درس خارج فقه استاد محمدجواد محمدی گلپایگانی
1402/07/19
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه فروعات مفطر هشتم/مفطر هشتم/کتاب الصوم
موضوع: کتاب الصوم/مفطر هشتم/ادامه فروعات مفطر هشتم
در مسئله تعجیز نفس که یک مسئله مبتلی به است قبل ازاینکه وارد فرع بعدی شویم یک نکته تکمیلی عرض کنم با اینکه بحث اصلی مان دیروز تمام شد ازاین جهت که انشاءالله مفید فایده است و آن این است که عجز و معذوریتی که نسبت بحکم اختیاری بوجود می آید دونوع است گاهی اوقات عجز عجز شرعی است صرفا یعنی هیچ عذر عقلی ای وجود ندارد و بادلیل شرعی ثابت شده است و گاهی اوقات معذوریت معذوریت عقلی است و یا معذوریت عقلی وشرعی با هم است معذوریت عقلی یعنی خود تعذر و عدم تمکن نمیتواند شخص تکلیف را انجام دهد فقدان قدرت و توان مثلا تمیتواند برود حج اصلا از جای خود نمیتواند تکان بخورد و یا اگر انجام بدهد ضرر دارد و یا حرج دارد که اینها معاذیر عقلی هستند که نسبت به تکالیف اختیاری ناتوان است و یا اگر ناتوان نباشد قبح تکلیف را در این شرایط قبول میکند و یکسری از معاذیر معاذیر شرعی هستند یعنی انسان هیچ عذر عقلی ندارد میتواند تکلیف را انجام دهد شارع است که گفته در این شرایط شما تکلیف را انجام نده و تکلیف دیگری را انجام بده مثلا مثل مسافر در صوم سفر الآن یک مانع عقلی برای صوم که نیست مثل عسر وحرج تکلیف روزه از مسافر و مریض طبق آیه شریفه برداشته شده است لیکن از یک جنس نیستند مریض غیر از اینکه عذر شرعی دارد عذر عقلی هم دارد ولی مسافر عذر عقلی ندارد حالا وقتی میگوییم تعجیز نفس ناظر به اعذار عقلی است نه عذرهای شرعی بدلیل اینکه در معذرویت شرعی در واقع عجز نیست الممنوع شرعا کالممنوع عقلا تحقف عجز شرعی باین صورت است که شارع میگوید کسانی که واجد این عنوان هستند از خطاب تکلیف خارج هستند بنابراین عجز شرعی خروج از موضوع واجب است یعنی مثلا موضوع وجوب صوم کیست مکلف حاضر است نه مسافر بنابراین کسی که می آید خودش را برای فرار از صوم از حالت حاضر از حالت متوطن میرود در حالت مسافر تغییر موضوع ایجاد کرده است و موضوع را عوض کرده است و تغییر موضوع هم هیچ اشکالی ندارد لذا این تعجیز نفس نیست بلکه تغییر موضوع است لذا در مسئله تعجیز نفس باید ملاحظه کرد که این فقدان و عدم قدرت عقلی است و با شرعی میباشد خروج از موضوع شرعی هیچ اشکالی را بوجود نمی آورد زیرا حکم دائر مدار موضوع است حالا اگر کسی واجد آن موضوع نبود میشود سالبه بانتفاء موضوع بنابراین حکم نسبت باو مترتب نمیشود آن تعجیزی که محل کلام است شخص از یک عنوان شرعی برای حکمی وارد یک موضوع دیگری نمیشود نسبت بهمان موضوع و عنوان شرعی و حکم اصلی خودش را عاجز میکند یعنی قدرت را ازخود سلب میکند که محل بحث این نوع از تعجیز نفس است در موارد تعجیز نفس شرعی آقایان هیچ کدام اشکال نمیکنند و یا مثل کسی که حتی روزه هم است قبل از ظهر احساس گرسنگی شدیدی میکند میرود سفر قصد چهار فرسخ شرعی میکند و روزه خود را هم میخورد این را هیچ کسی اشکال نمیکند و یا کسی در زکات فطره که یکی از شرائطش این است طبق نظر معروف و مشهور این است که انسان عائله شخص دیگری نباشد مسئله معروف این است که در غروب شب عید فطر اگر کسی در لحظه غروب مهمان کس دیگری باشد فطریه مهمان بر عهده میزبان است البته در این مسئله خیلی از آقایان مناقشه کرده اند و یا دو الی سه روز مهمان بوده است که قطعا دیگر عائله میزبان محسوب میشود حالا یکنفری برای اینکه فطریه ندهد شب عید برود منزل برادرش یعنی خود را از موضوع وجوب فطریه خارج کند اینهم یکنوع تعجیز است لیکن اینها تعجیز های شرعی است حالا در مانحن فیه هم که تعجیز نسبت بغسل است این بخاطر اینکه در ضیق وقت اجناب کرده است این هم جلوی فعلیت وجوب غسل را گرفته و از اول نگذاشته است که غسل واجب بشود لذا تعجیز نفس برای عجز های واقعی است نه عجز های شرعی و تعجیز نفس در واقع تفویت واجب است بطور غیر مستقیم تفویت مستقیم باین است که انسان واجب را انجام ندهد لیکن تفویت غیر مستقیم باین است که کاری کند که نتواند واجب را انجام بدهد و نسبت بواجب عاجز بشود بنابراین تعجیز نفس تفویت با واسطه است بخاطر همین میگویند تفویت ملاک است نه تفویت واجب یعنی اگر شارع فعلی را واجب کرد بخاطر مصلحتی بود که در آن بود حالا وقتی فردی جلوب تعلق واجب را از اول میگیرد خود واجب را ضایع نساختی چون اصلا واجب وجوب پیدا نکرد بلکه مصلحتش را ضایع کردی و مثلا فرد نگذاشت مصلحت غسل تامین بشود مثال دیگر مثلا در نماز جمعه واجب که از شرائط وجوبش حضور در محدوده دو فرسخی است نسبت بنماز جمعه حالا مکلف قبل ازاینکه نماز جمعه بر آن واجب شود و نخواهد در نماز شرکت نماید برود بیرون اینها را ما نمیگوییم تعجیز نفس بلکه اینها عجزهای شرعی است که در واقع اینها تغییر موضوع است بنابراین نکته اول این است که این دو مورد را از یکدیگر تفکیک نماییم در حالی که بحث ما در معاذیر عقلی است یعنی عجزهای واقعی بعبارتی همان عذر واقعی است حالا آیا این تعجیز نفس حرمت تکلیفی دارد همانطور که عرض شد این یک ضابطه ی اصلی دارد و آن این است که حکم اضطراری تمام صلحت ملزمه ای را که در حکم اختیاری بود آیا مکلف میتواند با آن حکم اضطراری درک نماید و تحصیل و تامین کند یا نه یعنی با تیمم میشود تمام مصلحتی که در غسل بود درک و تامین وتحصیل کرد ویا نه بعضی از مصلحت فوت میشود که در اینحالت مسئله تفویت مصلحت پیدا میشود بنابرلین ملاک اصلی ای که آقایان مطرح کرده اند این است که باید دید حکم اضطراری واجد درک تمام المصلحه و تمام الملاک حکم اختیاری میشود یا نمیشود که اگر بشود خب ملاک و مصلحتی ازبین نرفته است زیرا قبح قضیه تقویت ملاک بود خب این یک بحث صغروی اما کبری قضیه که آن هم محل بحث است و آن هم این است که فرض بفرمایید موجب تفویت مصلحت بشود مگر تفویت ملاک قبح عقلی دارد و اگر قیح عقلی داشت آیا ملازمه دارد با قبح شرعی زیرا مکلف در مانحن فیه واجب را از بین نبرده بلکه ملاک را از بین برده است و ملاکات هم باید در قالب تکلیف فعلی فعلیت پیدا کند تنجز پیدا کند در اینجا قبل از تنجز تکلیف من آن ملاک را از بین برده ام لو فرض که قبح عقلی دارد اینکار یعنی بالاخره من آن چیزی که مد نظر شارع را بود را انجام ندادم خب حالا مگر هر چیزی که قبح عقلی داشت حرمت شرعی هم دارد یعنی اگر کسی بخواهد تعجیز نفس را واقعا فتوا دهد هولا باید این کبری را ثابت کند که ملازمه بین قبح عقلی و شرعی در اینجا وجود دارد حالا اگر توانست این کبری را ثابت بکند آنوقت توبت میرسد باینکه که اصلا تفویت مصلحتی شده است یعنی بحث صغروی قضیه ما در جلسه گذسته ورود به کبری قضیه نکردیم که تلازم بین حسن وقبح عقلی و شرعی باسد زیرا یک بحث مفصلی است زیرا هم ومور کلام هم در اصول بحث شده و بحث های مفصلی هم شده است لیکن در قسمت صغری قضیه گفتیم که تفویت مثلحت اینجا ثابت نیست بلکه قرائن و شواهد بر خلافش است چون ما ادله تیمم را که وقتی می بینیم مکررا آمده است که احد الطهورین و مصلحتی که آدم میفهمد در این طهارات ثلاث وجود دارد در واقع همان طهارت اینها میباشد که باآن طهارت انسان وارد عبادات بشود حالا نماز است یا طواف است و یا عبادات دیگر لذا طهارت اینها فوت نشده است در جلسه گذشته مثالی زدم که شخصی که خود را عاجز از قیام میکند و نشسته نماز میخواند آنجا شاید بتوان یک چیزی را از دست داد که عبارت باشد از قیام و در قیام یک مصلحتی است که در قعود میشود گفت نیست لیکن طهارت با طهارت تفاوتی ندارد حالا از هر کدام از اینها میخواهد حاصل بشود زیرا تمامی این طهارت ها طهارت باطنی است نهایتا بتوان گفت مراتبش با یکدیگر متفاوت است خلاصه در مانحن فیه ما دو مشکل داریم یک اینکه آن کبری را اثبات بکنیم که تلازم است و یک مشکل دیگر اثبات صغری است که اینجا اصلا تفویت ملاکی آیا اتفاق افتاده است اما خب نمیتوانیم تفویت ملاک را احراز نماییم بنابراین نمیتوانیم بگوییم حرمت اجناب طبق فرموده سید که بیان داشتند وان کان عاصیا فی الاجناب البته خب احتیاطش خوب است الاحتیاط حسن علی کل حال بنابراین نکاتی که امروز در تکمیل بحث بیان کردم اینها را هم باید در تعجیز نفس ملاحظه کرد مثل تلازم قبح عقلی و شرعی و معاذیر عقلی و شرعی و یا عذر مستوعب و غیر مستوعب و یا تفویت کل مطلحت و یا بعض مصلحت و فعلیت یافتن واجب و یا فعلیت نیافتن واجب و ملاحظه ضوابط دیگر در بحث که انشاءالله اینها در جای خودش بحث میشود.