« فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدجواد محمدی‌گلپایگانی

1402/02/10

بسم الله الرحمن الرحیم

/مفطر ششم /كتاب الصوم

 

موضوع: كتاب الصوم/مفطر ششم /

 

خلاصه:
عرض کردیم در مسئله‌ی ایصال غبار غلیظ به حلق یک دلیل عمده بیشتر نداریم و آن هم همین روایت سلیمان است و گفتیم که از نظر سند روایت قابل قبول است و معتبر می‌باشد و البته از نظر دلالی هم مثل بحث سندی یک مناقشاتی صورت گرفته است.

بررسی دلالی روایت:

۱_ این روایت مشتمل بر فقراتی است که غیرقابل التزام است زیرا روایت مشتمل بر مبطلیت مضمضه هم می باشد که هیچکس قائل به چنین چیزی نیست، اگر انسان آب را متعمداً مضمضه نماید روزه‌اش مگر باطل میشود ؟ یا اشتمال دارد بر مسئله استنشاق متعمداً، که این هم از مستحبات وضو است، مگر مبطل صوم است؟ یا از همه اینها بدتر استشمام عطر است که مبطل نیست پس بنابراین روایت از این جهت مخدوش است، البته جوابی که داده شده است همان جوابی است که معروف است در این مسائل و در این گونه روایات و آن هم این است که ما یک قاعده ای داریم که آقایان نسبت به آن قاعده خیلی ملتزم هستند و اجرا می کنند بلکه امری شایع و متداول است در فقه و آن هم این است که فقرات یک روایت قابل تفکیک است، انسان ممکن است به بعضی از اجزاء روایت ملتزم نباشد و به بعضی از اجزاء ملتزم باشد، البته ما یک قرینه ای داریم به نام سیاق واحد ولی خب این در حد قرینیت است، حالا اگر ما نمی‌توانیم ملتزم بشویم به مبطلیت وبه حرمت وابطال درهمه فقرات این روایت، در آن فقره ای که ما دلیل قوی معارضی نداریم. زیرا برای بقیه فقرات ادله قوی ای داریم که آنها مبطل نیستند ولی در مسئله غبار ما چون دلیل معارض قوی نداریم اینجا اخذ می کنیم به ظاهر آن، بلکه اخذ به صراحت آن می‌نماییم چون صراحت دارد _ فان ذلک مفطر[1] _ بنابراین ما از ظهور بقیه فقرات یعنی مضمضه و استنشاق و استشمام رفع ید می‌کنیم به خاطر اینکه یقین داریم اینها مبطل نیستند و یقینمان هم به خاطر انبوه ادله ای است که در جاهای دیگر تصریح داریم که اینها مبطل صوم نیستند بنابراین در آنها از ظهورشان رفع ید می کنیم یا آنها را حمل بر استحباب میکنیم که منظور استحباب اجتناب است، یا اینکه کلا طرح می کنیم و کنار می گذاریم آن فقرات را و این فقره ای که صراحت دارد و دلیل معارضی هم که ما به آن توجه نماییم وجود ندارد، ما این فقره را نگه میداریم آیا این کار اشکالی دارد؟ خیر همانطور که عرض کردیم این کار شایع و رایجی است در فقه ما که البته ما توجه به مسئله وحدت سیاق داریم لیکن در حد قرینیت. ولی اگر ظهور لفظی قوی در یک فقره داشتیم به خاطر سایر فقرات نمی‌آییم آن ظهور قوی را خراب کنیم و آن را کنار بگذاریم، ثانیا یک احتمال خیلی مقبول در مورد سایر فقرات است، درست است که سایر فقرات فرموده صائم اگر مضمضه کند یا استنشاق نماید عمدا، باید شصت روز روزه بگیرد و روزه اش باطل است ولی احتمال می دهیم که مقصود از تعمدی که در اینجا است یعنی مضمضه و استنشاقی که می داند آب پایین می رود، بله الان روایت متعرض دخول آب در حلق نشده است ولی خب میشود این را فهمید که اینجا مراد حضرت صرفاً مضمضه و استنشاق و استشمام نیست بلکه حالتی است که آن مایع وارد حلق بشود این را آدم می تواند به راحتی حمل کند بر این معنا. البته سایر فقرات روایت را حمل بر معنای بعیدی هم میشود کرد که صرف مضمضه و استنشاق موجب ابطال است، اینجا که حضرت می‌فرمایند: مضمضه و استنشاق منظور مضمضه و استنشاقی است که بداند آب پایین میرود خب این یک فرمایش مقبولی است.

۲_ اشکال دومی که به این روایت وارد شده است مسئله حصر دلیل مفطرات است زیرا ما ادله ای داریم که مفطرات را حصر میکند در اکل و شرب و مجامعت و ارتماس، یک حدیث که قبلاً هم داشتیم در باب کذب علی الله و الرسول و مطرح کردیم، از محمد بن مسلم است می فرماید: _ لایضر الصائم ماصنع إذا إجتنب ثلاثة خصال الطعام والشراب ، والنساء ، والارتماس في الماء[2] . _ روزه دار اگر از این سه تا چیز (اکل و شرب را یکی حساب کرده است) بعضی از روایات أربعة خصال، است روزه دار اگر از این سه یا چهار تا مورد اجتناب و پرهیز نماید دیگر چیزی ضربه به روزه اش نمی زند این سه یا چهار تا چیز چیست؟ _ الطعام وألشراب والنساء وألإرتماس _ نساء یعنی مجامعت؛ خب ایصال غبار در این روایت نیست، پس بنابراین روایت مان در تعارض با چیست؟ با ادله حصر مفطرات؛ این هم اشکال دوم به این روایت؛ در مورد این اشکال دوم هم باز مطالبی را در باب کذب علی الله و الرسول آنجا مطرح کردیم و گفتیم که این حصر ها حصر های اضافی و نسبی است و این هم در فقه باز بسیار است، مثلاً در نواقض وضو را مثال زدیم و گفتیم که نواقصی در مورد وضو در روایات مطرح شده است که شامل خواب و نوم نمیشود، در جاهای دیگر هم مواردی مشابه است که این حال معمولاً برای چیست؟ برای تاکید به آن موارد مهم است، یا ناظر به رد بعضی از مفطراتی است که در فقه عامه آمده است، یعنی آن مفطراتی که اهل سنت و عامه می گویند درست نیست، بلکه اینها موجب ابطال است. مثلاً در سوالی که مطرح بوده برای شیعیان که فرض بفرمایید احتلام هم موجب ابطال صوم است؟ حضرت فرمودند: لایضر الصائم ماصنع إذا إجتنب ثلاثة خصال الطعام والشراب والنسا وألإرتماس، از این موارد اجتناب کنید، یعنی برای رد مسئله احتلام، زیرا الان ما در فضای صدور روایت قرار نداریم، زیرا اصحاب در آن زمان انواع و اقسام نظریات را از طرفداران ابوحنیفه و بقیه مذاهب فقهی اهل سنت می‌شنیدند، و از طرفی تشیع هم در یک محیط خالص نبوده است بلکه قاطی بوده و مثل امروز نبوده که جامعه شیعه یک جامعه یکدست باشد، خلاصه شیعه در آن زمان در اقلیت بوده است از طرفی فتاوای اهل سنت و عامه هم غلبه می کرده و حضرت مجبور بودند این فتاوا را رد نمایند و جواب بدهند و از طرفی ما مفطراتی را داریم که در اینجا نیست مثلاً تعمد بر قی، در این روایت نیست، یا کذب علی الله و الرسول در این روایت نیست، احتقان بالمایع از مفطراتی است که در اینجا وجود ندارد پس بنابراین نمیتوانیم مفطراتی که ما دلیل خاص داریم بگذاریم کنار، به خاطر یک دلیل مطلقی که در اینجا داریم، نهایتش این است که ما اطلاق ماصنع را در کنار دلیل مقید مان چه می کنیم؟ تقیید می‌کنیم، یعنی آن مقیداتی که در روایات خاص داریم.

۳_ اما اشکال سوم در این مسئله که مهم است دلیل معارض با روایت سلیمان است، موثقه عمرو بن سعید است: وبإسناده عن أحمد بن الحسن بن علي بن فضال، عن عمرو بن سعيد، عن الرضا عليه‌السلام قال: سألته عن الصائم يتدخن بعود أو بغير ذلك فتدخل الدخنة في حلقه؟ فقال: جائز، لا بأس به، قال: وسألته عن الصائم يدخل الغبار في حلقه؟ قال: لا بأس[3] . _ و باسناده _ یعنی اسناد شیخ که در همان روایت سلیمان مطرح شد _ محمد بن الحسن و باسناده عن احمد بن حسن بن علی بن فضال عن عمرو بن سعید عن الرضا علیه السلام قال سئلته یتددخن الدخنة فی حلقه بعود أو بغیر ذلک_ در مورد روزه داری که عود روشن می کند _ فتدخل الدخنة فی حلقه قال السلام: جایز لابأس به وسئلته عن الصائم تدخل الغبار فی حلقه _ در مورد غباری که داخل حلق و دهان روزه دار بشود سوال پرسیدم _ قال علیه‌السلام لابأس به _ خب روایت که از نظر دلالت خیلی خوب است و بلکه صراحت دارد که دخول غبار در حلق اشکالی ایجاد نمی‌کند. مطلبی که اینجا وجود دارد این است که بنی فضال معروف به فطحی بودن هستند که البته پدر همین احمد، یعنی حسن بن علی بن فضال توبه کرده است و با عقیده صحیح از دنیا رفته است ولی خاندان شان به فطحی بودن معروف هستند اما توثیق دارند همین احمد توثیق نجاشی را دارد، توثیق شیخ را دارد، بنابراین روایت موثقه می باشد، عمرو بن سعید هم توثیق صریح دارد از نجاشی، که البته او هم باز متهم است به فطحی بودن، بنابراین ما روایتی داریم که میگوید دخول غبار در حلق ایرادی ندارد ولی روایت سلیمان را داشتیم که می‌فرمود_ إن ذلک مفطر _ پس ما باید بین اینها جمع کنیم؛ آقایان جواب داده اند که این دو روایت با یکدیگر قابل جمع هستند، و تعارضی که بین این دو روایت می باشد تعارض غیر مستقر است، زیرا قابل حل است و قابل جمع قابل و حمل هستند که اینجا دو تا وجه الجمع معروف می باشند در این تعارض.
وجه الجمع تعارض:

۱_ وجه الجمع اول این است که بگوییم روایت سلیمان، غبار غلیظ است و روایت عمرو، غبار خفیف است، زیرا در روایت سلیمان اولاً عبارت رائحة غلیظه آمده است که این قرینه می باشد بر اینکه مقصود از غبار، غبار غلیظ است البته خیلی حرف محکمی نیست، زیرا چنین وصفی در مورد رائحه آمده است چه ربطی به غبار دارد یکی هم عبارت کنس بیتا می‌باشد، که آدم وقتی جایی را جارو می کند گرد و خاک غلیظی بلند می‌شود و نه گرد و خاک خفیفی. بنابراین روایت سلیمان ناظر به گرد و خاک غلیظ است ولی موثقه عمرو مطلق است، که اطلاق و تقیید هم مشکلی ندارد، در واقع روایت موثقه عمرو می شود دلیل مطلق ما و آن دیگری می شود دلیل مقید ما که حمل مطلق بر مقید می نمایم، البته این وجه الجمع هم خیلی آدم را قانع نمیکند بنابراین یک وجه الجمع تبرعی است، و جمع دلالی و عرفی که قرینه و شاهد قوی داشته باشد نیست. بنابراین ما نمی‌توانیم چنین جمعی را قبول کنیم.

۲_وجه الجمع دوم: باز میگویم حمل مطلق بر مقید ولی نه با قید غلظت بلکه با قید تعمد. روایت سلیمان که می گوید اشکال دارد اشاره به دخول غبار در حلق متعمدا است زیرا شخص خودش رفته و خانه را جارو کرده و از طرفی جارو کردن هم یک عمل اختیاری است اما در موثقه عمرو که می فرماید _ یدخل الغبار فی حلقه _ خودش هیچ کاری نکرده است که این ظهور در غیر عمد دارد، زیرا یدخل فعل لازم است که ظهور در غیر عمد دارد لیکن فعل کنس فعل متعدی است ظهور در اختیار دارد. بنابراین همانطور که گفته شد روایت سلیمان مقید و روایت عمرو مطلق است و ما در اینجا حمل مطلق بر مقید میکنیم این هم وجه الجمع دوم.

وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین

 


logo