« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1403/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

فقه خانواده / نشوز زوج / بررسی ادله / آیات

 

موضوع: فقه خانواده / نشوز زوج / بررسی ادله / آیات

کلام در بحث نشوز زوج بود و رسیدیم به اینکه اگر زوجه از حقوق خودش بگذرد، آیا زوج می‌تواند بذل زوجه را در مقابل کار حلال مثل طلاق یا در مقابل کار حرام مثل ایذاء اخذ کند یا خیر؟ در این مسئله به 2 قول رسیدیم؛ قول اول جایز بودن و قول دوم جایز نبودن اخذ برای زوج.

ادله این مسئله عبارتند از: اولین دلیل، آیات است. سوره نساء آیه 128 می‌فرماید ﴿وَإِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً﴾[1] ، مرحوم فاضل مقداد در کنز العرفان (کتاب ارزنده‌ای، که در بحث فقه الآیات یا آیات فقهیه و آیاتی که احکام فقهی را بیان کرده، بهتر از آن دیده نشده) این آیه مبارکه را نقل کرده و می‌فرمایند شأن نزول این آیه این است که كانت بنت محمّد بن مسلمة عند رافع بن خديج وقد دخلت في السنّ وكانت عنده امرأة شابّة سواها فطلّقها تطليقة حتّى إذا بقي من أجلها يسير قال لها: إن شئت راجعتك وصبرت على الأثرة، وإن شئت تركتك، فقالت: بل راجعني وأصبر على الأثرة، فراجعها بذلك الصلح روي ذلك عن الباقر عليه‌السلام.

وقيل إنّ سودة بنت زمعة زوجة النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله خشيت أن يطلّقها رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله فقالت: لا تطلّقني وأجلسني مع نسائك ولا تقسم لي واجعل يومي لعائشة، فنزلت الآية عن ابن عباس رضي‌الله‌عنه وقد تقدّم معنى خوف النشوز والاعراض وفي الآية دلالة على جواز الصّلح عن ترك القسمة، وجعل عوض الصلح منفعة.

ثمّ قال «وَالصُّلْحُ خَيْرٌ» و «خير» يحتمل أن يكون هنا أفعل التفضيل، أي خير من الفرقة. ويحتمل أن تكون جملة معترضة أي خير عظيم أو خير من الخيرات كما أنّ الخصومة شرّ من الشرور.[2]

محمد بن مسلمه، دختری داشت که شوهرش رافع بن خدیج بود. در سن بلوغ قرار گرفت و رافع بن خدیج، زن جوان دیگری غیر از دختر محمد بن مسلمه داشت. و او را طلاق داد. در ایام عده بود و به او گفت قال لها: إن شئت راجعتك وصبرت على الأثرة، شاید در اینجا می‌خواهد بگوید بر اینکه آن زن را انتخاب کرده و ترجیح بدهم، صبر کن. وإن شئت تركتك.

اصل مطلب این است که رافع بن خدیج زنی داشته و دختر مسلمه را هم گرفته و این دختر را طلاق داده و می‌گوید اگر می‌خواهی برگردم، همسر من باش به شرط اینکه تحمل کنی که یک زن جوان دارم. در غیر این صورت عده‌ات که تمام شد، بین ما متارکه کامل حاصل می‌شود. و گفت مرا به خانه‌ات برگردان و من صبر می‌کنم و با همسر اولت مشکلی ندارم.

وقيل إنّ سودة بنت زمعة زوجة النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله خشيت أن يطلّقها رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله فقالت: لا تطلّقني وأجلسني مع نسائك، ترسید که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را طلاق دهد. یعنی هنوز زوجه ایشان بود. فقالت مرا طلاق نده. و مرا با زنانت به همسری قبول کن. قسمتی هم (که هر 4 شب یک بار بخواهی به من سر بزنی) برایم قرار نده.

مرحوم محقق اردبیلی در زبده البیان آیه فوق را اینگونه تفسیر کرده و می‌فرمایند ﴿وَإِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما﴾[3] أی فلا حرج ولا إثم على كلّ واحد من الزوج والزوجة،[4] اگر خانمی ترسید که شوهرش او را نشوز کند و حقش را به او ندهد یا اصلاً او را به حال خود رها کند، در اینجا مشکلی نیست که با هم صلح کنند. چگونه صلح کنند؟ بأن تترك المرأة له يومها أو تضع عنه بعض ما يجب لها من نفقة أو كسوة أو غير ذلك مستعطفة له بذلك فتستديم المقام في حباله، زن بگوید روزی که نوبت من است، به سراغم نیا. أو از بعضی از حقوقش، مثل نفقه، لباس و امثالهم صرف‌نظر کند. چون عطف توجه شوهر را به خود داشته باشد.

ایشان می‌فرمایند وفيه تأمّل لأنّه يلزم إباحة أخذ شيء للإتيان بما يجب عليه، وترك ما يحرم عليه، این غلط است و این ظاهری که برای این آیه تفسیر شده، اشکال دارد. چون می‌گوید اباحه اخذ شیء و در مقابل شیئی که بر عهده انسان واجب است، ‌ نمی‌شود اخذ اجرت و اخذ شیء را بر او واجب کرد. مثلاً اگر نماز واجب می‌خوانیم، آیا می‌توانیم‌ به پدرمان بگوییم برای هر نماز به من پول بده؟ خیر. اخذ اجرت بر واجب جایز نیست. البته در اینجا صرف‌نظر کردن شوهر است نه اخذ. شاید از باب اینکه معنای لازمه صرف‌نظر کردن این است که اخذ شده. مگر اینکه بگوییم شیء معینی به عنوان نفقه بوده و ملک این زن شده و شوهر آن شیء را بردارد، که اخذ صادق باشد.

اگر بگوییم ترک کردن نفقه مباح است، با اینکه زن از حق خودش بگذرد، مرد چیزی را که بر او حرام است مثل ترک نفقه، ترک می‌کند. یلزم إلجاء صاحب الحقّ بأن يعطي شيئا حتّى يستوفي الحقّ، وعدم الإثم وعدم الحرج حينئذ محلّ التأمّل، زن، که صاحب حق است، چیزی هم بدهد و از حق خودش بگذرد تا به یک حق دیگرش برسد، مثلاً از حق 4 شب یک بار بودن با همسرش یا حق نفقه بگذرد، تا به حق همسری برسد. ایشان می‌فرمایند این تفسیر برای آیه فوق، تفسیر درستی نیست.

ایشان این آیه را حمل بر این کرده و می‌فرمایند فيمكن أن يحمل على ترك بعض الأمور المتعارفة المتداولة بين الزوج والزوجة من التلطّف وحسن المعاشرة زائدة على الواجبات،[5] شاید مراد این است که شوهر بعضی از اموری را که بین زوجه و زوجه متعارف است، ترک می‌کند، مثل اینکه خیلی با او با تلطف برخورد نکند یا خوش معاشرت نباشد، اما واجبات بر سر جای خود محفوظ است. بان یترکه و عمل بمحض شرع المر، ولی اگر کارهایی مثل سفر بردن زن یا لباس بیشتر خریدن مازاد بر نفقه و امثالهم را ترک کند و فقط به مقدار خالص شریعت عمل کند. اعراضاً عنها، بگوید به همان مقدار واجب اکتفا می‌کنم و مستحبات و توسعه در نفقه و امثالهم را نمی‌دهم. ممّا يجد فيها من المنفّرات فلا جناح حينئذ أن يستعطف المرأة فتبذل له ما يريد حتّى يتوجّه إليها بالمتعارف وحسن المعاشرة والمحبّة والمودّة الزائدة على الواجب وترك المحرّم، أو أنّ المراد بأن يصلحا صلحا: لا يستلزم قبيحا؛[6] در این صورت در اینجا آیه شریفه ناظر به چیزهایی است که مازاد بر واجبات است و اگر زن بخواهد آنها را کسب کند، می‌تواند بعضی از حقوق خودش را ببخشد و با شوهر صلح کند.

پس آیه ناظر به این شد که زن حاضر باشد حقوق اضافه بر نفقه را به دست آورد و از نفقه‌اش بگذرد. حتی یتوجه الیها، زن آنچه را که شوهر می‌خواهد، بذل می‌کند، مثلاً نفقه یا حق قسم و امثالهم را بذل می‌کند تا شوهر به او توجه کند، بالمتعارف و حسن معاشرت، محبت، مودت زائده بر واجب و ترک محرم. أو أنّ المراد بأن يصلحا صلحا: لا يستلزم قبيحا، یا شاید مراد این است که با هم صلح کنند، صلحی که مستلزم عمل قبیح نباشد. یعنی صلحشان بر سر چیزی باشد که قبیح (حرام) نیست. مثل طلاق ندادن، که بر سر بحث طلاق صلح کنند که زن بگوید مرا طلاق نده و من از حقوقم خوم می‌گذرم. در این صورت یک حق جایز و واجب یا حرام در کار نیست.

ثمّ قال «﴿وَالصُّلْحُ خَيْر﴾» معناه والصلح بترك [بعض] الحقّ خير من طلب الفرقة بعد الألفة أو من النشوز والاعراض وسوء العشرة، اگر زن حاضر باشد از بعضی از حقوقش بگذرد، بهتر از این است که بعد از الفت، بینشان تفرقه و جدایی حاصل گردد. خَیر یعنی:

1- خیر من النشوز و الاعراض، چه خیر من طلب الفرقه و چه خیر من النشوز و الاعراض

2- خیر من سوء العشره

3- أو خیر من الخصومه فی کل شیء و الصلح خیر من الخیور، صلح از همه خیرها بهتر است و یکی از خیرها این است که باید چند خیر را تصور کنیم و بگوییم صلح از آنها خیرتر است. اما اگر مثلاً زندگی گرمی ندارند، طلاق خیر و راه چاره است. ولی صلح کردن، از آن خیرها خیرتر است. یکی از خیرها این است که هر 4 شب یک بار کنار زن دوم باشد، اما اگر بینشان سردیست و ممکن است به طلاق منجر شود، صلح کردن به گذشت از مهریه نسبت به حق قسم خیر است.

والصلح خير من الخيور كما أنّ الخصومة شرّ من الشرور، فليس أفعل التفضيل بمعناه بل استعمله في معنى أصل الفعل، وهو كثير،[7] یکی از شرور، طلاق است. شر دعوا و مرافعه و ضرب و شتم، از طلاق بیشتر است. صلح خیرتر از خیور دیگر است و خصومت شرورتر از دیگر شرور است. افعل التفضیل به معنای تفضیل به کار نرفته، بلکه در معنای اصل فعل است. و الصلح خیر، صلح کار خوبیست نه خوب‌تر، که بگوییم چیزهایی خوب هستند، ولی این از آنها خوب‌تر است. یک خوب داریم و یک بد. صلح خوب است و عدم صلح و ایذاء بد است. زیاد هم اتفاق می‌افتد که افضلیت در آن لحاظ نمی‌شود.

هذا إذا كان بطيب من نفسها، فان لم يكن كذلك، فلا يجوز له إلّا ما يسوغ في الشرع من القيام بالكسوة والنفقة والقسمة وإلّا طلاقها، تا اینجا زن طیب نفس داشت و مکره بر این مطلب نبود. اگر زن طیب نفس نداشت و حاضر به گذشتن از حقوقش نشد، مرد باید این حقوق را به او بدهد و اگر نمی‌خواهد حقوقش را پرداخت کند، باید زن را طلاق دهد، نه اینکه او را نگه دارد و حقوقش را از او سلب کند.

فدلّت على الترغيب في حسن المعاشرة، بحيث لا يتوقّع منهما النشوز والإعراض وعلى تقدير الوقوع ينبغي رفعهما، آیه شریفه می‌گوید با هم حسن معاشرت داشته باشید، در غیر این صورت از هم جدا شوید. به گونه‌ای که توقع نشوز و اعراض نشود. و اگر نشوز و اعراض شد، کاری کنید که از بین برود.

وطلب إدامة النكاح دون الطلاق والمفارقة وأنّه ينبغي تركه، وأنّه يجوز أخذ عوض ترك النشوز مع طيب النفس وأنّ الحقّ للزوجة مثلا، سزاوار است که ادامه نکاح و زناشویی باشد، نه طلاق و مفارقت و طلاق را ترک کنند. و اگر مرد نشوز را ترک کرد و زن هم طیب نفس داشت، شوهر عوض ترک نشوز را از زن بگیرد. و ان الحق للزوجه، حق برای زن بوده. با توجه به اینکه حق شخصی زن است، می‌تواند از حق خودش صرفنظر کند. اما نمی‌تواند از حق الله بگذرد. و لیس بحق من الله، حق الهی نیست، پس زن می‌تواند از این حق، مثل قسمة و نفقه، که قابل اسقاط است، بگذرد. نفقه و قسمة و خوش برخوردی از طرف مرد، حق زن است و می‌تواند از آنها بگذرد.

ويفهم من ظاهر التفاسير أنّه يسقط بإسقاطها قبل وقته أيضا فدلّت على جواز إسقاط ما لم يجب فإذا أسقطت ليلتها أو وهبتها لغيرها قبل وقتها يسقط كما نقل فعل سودة بنت زمعة بالنسبة إلى عائشة فتأمل،[8] این حق (حق نفقه) یسقط باسقاط زن، یعنی زن می‌تواند از حق خودش بگذرد. قبل وقته ایضا، هنوز وقتش نشده. مثلاً مرد باید هر 4 شب یک بار نزد زوجه اول می‌آمد و الان شب سوم و منزل همسر سوم است و هنوز به منزل همسر چهارم نرفته، که بعد به منزل همسر اول برود، چون هنوز نوبتش نشده، پس حق بالفعلی برایش ایجاد نشده و زن قبل از وقت حق، می‌تواند از حقش بگذرد و اسقاط کند. آن حق دوباره به اسقاط کردن زوجه قبل از وقت حق ساقط می‌شود. فتدلت علی جواز اسقاط ما لم یجب، چیزی که هنوز واجب نشده. پس نتیجه می‌گیریم که زن ناظر به فعل حلالیست که شوهر می‌تواند انجام دهد یا ندهد و زن از حق خودش می‌گذرد، که مرد فعل حلالی (مثل طلاق) را انجام ندهد.


logo