« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محمدجواد محمدی گلپایگانی

1404/06/26

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب الصوم/کفارات/بررسی اقوال در مسئله اخلال در نیت

بسم الله الرحمن الرحیم

مورد دوم وجوب قضا دون الکفاره

به مورد دوم از موارد وجوب قضا دون الکفاره رسیده بودیم و عرض کردیم که مورد دوم آنجایی است که اخلالی نسبت به نیت صورت بگیرد بدون اینکه شخص مرتکب مفطرات بشود. در توضیح این مسئله عرض شد که صوم یک عبادت بسیط است، صوم یک عبادت عدمی است و اجزاء و ترکیبات ندارد برخلاف صلاة و حج و عبادت‌های دیگر که معمولاً اجزاء دارند؛ که مرکبات عبادی می‌دانیم. ولی صوم، مرکب نیست و یک امر بسیط است. صائم هم این است که انسان هیچ کاری نکند و از ده مورد مفطرات و مبطلات امساک کند. ولی مثل همه عبادات، مشروط به نیت است. آن نیت جزء نیست، شرط است. برای همین می‌گوییم اجزا ندارد. حالا اگر شخص در قسمت امساک هیچ اخلالی ایجاد نکند و مفطرات را رعایت کند، یعنی پرهیز و اجتناب از مفطرات را رعایت بکند، ولی در نیت یک اشکال و تخریب و نقضی داشته باشد، اینجا از آن مواردی است که کفاره تعلق نمی‌گیرد.

طرق اربعه نقض نیت

این نقض نیت به چه شکل است؟ مرحوم سید چهار صورت را برایش فرض فرمودند و تصویر کردند. یعنی یک اخلال نیت مطرح کردند که منظور، فقدان نیت است. فقدان نیت صوم یا از اول اصلاً نیت صوم ندارد یا نیت‌های دیگری دارد یا هیچ نیتی ندارد، یا ریا است. حالت دومش ریا است؛ نیت صوم که قطعاً دارد اما برای خدا نیست. قصد فعل هست ولی قصد امر نیست. سوم نیت قطع است که نیت و قصد می‌کند که روزه نباشد. چهارم هم نیت قاطع است که قصد ارتکاب یکی از مفطرات را می‌کند ولی عملاً واقع نمی‌شود. این چهار تا نقض نیت هستند. اگر این‌ها صورت بگیرد و ملحوق به ارتکاب مبطل و مفطر هم نباشد، کفاره‌ای واجب نمی‌شود بنا بر نظر سید و نظر مشهور.

اقوال در مساله

اینجا اقوال چهار دسته است. یک دسته قائل به وجوب قضا و کفاره هستند. یک قول وجوب قضا و کفاره. قول دوم احتیاط است. بعضی از محشین عروه قائل به احتیاط وجوبی در کفاره شده‌اند. قول سوم که قول مشهور است، وجوب قضا و عدم وجوب کفاره به نحو فتوا است. قول چهارم این است که نه قضا واجب است و نه کفاره. این قول شاذ است.

قائلین به اقوال

اما از قول مشهور شروع کنیم؛ یعنی وجوب قضا دون الکفاره. این قول مشهور را بگویم. البته قائلین را هم برای هرکدام بگویم. قول مشهور که در بین معاصرین نظر اکثر فقها است. خود مرحوم سید و حواشی عروه اکثراً با ایشان موافقت کرده‌اند. مرحوم محقق در شرایع، مرحوم علامه در آثارشان و صاحب مدارک، به همین قائل شده‌اند و فقهای خیلی زیاد دیگری. خیلی‌ها اصلاً متعرض نشده‌اند.

ابوالصلاح حلبی فتوا به وجوب قضا و کفاره داده است. صاحب جواهر که امروز عبارتشان را می‌خوانیم، این نظر را داده و در جواهر استدلال کرده‌اند. مرحوم میرزای نائینی نیز به وجوب قضا و کفاره نظر داده‌اند.

آنهایی که قائل به احتیاط شده‌اند، یعنی وجوب و لزوم احتیاط، بعضی از محشین عروه هستند: مرحوم سید جمال گلپایگانی که عارف جلیل‌القدری هم بودند، سید محمد تقی خوانساری، مرحوم آقای اراکی؛ این‌ها احتیاط وجوبی کرده‌اند.

قول شاذ هم که نه قضا دارد و نه کفاره، یکی از عزیزان از تقریرات مراجع موجود و حی فرمودند که آیت‌الله نوری همدانی این نظر را در درس داده‌اند که حتی قائل به قضا هم نشده‌اند؛ یعنی اگر فقط صرف نقض نیت باشد، باطل هم نمی‌شود؛ این‌گونه تعبیر کرده‌اند.

ادله قول اول

به استدلال و نظر مشهور که فقط وجوب قضا دون الکفاره است، می‌آییم و این را بحث می‌کنیم. استدلال اول به ظهور ادله است. ادله‌ای که ما در باب کفاره داریم دو طایفه از اخبار است؛

ادله خاصه

یک ادله خاص داریم، یعنی روایاتی که در این ده مورد از مفطرات وارد شده است. ما ده مبطل و مفطر اصلی و معروف داریم، موارد اختلافی هم هست ولی این ده تا دیگر معروف و مشهور است که ما قبلاً یکی‌یکی این‌ها را بحث کردیم. شش مورد از آنها دلیل کفاره دارد: اکل و شرب و مجامعت ، بقای عمدی بر جنابت، امناء یعنی استمناء، ایصال غبار غلیظ به حلق. این شش مورد روایت صریح در وجوب کفاره دارد. روشن است که موضوعش چیست؛ موضوعش ارتکاب اینهاست، نه قطع نیت. نقض نیت و اخلال به نیت نیست. ارتکاب این شش مورد دلیل صریح بر کفاره دارد. پس این الان یک فعل خارجی است؛ اکل و شرب و مجامعت و اینها همه‌شان یک عمل هستند، عملیات ذهنی نیستند که مسئله نیت باشد. اینها در واقع اخلال در قسمت امساک است. چون گفتیم صوم یک ماهیت دارد که ماهیتش امساک است و یک شرط مثل همه عبادات دارد که شرطش قصد است. اینها اخلال در آن ماهیت، یعنی در امساک، است.

ما چهار مورد دیگر از مفطرات و مبطلات صوم داریم که آنها دلیل بر کفاره ندارد. برای همین هم خیلی از فقها حتی در آنها فتوا به کفاره نداده‌اند. آن چهار تا عبارت است از: کذب علی الله و رسوله، ارتماس، تقیؤ (قی کردن و تقیؤ عمدی) و احتقان به مایع. اینها به عنوان مبطل و مفطّر روایت دارد اما در دلیل هیچ حرفی از کفاره نیست. برای همین اینها هم اختلافی است. البته کفاره اینها هم اختلافی است. ولی اگر هم در اینها قائل به کفاره بشویم که شدیم، آن وقت اینها هم فعل خارجی هستند و نیت نیستند. اینها در واقع ضد امساک و فعل مضاد امساک هستند. اکثر اخبار کفاره در این موارد، یعنی همان شش‌تایی که گفتیم، وارد شده است. عمده اخبار کفاره مربوط به ادله خاص این شش موردی است که گفتیم؛ یعنی اکل و شرب و مجامعت و بقای عمدی بر جنابت و امناء و ایصال غبار غلیظ به حلق. بیشتر روایت کفاره در اینجا وارد شده که همان‌طور که می‌بینیم موضوعش اصلاً ارتکاب همین شش مورد است.

دلیل دوم: عمومات

طایفه دوم از اخبار، عمومات کفاره است که در آنها یک مبطل و مفطر خاصی مطرح نشده است. موضوع آنها چیست؟ آن عمومات کفاره را مرحوم حر عاملی عمدتاً در باب هشت از ابواب «ما یمسک عنه الصائم» در وسائل جمع‌آوری فرمودند. موضوع آنها مورد خاصی نیست بلکه به‌طور کلی این است: «من افطر متعمداً». البته تا آنجا که یادم است حدود سیزده روایت بود. ابواب دیگری هم بود، ولی بیشترش در همین باب هشت است که موضوعش افطار تعمدی است.

دلیل اول ما، ظهور این روایات افطار در ارتکاب عمل خارجی است. یعنی از «من افطر متعمداً» یعنی کسی که مرتکب مفطرات بشود؛ نه اینکه در نیتش بیاورد که من دیگر روزه نیستم. به این نمی‌گویند «من افطر». ظهور از افطار این است که شخص واقعاً یکی از آن ده مورد را مرتکب بشود. به این می‌گویند «من افطر». پس بنابراین، استظهار از آن ادله خاص که کاملاً واضح است و موضوعش روشن است و نیز این عمومات که موضوعش «من افطر» است، ظهور در این دارد که شخص خارجاً و واقعاً مرتکب مفطرات بشود، نه در ذهن و نیت خودش. آن ادله خاص، نص است و اینها ظهور دارند.

به‌عنوان قرینه و شاهد، ما می‌گوییم از خود روایاتی که در ابواب دیگر آمده است می‌توانیم بفهمیم که تعبیر افطار در روایات برای اکل و شرب و امثال اینها به کار رفته است. مثال می‌زنم. مثلاً در ابواب دیگر، باب «استحباب افطار صائم ندباً عند المومن اذا سئله ذلک». بابی است که وقتی کسی آدم را به غذایی دعوت می‌کند و روزه‌اش هم روزه واجب نیست بلکه روزه ندبی است، مستحب است که افطار کند. مستحب افطار کند یعنی چه؟ یعنی مستحب است که نیت کند که دیگر روزه نباشد؟ این که جواب دعوت او نشد. باب «استحباب افطار صائم» یعنی اینجا افطار یعنی بخورد. مثلاً حدیث یک باب هشت از ابواب آداب صائم. اینها را به عنوان شاهد می‌آورم برای اینکه ببینیم استعمال لفظ افطار خیلی وقت‌ها در روایات کاملاً واضح است که در معنی فعل و عمل خارجی است. مثلاً عن ابی جعفر علیه السلام: « مَنْ نَوَى الصَّوْمَ ثُمَّ دَخَلَ عَلَى أَخِيهِ فَسَأَلَهُ أَنْ يُفْطِرَ عِنْدَهُ فَلْيُفْطِرْ وَ لْيُدْخِلْ عَلَيْهِ السُّرُورَ. [1] کسی که نیت صوم کرده ، بر برادر مؤمنش وارد شد، «فسئله ان یفطر عنده». او گفت بیا پیش ما چیزی بخور و به افطار دعوتش کرد. پس «فسئله ان یفطر» را نمی‌توانید به نیت معنی کنید. نه، یعنی بخور. «فلیفطر». اینجا هم باید افطار کند یعنی چه؟ یعنی «فلیأکل». یعنی نیت بکند؟ اصلاً اینها قابل انطباق با نیت نیست. «فلیفطر فعلیه السرور» و او را خوشحال کند. این یک باب است با روایاتش.

یک باب دیگر داریم، باب «استحباب تقدیم الصلاة علی الافطار». این افطار اینجا به چه معنایی است؟ یعنی اکل و شرب. حدیث یک باب هفت از آداب صائم. عن ابی عبدالله علیه السلام انه «سئل عن الافطار، أقبل الصلاة او بعدها؟». از امام صادق علیه السلام پرسیدند که قبل از نماز افطار کنیم یا بعد از نماز؟ قال فقال علیه السلام: «ان کان معه قوم یخشی ان یحبسهم عن عشائهم، فلیفطر معهم». اگر عده‌ای هستند که معطل او می‌شوند، «فلیفطر». اینها مطلقاً قابل انطباق با نیت نیست. یعنی اگر کسی در آنجا هم شک بکند، در اینجا شک نمی‌کند که افطار به معنی فعل خارجی است. ما اینها را قرینه می‌گیریم برای اینکه بگوییم «من افطر متعمداً» یعنی مرتکب مفطرات شدن. اینها را برای آنجا شاهد می‌گیریم. الان اینها دقیقاً موضوع بحث ما نیست ولی ما به روایات دیگر استناد می‌کنیم تا معنی روایات دیگری را بفهمیم. این هم یک روایت. «و ان کان غیر ذلک فلیصل ثم لیفطر». ولی اگر کسی معطلش نیست، اول نماز بخواند، «ثم لیفطر»، بعد افطار کند یعنی بعد چیزی بخورد. یک باب دیگر سوم داریم، باب «استحباب دعای صائم عند الافطار». آدم خوب است موقع افطار -افطار اینجا به معنی نیت نیست، به معنی اکل و شرب است- دعا بکند. عن جعفر علیه السلام: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ إِذَا أَفْطَرَ قَالَ- اللَّهُمَّ لَكَ صُمْنَا وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْنَا فَتَقَبَّلْهُ مِنَّا ذَهَبَ الظَّمَأُ وَ ابْتَلَّتِ الْعُرُوقُ وَ بَقِيَ الْأَجْرُ»[2] . علی رزقک افطرنا و اینجا هم جای شک و شبهه نیست.

سوال:

جواب: عند الافطار یعنی قبل از افطار. قبل از نیت افطار نیست. عند یک فعلی، یعنی قبل از آن. مثلا عند الخروج، یعنی درست در لحظه ای که می‌خواهید آن کار را بکنید.

در باب 50 از ابواب ما یمسک عنه الصائم هم هست. باب وجوب القضا علی من افطر للظلمة التی یظن معها دخول اللیل ثم بان بقاء النهار کسی که به خاطر تاریکی افطار کرده است. یعنی فکر کرد اذان شده و زودتر خورده است و بعد معلوم شده است که روز است هنوز. این باب است برای کسی که افطر للظلمه یعنی کسی که به خاطر تاریکی چیزی خورده است. باب دیگری هست باب عدم وجوب القضا علی من غلب علی ظنه دخول اللیل فافطر. کسی که غلبه بر ظنش ایجاد شد که شب شده و افطار کرد. این به معنی نیت افطار نیست بلکه یعنی اکل و شرب شد و روایات ذیلش هم هست. همانطور که بیان شد این ابواب و روایات موضوع بحث و کلام ما نیست ولی ما از این معنی من افطر متعمدا را می‌توانیم استظهار بکنیم که اگر شک داشته باشیم که من افطر متعمدا یعنی من اکل یا شرب متعمدا و این ها فعل خارجی است.

پس ادله خاص نص در موضوعات است و موضوعش اش اصلا اکل و شرب است. عمومات هم به نظر ما و مشهور ظهور دارد در ارتکاب مفطرات؛ بنابراین ما دلیلی بر اینکه با نقض نیت کفاره تعلق می‌گیرد نداریم، بلکه دلیل بر خلافش داریم. این اولاً.

حالا اگر کسی بگوید نه، من چنین استظهاری از «افطر» نمی‌کنم، ما می‌گوییم لااقل من الاجمال است. اگر استظهارش را هم قبول نداشته باشیم، نمی‌توانیم بگوییم در آن طرف ظهور دارد؛ می‌توانیم بگوییم مجمل است. فوقش این است که لفظ افطار اینجا اجمال دارد. اگر هم اجمال داشته باشد، قدر متیقنش اکل و شرب و این‌هاست. یعنی قطعاً ارتکاب این مفطرات، ارتکاب عملی و خارجی این مفطرات، موجب کفاره می‌شود. در این کسی شک ندارد. قدر متیقن این است. آیا نیت هم مشمول این روایات هست یا نه که ما واقعاً نمی‌توانیم این‌ها را احراز کنیم. نمی‌توانیم بگوییم شامل نمی‌شود؛ یعنی یک شبهه مفهومیه اینجا به وجود می‌آید که آیا لفظ افطار شامل حالت نقض و اخلال در نیت هم می‌شود؟ می‌گوییم اجمال دارد. ما که می‌گوییم اجمال ندارد، ولی اگر هم کسی آن ظهور را قبول نداشته باشد، لااقل می‌توانیم بگوییم اجمال دارد. اجمال هم داشته باشد، در قدر متیقن قائل به کفاره می‌شویم، در قدر مشکوک به اصل تمسک می‌کنیم که اصل عملی اینجا برائت است. چون کفاره یک تکلیف، یک تکلیف زائد، یک کُلفة زایدة و یک تکلیف سنگینی هم هست، بنابراین در آنجا می‌گوییم یقین نداریم که لفظ افطار شامل نقض و اخلال در نیت هم می‌شود یا نه. تمسک به قصد اقتضایی، برائت است که بگوییم نه، تکلیفی نسبت به کفاره نداریم.

سوال:

جواب: بله، اگر بگوید ظهور، که ما آن روایات را الان آوردیم که بگوییم چنین ظهوری ندارد.

سوال: بعضاً با توجه به قرائنی که دارد، قابل نقض است. برای بعضی از روایات قرینه حالیه می‌شود در نظر گرفت. آن کسی که قائل به استظهار می‌شود که «من افطر»...

جواب: اگر کسی قائل به ظهور شد، دیگر در مقوله ظهور نمی‌شود دعوا کرد؛ امر وجدانی است. ما می‌گوییم خلاف ظاهر است. مشهور می‌گوید این خلاف ظاهر است و مجموع روایات افطار این‌قدر ظهورش قوی است -آنها که من گفتم یک شمه‌ای بود- در ارتکاب مفطرات، تا جایی که آدم نمی‌تواند بگوید همه این‌ها قرینه حالیه دارد. نه، انصافاً خود لفظ است. ولی ظهور دیگر به یک امر وجدانی می‌رسد و دیگر بیشتر از ظهور نمی‌تواند بحثی بکند.

تمسک به قاعده لو کان لبان

یک فرمایشی را هم بگوییم به هر حال یک قائلی (مرحوم سید خویی)، معمولاً خیلی روی این فرمایش اصرار دارد که فرمایش خیلی مهمی هم هست و جمله‌اش هم معروف است، می‌گوید: «لو کان لبان». البته ایشان یادم نیست در این جاها گفته باشند ولی در جاهای متعددی این را می‌گوید. مسئله اشتهار احکام ابتلائی، یعنی احکامی که مبتلابه و عام‌البلوی هستند، مسائلی نیستند که مخفی بمانند. یعنی اگر واقعاً اخلال در نیت موجب کفاره می‌شد، این‌طور نبود که مشهور خلافش را بگویند. یک امر خیلی شایع، روشن و واضح بود و همه می‌دانستند. به قول ایشان «لو کان لبان». مسئله مبطلات صوم و این‌ها از مسائل ابتلائی هستند. روزه عبادتی است که دائماً مؤمنین با آن سروکار دارند. مثل حج نیست مثلاً، مثل بعضی عبادات، مثل جهاد نیست. از آن‌هایی است که تمام طول سال مؤمنین با روزه سروکار دارند. اگر اخلال -حالا روزه‌های واجب، روزه رمضان، واجب معین، غیر معین- اگر اخلال به نیت موجب کفاره بود، این‌قدر امرش مخفی نبود که یک قول خلاف مشهور باشد. این را هم حالا می‌توانیم به عنوان مؤید بگوییم. این دلیل است ولی این هم مؤید آن‌های دیگر است. «لکان لبان»، «لکان لضاع و شاع» به قول بعضی از آقایان.

سوال:

جواب: اگر چیزی نخورده باشد، کفاره ندارد. قضا دارد. همین را می‌خواهیم بگوییم. مورد دوم همین است؛ اخلال به نیت. مرحوم سید همین است. اصلاً نیت صوم نکرده است. حالا نیت صوم نکرده یا نیت مبطلات یا امر مباح دیگری را کرده یا اصلاً هیچ نیتی نکرده است. یکی از این دوتاست.

سوال:

جواب: اگر یک امری شایع نیست یا یک چیزی بین مؤمنین و مردم است که شاید به آن التفات صورت نگیرد. ولی اینکه انسان یک جایی نیت می‌کند -حالا سؤال کردن به خاطر این است که شاید افراد التفات ندارند- ولی اینکه آدم در نیت خودش دچار تردید بشود -چون تردید هم اخلال به نیت است- یا از یک جایی به بعد بگوید که ولش کن، دیگر امروز روزه نباشم، این به نظر می‌رسد مبتلابه است. یا به عنوان یک مسئله فقهی بالاخره این‌قدر ابتلا دارد که اگر واقعاً موجب کفاره می‌شد، باید یا در روایات منعکس می‌شد. ما حتی یک روایت نداریم که واقعاً به صورت روشن، واضح و صریحی مسئله تعلق کفاره به اخلال در نیت را مطرح کرده باشد. اگر واقعاً اخلال به نیت کفاره داشت، لااقل باید در یک روایت منعکس می‌شد. ابتلای ما به این معناست. یعنی ابتلا به این معنا که بالاخره در محیط فقهی، در فضای فقهی، در مسائل فقهی که برای فقها مطرح شده، اگر دلیلی وجود داشت، اگر واقعاً یک استدلال محکمی بر این مسئله وجود داشت، این باید به صورت یک ارتکاز از عصر معصومین به عصر فقها منتقل می‌شد. یعنی این چیزهای مهم، اولاً من می‌گویم باید روایت می‌داشت، ولی این چیزهای مهم حتی اگر روایت هم نداشته باشد، ذهنیت و ارتکازش این‌قدر شایع و رایج می‌شد بین مؤمنین و متدینین که به فقها می‌رسید. آن وقت ما از دوره فقها می‌فهمیدیم که نه. یک مسائلی هم هست که ممکن است در روایات هم نباشد ولی همه می‌دانند. به نظر من این هم از آن قبیل مسائلی بود که واقعاً اگر اخلال به نیت کفاره می‌داد، باید می‌دانستند و نباید به این حد بود که به قول مشهور می‌شد. البته من این را به عنوان مؤید می‌گویم، نمی‌خواهم بگویم دلیل نیست.

سوال: آقایان، این مسئله شاید مبتلابه باشد، ولی یک سری مسائل مبتلابه هستند ولی مبتلایان نمی‌آیند بپرسند. روزه‌خور خیلی داریم ولی کاری ندارند که بیایند بپرسند حالا کفاره باید بدهیم یا قضایش را بگیریم، کاری با این کارها ندارند.

جواب: بله. ابتلای متعلق به من، ابتلای فسق و فجور است. شما می‌گویید یک جوان نمی‌پرسد من دزدی کردم حکمم چیست؟ شما می‌گویید در جامعه دزدی نیست؟ دزدی هست ولی دزدی را مسئله شرعی نمی‌داند.

دلیل قوم دوم: وجوب قضا و کفاره

در مقابل استدلال کسانی که قائل به وجوب کفاره هستند یا لااقل قائل به احتیاط وجوبی‌اش هستند، اینهاست. یکی همین است، یکی هم اینکه بگویند ظاهر از لفظ افطار، ابطال است؛ مطلق ابطال. چه با ارتکاب، چه بی‌ارتکاب، چه با اخلال در نیت، چه با اخلال در امساک.

ما می‌گوییم که این خلاف وجدان و یک تحکم است. اما دیگر بیش از این نمی‌شود کاری کرد. در امر وجدانی دیگر برهان نیست. یک استدلال هم این است که بگوییم ظهور از این روایات این است. ما عرض کردیم مجموع روایات را در ابواب مختلف ببینیم، خلاف این استظهار می‌شود.

استدلال دوم، القای خصوصیت است. اینکه گفته بشود که بله، اخبار کفاره مربوط به افطار، یعنی مربوط به مفطرات است، ولی ورود این اخبار در موضوع مفطرات از باب غلبه و شیوع است. چون به قول ایشان، چون بیشتر مردم با اکل و شرب روزه‌شان را باطل می‌کنند، این‌طور است، وگرنه خصوصیت ندارد. ما می‌گوییم چون ارتکاب مفطرات برای ابطال صوم رواج و شیوع دارد، این روایات در این موضوعات وارد شده‌اند، ولی موضوع اصلی نیستند، موضوع ابطال است. یعنی الغای خصوصیت کنیم. نگوییم افطار در اخلال در نیت ظهور دارد؛ نه، بگوییم افطار در همین مفطرات ظهور دارد، اما خصوصیت ندارد. خصوصیت در ابطال است. بنابراین القای خصوصیت کنیم و بگوییم آن هم چه فرقی دارد؟ موضوع اصلی ابطال صوم بوده ولی حضرت، مصادیق شایع و رایج ابطال صوم را از باب غلبه بیان فرموده‌اند. ما می‌گوییم این خلاف ظاهر است و الغای خصوصیت باید قطعی باشد. الغای خصوصیت ظنی به درد نمی‌خورد. کلاً ما موضوعاتی را که در روایات وارد شده‌اند، به این راحتی نمی‌توانیم حمل بر مصداق کنیم.

اصل در عناوین مطروحه در روایات، موضوعیت است نه مصداقیت. این قاعده خیلی به درد می‌خورد. اصل در عناوینی که در روایات مطرح می‌شود، موضوعیت است. یعنی ما عناوین را در روایات موضوع قرار می‌دهیم، الا جایی که یقین کنیم این موضوع نیست و موضوع چیز دیگری است و این بیان مصداق است. ما باید برویم اگر یک روایتی مثلاً در موضوع هلال، در موضوع اکل و شرب، یا در موضوع سفر وارد شد، ما همه این‌ها را موضوع قرار بدهیم. در موضوع مثلاً میاه، آب‌ها وارد شد، نمی‌توانیم این‌ها را تعمیم بدهیم و بگوییم این‌ها مصداق هستند و موضوع چیز دیگری است؛ مثلاً مایعات، سیالات. مگر یقین داشته باشیم. بنابراین ما نمی‌توانیم خصوصیت را از عنوانی که در روایت مطرح شده، صرف‌نظر بکنیم و بگوییم حضرت چیز دیگری می‌خواستند بگویند که اگر می‌خواستند، می‌گفتند. این مؤونه‌اش سنگین است و به قول آقایان، خمیرش زیاد آب می‌برد. آدم باید یقین داشته باشد. بنابراین آقایان الغای خصوصیت ظنی را قبول نمی‌کنند. این هم یک الغای خصوصیت ظنی است.

دلیل قول سوم

ولی مطلب جدی‌تری که مطرح شده و از صاحب جواهر است، این است که ایشان یک قیاس اولویتی می‌کنند. یعنی معلوم می‌شود ظهور را قبول ندارد. ایشان در دو موضع در جواهر این را مطرح می‌کند و هیچ اشاره‌ای به استظهار نمی‌کند و اولویت را مطرح می‌کنند. آنجایی که مفصل‌تر بحث می‌کند، می‌گوید[3] : «لا یبعد وجوب الکفارة لأنّ فوات الشرط أو الرکن» -منظور نیت است- چون ماهیة صوم امساک است و این شرط است، «لأنّ فوات الشرط و الرکن اشد من فوات متعلق الامساک». اگر برای نقض امساک کفاره قرار داده شده، برای اخلال در شرط صوم که شدیدتر است، حتماً کفاره تعلق می‌گیرد. اگر برای نقض و اخلال در امساک کفاره گذاشته‌اند، شرط مهم‌تر از مشروط و خود آن امساک است، یعنی نیت. پس بنابراین اینجا باید بگوییم به طریق اولی اینجا هم کفاره تعلق می‌گیرد. ایشان یک اشدیتی و اولویتی مطرح می‌فرمایند.

ما باز انصافاً این را نمی‌توانیم قبول بکنیم. وقتی روایات برای فعل خارجی کفاره قرار داده، شما نمی‌توانید بگویید فعل ذهنی از آن اشد است. چرا اشد باشد؟ آن کسی که عملاً و خارجاً در ماه رمضان مرتکب اکل و شرب می‌شود، در فعلش یک جسارت و یک قباحتی هست که در فعل آن کسی که نیت می‌کند روزه نباشد، نیست. شاید این‌طور باشد. برای شارع، اقدام خارجی بدتر از اقدام ذهنی است. الان در جرایم و دادگاه‌ها هم ما یک عنوانی به نام شروع در جرم در مسائل کیفری داریم. ولی اگر شخص نیت کرده باشد که من فلانی را بکشم یا مرتکب این خلاف یا سرقت بشوم، به این‌ها هیچ مجازاتی تعلق نمی‌گیرد. ولی وقتی اقدام عملی می‌کند، مثلاً می‌رود اسلحه تهیه می‌کند و فلان، این‌ها را جرم تلقی می‌کنند. می‌گویند جسارتش به قانون‌شکنی، به مرحله اقدام رسید. شما نمی‌توانید بگویید نیت بدتر از همه این‌هاست. نه بلکه اقدام خارجی بدتر از نیت است. ااگر بخواهید اولویت قرار بدهید، اقدام خارجی بدتر از نیت است. یا لااقل نمی‌توانید بگویید اولویتی هست. نه، ما این اولویت را قبول نداریم.

سوال: فعل خارج یک داعی دارد، طرف خشمگین شده، رفته است. اما در نیت، داعی‌ای نبوده که این را مهار کند تا نیتش را بشکند، این نیتش شدیدتر است.

جواب: نه، داعی که همیشه هست. آن هم که قطع نیت کرده، داعی برای امساک ندارد.

خلاصه ما نمی‌توانیم اینجا بگوییم آقا آن کسی که در نیت اخلال کرده، اشد حالاً و اسوأ حالاً از آن کسی است که مرتکب مفطرات شده است. این اولویت انصافاً قابل احراز و یقین نیست.

سوال:

جواب: نه، مقدم بودن اولویت نمی‌آورد. در نماز هم همین‌طور است. در نماز هم نیت یک شرط است و احکام خودش را دارد. ما در نماز کفاره نداریم. ولی اتفاقاً در همین نمازی که مطرح کردید، اگر کسی مرتکب یکی از مبطلات صلاة بشود -مبطلات در باب اخلال به صلاة- آقایان می‌گویند نمازش باطل شده است. ولی اگر در نیت اخلال کند، یعنی تصمیم بگیرد که در نماز نباشد، خیلی از آقایان اینجا نماز را باطل نمی‌دانند. می‌گویند اگر دوباره به نیت صلاة برگردد و هیچ کاری هم نکرده باشد -یعنی استدبار نسبت به قبله و طهارت و همه شرط‌های دیگر- بسیاری از فقها در اینجا می‌گویند که نمازش باطل نشده و می‌تواند دوباره به نیت عود کند و ادامه بدهد. این‌طور هم نیست.

اگر در ظهور اشکال دارید که گفتیم ظهور برهانی نیست. ولی اگر حرف صاحب جواهر را در نظر بگیریم و بگوییم بله، این ادله در افطار، یعنی در همان مفطرات وارد شده است، ولی اگر در مفطرات کفاره هست، به طریق اولی در اخلال به نیت کفاره است. نه! چنین نمی‌توان گفت و چنین اولویتی قابل قبول نیست.

وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

 


[1] الكافي (ط - الإسلامية) / ج‌4 / 150 / باب فضل إفطار الرجل عند أخيه إذا سأله ..... ص : 150.
[2] الكافي (ط - الإسلامية) / ج‌4 / 95 / باب ما يقول الصائم إذا أفطر ..... ص : 95.
[3] جلد شانزدهم، صفحه ۱۹۹.
logo