« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محمدجواد محمدی گلپایگانی

1404/07/13

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب الصوم/موارد وجوب قضا بدون کفاره/افطار بخاطر تقلید سخن غیر جائز التقلید

بسم الله الرحمن الرحیم

مورد هفتم از موارد وجوب قضا بدون کفاره

در مسائل مربوط به تقلید و تبعیت از خبر مخبر، مرحوم سید سه عنوان را در سه مسئله مطرح کردند. یکی اخبار غلط به بقای لیل بود و کسی از این خبر تبعیت کرده باشد که وجوب قضا را اینجا در الخامسة مطرح کردند. در السادس، اخبار صحیح به طلوع فجر بود و مکلف از آن خبر تبعیت نکرده، چون تخیل کرده که او در حال شوخی کردن است یا وثاقت او را قبول نداشته است. این السادس بود. در السابع، اخبار غلط به دخول لیل بود. اینجا تقلید از مخبری صورت گرفته است که به دخول لیل خبر داده ولی شب نشده بود و ﴿اَتِمّوا الصیامَ الی اللیل﴾ که لازمه صوم و امساک تا غروب آفتاب و تا شب است، این را رعایت نکرده است.

گفتیم که در السابع، مرحوم سید این مسئله را به دو صورت و دو فرض تقسیم کرد. فرض اول این بود که تبعیت از خبر مخبر جایز باشد؛ یعنی این تقلید جایز باشد. از چه جهت جایز باشد؟ از این جهت که آن خبر برایش حجیت داشته باشد. حالا مثال‌هایی برای حجیتشان فرمود که مثال‌ها علی المبناست. ما با مثال‌ها کاری نداریم. مثلاً اعمی می‌تواند از خبر مخبر تقلید کند ولو اینکه آن خبر بینه نباشد. از ناحیه بینه نباشد، اگر کسی این مبنا را قبول داشته باشد. یا عدل واحد یا عدلین. عدلین را دیگر همه در موضوعات قبول دارند. و این گوش کرد و انکشاف خلاف شد و تبیَّنَ که خلاف آن شده بود. اینجا کفاره قطعاً واجب نیست، به‌خاطر اینکه به تکلیف شرعی‌اش عمل کرده و از حجت شرعی تبعیت کرده است و روزه‌اش کفاره ندارد. اما روزه باطل است. روزه چرا باطل است؟ چون مأمورٌ به انجام نشده است؛ یعنی امساک کامل انجام نشده و عرض کردیم هیچ ملازمه‌ای هم بین جواز و صحت وجود ندارد. عملی می‌تواند جایز باشد اما موجب بطلان هم باشد. مثلاً در نماز اگر اتفاقی بیفتد که ما دچار اضطرار برای قطع صلات شویم، فرض کنید که حادثه‌ای پیش بیاید که من مجبور شوم در نماز حرف بزنم، تکلم کنم به کلام آدمی، داد بزنم مثلاً، بگویم دزد را بگیرید، کفش‌ها را نبرد یا فلان. اینجا قطع صلات با این تکلم جایز است؛ یعنی اینجا تکلم در نماز جایز است، ولی موجب بطلان نماز هم می‌شود. یعنی بین جواز با صحت ملازمه‌ای نداریم که چون جایز است پس نمازش صحیح است. حالا آمده مثلاً مجبور شده است که در نماز حرکت کند. مثال‌های زیاد نشان می‌دهد چنین ملازمه‌ای وجود ندارد.

اما صورت دوم و فرض دوم، آن مواردی بود که تبعیت از خبر مخبر جایز نیست؛ یعنی خبر حجتی برای ما ندارد. مثلاً بینه که عدلین باشد، در این اخبار به دخول لیل وجود ندارد. یک نفری گفته است، یک نفری صدا زده است که اذان شده، بخورید. آقا اذان را گفتن. آقا این اصلاً که بود؟ حالا فرضاً من می‌شناسم. اصلاً وثاقتش را قبول داریم؟ نداریم. عدالتش را قبول داریم؟ نداریم. با اینها کاری نداریم. خیلی وقت‌ها مردم همین‌طوری عمل می‌کنند. وقتی یک نفر می‌گوید، به حرفش گوش می‌دهند. اینجا مرحوم سید فرمودند وجوب الکفاره. اینجا کفاره هم بر عهده‌اش می‌آید. کفاره چرا بر عهده‌اش می‌آید؟ چون این به وظیفه شرعی‌اش عمل نکرده است. اینجا باید به حرف اماره معتبر شرعی عمل می‌کرد، به آنچه حجیت دارد؛ حالا آنچه تقلیداً یا اجتهاداً حجت می‌داند، مثلاً بینه. بنابراین اینجا تعمد داشته است. چون به حجت شرعی عمل نکرده، کأنه به روزه‌خواری تعمد داشته است. از این جهت صوم واجب را افطار کرده و مصداق من افطر متعمداً است. قضا که مسلم است واجب است و بهتر از وضع صورت اول که نیست.

اشکال به اطلاق فتوای مرحوم سید

در اینجا فرمایش سید یک اطلاقی دارد که آن اطلاق فرمایش سید قابل قبول نیست. ایشان فرمودند بل الاقوی وجوب الکفاره اذا لم یجز له التقلید. اگر تقلید از خبر مخبر جایز نباشد، اینجا باید کفاره بدهد. ما می‌گوییم که به این اطلاق و به این دامنه نمی‌شود فرمایش ایشان را قبول کرد. این‌طور نیست که هر جایی که جواز تقلید نباشد، مکلف و روزه‌دار متعمد در افطار باشد. این در صورتی این‌طور است که به تکلیفش علم داشته باشد؛ یعنی من می‌دانم که نباید به حرف این آقا گوش بدهم و باید در این مسئله به بینه شرعی عمل کنم. اگر به این مسئله علم دارم، به تکلیف علم دارم، در این صورت من در افطار متعمد هستم، چون به وظیفه خودم عمل نکرده‌ام؛ یعنی امساک در صوم واجب است. ولی اگر من علم ندارم، که می‌شود گفت در اغلب موارد این‌طور است، چون داعی وجود ندارد که یک نفر روزه‌اش را دم افطار و نزدیک افطار باز کند. حالا معمولاً این‌جور اخبارها مگر چقدر با غروب شرعی فاصله دارد؟ معمولاً فرض کن نهایتش بیست دقیقه، نیم ساعت. این‌جوری است دیگر که آدم به خبر یک نفر اعتنا می‌کند. داعی وجود ندارد که یک نفر در آن زمان بیاید در حالی که علم دارد، در حالی که به مسئله علم دارد؛ یعنی می‌داند که نباید به حرف این عمل کند، روزه‌اش را بر اساس یک حرف غیر حجت، یک حرف غیر معتبر باز کند. این فرضش، فرض نادری است. اتفاقاً فرض غالب آنجاست که ما مسئله را نمی‌دانیم؛ یعنی مردم مسئله را بلد نیستند و خیال می‌کنند که می‌توانند به حرف یک مسلمان ولو ناشناس عمل کنند. آیا انصافاً به این آدم می‌شود گفت در افطار متعمد است؟ در ابطال صوم متعمد است؟ نمی‌شود گفت.

چون در تعمد، تعمد یعنی چه؟ تعمد یک وقت نسبت به عنوان ذاتی فعل است. تعمد در اکل و شرب. بله این الان در اکل و شرب تعمد دارد، ولی در عنوان وصفی‌ تعمد ندارد. این فرق دارد با کسی که سهوا و ناخود آگاه چیزی را در دهانش بگذارد. اگر کسی غفلتا این کار را بکند اصلا تعمد اصلی و ذاتی که اکل و شرب باشد را ندارد ولی این تعمد در خوردن دارد ولی تعمد در عنوان وصفی ندارد. شبیه این می‌ماند که کسی در شلیک گلوله تعمد دارد ولی در قتل تعمد ندارد. این آن عنوان را اراده نکرده است. این تعمد در افطار صوم واجب ندارد چون خیال می‌کند که صوم تمام شده است و لیل داخل شده است بنابراین تعمد در روزه خواری ندارد چون تخیلش این است که زمانش تمام شده است و چون تخیلش این است که زمانش به پایان رسیده است و نهار منقضی شده است، پس تعمد در عنوان وصفی که افطار صوم واجب باشد، ندارد. در عصیان ندارد و در مقوله کفارات این تعمد است که موجب کفاره می‌شود. تعمد در عنوان وصفی است. من افطر متعمدا نه من اکل متعمدا. تمام این مواردی که ما از قبل گفتیم، اینها اکل متعمداً بود. اینها همه‌اش اکل و شرب متعمداً بود. یکی مثلاً به خبر یک نفر به بقای لیل عمل می‌کند. این الان سحری خورد، همون مورد اول از تقلید. اکل متعمداً بود ولی افطر متعمداً نبود؛ یعنی اکل متعمداً با افطر متعمداً مساوی نیستند. پس بنابراین این الان اکل متعمداً است ولی افطر متعمداً نیست. تعمد در مقوله کفارات به این معناست. اینها را در فصل قبل که فصل وجوب قضا و کفاره بود، آنجا عرض کردیم که اولاً قید تعمد هست، ثانیاً تعمد در یک عنوان وصفی شرط است. ما این را از روایات استفاده می‌کنیم، چون تعمد روی عنوان افطار رفته است.

حالا ما بارها گفتیم که به‌طور کلی در فقه، کفارات دائرمدار عمد و دائرمدار عصیان نیست. یعنی نمی‌توانیم یک قانون کلی بگذاریم که استفاده کنیم هر جا در فقه نورانی خودمان کفاره مطرح شده، اینجا حتماً عصیان است و حتماً عمد است. نه. جعل کفاره بید الشارع است. ما در قتل خطایی هم کفاره داریم که نه عصیان است، نه حتی تعمد. خطایی محض است. در آنجا کفاره داریم. بنابراین به‌طور کلی، این چند بار گفته شده است که کفارات لزوماً مشروط و موقوف به عصیان نیستند. ولی در باب صوم این‌جوری است. در باب صوم، کفارات مشروط به عصیان و تعمد هستند. در این صورت، یعنی از ادله کفارات که ما پارسال مفصل بحثش را کردیم و روایاتش را یکی‌یکی دیدیم، استفاده کردیم که قید تعمد شرط است و موارد کفاره موارد عصیان است. اینجا این بنده خدا چون جهل به حکم داشته است، بنابراین عصیانی صورت نگرفته و تعمدی وجود نداشته است؛ نه عصیان نه تعمد. بنابراین ما می‌گوییم اینجا این فرمایش سید که فرمود بل الاقوی وجوب الکفاره اذا لم یجز له تقلید، یک قید لازم دارد که من بعد دیدم بعضی از محشین عروه هم این قیدها را گذاشته‌اند. بعضی از حاشیه‌های عروه این قید را دارد. آن قید چیست؟ مع العلم بعدم جواز التقلید. می‌داند که نباید به حرف این آقا گوش بدهد. مساله را می‌داند ولی با این حال گوش می‌کند این دیگر عصیان و من افطر متعمدا هست. بنابراین اینجا ما می‌گوییم چنین قیدی لازم است.

جالب است خود مرحوم سید در مساله بعدی که الثامن است، این قید را دارد. دقیقا در موضوع بعدی که مساله ظلمت موهمه است آنجا هم این قید را مطرح می‌کنند ایشان. حالا اینکه چرا اینجا نفرمودند، نمی‌دانم. ولی آنجا شبیه همین است ولی این قید را بیان می‌کنند. یعنی آن هم در جایی است که شخص نباید بر اساس ظلمت موهمه آسمان افطار کند؛ اما این کار را می‌کند ولی مسئله را نمی‌دانسته. آنجا ایشان یک چنین قیدی دارد. می‌فرماید که لو کان جاهلا بعدم جواز الافطار،حالا می‌رسیم به آن. الثامن است، لو کان جاهلا بعدم جواز الافطار؛ اگر نمی‌داند که افطار جایز نیست، یعنی خیال می‌کند که افطار جایز است، مسئله را نمی‌داند، فالاقوی عدم الکفاره. آنجا می‌فرماید. اینجا هم باید می‌فرمود. به هر صورت، پس بنابراین فرمایش سید در وجوب کفاره، فرمایش متینی است با همین قیدی که علم به مسئله داشته باشد. این مطلبی که در مورد السابع هست.

اما در آن مطلب کلی که ما عرض کردیم که قید تعمد در کفاره داریم، برخلاف قضا که قید تعمد ندارد، ولی موضوع کفارات در کتاب صوم، نه عموم فقه، در کتاب صوم موضوع کفاره مقید به قید تعمد است. اما بعضی از اعلام و بزرگان مثل مرحوم صاحب جواهر این را قبول ندارند. جواهر[1] در آنجا یک مطلب می‌فرماید که مطلب شاذی است، یعنی خیلی طرفدار ندارد این فرمایش ایشان. به نظر بنده حقیر هم واقعاً مستفاد از ادله این نیست، اما ادله‌اش را همان پارسال فحص کردیم، دیگر برنمی‌گردیم آنجا. ولی فرمایش ایشان چه مطلب خاصی است و نظر خاص ایشان است و نظر غیرمشهور است. حالا اگر هم نگوییم شاذ است، لااقل خلاف غیرمشهور است و نظر مشهور این نیست. ایشان آنجا می‌فرماید که لو تناول باخبار المخبر، یک کسی بر اساس اخبار مخبر -همین موضوع اصابع این است- بر اساس خبر یک بنده خدایی تناول بکند و افطار می‌کند، روزه‌اش را باز می‌کند و کان لا یجوز له التقیید و جایز هم نبود به حرف این آقا گوش دهد چرا که حرفش حجت شرعی نیست، بینه نیست، حالا هرچه ما در حجت شرعی قبول داشته باشیم، اتجه وجوبها مع القضاء. ایشان می‌فرماید که ما وجوب کفاره را علاوه بر قضا وجوب کفاره را هم بگوییم، این موجه است. ما وجوب کفاره را قبول داشته باشیم. اتجه وجوبها، یعنی وجوب کفاره، مع القضاء. چرا؟ لصدق الافطار عمداً. اینجا افطار عمدی صادق است. حالا تا اینجا آن مطلبی را که من گفتم نگفتم، بعداً می‌گوید اصلاً غیر عمد هم لازم نیست. حتی لو کان جاهلا بعدم جواز التقلید. آدمی که حکم مسئله را بلد نباشد بهش می‌گویند افطار عمدی. اینجا همان جایی است که ما جسارت به محضر نورانی ایشان نباشد، نمی‌فهمیم. آن کسی که مسئله را بلد نیست، نمی‌توانی بگویی شما که او عامد هست. می‌توانی بگویی مقصر است. بعضی‌ها تفکیک کرده‌اند در این مسئله بین جاهل قاصر و جاهل مقصر. یعنی خودش هم به جهل خودش واقف است و التفات دارد که من احکام را بلد نیستم. این مثلاً با «ان‌شاءالله ماشاءالله» می‌گوید حکم همین باشد، اینجا افطار می‌کند. جاهل مقصر را بعضی‌ها حاشیه زده‌اند ملحق به عامد است. در خیلی جاها جاهل مقصر را ملحق به عامد کرده‌اند که ما آن را هم ملحق نمی‌دانیم. جاهل مقصر، قابل مؤاخذه هست در جهلش که بگویی چرا نرفتی بدانی، اما در نفس آن عمل نمی‌توانی بگویی متعمد است. بنابراین، ایشان نه، ایشان مطلقاً می‌فرماید، قاصر و مقصر را هم حتی تقسیم نکرده. ایشان می‌فرماید حتی لو کان جاهلا بعدم جواز التقیید، کسی که مسئله را بلد نیست و نمی‌داند که نباید از این آقا پیروی کند، این هم متعمد است. متعمد در چی؟ این فیه ما فیه البته. از یک جهتی می‌شود گفت این هم متعمد هست.

بعد ایشان در ادامه، آنچه که حالا مدنظرم بود که بگویم که بحث کلی‌تر، ایشان می‌فرماید، می‌گویند که فالاصل وجوبها مطلقاً الا ما قام الدلیل فیه علی العدم. یعنی در جاهایی که روزه ابطال می‌شود و افطار می‌شود، یک اصلی ایشان تأسیس می‌کند، می‌گوید اصل وجوب کفاره است، مگر اینکه خلافش ثابت بشود. الا ان قام دلیل علی العدم، مگر ادله باشد مثلاً در خیلی جاها ما دلیل داریم که کفاره اینجا نیست؛ ولی قاعده، ایشان می‌فرماید، قاعده، وجوب کفاره است، مگر اینکه خلافش ثابت بشود. و لیس منه ما نحن فیه این مورد می‌گوید از آن مواردی نیست که با دلیل خارج شده باشد. پس یعنی کفاره را قاعده اصلی می‌داند در افطار. کفاره را قاعده اصلی در افطار الا ما خرج بالدلیل. در حالی که ما برعکس است نظرمان است. که قاعده اصلی، قضاست الا من تعمد که آن وقت کفاره ثابت می‌شود. یعنی قید عمد در کفاره را ایشان به صراحت هم دارد که می‌گوید شرط کفاره نیست. ولی چون بحث این موضوع کلی مربوط به فصل قبل بود، یعنی فصل قضا و کفاره، و آنجا روایاتش را آوردیم، دیگر برنمی‌گردیم. می‌خواستم بدانید که به هر حال یک چنین نظری هم از یک همچین فقیه بزرگ و بزرگواری هست.

ما مبنایمان همان مبنای مشهور است که نه، در کفارات تعمد شرط است. در باب صوم، عصیان شرط در کفاره است و شخصی در اینجا جاهل به حکم باشد، نمی‌توانیم بگوییم من افطر متعمداً نیست، انصافاً. در آن عنوان وصفی‌اش که روزه‌خواری حرام باشد، تعمد ندارد و ما از روایات استفاده می‌کنیم که همه روایات باب کفاره را ما دیدیم پارسال، همه‌اش این عنصر هست، یعنی عنصر تعمد هست؛ گاهی در سؤال راوی است، گاهی در جواب امام است.

سوال:

جواب: یعنی خودشان هم التفات دارند که به طور کامل نمی‌شود این را گفت متعمد.

مورد هشتم از موارد وجوب قضا بدون کفاره

الثامن، یعنی مورد هشتم از موارد وجوب قضا دون الکفاره. مسائل مراعات که تمام شد، مسائل تقلید هم تمام شد که سه تا مسئله بود، اینجا عنوان جدیدی مطرح می‌شود و آن هم ظلمت موهمه است. آقایان تحت عنوان ظلمت موهمه بحث کرده‌اند. ظلمت موهمه یعنی اینکه آسمان یک جوری تاریک شده که من خیال می‌کنم که غروب شده و اذن را گفتند. یعنی بر اساس یک همچین قرینه‌ای و آن هم سیاهی و ظلمت در هوا، باعث می‌شود که مثلاً در شهرهای آلوده و بزرگ، آدم خیلی وقت‌ها فکر می‌کند که الان اذان مغرب است ولی به ساعت و این‌ها نگاه می‌کند، می‌فهمد که این‌طور نیست. در شهرستان‌ها که هوا تمیز است، برای خود من مکرر پیش آمده وقتی اذان مغرب را گفتند من اصلاً باور نمی‌کردم که الان وقت نماز است، انقدر هوا روشن است. یعنی در شهرستان‌هایی که هوا خیلی خوب است، گاهی وقت‌ها آدم فکر می‌کند هنوز عصر بعدازظهر است، اذان چیست؟ اذان مغرب است ولی هوا انقدر صاف و خوب است. ولی در شهرهای آلوده یا شهرهای ابری یا گرد و غبار، «عجاج» در عراق، از «عجاج» می‌آید، گرد و خاک‌هایی می‌آید آدم فکر می‌کند شب شده ولی شب نشده است. اینجاها این موارد هست، ظلمت موهمه ایجاد می‌شود. حالا شخص بر اساس چنین قرینه‌ای خیال کرد که غروب آفتاب شده و روزه‌اش را باز کرد. این مسئله در واقع حول این موضوع است.

مسئله را می‌خوانیم: الثامن: الافطار لظلمة قطع بحصول اللیل منها. یعنی افطار کرده بر اساس یک تاریکی که یقین کرده که از آن ظلمت، شب شده است. فبان خطؤه، بعد کشف خلاف شد و تبیّن حاصل شد که اشتباه می‌کرده و اذان نشده، شب نشده. و لم یکن فی السماء علة هیچ سبب و عامل و علتی هم در آسمان مثل ابر و گرد و غبار و این‌ها هم نبوده. از تاریکی که در هوا پیش آمده فکر کرده شب است این یک حالت است.

حالت دوم که بعدش می‌گوید این است که نه، این ظلمت در اثر یک علتی در آسمان مثل ابر است.

پس دو فرض را مرحوم سید در این مسئله مطرح می‌کنند، مثل مسئله قبلی که دو فرض داشت: جواز تقلید، عدم جواز تقلید. اینجا دو شق می‌کند: وجود و عدم وجود علت در سماء.

فرض اول: و لم یکن فی السماء علة، هیچ سببی هم در آسمان نبود که موجب این تاریکی بشود، مثل ابر و گرد و غبار. اینجا یقین کرد که شب شده و روزه‌اش را باز کرد. این جزو مواردی است که قضا بر او واجب است ولی کفاره واجب نیست، چون یقین داشته. حالا البته استدلالش را می‌گذاریم برای بعد اینکه مسئله را دیدیم.

حالت پایین‌تر از یقین و قطع این است و کذا لو شک أو ظن بذلک منها یعنی یک قطع و یقین نداشت ولی احتمال داد که اذان شده باشد یا ظن داشت به دخول اللیل یا احتمال داد، احتمال مساوی و پایین‌تر. یا ظن، که احتمال قوی است، به دخول اللیل بذلک. بذلک یعنی به حصول لیل منها، یعنی از آن ظلمت. بل المتجه اینجا ایشان یک اضرابی دارد از آن «و کذا»، وکذا یعنی قضا دارد اینجا. این را جزو موارد قضا آورده است و ملحق کرده به قطع. ولی بعد از این حرف برمی‌گردد. ایشان می‌فرماید البته متجه و قول وجیه فی الاخیرین، در این دو حالت آخر، یعنی ظن و شک، الکفارة ایضاً. اینجا باید کفاره هم بدهد. لعدم جواز الافطار حینئذٍ. نباید بر اساس تاریکی که حجت نیست که افطار کند. رنگ آسمان که برای ما حجت نیست که افطار کنیم. بعد ایشان اینجا می‌فرماید ولو کان جاهلا بعدم جواز الافطار فالاقوی عدم الکفارة ولی اکر نمی‌دانست مساله را و نسبت به جواز افطار جاهل بود، کفاره ندارد. ما همین نکته مد نظرمان بود که ایشان اینجا این نکته را گفتند در مساله قبل هم باید می‌فرمودند. و ان کان الاحوط اعطائها البته احوط در همین فرض هم که جاهل به مسئله باشد، احتیاط بعد از فتواست. احتیاط مستحب، احتیاط بعد از فتواست. چون بعد از فتواست، بنابراین احتیاط، احتیاط استحبابی است. این یک فرض مسئله است. فرض بعدی مسئله، آنجایی است که علت در سماء باشد.

پس مسئله از ثامن، موضوعش ظلمت مُوهِمه شد. از موضوع تقلید از خبر مُخبر خارج شدیم و موضوعش ظلمت مُوهِمه شد. ظلمت مُوهِمه خودش دو فرض و دو صورت دارد. فرض و صورت اول این است که ناشی از هیچ سبب خاصی در آسمان، مانند ابر و گرد و غبار، نباشد. فرض دومش این است که ناشی از سبب خاصی در آسمان، مانند سحاب و ابر و اینها، باشد. ما آن فرض اول را می‌توانیم بحث کنیم.

مورد اول، عدم علت در سماء

در فرض اول صحبت می‌کنیم؛ آنجایی که هیچ سبب خاصی در آسمان نباشد. در عدم وجود علت فی السماء، مصنف بزرگوار، سید رضوان الله علیه، سه حالت در مکلف فرض کردند: یا قطع، یا ظن، یا شک. در حالت قطع ایشان گفتند که کفاره ندارد. علتش این است که قطع حجیت دارد؛ حجیت ذاتی است، حجیت جعلی و اعتباری نیست؛ بنابراین به دخول لیل یقین کرده و به یقینش عمل کرده است. به حجیت شرعی و عقلی عمل کرده است. حجیت عقلی است البته، ولی شرع هم قبول دارد. بنابراین آن عامل کفاره، قید کفاره که تعمد و عصیان بود، اینجا منتفی است. به حجیت شرعی عمل کرده است، کفاره بر عهده‌اش نیست. قضا هست، به‌خاطر اینکه قضا دائرمدار تعمد و عصیان نیست. پس بنابراین مطلب کاملاً طبق قاعده است. سوال:

جواب: به قول معروف می‌گویند مرکب با فوات جزء، کلش از بین می‌رود. این هم جزئی از نهار را امساک نکرده است. فوت محقق شده است.

سوال:

جواب: یک وقتی یک طرق خاصی در بعضی موارد جعل شده است. قطع طریقی؛ مثلاً شارع یک طریقی را برای یک موضوعی جعل و اعتبار کرده است. در اینجا، در همین باب دخول لیل، یک طریق خاصی جعل نشده است که شارع بگوید الا و لابد شما فقط از این طریق باید دخول لیل را احراز کنید. بله، در مواردی مثلاً فرض بفرمایید در کتاب قضا، آنهایی که علم قاضی را در مواردی قبول ندارند، آنجا می‌گوید که طرق اثبات مدعای مدعی فقط این است و در غیر اینها ولو قاضی یقین هم بکند و علم پیدا بکند، معتبر نیست. یعنی خود شارع ورود می‌کند و طریقی را قرار می‌دهد. در این‌جور موضوعات، شارع طرق را به موارد خاصی انحصار نکرده است. بنابراین شما قطع معتبری دارید.

سوال:

جواب: ظلمت مُوهِمه هست. علت دارد ولی اینجا منظورش از علت، همین علت‌هایی مانند سحاب و ابر و امثال اینهاست. علت که همه‌چیز جز خداوند متعال که علت العلل است، علت دارد. منظورمان از علت، آن‌طور که خودش هم در همین مسئله می‌فرماید، علتی است که محسوس و ملموس باشد. مثلاً علت فی السماء نیست.

سوال:

جواب: کسی پرده را کشیده است؟ نه، آن جزو علت محسوب نمی‌شود. در علتی که ایشان قرار می‌دهد، پرده اتاق، علت فی السماء نیست. منظورش همین علل طبیعی مانند ابر و امثال اینهاست.

یک وقت‌هایی موقع غروب هوا تاریک‌تر است، یک وقت‌هایی روشن‌تر است، در حالی که هیچ ابری هم نیست. از نظر جغرافیایی و نجومی این درست است. من خودم این را دیده‌ام. در نقاط مختلف، فصل‌های مختلف دارد. در روزهای بلند و کوتاه، غبار غالباً کمتر است و در تابستان غبار بیشتر است. بالاخره یک علتی وجود دارد، ولی نه آن علتی که ایشان تقسیم می‌کند. منظورش علت محسوس و ملموس مانند ابر است.

حالت بعدی، حالت ظن و شک است و در آنجا ایشان می‌فرماید که کفاره واجب است. چرا؟ چون حجیت ندارد. ظن از موارد امارات معتبر شرعی نیست. شک هم همین‌طور، حجیت ندارد. چرا باید به ظنش عمل بکند؟ نباید عمل می‌کرد. بنابراین متعمد محسوب می‌شود؛ الا اینکه بگوییم مسئله را بلد نبوده است. با همان توضیحاتی که در مسئله قبلی گفتیم، اگر مسئله را بلد نبوده، در افطار صوم واجب، متعمد نیست. در اکل و شربش متعمد است، در عنوان ذاتی متعمد است، در عنوان وصفی که کفاره دارد، متعمد نیست. مدار، عنوان وصفی است که «من افطر متعمداً». بنابراین ایشان آنجا تصریح هم می‌کند که کفاره ندارد.

سوال:

جواب: سهو همان غفلت است. من یک بار معانی مختلف سهو را در همین درس گفتم ولی معنی دقیقش این است که انسان نسبت به عمل غفلت دارد؛ یعنی ناخودآگاه کاری را انجام می‌دهد. اینجا ناخودآگاه انجام نمی‌دهد. ببینید خود عمل را که عمداً انجام می‌دهد. این جهل به موضوع است. ما برای همین می‌گوییم کفاره ندارد.

سوال:

جواب: سهو و نسیان استثنا شده و قضا هم ندارد. سهو و نسیان با جهل فرق می‌کند؛ اینها عناوینشان مختلف است. من موضوع را نمی‌دانم؛ یعنی نمی‌دانم هنوز نهار است و فکر می‌کنم لیل داخل شده است؛ چیزی یادم نرفته است. روزه بودن را یادم نرفته است. عمل را ناخودآگاه انجام دادم. مثلاً بعضی‌ها ناخودآگاه عادت دارند تخمه می‌خورند؛ اصلاً التفاتی به فعل ندارند. این هم از همان مواردی است که استثنا شده و قضا ندارد. هیچ‌کدام از اینها نیست. اتفاقاً عمل را با آگاهی و بر اساس جهل به موضوع انجام می‌دهد. پس بنابراین سهو، نسیان و جهل، عناوینی هستند که با همدیگر تفاوت‌های ظریفی دارند. سهو و نسیان از حکم قضا استثنا شده‌اند ولی جهل به موضوع استثنا و تخصیص نخورده است. بنابراین فرمایش ایشان در ظن و شک درست و کاملاً منطبق بر قواعد است و مخصوصاً آن قیدی که اینجا آوردند، فرمایش بسیار متین و دقیقی است که این فرد با آن قید، کفاره هم دارد.

این فرض و صورت اول، فرض دوم وجود علت فی السماء است که در جلسه آینده.

وصلی الله علی محمد و آله لطاهرین.


[1] جلد ۱۶ در کتاب صوم، صفحه ۲۸۲.
logo