« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1403/08/13

بسم الله الرحمن الرحیم

فقه خانواده / شقاق / مخاطب بعث حکیمن / قول سوم

 

موضوع: فقه خانواده / شقاق / مخاطب بعث حکیمن / قول سوم

کلام در جهت دوم بحث شقاق است. طبق ادله، مخاطب به بعث کیست؟ یعنی باعث، چه کسی است؟ ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا﴾[1] یعنی چه کسی باید یک حکم از اهل مرد و زن بعث کند؟ در این زمینه، قول اول اینکه باعث، حاکم و قول دوم اینکه باعث، زوجین هستند. در ادامه به کلامی از مرحوم صاحب جواهر می‌رسیم.

مرحوم محقق خوانساری در جامع المدارک با توجه به کلام مرحوم صاحب جواهر، فرمایش خود را منعقد کرده و می‌فرمایند اگر مخاطب فابعثوا، زوجین باشند، با 2 چیز سازگار نیست. چون یکی از ضمیرها، غایب و دیگری حاضر است. اهله و اهلها، ضمیرهای غایب بوده، در حالیکه فابعثوا یعنی شما (مخاطبین) و این، یک منافات با ظاهر آیه است. دومین منافات هم، تثنیه و جمع است. فابعثوا، جمع بوده، ولی اهله و اهلها مثنی هستند.

لذا از اینکه مراد از حرف واو در ابعثوا، زوجین باشند، در آیه ناسازگاری وجود دارد. ایشان به مقام التفات توجه داشته و بلافاصله می‌فرمایند و ليس المقام مقام الالتفات على أن المأمور بالبعث الخائف من شقاقهما وهو غيرهما والإنسان لا يبعث إلى نفسه و لا منافات بين كون الباعث الحاكم وبين اشتراطهما على الزوجين ما يريدان اشتراطه،[2] مقام مأمور به بعث کیست؟ الخائف من شقاقهما، یعنی کسی که ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا. چه کسی باید بعث کند؟ کسی که از شقاق بین زوجین خائف باشد، که علی القاعده و هو غیرهما، یعنی دیگری از شقاق بین زوجین خائف است.

ممکن است کسی به ایشان پاسخ دهد که زوجین هم گاهی ممکن است از شقاق بین خودشان خائف باشند، که در این صورت، باز هم ممکن است فابعثوا به زوجین برگردد. و الانسان لا یبعث الی نفسه، انسان به خودش بعث نمی‌کند، بلکه به حکم بعث می‌کند. یعنی شاید مرحوم محقق خوانساری می‌خواهند بگویند اینکه انسان به خودش بگوید برو و دو حکم انتخاب کن، جالب نیست. ان خفتم شقاق بینهما، اگر از شقاق بین خودتان ترسیدید، بعث کرده و حکم بیاورید، که مشکلی ندارد.

ایشان می‌فرمایند باعث، نمی‌تواند زوجین باشد، چون اختلاف ضمیر و مثنی و جمع وجود دارد و منافی هست، اما لا لاختلاف الضمیر، آن جهتی که مرحوم صاحب جواهر گفتند، نیست. و لا منافات بين كون الباعث الحاكم وبين اشتراطهما على الزوجين ما يريدان اشتراطه،[3] منافاتی هم نیست که باعث، حاکم و اشتراط بر زوجین باشد. یعنی حاکم، حکمین را آورده و آنها به زوجین شرط کنند که به شرطی حکم می‌شویم که اختیار اصلاح یا طلاق به دست ما باشد.

يمكن أن يقال إن الالتفات غير عزيز والجمع يمكن أن يكون بالنظر إلى عموم الزوجين[4] التفات، کمیاب و دشوار نیست و زیاد داریم. یعنی ابتدا به صیغه خطاب بوده و بعد به صیغه غیبت شده و مراد، زوجین هستند. و الجمع یمکن ان یکون بالنظر الی عموم الزوجین، جمع آوردند، فابعثوا، یعنی همه زوج‌ها و زن و شوهرها.

ويمكن أن يستظهر من موثق سماعة المتقدم وفيه " فقالا للرجل والمرأة أليس قد جعلتما أمركما إلينا - الخ " كون الحكمين منصوبين من قبل الزوجين، در موثقه سماعه عبارت این بود که حکمان به زن و مرد می‌گویند آیا کارتان را به دست ما واگذار نکردید؟ یستظهر اینها منصوب از قبل زوجین هستند. پس کار بعث و نصب به زوجین واگذار شده.

ما این را نمی‌پذیریم و می‌گوییم ممکن است بعث توسط حاکم باشد، اما شرط توسط زوجین گذاشته شود.

ایشان می‌فرمایند ويمكن الجمع بجواز النصب من قبل الحاكم ومن قبل الزوجين ولا مانع من نصب طرفي الاختلاف والشقاق شخصين بعنوان الحكمية لدفع اختلافهما، یک احتمال ظاهر عبارت این است که هم حاکم و هم زوجین می‌توانند نصب کنند. احتمال دیگر این است که این جواز در مقابل جواز دیگریست. مثلاً بعضی‌ها گفتند کار زوجین و بعضی‌ها گفتند کار حاکم است. ایشان می‌فرمایند جایز است که بگوییم کار هر دو، معاً باشد.

آیت الله شبیری (حفظه الله) در کتاب النکاح با توجه به کلام مرحوم صاحب جواهر و مرحوم محقق خوانساری، که صنعت التفات را متعرض شدند، می‌فرمایند مرحوم صاحب جواهر گفتند التفات در جایی که مخاطب به بعث، زوجین باشند، امر عرفی نیست. چون ضمیرها با هم نمی‌خواند و نمی‌سازد. لکن به نظر می‌رسد التفات از خطاب (ابعثوا من اهله و من اهلها) به غیبت، امر عرفی است و مشکلی ندارد.

مثلاً ایشان در تعبیر عرفی می‌فرمایند انسان به همسرش اینگونه می‌گوید که من این کار را کردم تا بین زن و شوهر مشکلی پیش نیاید. یعنی ابتدا متکلم و بعد غایب را می‌گوید و نمی‌گوید بین من و شما، بلکه می‌گوید بین زن و شوهر، در حالیکه مقصودش از زن و شوهر، خودش و همسرش است و چنین تعبیری عرفی است.

ما می‌گوییم در صنعت التفات، بیان اول باید بر مثلاً خود انسان، صادق باشد و با صنعت التفات دوباره همان مراد، ولی با ضمیر دیگر باشد. اما در جمله ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا﴾ [5] در ابتدای کار آیا صادق است که بر زن و شوهر منطبق شود؟ خیر. ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا﴾، کاملاً ظهور و بلکه صراحت دارد که ضمیر تم (در خفتم) با هما (در بینهما) دو چیز است.

پس صنعت التفات، خلاف ظاهر است و متداول نسبت به استظهارات معمولی، که عدم صنعت التفات باشد، بسیار نادر است و در شک بین حمل بر فرد غالب و فرد نادر باید بر فرد غالب حمل کنیم. در شک در التفات، اصل نزد عقلا و اهل لغت و اهل استعمالات، عدم التفات است. پس، استفاده می‌کنیم که در این ظهور دارد که بعث توسط حاکم باشد. لذا مخاطب فابعثوا، حاکم است، اما چرا حاکم، حرف واو آمده؟ یعنی خطاب به مجموعه حاکمان شهرهاست. اشکالی که ممکن است پیش بیاید، این است که حاکم شهر یک نفر است و چرا جمع آورده؟ مخاطب، حاکمان شهرها و وظیفه‌ای برای همه آنها باشد و اشکالی هم ندارد.

قول سوم: مخاطب به بعث، اهل زوجین، یعنی خانواده و قوم و خویش‌های آنها مثل پدر، مادر، برادر، خواهر، فرزندان، عمو، دایی و غیره هستند.

قول چهارم: خطاب به زوجین است. مرحوم فاضل مقداد در کنز العرفان می‌فرمایند قوله فابعثوا هنا مسائل: 1- قيل: الخطاب في قوله ﴿فَابْعَثُوا﴾ للزّوجين، وقيل أهل الزّوجين وقيل للحكّام المتداعي عندهم، وهو المنقول عن الباقر والصادق عليهما ‌السلام ، وهو الأصح لأنّ أوّل الكلام في ﴿خِفْتُمْ﴾ يدل عليه،[6] ایشان 3 احتمال را بیان کرده‌اند:

1- زوجین

2- اهل زوجین

3- حکامی که نزد آنها دعاوی اقامه شده و زن و شوهر اختلاف را نزد آنها بردند و منقول از امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) هم همین است. چرا هو الاصح؟ چون خفتم، ابتدا ناظر به حکام بوده، که اول کلام است.

یکی از روایات در این زمینه، که البته مرسله است، از مرحوم عیاشی بوده، که از عبیده نقل می‌کند. [٢٧٢٧٩] ٦ ـ وعن محمد بن سيرين، عن عبيدة قال: أتى علي بن أبي طالب عليه‌السلام رجل وامرأة مع كل واحد منهما فئام من الناس، فقال علي عليه‌السلام: ابعثوا حكما من أهلها وحكما من أهله، ثم قال للحكمين: هل تدريان ما عليكما؟ إن رأيتما أن تجمعا جمعتما، وإن شئتما أن تفرقا فرقتما، فقالت المرأة: رضيت بكتاب الله علي ولي، فقال الرجل: أما في الفرقة فلا، فقال علي عليه‌السلام: لا تبرح حتى تقر بما أقرت به.[7]

مرد و زنی خدمت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) رسیدند و با هر کدام از آنها، گروه و جمعی از مردم، که چند نفر با زن و چند نفر با مرد بودند، آمدند. ابعثوا را به چه کسی خطاب کردند؟ به جمعی که با زن و شوهر آمده بودند. ثم (حکمین انتخاب شدند) قال للحکمین، حضرت (علیه السلام) به حکمین فرمودند. هل تدریان ما علیکما، می‌دانید وظیفه شما چیست؟ درباره اصلاح یا طلاق، نظر شما دو حکم است. فقالت المرأة: رضيت بكتاب الله علي ولي هر چه باشد، من راضی هستم. فقال الرجل: أما في الفرقة فلا، معلوم می‌شود مرد هنوز آمادگی طلاق زنش را نداشته. فقال علي عليه‌السلام: لا تبرح حتى تقر بما أقرت به، کار پیش نمی‌رود، مگر به آنچه زن اقرار کرد، تو (مرد) اقرار کنی، یعنی مرد هم مثل زن، اختیار طلاق را به حکمین واگذار کند. شاهد مطلب، ابتدای روایت است که فئامی از مردم (خانواده زن و شوهر) با آنها آمدند.

ما می‌گوییم فئام از مردم، شاید همسایه‌ها و عدول مؤمنین یا ثقات و خیرین از مؤمنین و همسایه‌ها بودند. این روایت، هم با خانواده و هم با عموم مؤمنین سازگاری دارد. لذا دلیل برای خانواده نخواهد بود.


logo