« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محمدجواد محمدی گلپایگانی

1404/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب الصوم/موارد قضا بدون کفاره/اطمینان نداشتن به مخبر

بسم الله الرحمن الرحيم

مورد ششم از موارد قضا بدون کفاره

به السادس، که مورد ششم از موارد وجوب قضا بدون کفاره بود، رسیدیم. در مواردی که قضا واجب است و کفاره واجب نیست، از مورد قبلی که الخامس بود مسائل تقلید شروع شد؛ یعنی تقلید از خبر مخبر و تبعیت از خبر یک خبردهنده، در برابر مسئلهٔ مراعات که تحقیق بود. تقلید یعنی شخص دیگری به شما اطلاع می‌دهد و شما از او پیروی می‌کنید. حال ما از او تقلید می‌کنیم یا این کار جایز است، یعنی حرفش حجیت دارد مثل بیّنه که عدلین است، یا حرفش حجیت ندارد ولی ما به حرفش گوش می‌دهیم؛ مثلاً گفته اذان شده یا اذان نشده و امثال اینها.

در مسائل تقلید از خبر مخبر که از الخامس شروع شد، چند عنوان مطرح می‌شود.

اخبار غلط به بقاء لیل

عنوان اول که مربوط به جلسه قبل بود، اخبار غلط به بقاء لیل بود؛ یعنی شخصی به شما خبر اشتباهی می‌دهد که هنوز اذان صبح نشده و سحری بخور. مسئلهٔ آن بیان شد که از الخامس بود و گفتیم قضا دارد ولی کفاره ندارد، چون تعمدی نیست و استصحاب بقاء لیل را هم کرده است. اخبار غلط به بقاء لیل بود در حالی که اذان صبح شده بود. این مورد اول از موارد تقلید بود.

اخبار صحیح به طلوع فجر

مورد دوم اینجاست که در السادس می‌خوانیم: الاکل اذا اخبره مخبر بطلوع الفجر لزعمه سخریة المخبر او لعدم العلم بصدقه. صورت مسئله این است که موضوع آن، اخبار صحیح به طلوع فجر است. مورد قبلی اخبار غلط به بقاء لیل بود و این اخبار صحیح به طلوع فجر است. شخصی واقعاً راست و درست می‌گوید که اذان صبح شده ولی مکلف به حرف او توجه و اعتنایی نمی‌کند. حالا توجه و اعتنا نمی‌کند لزعمه سخریة المخبر، خیال می‌کند این شخص شوخی می‌کند، یعنی فکر می‌کند مثلاً مزاح می‌کند و برای تمسخر این کار را انجام می‌دهد و دست می‌اندازد که اذان شده سحری نخورید. یا این‌طور است که به حرفش وثوق پیدا نمی‌کند. او لعدم العلم بصدقه، یا به وثاقتش عقیده ندارد یا وثوق پیدا نمی‌کند یا وثاقتش را قبول ندارد؛ یعنی او را ثقه نمی‌داند و علم به راستگویی‌اش ندارد.

بنابراین موضوع روشن شد: خبر صحیحی بر طلوع فجر به ما می‌رسد ولی ما به آن خبر اعتنا نمی‌کنیم و به سحری خوردن ادامه می‌دهیم یا شروع می‌کنیم، در حالی که آن شخص واقعاً راست می‌گفته است. ما در این کار، تعمد بر روزه‌خواری نداریم، چون اگر تعمد داشته باشیم از این باب خارج است و به باب قبلی مربوط بود که کفاره واجب است. چرا به حرف او اعتنا نمی‌کنیم؟ یا از این جهت که ارادهٔ جدی او را قبول نداریم، یعنی فکر می‌کنیم اراده‌اش جدی نیست و از روی شوخی می‌گوید که اذان شده است. پس به قول ایشان، زعم و تصور بر مزاح و سخریه و شوخی کردن مخبر است.

یا به‌خاطر عدم العلم بصدقه است. یعنی به‌خاطر اینکه حجیت حرف او را قبول نداریم و به قول مرحوم سید، صدق و راستگویی‌اش را قبول نداریم، یعنی حرفش را حجت نمی‌دانیم. به‌خاطر این دو جهت است که ما به حرف او توجهی نمی‌کنیم و سحری خوردن را شروع می‌کنیم یا ادامه می‌دهیم، در حالی که بعد از طلوع فجر هم هست. در این صورت کفاره واجب نیست و قضا واجب است.

عمومات

چرا کفاره واجب نیست؟ زیرا کفاره، تعمد جزو موضوعش است. شرط کفاره این است که شخص در روزه‌خواری و در افطار نسبت به روزهٔ واجب، متعمد باشد. اینجا که تعمدی ندارد، بنابراین طبق قواعد، کفاره تعلق نمی‌گیرد چون تعمدی در روزه‌خواری ندارد و خیال می‌کرده اذان صبح نشده است.

چرا قضا واجب است؟ به‌خاطر عمومات فوت فریضه (ما من فاتته فریضةٌ) که اینجا وجود دارد. عمومات فوت فریضه و عمومات فوت صوم. امساک رعایت نشده و قاعدهٔ ما این است که وقتی مأمور به، تماماً اتیان نشود، عمل باطل است؛ عمل ناقص باطل است. قاعدهٔ اصلی این است. حال اگر یک عملی بدل اضطراری داشت، آن امر دیگری است. عمل ناقص مانند عملی است که انجام نشده، مثل عمل معدوم است و فایده ندارد. پس اینجا هم امساک در جزئی از نهار انجام نشده و روزه باطل است. کفاره به‌خاطر عدم وجود تعمد تعلق نمی‌گیرد، اما قضا دائر مدار تعمد و تقصیر نیست. مقصر بودن شرط در قضا نیست؛ مثل شخصی که برای نماز صبح خواب مانده و قضا بر او واجب است. روزه هم همین‌طور است؛ روزه‌اش اتیان نشده و انجام نشده است. این عمومات، این حالت را در بر می‌گیرد.

ادله خاصه

اما دلیل خاص هم داریم. پس هم ادله عام قضا را داریم و هم دلیل خاص که صحیحه عیص بن القاسم است، باب ۴۷ از ابواب ما یمسک عنه الصائم، حدیث یک است. مرحوم صاحب وسائل از مرحوم شیخ صدوق حدیث را از من لایحضره الفقیه نقل می‌فرماید، ولی این روایت را هم شیخ کلینی و هم شیخ طوسی، همهٔ مشایخ ثلاث، نقل کرده‌اند. محمد بن علي بن الحسین باسناده عن صفوان بن یحیی عن عیص بن القاسم که همه توثیق دارند و از بزرگان هستند و از نظر سند خیلی خوب است. قال سألت ابا عبدالله عليه السلام عن رجل خرج فی شهر رمضان و اصحابه یتسحرون فی بیت فنظر الی الفجر فناداهم انه قد طلع الفجر. شخصی در ماه رمضان از خانه بیرون می‌آید در حالی که رفقایش در خانه مشغول سحری خوردن بودند. این شخص بیرون آمد، مثلاً در حیاط به فجر نگاه کرد، فناداهم انه قد طلع الفجر؛ بعد داد زد که صبح شده، یعنی دست نگه دارید. فکفّ بعضٌ بعضی‌ها دست نگه داشتند. بعض در عربی با «بعضی» در فارسی تفاوت دارد؛ «بعضی» در فارسی یعنی چند نفر، اما بعض در عربی یعنی یک نفر. فکفّ بعضٌ و ظن بعضٌ أنه یسخروا فاکل. یک یا چند نفر دست نگه داشتند و یک یا چند نفر ادامه دادند. فکر کردند که شوخی می‌کند و به خوردن ادامه دادند. این حکمش چیست؟ قال عليه السلام: یتم و یقضی. آن کسی که ادامه داده، آن روز را اتمام کند که این اتمام‌ها تادبی است؛ یعنی امساک و احترام ماه رمضان را حفظ کند. از «یقضی» می‌فهمیم که آن امساک، تادبی است، چون عمل صحیح که قضا ندارد. «و یقضی» یعنی قضای آن روز را به جا آورد، پس روزه‌اش باطل است.

این روایت دقیقاً در همین موضوع السادس وارد شده است؛ یعنی کسی که به طلوع فجر اخبار می‌دهد ولی حرفش را باور نمی‌کنند. خبر درست می‌دهد ولی کسی حرفش را باور نمی‌کند. حالا باور نمی‌کنند یا خود شخص را قبول ندارند یا حرفش را قبول ندارند. یا خود او را نمی‌شناسند و نمی‌دانند آدم صادقی و ثقه است، یا اینکه نه، خودش را قبول دارند ولی خیال می‌کنند که شوخی می‌کند. بنابراین، اینجا هم دلیل خاص داریم و هم دلیل عام طبق قواعد و هیچ مخالفت جدی هم نسبت به این مسئله وجود ندارد.

منتها یک نکته وجود دارد؛ آنجایی که مرحوم سید فرمودند: او لعدم العلم بصدقه، یعنی اینکه ما علم به صدق آن مخبر نداریم. بعضی‌ها اینجا تذکر دقیقی داده‌اند و آن تذکر این است که علم به صدق، شرط در حجیت نیست. حجیت اینجا معتبر و شرط است. ملاک، حجیت خبر مخبر است. حال اگر ما فرض بفرمایید که عدلین داریم، اگر در بیّنه در موضوعات، شرط است که بینه باشد و مشهور نیز بینه را شرط می‌دانند؛ یعنی خبر عدلین. بعضی‌ها هم در موضوعات، خبر عدل واحد را قبول دارند و بعضی‌ها باز از این هم پایین‌تر هستند. این اختلاف در معاصرین هم هست؛ حتی می‌گویند عدل هم لازم نباشد و ثقه واحد را هم قبول دارند. اگر ما هرکدام از اینها را حجت بدانیم، بحثمان علی‌المبنا است. هیچ لزومی ندارد که در ما علم به صدق مخبر ایجاد بشود. اصلاً ملاک این نیست که چه حالتی در ما ایجاد می‌شود. برای مثال، اگر بینه نزد قاضی بیاید و شهادت بدهد، آیا باید در قاضی علم به صدق آنها ایجاد بشود؟ خیر، علم در اینجا شرط نیست؛ حجیت شرط است. بالاخره عادل هستند و وقتی عادل هستند، خبرشان حجت است؛ طبق همان مواردی که وجود دارد در این مسئله.

سوال:

جواب: یعنی در جایی که ما خبر ثقه را حجت می‌دانیم که به صدق او اطمینان داشته باشیم که صدق حداقل آن صدق و بالای آن عدل است. این نیز نکته‌ای در مسئله حجیت است. پس بنابراین، مسئله کاملاً منطبق با قواعد است.

سوال:

جواب: آن مطلب ناظر به کسی است که خورده است. کسی که پرهیز کرده و ادامه نداده، شامل نمی‌شود. سوال در مورد کسی است که أَکَلَ. آنکه نخورده، حکمی ندارد.

سوال:

جواب: آن مسئله مفروض است که بعداً معلوم می‌شود که بهتر بود که اینها در همین مورد هم بیان می‌شد، ولی مفروض مسئله این است که بعداً معلوم شده است که مخبران به طلوع فجر خبر داده‌اند. بعد از این قرائن، فهمیده می‌شود که مقصود سید چیست. مقصود جایی است که واقعاً معلوم بشود ... کشف خلاف نشده است. یعنی طلوع فجر بوده، همان خبر به طلوع فجر بوده و طلوع فجر هم واقع شده است؛ یعنی کشف واقع منطبق با خبر شده است.

مورد هفتم از موارد قضا بدون کفاره

مورد هفتم، الافطار تقلیداً است. در ادامه، موارد تقلید بیان می‌شود. پس مورد اول از موارد تقلید، جایی بود که کسی به بقای لیل خبر می‌داد ولی به اشتباه. مورد دوم از موارد تقلید، جایی بود که شخص به طلوع فجر خبر می‌داد ولی درست. مورد سوم، الافطار تقلیداً لمن اخبر بدخول اللیل و ان کانت جائزا له لِعَمَیً او نحوه و کذا اذا اخبره عدل بل عدلان بل الاقوی وجوب الکفارة ایضا اذا لم یجز له التقلید.

مورد هفتم، اخبار غلط به دخول لیل است. اخبار غلط به دخول لیل است یعنی ما روزه هستیم و یک نفر می‌گوید اذان مغرب شده و اذان را گفته‌اند. در حالی که همه سر سفره نشسته‌اند یا منتظر افطاری هستند که این مسئله بسیار مبتلابه است، یک نفر می‌گوید اذان را گفته‌اند و همه شروع به خوردن می‌کنند. ابتدا باید ببینیم آیا به حرف این شخص می‌توان اطمینان کرد یا نه؟ حرفش حجیت دارد یا ندارد؟ ثقه است، عدل است، چیست؟ ولی دم افطار دیگر آدم در این فکرها نیست. پس این، اخبار غلط به دخول لیل یا به قول معروف در فارسی، به اذان مغرب و غروب آفتاب است. فرض مسئله در اینجاست.

در اینجا مصنف دو صورت را از هم جدا می‌کند:

یک صورت این است که تبعیت از آن خبر برای شخص جایز بوده است؛ یعنی فرض اول، فرض جواز تقلید است.

فرض دوم هم طبیعتاً فرض عدم جواز تقلید است.

مرحوم سید برای فرض جواز تقلید دو مثال می‌زند. باید این دو فرض را از هم جدا کنیم. در جایی که تقلید جایز است، مثالی که می‌زند برای نابیناست؛ کسی که به خاطر نداشتن بینایی و محرومیت از این نعمت و امثال این حالت‌های عجز، امکان مراعات و تحقیق اصلاً برایش وجود ندارد. البته اینها علی‌المبنا است و در همین جا بعضی‌ها مناقشه کرده‌اند و گفته‌اند اعمی با غیر اعمی در این مسئله مراعات و تقلید هیچ فرقی نمی‌کند. آن دیگر مناقشه در مثال می‌شود که ما کاری به آن نداریم. ایشان مثال و مصداق بیان فرموده است. یک مصداق از جواز تقلید را در مورد اعمی و یک مصداق دیگر را در مورد عدل بلکه عدلان (بینه) فرموده است. یعنی بینه باشد و دو نفر بیایند بگویند اذان شده است. اگر آن دو نفر، ثقه و عدل باشند، خبرشان برای انسان حجیت دارد. اگر کسی عدل واحد را در موضوعات حجت بداند، همان حرف عدل واحد اعتبار دارد. اینها در واقع مصادیق خبر جایز التقلید و جایز الاتباع هستند. در اینجا ایشان می‌فرماید که قضا واجب است و کفاره واجب نیست.

در فرض دوم، ایشان به وجوب کفاره فتوا می‌دهد؛ یعنی جایی که اصلاً تقلید از آن شخص برای ما جایز نبود. این آقایی که گفت اذان شده، اصلاً چه کسی بود؟ او را می‌شناختی؟ ثقه بود؟ عدل بود؟ یک نفر بود یا دو نفر؟ ما هم با حرف یک نفر که گفت اذان شده، افطار کردیم. در اینجا جواز تقلید نداریم؛ پس این مورد، موجب قضا و وجوب کفاره می‌شود، چون بر اساس حجت شرعی عمل نکرده و افطار نکرده است. پس در مسئله دو صورت وجود دارد.

صورت اول مورد هفتم: جواز تقلید

در فرض اول که جواز تبعیت و تقلید هست، کفاره منتفی است؛ برای اینکه شخص به حجت شرعی عمل کرده و تعمدی هم در افطار و روزه‌خواری نداشته است. کفاره قطعاً منتفی است، چون بارها گفته شد که تعمد، شرط تعلق کفاره است. البته در آخر بحث، مرحوم صاحب جواهر مناقشه‌ای در این قید دارند، اما تا اینجا مسلم است. قضا چرا واجب است؟ باز هم به خاطر همان قواعد عمومی که داریم؛ بالاخره واجب در اینجا اتیان و امتثال نشد. این شخص باید تا غروب آفتاب امساک می‌کرد، اما امساکش تا غروب آفتاب استمرار پیدا نکرد و جزئی از نهار را ممسک نبود. پس عمل انجام نشد، مأموربه اتیان نشد و امر امتثال نشد. باید امر امتثال بشود تا تکلیف اسقاط شود. تکلیف اسقاط نشده است، پس این هم طبق قاعده است.

البته مواردی استثنا شده است که دلیل دارند؛ مانند سهو و نسیان، مراعات، و علت فی السماء (ابر بودن و امثال آن) که بعداً می‌آید. اینها دلیل دارند و استثنا شده‌اند. اما اینکه خبر مخبر استثنا شده باشد، چنین چیزی نیست. اینکه ما به خبر مخبر ثقه یا به خبر بینه عمل کردیم، چنین تخصیصی در ادله قضا و در ادله بطلان صوم وجود ندارد. پس ما به قواعد عمل می‌کنیم.

سوال: همین که حجت شرعی دارد، برایش دلیل نمی‌شود؟

جواب: سوال خوبی بود. حجت شرعی در اینجا حکم تکلیفی را تصحیح می‌کند. بالاخره من بر اساس حجت شرعی به وظیفه‌ام عمل و افطار کرده‌ام؛ یعنی صائم فقط معصیتی مرتکب نشده است. اما آیا ملازمه‌ای بین حکم تکلیفی و حکم وضعی هست؟ آیا ملازمه‌ای بین حکم تکلیفی جواز و صحت وجود دارد؟ خیر، هیچ ملازمه‌ای بین جواز و صحت وجود ندارد.


برای مثال، شما در سجده شک می‌کنید که رکوع را انجام داده‌اید یا نه. تکلیف این است که بنا را بر انجام شدن بگذارید (شک بعد از محل). حالا بعد از نماز کشف خلاف می‌شود؛ یعنی یک نفر می‌گوید من دیدم که رکوع انجام ندادی. ما می‌گوییم در آن زمان، این شخص به تکلیفش عمل کرده ولی نمازش ضمناً باطل است. یا شما به استصحاب بقای طهارت عمل می‌کنی و نماز می‌خوانی؛ به تکلیف عمل کرده‌ای، ولی ضمناً نمازت باطل است. منظور این است که ملازمه‌ای بین جواز و صحت مطلقاً وجود ندارد. ملازمه وجود ندارد؛ هرچند خیلی وقت‌ها با همدیگر منطبق می‌شوند، اما خیلی وقت‌ها هم منطبق نمی‌شوند. اما اینکه بگوییم چون عملی جایز است پس صحیح است، یا چون عملی صحیح است پس جایز است، اینطور نیست. مثلاً در معاملات، بیع وقت نداء را صحیح می‌دانند، ولی در زمانی که نماز جمعه واجب باشد، معصیت است. ممکن است عملی صحیح باشد ولی از نظر تکلیفی حرام باشد، و ممکن است عملی از نظر تکلیفی جایز باشد ولی باطل باشد. پس بنابراین، ما ملازمه‌ای بین حکم تکلیفی و حکم وضعی نداریم.

در این مسئله، شخص به حجت شرعی عمل کرده و می‌توانسته افطار کند و کرده است؛ ولی بعداً که کشف خلاف شد، حکمش تغییر می‌کند. به قول معروف، می‌گویند احکام ظاهریه مغیا به عدم انکشاف خلاف هستند. غایت احکام ظاهریه، و بعضی اوقات احکام واقعیه، این است که کشف خلاف نشود. اینجا هم کشف خلاف شد که آن زمانی که شما افطار کردی، اذان نگفته بودند. پس بنابراین، او به تکلیفش عمل نکرده و روزه‌اش باطل است. وقتی هم باطل شد، تحت عمومات فوت فریضه قرار می‌گیرد و قضا بر گردنش می‌آید، اما کفاره ندارد.

صورت دوم مورد هفتم: عدم جواز تقلید

صورت دوم و فرض دوم که برای جلسه آینده می‌گذاریم، آنجاست که تقلید اصلاً برایش جایز نبود و اتفاقاً خیلی هم ابتلایی است؛ چون معمولاً افراد با شنیدن خبری از کسی، زود اطمینان می‌کنند یا گوش می‌دهند. یک نفر گفت اذان شده و ما روزه‌مان را باز کردیم، در حالی که آن شخص را اصلاً نمی‌شناختیم و حرفش حجیت و اعتبار نداشت. در اینجا مرحوم سید فرمودند قضا و کفاره که باید دید که ادله اش چیست.

وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

logo