1403/07/30
بسم الله الرحمن الرحیم
فقه خانواده / شقاق / بررسی روایات / بررسی اعتبار کتاب فقه الرضا
موضوع: فقه خانواده / شقاق / بررسی روایات / بررسی اعتبار کتاب فقه الرضا
کلام در بحث شقاق است و معنای لغوی و اصطلاحی آن بیان شد و به سراغ ادله بحث رفتیم و گفتیم ابتدا ادله را بررسی کنیم تا ببینیم حکم احکام و نزاعهای این ادله چگونه استفاده میشود. در این زمینه از سوره مبارکه نساء آیه 35، ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا﴾،[1] 3 روایت بیان کردیم و کلام در روایت سوم است و وارد این بحث شدیم که آیا کتاب فقه الرضا منسوب به امام رضا (علیه السلام)، معتبر است یا خیر؟ در این زمینه مرحوم آیت الله خویی میفرمایند وجوه در اعتبار به 2 وجه برمیگردد و در انتها یک ربما قیل و اقول را بیان میکنند.
ممکن است اینگونه گفته شود که کتاب منسوب به امام رضا (علیه السلام) که اصطلاحاً به آن فقه الرضا گفته میشود، اتفاقاً به قلم مبارک امام رضا (علیه السلام) است، که ایشان این کتاب را برای احمد بن سکین (موجه و مقرب در نزد حضرت (علیه السلام)) نوشتهاند و به خط حضرت (علیه السلام) در طائف در کتابخانه بزرگی در جمله کتب سید علی خان کبیر است و علما هم اجازات خود را به این کتاب به شاگردانشان، نسل به نسل (سابقاً رسم بود که نقل روایات فلان کتاب را به شاگردانشان اجازه میدادند) دادهاند. اجازات و خطوط علما هم بر این نسخه از آن کتابخانه هست و این نسخه با خط کوفیست و تاریخش سال 200 هجریست.
مرحوم آیت الله خویی میفرمایند مرحوم محدث نوری این وجه را از مرحوم سید علی صاحب ریاض نقل کرده که کتاب فقه الرضا همان کتابیست که حضرت (علیه السلام) به خط مبارک خود برای احمد بن سکین نوشتهاند. مرحوم محدث نوری میفرمایند و بعد ان نقل المحدث النوري هذا الوجه عن الرياض قال ما حاصله: ومن هنا يتضح ان من عدم الاطلاع ومن قلة الخبرة أن يقال: ظهور الكتاب انما كان في زمن امير حسين أما قبل ذلك الزمان فلم يكن منه عين ولا اثر،[2] فکر کردند ظهور کتاب در زمان قاضی سید امیرحسین است و قبل از این زمان، عین و اثری از این کتاب نبوده، در صورتی که این کتاب همان است که گفتیم و از زمان امام رضا (علیه السلام) بوده و مرحوم سید علی صاحب ریاض آن را در کتابخانه دیده است.
مرحوم آیت الله خویی میفرمایند نحن لا ندعي انه لم يكن للرضا (عليه السلام) كتاب وآثار حتى ينقض علينا بما كتبه لاحمد بن سكين، بل نقول: انه لا مدرك لنا لاثبات ان هذا الكتاب الذي عندنا كان له (عليه السلام)،[3] چه زمانی گفتیم امام رضا (علیه السلام) کتاب نداشتهاند که بعد شما بگویید چرا حضرت (علیه السلام) کتاب را برای احمد بن سکین نوشتند، این را انکار نکردیم.
اما آیا این کتاب همان کتاب امام رضا (علیه السلام) به احمد بن سکین است؟ باید ثابت کنید که این، همان کتابیست که در کتابخانه مرحوم سید علی صاحب ریاض بوده. ظهور این کتاب از کجا بوده؟ از قم. اما کتابخانه مرحوم سید علی صاحب ریاض در مکه بوده. اگر ظهور و بروز این کتاب، یک جا بود، حرفی نبود.
مرحوم آیت الله خویی دعوای مرحوم محدث نوری را به خودشان برگردانده و میفرمایند و من هنا يعلم ان نقد النوري للقول بظهوره في زمن امير حسين ناشئ من عدم التأمل، ایشان تأمل درستی نکرده و فکر کردند این کتاب در زمان قاضی سید امیرحسین ظاهر نشده، بلکه از قبل به خط امام رضا (علیه السلام) بوده. مرحوم آیت الله خویی میفرمایند این، اول کلام است و اینکه این کتاب، همان کتاب باشد را اثبات نمیکند.
ثم انه مع الغض عن جميع ما ذكرناه، فان في الكتاب قرائن قطعية تدل على عدم كونه لمثل مولانا الرضا (عليه السلام)، این کتاب قرائن قطعیهای دارد که برای کسی مثل امام رضا (علیه السلام) نیست، بلکه در واقع یک رساله عملیه است که در آن، فتاواست و روایات به عنوان افتی آمده، یعنی از کتبی است که متن روایات توسط مؤلف این کتاب در مقام فتوا ذکر شده. در حالیکه اکثر روایات این کتاب به عنوان روی یا اروی، نوشته شده. آیا امام رضا (علیه السلام) مینویسند رُوِی؟ خیر. مثلاً میفرمایند عن جدی عن امیرالمؤمنین (علیه السلام). و اما نقل عن الروات خصوصاً فی آخر الکتاب، در بعضی از قسمتهای کتاب هم، اسم روات (نقل از راویان) آمده. اگر کتاب فقه الرضا، کتاب امام رضا (علیه السلام) بود، نباید اسم راوی در این کتاب میآمد. چرا که فراوان از ابن ابی عمیر از زراره از حلبی از صفوان از محمد بن مسلم و غیره آمده. پس این کتاب، کتاب حضرت (علیه السلام) نیست.
البته قسمتهایی که اسم راویها آمده، به این معناست که این کتاب، کتاب حضرت (علیه السلام) است و راویان کتاب حضرت (علیه السلام) افرادیست که از آنها نام برده شد. آیا این اشکال دارد؟ ما نگفتیم کتاب فقه الرضا به دست مبارک حضرت (علیه السلام) نوشته شده که شما بگویید پس چرا نوشته محمد بن مسلم عن الامام رضا (علیه السلام)، مدعی میگوید این کتاب، کتاب امام رضا (علیه السلام) است، یعنی روایات امام رضا (علیه السلام) میباشد و روایات ایشان را راویها نقل کردهاند. لذا به نظر ما شاید این نقد خیلی وارد نباشد.
مرحوم آیت الله خویی میفرمایند عباراتی در این کتاب است که صدورش از امام رضا (علیه السلام) قبیح است مثل على أن فيه عبارات يقبح صدورها عن الامام (عليه السلام)، نظير قوله: جعلني الله من السوء فداك، وقوله في باب القدر: صف لي منزلتين، فان هذا القول ظاهر في جهل القائل،[4] قبحش چیست؟ یا در باب قدر، انسان خیلی وقتها میخواهد مطلبی را از زبان مخاطبش بشنود و مخاطب به مطلب منتقل شده و بعد شروع به توضیح دادن کند. اینکه حضرت (علیه السلام) از شخص خواسته باشند دو منزلت را برای ایشان بیان و توصیف کند، قبیح است. وهو مستحيل في حق الامام (عليه السلام).
اشکال بعدی مرحوم آیت الله خویی این است که میفرمایند مع أنه ذكر فيه من الاحكام المتناقضة وما يخالف مذهب الشيعة بكثير، احکام متناقضه (روایاتی که با هم جمع نمیشود و باید بین آنها جمع کنیم) در دیگر کتب ما هست. مگر در وسائل الشیعه، احکام متناقضه نداریم؟ مثلاً جمع عرفی و غیر عرفی گاهی به مرحله تعارض مستقر منتهی میشود و امثالهم. صرف اینکه در یک کتاب روایات متناقض وجود داشته باشد، این کتاب، کتاب معصوم (علیه السلام) نیست و این، اول کلام است. مگر در روایات کافی یا تهذیب و امثالهم روایات متناقض وجود ندارد؟ همانطور که اهل بیت (علیهم السلام) تقیتاً برای حفظ جان شیعه، در مقام گفتار گاهی روایات متعارض بیان فرمودند، ممکن است در مقام کتابت هم این کار را کرده باشند.
و حملها علی التقیه بدیهی الفساد، اینکه بگویید موارد این چنینی بر تقیه حمل میشوند، ما قبول نداریم. لما ورد فی هذا الکتاب ایضاً مما يخالفها بل تكذيبهم والازراء عليهم، كما في المتعة،[5] اگر کسی تفصیل دهد و بگوید بعضی از بخشهای کتاب، املای حضرت (علیه السلام) و بعضی دیگر برای احمد بن محمد بن عیسی اشعری شیخ القمیین (ایشان در همان زمان بود و مرحوم برقی و بعضی دیگر را به خاطر اینکه چرا گاهی از ضعاف نقل حدیث میکنند، از قم اخراج کرد، اما بعد اعتذار جست و مرحوم برقی را دوباره به قم برگرداند و او را اجلال و احترام کرد) است و موارد تقیه در کتاب انما هي فيما سمع منه (عليه السلام)، موارد تقیهای در موارد سمعی (شنیدنی) از حضرت (علیه السلام) بوده. مرحوم آیت الله خویی میفرمایند تکلف فی تکلف و قول بلا علم، از کجا بگویید بخشی از این کتاب برای احمد بن محمد بن عیسی اشعری شیخ القمیین است و روایات تقیهای آن در مسموعات از حضرت (علیه السلام) بوده نه در مکتوبات و املائیات ایشان، که میشود تکلف فی تکلف. تکلف اول یعنی تقیهایها و تکلف دوم یعنی بگوییم بخشی از آن برای احمد بن محمد بن عیسی اشعری شیخ القمیین بوده و اینها در آن بخش است. این را هم قبول نداریم.
هذا كله ما يرجع الى نفس الكتاب وقد أجاد صاحب الفصول في بعض ما أفاده هنا فليراجع. اذن فحق القول انه لو انيطت الاحكام الشرعية بمثل هذه المدارك،[6] اگر احکام شرعیه به مثل مدرک فقه الرضا منوط شود، در اینجا با ایشان همراهی نمیکنیم. در مقابل ما مستند احمد بن محمد بن عیسی اشعری شیخ القمیین و غیره هم هست، پس باید آنها را هم بپذیریم. این کتاب را نباید با کتابهای بخاری، مسلم و امثالهم مقایسه کنیم. ایشان این کتاب را نه از این جهت که من جمیع الجهات است، بلکه شاید از این جهت که اعتبار و اسنادش به معصوم (علیه السلام) ثابت نیست، مقایسه میکنند. صحیح بخاری هم روایاتیست که به ظاهر به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اسناد میدهد و اسنادش به ایشان ثابت نیست. چون راویانش غیر امامی هستند و وثاقتشان ثابت نیست یا عدم وثاقتشان ثابت است و انسان کاذب گاهی ممکن است دروغ هم بگوید. بنابراین شاید بعضی از روایات بخاری از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صادر شده باشد، اما این کتاب معتبر نیست و شاید بعضی از روایات فقه الرضا هم از امام رضا (علیه السلام) صادر شده باشد، اما قابل اعتماد نیست. کدام روایات؟ نمیدانیم.
ما میگوییم شاید علم اجمالی داریم که بعضی از روایات از معصوم (علیه السلام) صادر شده و بعضیهایش هم صادر نشده. مرحوم آیت الله خویی میفرمایند ممکن است کسی توهم کند و بگوید روایات این کتاب منجبر به شهرت است. وأما توهم انجبار رواياته بالشهرة إذا قامت على وفقها، فقد عرفت ما فيه في رواية تحف العقول، شهرت جابر ضعف سند نیست. ما در بحث شهرت به این نتیجه رسیدیم که شهرت اگر شهرت قدمایی (همان که آیت الله بروجردی میفرمایند) باشد و ثابت شود، جابر ضعف سند است.
وربما يتخيل اعتبار الكتاب لاجل عمل جملة من الاكابر عليه كالمجلسيين وغيرهما، ولكنه فاسد،[7] ممکن است بگوییم این کتاب معتبر است چون عدهای از بزرگان مثل مجلسیین و امثالهم به این کتاب عمل کردند؛ ولی این خیال، خیال فاسدی است. لانهم قد استندوا في عملهم هذا بما ذكر من الوجوه التي عرفت جوابها بما لا مزيد عليه، اگر وجه استناد و عملشان به این کتاب، اعتباربخشی این کتاب بود و ما ادله اعتبار را نزد آنها دانستیم، که میدانیم، و این ادله را کافی نمیدانیم، بنابراین عمل آنها هم برای ما حجت نیست. پس روایات کتاب فقه الرضا حداکثر میتوانند به عنوان مؤید باشند.