1403/11/20
بسم الله الرحمن الرحیم
مساله نوزدهم: عجز از کفاره/ کفارات/صوم
موضوع: صوم / کفارات/ مساله نوزدهم: عجز از کفاره
مساله 19
مساله 19 از مسائل باب قضا و کفاره: من عجز عن الخصال الثلاث في كفّارة مثل شهر رمضان کسی که از خصال ثلاث عاجز شد یعنی نه عتق رقبه میتوانست انجام دهد زیرا در این روزگار که اصلا معنی ندارد و نه اطعام ستین مسکین که پول نداشت و نه توان جسمی برای شصت روز روزه داری نداشت در کفاره امثال ماه رمضان یعنی این حکم اختصاص به ماه رمضان فقط ندارد بلکه کفاره نذر هم طبق نظر مشهور همین است که خصال ثلاثه است و کفاره ظهار هم همین است خلاصه همه کفاراتی که همه اجزاء خصال ثلاث باشد چه مرتبتاً چه مخیرتاً که نظر ما مرتبتا است حالا بعضی دیگر تخییری هستند. پس کسی که از خصال ثلاث عاجز شد، تخيّر بين أن يصوم ثمانية عشر يوماً أو يتصدّق بما يطيق، نوبت به بدل کفاره اصلی میرسد. آن بدل هم یک واجب تخییری است که یا 18 روز روزه است یا صدقه یا تصدق به اندازه ای که میتواند. حالا شصت مسکین نمیتواند ولی هر قدر که میتواند اطعام کند به نحو تخییر. اما اگر از این هم عاجز شد یعنی عجز بعدی، ولو عجز أتى بالممكن منهما، اگر این 18 روز هم نتوانست، به هر اندازه ای که میتواند روزه بگیرد. البته تصدق بمایطیق که داخل در مفهومش همان قدر ممکن وجود دارد و آن دیگر یک تسامحی در تعبیر است به قول آقایان. چون قدر ممکن در همان بما یطیق هست ولی پس بنابراین یک عجز اول است که 18 روز یا به قدر ممکن اطعام است و یک عجز دومی از اینها است که از 18 روز تنزل بکنیم به همان مقداری که میتواند روزه بگیرد. اگر از این هم عاجز باشد که عجز سوم است، اینها ابدال اضطراریه هستند و درجات مختلف هستند و إن لم يقدر على شيء منهما ولی اگر هیچ روزه ای نمیتواند بگیرد و هیچ اطعامی هم نمیتواند بکند ولو برای یک نفر، استغفر اللّٰه استغفار کند که آسانترین بدل اضطراری استغفار است. طلب مغفرت بکند ولو مرّة ولو یک بار هم که شده باشد بدلاً عن الكفّارة،[1] به عنوان بدل کفاره استغفار و طلب مغفرت بکند. پس بنابراین موضوع مساله 19، عجز از کفاره اصلی است. عجز در سه مرحله و سه مرتبه:
1. عجز از کفاره اصلی و اولی است و بدلش
2. عجز از صورت اول
3. عجز از بدل ثانی
این سه مرحله عجز است. مثلا شبیه کسی است که نمیتواند نمازش را قائما بخواند که باید قاعدا باشد و اگر نتوانست نشسته بخواند باید خوابیده بخواند بنابراین خود عجز هم مراتبی دارد. ابدال هم مراتبی دارد و صحبت ما در اینجا از سه بدل برای کفاره است در مراتب مختلف عجز است.
در این مساله سه قول وجود دارد:
1. تعیّن ثمانیة عشر یوماً: یعنی تعین 18 روز که مرحوم شیخ مفید و مرحوم سید مرتضی و بعضی دیگر قائلند که در صورت عجز از خصال ثلاث یک بدل بیشتر وجود ندارد و آن هم 18 روز است و تصدق بمایطیق نداریم. پس بدل از خصال ثلاث، واجب تعیینی ومتعین در 18 روز است. تتابع این ایام هم فرع دیگری است که آیا در این 18 روز باید بخشی از آن متتابع باشد یا نه در ادامه بحث میشود.
2. تصدق بمایطیق: یعنی اصلا بدل 18 روز نداریم اگر کسی از خصال ثالث عاجز شد، به همان اندازه که میتواند اطعام کند. 18 روز هم برای موضوع ظهار است نه اینجا. این را مرحوم شیخ صدوق قائل هستند تا معاصرین مثل مرحوم امام و مرحوم سید خویی و مرحوم گلپایگانی و از بین مراجع موجود آیت الله سیستانی قائل به همین تعین صدقه هستند و 18 روز را قبول ندارند.
3. قول مشهور که همان قول مرحوم سید است که واجب تخییری است که یا 18 روز یا تصدق بما یطیق.
این سه قول در بدل اول است. خب بعد از بیان اقوال و صورت مساله، ببینیم که از ادله چه استفاده ای میشود. در این مساله سه بدل وجود دارد:
بدل اول: واجب تخییری
در اینجا ما دو طائفه از اخبار را داریم. چون مطلب کاملا واضح است که تعبدی است و روایی است.
• طائفه اول: اخبار صیام ثمانیه عشر یوما است. یعنی روزه 18 روز.
موقثه ابیبصیر باب 8 از ابواب وجوب کفارات که کلا یک حدیث بیشتر در این باب نیست.
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ محمد بن علی بن محبوب از شخصیت های تراز اول و جلیل القدر در قم بوده است و در وثاقتش تردیدی نیست.عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ محمد بن حسین بن ابی الخطاب از اصحاب عسکریین علیهما السلام است و ایشان هم معروف و جلیل القدر است (عَنْ وُهَيْبِ بْنِ حَفْصٍ) وهیب مقداری ناشناخته تر هست که ایشان روایات قابل توجهی دارد که عمده روایتش از ابیبصیر است. واقفی بوده و توثیق صریح مرحوم نجاشی را دارد و لذا ما موثقه میدانیم عَنْ أَبِي بَصِيرٍ پس روایت از نظر سند معتبر است.قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ ظَاهَرَ مِنِ امْرَأَتِهِ فَلَمْ يَجِدْ مَا يُعْتِقُ وَ لاَ مَا يَتَصَدَّقُ وَ لاَ يَقْوَى عَلَى الصِّيَامِ مرتکب ظهار شد نسبت به همسرش ولی توان عتق را ندارد و توان تصدق و اطعام را ندارد و توان روزه داری هم ندارد و از خصال ثلاث هیچ کدام را نمیتواند انجام بدهد قَالَ يَصُومُ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً حضرت فرمودند که 18 روز روزه بگیرد. حالا فلسفه 18 روز چیست و چه موضوعیتی دارد؟ لِكُلِّ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ.[2] این است که برای هر ده مسکین سه روز روزه بگیرد که 18 روز میشود. این روایت معتبر و اصلی ما در این باب است که از نظر سند خوب است ولی از نظر دلالت یک اشکال بزرگ دارد که این در باب ظهار است و چه ربطی به روزه رمضان دارد؟
ظهار درست است که کفاره اش همان خصال ثلاث است ولی ترتیبی است نه تخییری. یعنی اول عتق است و بعد صیام است و بعد اطعام است و کفاره اش ترتیبی است و لذا موضوعا با موضوع کفاره صوم و شهر رمضان فرق دارد و خروجش، خروج تخصصی از ما نحن فیه است. پس اولا موضوعش صریحا ظهار است.
و ثانیا مرحوم سید حکیم توجه به نکته داشتند که یک قرینه جالبی هم در ذیل روایت هست و آن توضیح صیام بر صدقه است که حضرت فرمودند برای هر ده نفر، سه رو علتش هم این است که در کفاره یمین که در قران هم آمده است، اطعام عشرة مساکین که در صورتیکه نمیتواند، فصیام ثلاثة ایام. قران میفرماید برای کفاره یمین اطعام ده مسکین و اگر نتوانست، سه روز روزه را برای ده مسکین گذاشته است و حضرت فرمودند که همین را اجرا میکنیم برای اطعام ستین مسکینا. این نکته ای که حضرت در ذیل روایت فرمودند، ناظر به این است که این بدل، بدل اطعام است و دقیقا بدل و کفاره ظهار، آخرین مرحله اش اطعام است. عرض کردیم که در کفاره ظهار اول عتق است بعد صیام است و بعد اطعام است. این روایت با آن اطعام ستین مسکینا جور میشود پس این 18 روز بدل آخرین مرتبه از مراتب کفاره ظهار است و این ربطی به خصال ثلاث ندارد و این عملا بدل اطعام ستین مسکینا است. این استدلال حضرت به صوم که نمیخورد و به عتق هم نمیخورد پس معلوم است که در اینجا ترتیبی بودن موضوعیت داشته در اینجا یعنی نه هر خصال ثلاثی بلکه خصال ثلاثی که آخریش اطعام باشد که بعد حضرت فرمودند که برای هر ده نفر سه روز روزه بگیرد. اینکه برای هر ده نفر سه روز روزه بگیرد، با صیام شصت روز که جور در نمیآید. با عتق رقبه هم تناسبی ندارد.
پس اشکالی که در استدلال به این روایت هست این است که اولا موضوعش ظهار است و ثانیا تعلیل آن به ظهار میخورد زیرا به آخرین مرتبه از مراتب کفاره میخورد که اطعام باشد. پس اول عتق کن و اگر نشد روزه و اگر نتوانستی اطعام و اگر نشد، برای هم ده نفر، سه روز روزه بگیر. این جور در میآید.
سوال:
جواب: بله ولی این تعلیل به هر سه خصلت از خصال ثلاث جور در نمیآید و فقط به یکی میخورد زیرا حضرت فرمودند: لکل عشرة مساکین ثلاثة ایام، این برای کسی است که فقط بخواهد اطعام بکند. پس فلسفه 18 روز با عتق چیست؟ هیچ. این تعلیل حضرت با ستین مسکین جور است ولی با عتق تناسبی ندارد. پس هم موضوعی که صریحا بیان شده است و هم تعلیلی که حضرت بیان میکنند به کفاره ترتیبی میخورد و کفاره تخییری تناسبی ندارد. پس چرا ما بگوییم که کفاره رمضان هم تخییری است؟ خیر 18 روز برای ظهار است و ربطی به رمضان ندارد. این مطلبی است که باعث شده است که خیلی از آقایان و معاصرین این 18 روز را قبول نکنند و این روایت را از نظر دلالت قبول نکنند.
نظر مشهور
در مقابل، مشهور نظرش این است که این بیان مصداق است. این تعبیری که میفرماید: عن رجل ظاهر امراته فلم یجد ما یعتق... در اینجا ظهار موضوعیتی ندارد و حضرت میخواهد بدل خصال ثلاث را بفرمایند و خصال ثلاث خودش 18 روز است و در روایت دیگر تصدق بما یطیق است و بعدا ما اینها را که جمع بکنیم، از اطلاق هر کدام رفع ید کرده و قائل به تخییر میشویم. البته اینجا تعیینی است ولی چون در روایت دیگری هم تعیینی وجود دارد، دو تعیینی را که قرینه هم قرار دهیم، نتیجه اش تخییری میشود. خود تخییر در هیچ روایتی نیامده است. خیلی از واجبات تخییری در یک روایت نمیآیند بلکه چند روایت را که به صورت واجب تعیینی معین میشود وقتی کنار هم قرار داده و از هیچ کدام نمیتوان رفع ید کرد، باید از اطلاقش رفع ید بکنیم بنابراین باید بگوییم که هر کدام را که انجام دادید، مجزی است.
در اینجا آقایان میفرمایند که این ظهار خصوصیت ندارد. موضوع، خصال ثلاث است و کفاره ظهار یکی از افراد خصال ثلاث است. حالا این موضوع سوال از امام این بوده است و اینکه موضوعیت دارد، خصال ثلاث است. قرینه این بیان، روایت دوم ابیبصیر است که در روایت دیگر او، تصریح به ظهار نشده است. این فرمایش مشهور است. البته این خلاف آن قاعده اصلی ما در موضوعیت عناوین است. ما اگر جایی شک کردیم که آنچه که در روایت بیان شده است موضوع است یا مصداق -در روایت زیاد برخورد میکنیم- همیشه این مساله هست که آنچه که در روایت بیان شده است، میتوان گفت که موضوع همین است که در روایت بیان شده است؟ یا اینکه این موضوعیت ندارد بلکه مصداق از است برای یک موضوع دیگری که هر وقت ما شک بین این دو کردیم و دوران امر بین موضوعیت و موردیت بود، قاعده میگوید که اصل بر موضوعیت عناوین است یعنی آنچه را که امام در روایت موضوع قرار دادند، مصداق یک موضوع بیان نشده نیست. آن خودش شاهد و قرینه قوی میخواهد که تا زمانی که نباشد، میگوییم که همانی که حضرت فرمودند موضوع است چرا این مصداق برای چیزی باشد که بیان نشده است؟ اگر در یک دلیل گفتند که دانشجو ها فردا تعطیل هستند، شما نمیتوانید بگویید که دانشجو موضوع نیست بلکه موضوع هر کسی است که مشغول تحصیل است چه دانش آموز چه طلبه و چه دانشجو تعطیل هستند و دانشجو در اینجا مصداق طالب علم است. ما میگوییم این را از کجا میگویید؟ در خود روایت داریم که میفرماید دانشجو بعد ما این را توسعه و تعمیم بدهیم به هرکسی که مشغول تحصیل است، این خودش قرینه و شاهد میخواهد.
آقایانی که قبول ندارند میفرمایند که هیچ عمومی در این روایت نیست بلکه ظهار است و شما میخواهید به کل خصال ثلاث تعمیم بدهید. بلکه تعلیل در روایت قرینه بر خلافش هم هست. پس قبول نمیکنند.
بزرگانی که تعمیم را قبول میکنند، استناد به قرائن خارجی میکنند که روایت دیگری ابیبصیر است که میگویند ظهار موضوعیت ندارد که روایات طائفه دوم است که در جلسه بعد بیان میشود.