1403/08/15
بسم الله الرحمن الرحیم
فقه خانواده / شقاق / مخاطب بعث حکیمن / وجوب یا استحباب؟
موضوع: فقه خانواده / شقاق / مخاطب بعث حکیمن / وجوب یا استحباب؟
کلام در این است که آیا بعث حکمین واجب است یا مندوب و مستحب؟
در این زمینه مرحوم شهید ثانی (اعلی الله مقامه) در مسالک، ادله 2 قول را بیان کرده و میفرمایند هل بعث الحكمين واجب أم مندوب؟ قولان، من دلالة ظاهر الأمر على الوجوب، و كون الظاهر من حال الشقاق وقوع الزوجين أو أحدهما في المحرّم فيجب تخليصهما منه حسبة، و من إمكان الإصلاح بدون ذلك فلا يكون واجبا و إن كان راجحا نظرا إلى ظاهر الأمر،[1] دلیل قول اول، دلالت ظاهر امر بر وجوب است. فابعثوا (صیغه امر) ظهور در وجوب دارد، پس بعث، واجب بوده و باید مثلاً توسط حاکم شرع باشد. و چون شقاق حاصل شده و یکی از زوجین یا هر دو در حرام واقع شدهاند، پس تخلیص آنها از حرام توسط حاکم شرع واجب است. یعنی حاکم شرع وظیفه نهی از منکر دارد و نهی از منکرش هم این است که به آنها کمک کند تا از حرام خارج شوند. شارع مثلاً میگوید به هم فحش ندهید یا ضرب و شتم نکنید، اما فرض این است که به حرف شارع گوش نمیکنند. شارع باید آنها را از این حرام خارج کند و خارج کردن به این است که حاکم شرع، حکمین را انتخاب کند.
دلیل استحباب: و من إمكان الإصلاح بدون ذلك فلا يكون واجبا و إن كان راجحا نظرا إلى ظاهر الأمر، شارع (حاکم شرع)، حتماً لازم نیست از راه حکمین وارد شود، بلکه میتواند مستقیماً با زوجین صحبت کند و در حل مشکلشان به آنها کمک کند. پس چون امکان اصلاح بدون جعل حکمین وجود دارد، واجب نیست.
ما میگوییم امکان اصلاح بدون جعل حکمین، دلیل برای عدم وجوب نیست و همه اینها میشوند افراد واجب تخییری، اما دلیل نمیشود که واجب نباشد. در بحث کفارات ثلاثه در فرض تخییر میگوییم روزه به جای اطعام ستین مسکینا امکان دارد، اما آیا امکان داشتن، دلیل میشود که واجب نیست؟ خیر. دلیل برای عدم وجوب نمیشود. ممکن است 2 یا 3 شیء در عرض هم باشند، اما در عین حال واجب یا مستحب باشند. اما به صرف اینکه امکان دارد حاکم شرع راهی غیر از جعل حکمین را اختیار کند، دلیل برای عدم وجوب جعل حکمین نیست.
و الوجه بناء على أن البعث من وظائف الحاكم الوجوب. و لو جعلنا متعلّق الأمر الزوجين فالاستحباب أوجه، لإمكان رجوعهما إلى الحقّ بدون الحكمين. نعم، لو توقّف الرجوع إلى الحقّ عليهما وجب بعثهما مطلقا من باب المقدّمة. پس تا حالا ما بعثمان در مورد حاکم شرع بود. اما اگر بگوییم بعث به زوجین تعلق گرفته، در این صورت، فالاستحباب اوجه، استحباب، قول وجیهتر است تا وجوب. چون به آنها میگوییم امکان دارد بدون حکمین رجوع به حق کنند. مهم این است که آنها رجوع به حق داشته باشند که یک راه رجوع به حق، جعل حکمین است. رجوع به حق، راههای دیگری هم دارد. البته وقتی بگوییم زوجین بعث کنند (فابعثوا)، انصافاً ظهور در وجوب دارد.
گویا ایشان میخواهد کشف مناط کند. مناط، رجوع به حق است و رجوع به حق، فرد دیگری هم دارد، که زوجین از خواستههای نفسی خود دست بردارند که این، راه رجوع به حق است. پس چون راه دیگری برای رجوع به حق برای زوجین هست، بگوییم جعل و انتخاب حکمین، واجب نیست ولی ما نمیپذیریم.
ایشان در انتها استدراک آورده و میفرمایند نعم، لو توقّف الرجوع إلى الحقّ عليهما وجب بعثهما مطلقا من باب المقدّمة، بعث حکمین واجب است، چون جعل حکمین، مقدمه واجب میشود. واجب هم رجوع به حق و جعل حکمین، مقدمه رجوع به حق است و واجب میشود.
ما میگوییم اگر انحصار باشد، خوب است، لذا خودشان هم گفتند لو توقف که میشود وجوب مقدمی. پس باز جعل حکمین، طبق این بیان، وجوب شرعی نفسی ندارد. نتیجه اینکه ظاهر امر بر وجوب است:
1- کون الظاهر من حال الشقاق، زوجین یا یکی از آنها در حرام افتاده.
2- تخلیصش، حسبتاً واجب است و من امکان الاصلاح بدون ذلک فلا یکون واجبا و ان کان راجحاً نظراً الی ظاهر الامر.
3- وجوب مقدمی
مرحوم صاحب حدائق یک دلیل برای وجوب ذکر کرده و میفرمایند اقول يمكن أن يستدل على الوجوب بما سيأتي بيانه إن شاء الله تعالى من أن الامام يجبر المتخلف عن حكم الحكمين بعد التحكيم على القبول، و يعاقبه، فإنه لو كان البعث مستحبا لما حسن ترتب هذا التكليف عليه،[2] یک دلیل دیگر بر وجوب بعث حکمین این است که اگر حکمین حکم کردند، امام (علیه السلام) بعد از تحکیم، زوجین را مجبور به قبول کرده و مورد عقاب قرار میدهند. یعنی مثلاً به زندان انداخته یا به زور پول از آنها میگیرند و امثالهم. فانه لو کان البعث مستحبا، اگر بعث، مستحب بود. لما حسن ترتب هذا التکلیف علیه.
ممکن است بعث، مستحب باشد اما این ترتب وجود داشته باشد. یعنی در عین بعث مستحب، نظر حکمین به این امر تعلق گرفت و پذیرش این امر بر آنها واجب باشد. ما دلیل مرحوم صاحب حدائق بر وجوب بعث حکمین را همراهی نمیکنیم.
ایشان میفرمایند حاکم شرع میتواند بعداً زوجین را وادار به پذیرش حکم حکمین کند و این، با استحباب بعث مناسبت ندارد، اما به نظر میرسد ملائمت دارد.
همانطور که بیان شد، دلالت ظاهر امر بر وجوب عبارتست از:
1- تخلیص زوجین از حرام
2- از باب امور حسبه
3- از عبارت مرحوم صاحب حدائق
4- عبارت مرحوم صاحب جواهر، ادله امر به معروف یا نهی از منکر (به 2 اعتبار قابل صدق هستند).
مرحوم صاحب جواهر میفرمایند وكيف كان فالظاهر وجوب هذا البعث وفاقا لجماعة ، لظاهر الأمر ، ولكون ذلك من الأمر بالمعروف ، ومن الحسب التي نصب الحاكم لأمثالها ، خلافا للمحكي عن التحرير من الاستحباب ، للأصل وظهور الأمر في الإرشاد ، على أنه من الأمور الدنيوية التي لا يظهر إرادة الوجوب منه فيها ، وفيه أن الأصل مقطوع بما عرفت والأخيرين لا ينافيان ظهوره في الوجوب المؤيد بما عرفت.[3]
. شاهد مطلب این است که از امور حسبه است. به نظر ما ظهور امر و امور حسبه خیلی مهم است.
برای وجوب، 4 دلیل و برای استحباب، یک دلیل بیان کردیم. دلیلش این است که مرحوم شهید ثانی فرمودند و من إمكان الإصلاح بدون ذلك فلا يكون واجبا و إن كان راجحا نظرا إلى ظاهر الأمر،[4] واجب نیست اما راجح (مستحب) است.
مرحوم فاضل هندی در کشف اللثام قول استحباب را در تحریر به مرحوم علامه نسبت داده و میفرمایند بعث وجوبا كما في السرائر لظاهر الأمر، أو استحبابا كما في التحرير للأصل، و كون الأمر في الأمور الدنيويّة ظاهرا في الإرشاد.[5] مهمترین دلیل، ظهور امر در وجوب است. اصل این است که وجوب نباشد. شبهه حکمیه وجوبیه بوده و در اصل وجوب شک داریم و میگوییم وجوبی در کار نیست. فرض این است که ظهور در وجوب را به خاطر قرائنی قبول نکردیم، یعنی اگر دست ما از ظهور کوتاه شد و نوبت به اصل رسید، اصل میگوید عدم وجوب و میشود شبهه حکمیه وجوبیه که اصل برائت از تکلیف و وجوب است. البته اصل برائت از وجوب است و لازمه عقلی بعداً اصل نمیشود، که حالا که وجوب نیست.
پس آیا استحباب است؟ یک امر داریم که وجوب یا استحباب را میفهماند و اگر فرد وجوب را با اصل نفی کردیم، آیا لازمه عقلی، فرض ما نحن فیه نمیشود؟ آیا اصل مثبت نیست؟ اتفاقاً خیلی جلی است. دو فرد دارد و اگر یکی نشد، قطعاً دومی است. پس این تعبیر که مرحوم فاضل هندی فرمودند او استحباباً کما فی التحریر للاصل، دلیل دوم برای استحباب شد.
دلیل سوم: و کون (عطف به ظاهر الامر است) الامر فی الامور الدنیوی ظاهراً فی الارشاد، امر در امور دنیوی، ظهور در ارشاد دارد.
سؤال: مگر ظهور در ارشاد داشتن، ملازم با استحباب است؟ اتفاقاً خیلی از امور، ظهور در ارشاد دارد، اما واجب است. ارشادی بودن، ملازمه با استحباب ندارد و صرف ارشادیت، دلیل بر استحباب نیست. امور دنیوی میتواند ارشاد به امر واجب (لازم) باشد و ظهور انصافاً ثابت نمیشود. ارشاد با وجوب سازگار بوده و دلیل بر ظهور در استحباب نمیشود. و کون الامر، ظهور در ارشاد دارد، که در این صورت، پس مستحب است. ولی ما قبول نداریم و ارشادیت را قبول میکنیم، ولی صرف ارشادیت، استحباب نمیآورد.
4 جهت بعث:
1- موضوع (خوف یا تحقق شقاق) بعث
2- مخاطب به بعث
3- آیا بعث، واجب است یا مستحب؟
4- هل بعثهما علی سبیل التحکیم او التوکیل