروز، روزیاش را ندارد، باید نفقهاش را بدهیم، اما اگر فردا روزیاش را دارد، نفقه بر او واجب نیست.
صنف سوم: من كان قادراً بالقرض، أو السؤال، أو نحوهما.[4] کسی که فقیر است اما قدرت به قرض یا سؤال (این سؤال به معنای پرسش و پاسخ نیست، بلکه به معنای سائل بودن و گداییکردن است) دارد. یعنی میتواند بگوید به من قرض دهید یا گدایی یا استیهاب کند یا مثلاً به مسجد برود و شرح حال بدهد و کمک بخواهد.
پس صنف سوم، کسی است که فقیر است اما قادر به تکسب از باب قرض و سؤال و نحوهما هم هست. ایشان میفرمایند آیا سومی فقیر است یا خیر؟ بله، فقیر است. لان القرض لا یکون السبب للغنا؛ قرض، انسان را غنی نمیکند و به همان مقدار، بدهکار بوده و بر ذمهاش آمده است، مگر اینکه مالی داشته باشد که امید وصول آن مال را در آینده نزدیک داشته باشد.
وأمّا الثالث، فهو داخل في عنوان «الفقير» لأنّ القرض لا يكون سبباً للغنى، إلّا أن يكون له مال يرجو وصوله في المستقبل القريب، ولذا تحصل به الاستطاعة عندنا، وكذا لو كانت له عين يرجو بيعها كذلك. ایشان میفرمایند به نظر ما استطاعت هم به همین حاصل میشود یا مثلاً اگر مالی مثل خانه دارد که امید دارد به زودی به فروش برود و اگر به فروش رود، کلاً زندگیاش زیر و رو میشود و از فقر خارج میشود و بدهیهایش را هم میتواند ادا کند.
در اینجا هم، عنوان فقیر بر این شخص صادق نیست. ایشان در صنف سوم میفرمایند ما به کلام عجیبی از مرحوم کاشف اللثام اشاره میکنیم، که میفرمایند ينبغي هنا الإشارة إلى كلام عجيب لصاحب «كشف اللثام» حيث قال: «ويدخل في التكسّب» أي الرافع للفقر «السؤال والاستيهاب إن لم يقدر على غيره.[5]
اگر قادر بر سؤال و استیهاب است، به او فقیر گفته نمیشود و داخل در تکسب است. یعنی کسی که قادر بر سؤال و استیهاب است، انگار تکسب دارد. اگر تکسب و قدرت بر تکسب داشت، فقیر نیست.
چرا این کلام، عجیب است؟ تکسب، ظهور در کسب و کار دارد و گدایی یا استیهاب، کسب و کار نیست. ويمكن القول بوجوب التكسّب بغيره إذا قدر عليه؛ لما ورد من التشديد على السؤال، وأنّ المؤمن لا يسأل بالكفّ».[6] حتی ممکن است بگوییم که اگر قدرت بر آن را دارد، به غیر از سؤال و استیهاب، واجب است که تکسب کند، چون نسبت به مسئله سؤال، تشدید داریم که تا سرحد ممکن، این کار را نکنید و مؤمن کسی است که سؤال به کف و درخواست و گدایی نمیکند.
وأضاف في «الجواهر» في كلام له في المقام: «الظاهر عدم حرمة مطلق السؤال- الذي هو بمعنى الاستيهاب- للأصل، والسيرة، وغيرهما، وإنّما يحرم منه ما به يحصل هتك العرض الذي يجب على الإنسان حفظه».[7]
مرحوم صاحب جواهر میفرمایند الظاهر عدم حرمت مطلق السؤال، در ظاهر این است که مطلق سؤال، محرم و حرام نیست. الذی هو بمعنا الاستیهاب، مثلاً میگوید فلان چیز را به ما بدهید، ما نیازمند هستیم. چرا؟ للاصل و السیره، اصل این است که در حرمتش شک میکنیم (شبهه تحریمیه بدویه و مجرای اصالت البرائه).
پس سؤال و گدایی و درخواست، حرام نیست. در سیره متشرعه هم خیلیها معمولاً در مساجد و جاهای دیگر، از خود ائمه (علیهم السلام) درخواست کردند و گفتند به ما کمک کنید و ائمه (علیهم السلام) و اصحاب ایشان و متشرعه (ما میگوییم میخواهیم بالاتر از سیره، به فعل معصوم (علیه السلام) استناد کنیم که معصوم (علیه السلام) هم نفرمودند کار حرام میکنید و این کار را نکنید و او را نهی نکردند، بلکه خودشان هم در رفع حاجت و قضاء حاجت آن مؤمن کوشیدند و در این زمینه، نمونههای زیادی از اهل بیت (علیهم السلام) داریم.
سیره متشرعه هم بر همین بوده؛ هم متشرعهای که مؤمن بودند، سؤال میکردند و هم به آنها کمک میکردند و نمیگفتند کار شما حرام است. کدام سؤال و درخواست گدایی، حرام است؟ مرحوم صاحب جواهر میفرمایند ظاهر این است که مطلق سؤال، حرام نیست. للاصل و سیره و غیرهما و انما یحرم منه، گدایی کردن حرام است، که باعث هتک عرض و آبروی انسان شود، آبرویی که حفظش بر انسان واجب است. مثلاً به محلهای برود که او را نمیشناسند. اینگونه، ذلتی هم در کار نیست، ولو نفس سؤال، ذلت دارد، اما ذلت عرفی ندارد.
آیت الله مکارم میفرمایند لا شكّ في أنّ السؤال، أمر قبيح عقلًا إلّاعند الاضطرار؛ فإنّه ذلّ في الدنيا والآخرة، وقد وردت فيه روايات كثيرة يهدّد في غير واحدة منها بالعذاب يوم القيامة؛ أي إذا كان غنيّاً عنه،[8] سؤال و درخواست و گدایی، عقلاً قبیح است، مگر وقتی که انسان، مضطر باشد. چون سؤال ذل فی الدنیا و الآخره، چرا ذلت در آخرت باشد؟ چون هر کاری که قبیح عقلی است، شاید حرام شرعی هم باشد. و در تعدادی از اینها به عذاب روز قیامت تهدید میشود. اگر غنی از سؤال است. طبق این روایات، که تهدید میشود، ذلت در آخرت هم هست، اما از باب قبح عقلی و در نتیجه، ذلت در دنیا، که بخواهد ذلت در آخرت باشد، مگر اینکه، کل ما قبیح عقلاً فهو حرام شرعاً را بپذیریم.
آیت الله مکارم میفرمایند وأمّا الاستناد إلى الأصل والسيرة وغيرهما ممّا تمسّك بها في «الجواهر» فموردها فرض الاضطرار، وإلّا فلا شكّ في قبحه عقلًا، والذلّ في السؤال موجود دائماً- بل الاستيهاب- إلّافي موارد نادرة، والبيتان المعروفان لسائل سأل الحسن بن عليّ عليهما السلام وجوابه عليه السلام شاهدان على المقصود،[9] که مرحوم صاحب جواهر فرمودند مطلق سؤال، حرام نیست و موردش فرض اضطرار است.
و الا فلا شک فی قبحه عقلاً، سؤال، اگر مضطر باشد و شک در حرمتش کنیم، میگوییم حرام نیست، و الا اگر اضطرار نباشد، شک در حرمت نداریم تا اصالت البرائه را جاری کنیم، بلکه از باب قبح عقلی، یقین به حرمت داریم. سیره هم برای کسانی ثابت است که مضطر بودند. اما اگر کسی مضطر نبوده، در مراجعه و درخواست از مردم و پذیرش مردم و کمک به او، این سیره ثابت نیست.
والذلّ في السؤال موجود دائماً- بل الاستيهاب- إلّافي موارد نادره، در اینکه انسان گدایی کند، بالاخره ذلت هست، چه مضطر باشد چه نباشد و در اصل سؤال، ذلت هست، مگر در موارد نادر، مثل اینکه انسان از کسی سؤال کند که او، اوج کرم است. در این صورت، سؤال از او ذلت نیست. ایشان میفرمایند موارد نادری هست که استیهاب در آن، ذلت نیست. و البیتان المعروفان لسائل سئل از امام حسن مجتبی (علیه السلام) و جواب ایشان، که این سؤال و جواب، شاهد بر مقصود است:
سائل میگوید
لم يبقَ لي شيء يباع بدرهم يكفيك منظر حالتي عن مخبري
إلّا بقايا ماء وجه صنته ألّا يباع وقد وجدتك مشتري
فأجابه الإمام عليه السلام مع إهداء هدية بالغة القيمة بقوله:
«فخذ القليل وكن كأنّك لم تبع ما صنته وكأنّنا لم نشترِ»
إنّما الكلام في أنّه لو كان الأب قادراً على سؤال الناس؛ والاستيهاب من هذا وذاك، هل يجب عليه؛ ويكون به غنيّاً، ويسقط تكليف الابن بنفقته، أم لا؟
لاينبغي الشكّ في أنّ هذا الغنى يحصل بسبب هتك عِرضه، والواجب على الابن صون عرض أبيه بالإنفاق عليه بلاإشكال، و لو لم يفعل لذمّه جميع الناس.[10]
من چیزی ندارم که حتی به یک درهم فروخته شود. حال مرا که ببینید، خبر و اخبار من معلوم میشود. من تنها یک چیز برایم باقی مانده و آن، آبرویی که حفظش کردم و شما را پیدا کردم.
حضرت (علیه السلام) یک هدیه بالغه قیمهای به او دادند و فرمودند این قلیل (هدیه فراوان دادند اما میگویند قلیل) را بگیر و به گونهای باش، گو اینکه نفروختهای. گو اینکه تو آن چیزی (آبرو) را که داشتی، نفروختی و ما هم نخریدیم، یعنی آبرویت سر جایش محفوظ است. درخواست از امام حسن مجتبی (علیه السلام) ذلت ندارد بلکه اوج عزت است. همه معصومین (علیهم السلام) همین گونه هستند.