« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محمدجواد محمدی گلپایگانی

1403/10/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 مساله سیزده، حد و تعزیر روزه خواری/ کفارات/صوم

 

موضوع: صوم / کفارات/ مساله سیزده، حد و تعزیر روزه خواری

 

در احکام مربوط به کفاره به مسئله سیزدهم رسیدیم.

مسئله سیزدهم راجع به موضوع حد و تعزیر روزه خواری است. بنابراین یکی از احکامی که بر افطار حرام و روزه خواری مترتب می شود، غیر از کفاره، عقوبت و مجازات دنیوی، حد و تعزیر هم می باشد.

می فرماید قد مر ان من افطر فی شهر رمضان عالما عامدا ان کان مستحلا فهو مرتد بل کذا و ان لم یفطر و لکن کان مستحلا له [1]

کسی که عالما عامدا، هم علم به ماه رمضان دارد و هم سهوی نیست و عمدی است، مرتکب روزه خواری می شود، مرحوم سید صاحب عروه ره دو فرض را در مورد این فرد مطرح می کند.

فرع اول:

شخصی که مرتکب روزه خواری می شود، مستحل باشد. یعنی روزه خواری را حلال بداند چنین شخصی وجوب روزه را قبول ندارد. فهو مرتد چنین شخصی مرتد است. حتی اگر روزه هم بگیرد و افطار نکند و ان لم یفطر و لکن کان مستحلا له، اگر روزه خواری هم نکند اما عقیده دارد روزه واجب نیست و وجوب روزه را جحد و انکار کند، سید ره می فرماید مرتد محسوب می شود.

فرع دوم:

و ان لم یکن مستحلا اگر روزه خواری کند اما مسئله ی اعتقادی نباشد و مستحل افطار و روزه خواری نیست. روزه و حکم خدا را قبول دارد و یا چیزی ابراز نمی کند اما روزه خواری می کند عزر بخمسة و عشرین صوتا تعزیر دارد و 25 ضربه تازیانه می خورد. فان عاد بعد التعزیر اگر تعزیر اجرا شد و دوباره مرتکب روزه خواری شد عزر ثانیا باز 25 ضربه تازیانه تعزیر می شود. فان عاد کذلک اگر دوباره تکرار کرد، کذلک یعنی بعد از تعزیر، تکرار و تشدید مجازات منوط انجام تعزیرات قبلی است. اگر برای بار سوم روزه خواری را با وجود تعزیر اجرا کرد، قتل فی الثالثة در مرتبه سوم مقتول می شود. حد قتل در مورد او اجرا می شود. و الاحوط قتله فی الرابعة احتیاط در این است که در بار چهارم مقتول شود.

سید ره در مقدمه کتاب صوم این بحث را مطرح کرده است. در آنجا مطرح کرد که صوم از ضروریات اسلام است و متعرض مسئله انکار روزه شد. در آنجا گفت انکار ضروریات اسلام موجب کفر است و اگر کسی انکار ضروری کند و کافر بشود، ارتداد و حد ارتداد دارد. حیثیت بحث مربوط به انکار ضروریات اسلام بود. در اینجا احکام افطار روزه را بحث کرده است و حیثیت بحث در احکام افطار است.

مرحوم سید ره در مورد افطار با استحلال به صورت قاطع می فرماید فهو مرتد. تفصیلی مطرح نمی کند. اما در مقدمه کتاب صوم تفصیل مطرح می کند. مسئله ملازمه با انکار با نبوت و انکار رسالت و اعتقاد به پیامبر ص را مطرح می کند. اما در اینجا متعرض آن مباحث نیست. اگر افطار همراه با استحلال باشد ارتداد است و این ارتداد از جهت انکار ضروری دین است. صوم قطعا از ضروریات اسلام است. در مورد ضروریات اسلام هم بحث کردیم. ضروریات اسلام همان بدیهیات و واضحات اسلام است. مواردی که هر مسلمانی که در بلاد اسلامی متولد شده باشد و رشد و نمو پیدا کرده باشد و در جامع اسلامی زندگی کرده باشد می داند که جزء اسلام است. نماز و روزه و زکات و احکام اصلی را می داند. کاری به وجود نص و آیه و روایت نداریم. معلومیت آن حکم آنقدر فراگیر و گسترده است که مسلمان معمولی اصلا شک نمی کند. مرحوم شیخ طوسی ره می گوید ضروری اسلام آن چیزی است که وضوحش مانند این قضیه است: الواحد لا یکون اکثر من اثنین یک از دو بیشتر نیست. عدد یک از عدد دو کمتر است چه مقدار وضوح دارد؟ ضروریات اسلام وضوحش مانند این قضیه است. مسئله امامت جزء ضروریات اسلام نیست بلکه جزء ضروریات مذهب است.

حجاب و صوم از ضروریات اسلام هستند. اعتقاد به ائمه علیهم السلام و اعتقاد به عصمتشان از ضروریات مذهب هستند. یا قضیه: ان الشبر لا یطابق الذراع وجب از ذراع کوچک تر است و با هم منطبق نیستند. یک وجب از نیم متر کمتر است. ضروریات اسلام مانند چنین قضیه ای برای مسلمانان بدیهی است. مثلا حرمت خمر و شرابخواری را همه مسلمانان می دانند اگرچه برخی برای ارتکاب آن این مسئله را انکار کنند اما همه مسلمانان می دانند که چنین احکامی در اسلام وجود دارد. پس یک تعریف از ضروریات اسلام، احکام بدیهی و واضح و مسلم اسلام است و عده ای مانند شیخ طوسی ره فرموده اند. عبارات مختلفی در مورد ضروریات اسلام فرموده اند اما کنه همه یک مطلب است. برخی دیگر فرموده اند: ضروریات اسلام آن مسائلی است که نسبت به آن ها اجماع جمیع امت اسلام با تمام مذاهب آن وجود دارد. یعنی همه مذاهب اسلامی در همه اعصار و ازمنه آن را قبول دارند. تمام مذاهب در تمام اعصار وجوب صوم را قبول دارند اگرچه در فروعات و احکام آن اختلاف داشته باشند. به قول بعضی از علماء آن چیزهایی که معلوم من الدین بالضروره ای بالبداهة می باشد.

انکار ضروری دین

آیا انکار ضروری دین موجب کفر است؟ فی الجمله نه بالجمله، در موجب کفر شدن انکار ضروری دین اختلاف نظری وجود ندارد. اما سؤال در این است که انکار ضروری دین آیا یک سبب مستقل است؟ یعنی در کنار انکار توحید، انکار نبوت، انکار معاد ( در انکار معاد اختلاف است)، انکار ضروری اسلام نیز مستقلا موجب کفر است؟

نظر مشهور در تاریخ فقه مانند علامه صاحب مفتاح الکرامه ره و سید عاملی ره و صاحب جواهر ره معتقد هستند که انکار ضروری دین یک عامل مستقلی برای ارتداد است.

در بین معاصرین و متأخر المتأخرین و نیز خود سید صاحب عروه ره که در مقدمه کتاب صوم مطرح می کنند این نظر شایع است که انکار ضروری دین در صورتیکه ملازمه با انکار نبوت داشته باشد موجب کفر است و خود آن سبب مستقل نیست. آنچه موجب کفر است، انکار خدا و انکار نبوت است. هر چیز دیگری که موجب کفر است باید به این دو برگردد. اگر انکار ضروریات ملازمه با انکار نبوت نداشته باشد موجب کفر نیست. مانند اینکه علم نداشته باشد آن حکم از ضروریات دین است. مانند شخصی که در شرائطی قرار دارد و با شبهاتی مواجه شده است. در جائی رشد و نمو پیدا کرده است که زیاد نزدیک به فرهنگ اسلام نیست و چه بسا علم ندارد که روزه جزء احکام اصلی اسلام است و انکار آن موجب انکار نبوت می شود. یا علم دارد اما التفات ندارد و توجه ندارد. یک چیزی می گوید و بحث می کند اما اگر فکر کند متوجه می شود که این احکام جزء مسلمات دین پیامبر اکرم ص است و اگر ما انکار کنیم، صدق قول پیغمبر ص و صدق وحی قرآن کریم را زیر سؤال می بریم. به این رابطه التفات ندارد. به هر حال اگر ملازمه برقرار نشود پس انکار نبوت نکرده است و اگر انکار نبوت نکرده باشد کفر و ارتداد محقق نمی شود.

ادله استقلال انکار ضروری دین در اجرای احکام ارتداد

فقهایی که عقیده دارند انکار ضروری دین، سبب مستقل کفر است، به روایاتی استدلال می کنند. این روایات در ابواب مختلف فقهی وجود دارد اما خیلی از آن ها در ابواب مقدمات عبادات در کتاب وسائل الشیعه می باشد. در ابواب حدود مانند حد مرتد و ابواب احکام شهر رمضان نیز آمده است. ما بعضی از این روایات را انتخاب کرده ایم و چون در قدیم مطرح شده است اجمالا بیان می کنیم.

صحیحه عبدالله[2] بن سنان در ابواب مقدمات عبادات باب 10 حدیث 2: قال یعنی عبدالله بن سنان می گوید سئلت اباعبدالله ان الرجل یرتکب الکبیرة فیموت یعنی مرتکب کبیره می شود و با همان حالت می میرد و توبه نمی کند هل یخرجه ذلک من الاسلام؟ ظاهرا آدم معصیت کاری بوده است. آیا این آدم از اسلام خارج شده است و ان عذب کان عذابه کعذاب المشرکین ام له مدة انقطاع؟ اگر اهل عذاب شود و اهل جهنم شود مانند مشرکین مخلد در نار و عذاب هستند یا به صورت موقت و منقطع عذاب می شود و بخشیده می شود؟ فقال علیه السلام من ارتکب کبیرة من الکبائر اگر کسی کبیره ای مرتکب شود و زعم انها حلال و عقیده او این باشد که حلال است. حضرت بحث ضروری را مطرح نکرده است و فقط فرموده است کبیره ای انجام داده باشد. البته اصطلاح ضروری، اصطلاح روایی نیست و در فقه اصطلاح شده است اما قدر متیقن از کبائری که حضرت فرموده اند، آن کبائری است که از ضروریات است زیرا آن ها قطعا کبائر هستند. اخرجه ذلک من الاسلام این اعتقاد او را از اسلام خارج می کند. و عذب اشد العذاب و ان کان معترفا انه ذنب ولی اگر قبول دارد که معصیت و گناه است و منکر آن نیست فمات علیها و در همین حالت فسق بمیرد و حالت جحد و انکار نداشته باشد اخرجه من الایمان از ایمان خارج شده است اما از اسلام خارج نشده است. و لم یخرجه من الاسلام و کان عذابه اهون من عذاب الاول و عذاب او هم سبک تر است زیرا انحراف اعتقادی پیدا نکرده است و فقط انحراف عملی و فسق عملی دارد. قائلین به اینکه انکار ضروری دین سبب مستقل برای ارتداد است، می گویند فرمایش امام علیه السلام اطلاق دارد. کسی که مرتکب کبائر شده است و آن را حلال میداند کافر است. اینکه مستلزم انکار نبوت باشد یا نباشد و قیدی که مفهم این قید باشد در عبارت وجود ندارد. موضوع روی استحلال کبائر و انکار حرمت کبائر رفته است و خود یک موضوع مستقل برای حکم ارتداد قرار داده شده است. اصل و قاعده این است که وقتی موضوعی به صراحت در روایت بیان شده است را نمی توان به موضوع دیگری برگرداند و نمی توانیم بگوییم عنوان، عنوان مشیر است و عنوان اصیل نیست. آقایان می فرمایند عنوان منکر کبائر، یعنی منکر حرف پیغمبر ص و منکر حرف پیغمبر ص یعنی منکر نبوت پیغمبر ص، این عنوان مشیر است. اما عنوان مشیر شاهد و قرینه می خواهد و دلیل می خواهد زیرا اصل این است که هرچه موضوع قرار داده شده است، خودش اصالتا موضوعیت دارد.

صحیحه ابی الصباح الکنانی[3] ابواب مقدمات عبادات، باب 2 حدیث 13: سند را نمی خوانم چون مشکلی ندارد. عن ابی جعفر علیه السلام قال قیل امیر المومنین علیه السلام من شهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله به امیر المومنین عرض شد اگر کسی شهادتین را بگوید کان مؤمنا این شخص مؤمن است یا سوالی مطرح کردند که آیا مؤمن یعنی مسلمان است؟ قال علیه السلام فأین فرائض الله؟ حضرت فرمود پس واجبات خدا چه می شود؟ بعد الی ان قال امام علیه السلام در ادامه فرمود: ثم قال فما بال من جحد الفرائض کان کافرا یعنی آن کسی که جهود و انکار فرائض کند او هم کافر است. در اینجا هم انکار فرائض هیچ ملازمه ای با انکار نبوت ندارد و انکار فرائض به صورت مطلق سبب ارتداد بیان شده است.

صحیحه برید بن معاویة عجلی[4] ابواب احکام شهر رمضان باب 2 حدیث 1: قال سئل ابوجعفر علیه السلام عن رجل از امام باقر علیه السلام در مورد شخصی سؤال کردند که شهد علیه شهود انه افطر من شهر رمضان ثلاثة ایام سوال شد یک شخصی سه روز ماه رمضان را روزه خواری کرده است و شهود علیه او اقامه شده است قال یسئل هل علیک فی افطارک اثم؟ حضرت فرمود از او سؤال شود که آیا قبول داری که مرتکب معصیت شدی و گنه کاری؟ فان قال لا اگر گفت نه، روزه خواری گناه نیست و وجوب روزه داری را قبول نداشت فان علی الامام ان یقتله امام باید او را به حد ارتداد و کفر مجازات کند که قتل باشد و ان قال نعم اما اگر قبول داشته باشد که گنه کار است فان علی الامام ان ینهکه ضربا یعنی امام او را تعزیر می کند و مجازات با ضرب و تعزیر دارد. در اینجا موضوع برای حد ارتداد صرف انکار وجوب صوم قرار داده شده است و هیچ قید و تفصیلی هم ندارد.

باز هم روایاتی هست که تعداد آن ها زیاد است که صرف انکار فرائض و کبائر سبب ارتداد معرفی شده است. لفظ ضروری هم نیامده است اما قدر مسلم این روایات ضروریات است که هم فرائض هستند و هم برای همه مسلم است. هیچ قید و تفصیلی وجود ندارد و مستدل به این ادله قائل است انکار ضروری دین، خود سبب مستقلی برای کفر و ارتداد است و رجوع به موضوع دیگری مانند انکار نبوت و انکار توحید احتیاجی نیست چون چنین قیدی در این روایات نیست و ما آنچه در دلیل موضوع قرار داده می شود، موضوعیت آن را نمی توانیم انکار کنیم و به موضوعی برگردانیم که بیان نشده است. بله با قرائن، شواهد و ادله متوجه می شویم که عنوان مشیر است اما اصل بر این است که هر آنچه در دلیل موضوع قرار داده شده است ملتزم به موضوعیت همان باشیم. پس موضوعیت در این روایات قطعا انکار ضروریات است پس سبب مستقل برای ارتداد و احکام ارتداد می شود.

جلسه بعد در مورد ادله گروه دوم را بررسی می کنیم.


logo