« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1403/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

فقه خانواده / شقاق / بررسی روایات / بررسی اعتبار کتاب فقه الرضا

 

موضوع: فقه خانواده / شقاق / بررسی روایات / بررسی اعتبار کتاب فقه الرضا

کلام در بحث شقاق است و احکام و سؤالات در این بحث مطرح است که باید به آنها پاسخ دهیم. اما ابتدا باید روایات شقاق را بررسی کرده تا ببینیم خودمان از مجموعه این روایات چه برداشتی داریم. چند روایت بیان شد و کلام به روایتی از مرحوم محدث نوری (رضوان الله علیه) در مستدرک الوسائل منتهی شد که می‌فرمایند وأما الشقاق فيكون من الزوج والمرأة جميعا، كما قال الله: ﴿وإن خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من أهله وحكما من أهلها﴾ يختار الرجل رجلا والمرأة تختار رجلا، فيجتمعا على فرقة أو على صلح، فإن أرادا اصلاحا فمن غير أن يستأمرا، وإن أرادا التفريق بينهما فليس لهما إلا من بعد أن يستأمرا.[1]

اراده اصلاح این دو منتخب نیاز به استئمار قبلی ندارد. و اما اگر اراده تفریق کردند باید قبل از آن، استئمار کرده باشند، والا این حق را ندارند. این روایت با مفاد روایات قبلی متفاوت است. مرحوم محدث نوری (رضوان الله علیه) سند این روایت را از کتاب فقه الرضا (علیه السلام) نقل کرده‌اند و به این مناسبت، نکاتی پیرامون کتاب فقه الرضا (علیه السلام) عرض می‌کنیم. در مورد این کتاب تقریباً 2 نظر عمده وجود دارد:

1- نظر مبنی بر اعتبار

2- نظر مبنی بر عدم اعتبار؛ مرحوم آیت الله خویی در این مورد، تقریباً عمده مطالب را آورده‌اند، لذا سعی می‌کنیم در مقام بحث به فرمایشات ایشان بسنده کنیم.

مرحوم آیت الله خویی در مصباح الفقاهه یک روایت از کتاب فقه الرضا (علیه السلام) نقل کرده و می‌فرمایند تحقيق الكلام هنا يقع في جهتين: الاولى في صحة نسبة هذا الكتاب الى الرضا (عليه السلام) وعدم صحتها، والثانية في دلالة هذه الرواية على مقصد المصنف وعدم دلالتها.[2]

أما الجهة الاولى، فقد تمسك القائلون باعتباره بوجوه كثيرة، ولكنها تؤول الى وجهين، اولین جهت بحث در این کتاب این است که کسانی که به اعتبار این کتاب قائل هستند، وجوه متعددی را بیان کردند، که به نظر ما مجموعه آن وجوه به 2 وجه بازگشت می‌کند و ایشان این دو وجه را نقل کرده و از هر دو پاسخ می‌دهند.

وجه اول، که دلیل عمده قائلان به اعتبار این کتاب می‌باشد، این است که می‌گویند این کتاب چه زمانی ظاهر شد؟ در زمان مرحوم مجلسی اول (پدر علامه مجلسی). چه کسی به این کتاب خبر داده؟ مرحوم مجلسی می‌فرمایند هو الثقة الفاضل والمحدث الكامل القاضي السيد امير حسين طاب ثراه،[3] سید امیرحسین به این مطلب خبر داده. فانه اول من اطلع عليه واستنسخه، وقد استنسخه المجلسي من نسخته، وهو ثقة، فيصدق في قوله، لشمول ادلة الخبر الواحد لخبره هذا، اولین کسی که بر فقه الرضا (علیه السلام) اطلاع پیدا کرده و آن را استنساخ کرده و نوشته، سید امیرحسین بوده و مرحوم مجلسی هم از نسخه ایشان نقل کرده. و هو ثقه، سید امیرحسین هم ثقه است.، پس باید او را در قولش تصدیق کنیم. چون ادله حجیت خبر واحد، خبر سید امیرحسین را تأیید می‌کند.

حاصل استدلال این است که سید امیرحسین اخبر به اینکه این کتاب، کتاب حضرت رضا (علیه السلام) بوده و ادله حجیت خبر واحد می‌گوید او (سید امیرحسین) را تصدیق کن و ما هم تصدیق می‌کنیم که این کتاب، کتاب امام رضا (علیه السلام) است.

مرحوم آیت الله خویی از دلیل اول پاسخ داده و می‌فرمایند اخبار سید امیرحسین از چه باب است؟

1. احتمال اول این است که ایشان قرائنی دیده که برای او علم عادی ایجاد شده. مثلاً خطوطی دیده و پی برده که آنها برای امام رضا (علیه السلام) است یا از روی اجازاتی (علما نسبت به بعضی از روایات کتاب‌ها اجازاتی داشته‌اند و ایشان مقایسه کرده و بالاخره از هر جایی به اطمینان و علم عادی رسیده، که این کتاب، برای امام رضا (علیه السلام) است) که برای اعلام نگاشته شده و مرحوم محدث نوری (رضوان الله علیه) از مرحوم مجلسی اول آورده. لذا اخبار کرده که فقه الرضا (علیه السلام).

2. احتمال دوم این است که 2 نفر ثقه از اهل قم به سید امیرحسین گفته‌اند که این کتاب برای امام رضا (علیه السلام) است که باز باید نقل ثقه را معتبر بدانیم، پس می‌گوییم این کتاب برای امام رضا (علیه السلام) می‌باشد. پس منشأ اخبار سید امیرحسین یکی از این دو احتمال است، که یا بر اساس قرائن از علم عادی خودش می‌باشد یا بر اساس اخبار 2 ثقه از اهل قم.

مرحوم محدث نوری در مستدرک الوسائل می‌فرمایند ان السيد الثقة الفاضل القاضي امير حسين اخبر بأن هذا الكتاب له (عليه السلام)، وأخبره بذلك ايضا ثقتان عدلان من أهل قم، وهذا خبر صحيح داخل في عموم ما دل على حجية خبر العدل.[4]

مرحوم آیت الله خویی می‌فرمایند أما الطريق الاول فضعفه بين، لان حصول العلم للسيد الامجد والسند الاوحد من تلك القرائن على صحة النسبة لديه لا يوجب حصول العلم لنا باعتباره، وعلمه بذلك لا يفيد غيره بوجه. ومن الغرائب أن يتمسك لحجية خبره هذا بعموم أدلة اخبار الاحاد. طریق اول که بگوییم نتیجه اجتهاد سید امیرحسین است، فضعفه بیّن، چون اینکه از روی آن قرائن برای سید امیرحسین علم حاصل شده، معنایش این نیست که برای ما هم علم حاصل شود. اگر ایشان قرائن را نقل می‌کرد و ما در قرائن نظر می‌کردیم و به این علم می‌رسیدیم، حجت برای ما تمام می‌شد، اما ایشان قرائن را نقل نکرده و ما هم مقلد او نیستیم، لذا علم ایشان برای ما حجت نیست.

اشکال این است که بعضی‌ گفته‌اند ادله حجیت خبر واحد، خبر ایشان را شامل می‌شود. مرحوم آیت الله خویی می‌فرمایند ادله حجیت خبر واحد اخبار عن حس را به ما می‌فهماند و حجت می‌کند نه اخبار عن حدس. در حالیکه وجه اول اخبار به فقه الرضا (علیه السلام) بودن، از روی حدس، قرائن، احتمالات و امثالهم است. لذا ضعف طریق اول، بین است.

وأغرب منه أن يقال: ان المتيقن من الاخبار الحدسية الخارجة عن هذه العمومات هي ما لا تعتمد على مبادي محسوسة يلزم من العلم بها العلم بمضمون الخبر، بعضی‌ها جواب دادند که اخبار حدسی داخل در عمومات ادله حجیت خبر واحد نمی‌شود، اما زمانی که مبادی اخبار حدسی، حسی باشد، دوباره معتبر است. اگر اخبار، حدسی، اما مبتنی بر مقدمات حسی باشد، می‌شود معتبر. لذا لو اعتمد على مبادي محسوسة يلزم من العلم بها العلم بصدق الخبر، كما في الشجاعة والسخاوة والعدالة، بناء على تفسيرها بمعنى الملكة، فلا يظن بأحد ان يتوقف في عموم ادلة خبر العدل لها، مثال زده و می‌گویند شجاعت، سخاوت یا عدالت (به معنای ملکه) از امور و قرائنی هستند که حدسی بوده، اما مبادی‌اش، محسوس است. مثلاً ماری دیده ولی نترسیده یا شب به قبرستان رفته اما نترسیده و امثالهم. پس ما این مبادی محسوسه را دیدیم و از شجاعتش اخبار می‌کنیم، که می‌شود اخبار حدسی متوقف بر مبدأ محسوس و این اخبار اشکالی ندارد و در ما نحن فیه هم سید امیرحسین اخبار حدسی می‌کند، اما لابد یک مبادی حسی دیده، پس باز اخبار او می‌شود حجت، که در این صورت اغرب است. چون اگر بین اسباب و مسببات، ملازمه عادی باشد، اخبار حدسی متوقف بر مبادی و مقدمات حسی پذیرفته می‌شود.

وأما إذا انتفت الملازمة العادية فأدلة حجية الخبر لا تشمله كما حقق ذلك في علم الاصول،[5] اما اگر بین اسباب و مسببات، ملازمه عادی در کار نبود، شامل ادله حجیت خبر واحد نمی‌شود. چون سید امیرحسین در اخبارش امور و قرائنی را استناد کرده، که قابل منع است. آن امور و قرائن چیست؟ مثلاً گفته خط در نسخه، برای امام رضا (علیه السلام) است. از کجا می‌شود فهمید این خط برای امام رضا (علیه اسلام) است؟ كيف يعلم احد ان الخطوط في النسخة للامام (عليه السلام) وان الاجازات للاعلام الا من طريق الحدس الشخصي، و بعد گفته باشد لابد اینها را اعلام اجازه داده‌اند و در اجازه‌های نقلشان بوده و اینکه اعلام نقل آن را اجازه دادند، پس لابد به خاطر این است که برای امام رضا (علیه السلام) بوده. فان الامور المذكورة حدسية لا حسية، وايضا فلا ملازمة بينها وبين العلم بالنتيجة، اگر بخواهید بگویید مقدماتش حسی است، بین این مقدمات با مسبب، که اثبات این باشد که بخواهد بگوید برای امام رضا (علیه السلام) است، ملازمه عادی نیست. پس کفایت نمی‌کند.

ممکن است به مرحوم آیت الله خویی اشکال کنید و بگویید فان قلت: كيف يصح انكار ما يدل على صدق نسبة الكتاب للامام (عليه السلام)، مع ان فيه عبارات تنطق بكونه له (عليه السلام)، مثلما قال في اول الكتاب: يقول عبد الله علي بن موسى الرضا (عليهما السلام)، عباراتی در این کتاب هست که از آنها می‌فهمیم که این کتاب برای امام رضا (علیه السلام) است. یعنی یکی از قرائن، که برای ما ایجاد اطمینان می‌کند که این کتاب برای امام رضا (علیه السلام) است. آن قرینه چیست؟ ابتدای این کتاب مسما به فقه الرضا (علیه السلام) اینگونه آمده که یقول عبدالله علی ابن موسی الرضا (علیه السلام)، پس معلوم می‌شود این کتاب برای امام رضا (علیه السلام) است. آقا (علیه السلام) فرمودند و کسی هم نوشته، یعنی اسناد داده یا در بعضی از کلمات آمده نحن معاشر اهل البیت (علیهم السلام)، پس معلوم می‌شود قائل به این کلمات از اهل بیت (علیهم السلام) است، که با توجه به عبارت یقول عبدالله علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) معلوم می‌شود این شخص، امام رضا (علیه السلام) است یا در تعبیر دیگری می‌گوید امرنی ابی و جدنا امیرالمؤمنین، معلوم می‌شود این بزرگوار از اهل بیت (علیهم السلام) هستند، که می‌شود امام رضا (علیه السلام) یا در تعبیر دیگری می‌گوید اروی عن ابی العالم (اصطلاحاً لقب امام کاظم (علیه السلام))، من از پدر بزرگوارم نقل می‌کنم. همچنین از عبارت‌هایی که لا ينبغي صدورها الا عن الحجج (عليهم السلام).

پس تعبیرهایی در این کتاب داریم که ما هم اگر به جای سید امیرحسین به این کتاب مراجعه می‌کردیم، برایمان اطمینان حاصل می‌شد که این کتاب برای امام رضا (علیه السلام) است.

مرحوم آیت الله خویی می‌فرمایند مرحوم محدث نوری (رضوان الله علیه) در مستدرک الوسائل تعدادی از این قرائن را به علاوه قرائنی که سید امیرحسین به آنها اعتماد کرده بود، ذکر کرده؛ و قد ذكر المحدث النوري جملة منها في المستدرك، هذا مضافا الى القرائن التي اعتمد عليها السيد المذكور. مرحوم آیت الله خویی 2 پاسخ داده و می‌فرمایند:

أولا: ان احتمال الكذب لا دافع له مع الجهل بمؤلفه،[6] هنوز احتمال کذب هست. چون ما مؤلف این کتاب را نمی‌شناسیم و شاید مؤلف، آنها را قاطی زده. از کجا معلوم که تعبیر یقول عبدالله علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) درست و راست باشد؟ چون ما سندی به این کتاب نداریم و شاید احتمال (نه قطعاً) کذب باشد؛ احتمال الجهل بمؤلفه، وانفتاح باب الجعل والفرية من المشمرين عن ساق الجد للكذب على العترة الطاهرة هم بوده و کسانی هم بودند که بر عترت طاهره کذب بستند. شاید این هم یکی از همین‌ها باشد. آیا فراموش کردید که اهل بیت (علیهم السلام) فرمودند هر کدام از ما کسانی را داریم که حدث علینا کذاب یفتری علینا، پس احتمال کذب در آن وجود دارد. ومن هذا ظهر فساد توهم الصدق في نسبة الكتاب من جهة موافقة تاريخه لزمان الرضا (عليه السلام)، بعضی‌ها گفته‌اند این کتاب از حیث تاریخی موافق با زمان امام رضا (علیه السلام) بوده، پس علی القاعده برای ایشان می‌باشد. مرحوم آیت الله خویی می‌فرمایند اینطور نیست، چون شاید کسی معاصر یکی از ائمه (علیهم السلام) باشد و به آن امام (علیه السلام) دروغ ببندد.

وثانيا: لنفرض ان الكتاب ليس من مجعولات الوضاعين، فهل يصح ان نتمسك بقوله: نحن معاشر أهل البيت، أو جدنا امير المؤمنين لتصحيح كون الكتاب للامام (عليه السلام)،[7] ثانیاً می‌گوییم وضاعین در این کتاب کاری نکردند و ید جعل و وضع در آن راه نیافته، اما به صرف اینکه در این کتاب نحن معاشر اهل البیت (علیهم السلام) یا جدنا امیرالمؤمنین آمده، آیا می‌توانیم بگوییم این کتاب برای امام رضا (علیه السلام) است؟ خیر. شاید یکی از سادات علویین مثل یکی از امامزاده‌ها (سلام الله علیهم) آن را فرموده. مثلاً من از پدر عالمم نقل می‌کنم یا اگر سیدی بگوید من از اجدادم یا از جدم امیرالمؤمنین نقل می‌کنم یا بگوید نحن معاشر اهل البیت (علیهم السلام) و خودش را جزء آنها بداند، این عبارت می‌آید.

البته ما قائل به این بحث نیستیم، چون ظاهراً استعمال کلمه اهل البیت (علیهم السلام) برای اهل بیت خاص به کار می‌رود و اما اهل البیت اصطلاح خاص است و مرحوم آیت الله خویی این را نمی‌پذیرند.


logo