« فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدجواد محمدی‌گلپایگانی

1401/12/22

بسم الله الرحمن الرحیم

مسئله 26/مفطر پنجم 4 /كتاب الصوم

 

موضوع: كتاب الصوم/مفطر پنجم 4 /مسئله 26

 

خلاصه:
در مورد مسئله بیست وشش و بحث تقیه عرض کردیم که دو طایفه از اخبار داریم، اخباری که از آن استفاده می شود عمل تقیه ای عمل صحیحی است و اخباری که استفاده می شد که به صورت صوری اقتدا بشود به مخالفین. در مجموع ما به این نتیجه رسیدیم که اکثر این روایات با یکدیگر منافاتی ندارند، زیرا آن دسته از اخبار که دلالت بر جواز اقتدای به اهل سنت بود آن روایات در مقام تقیه است، و آن دسته از اخبار که دلالت بر عدم جواز اقتدا بود، آن روایات بیانگر حکم اولی نماز خواندن و اقتدا کردن در جماعت را می فرماید. ولی حالا اگر هم بعضاً تعارض و تفاوتی بین این دو دسته از اخبار باشد، اخباری که دستور می داد به اقتداء مخالفین هم از نظر دلالت، دلالتش خیلی خوب بود، هم سند هایش قوی تر بود، و هم از نظر تعداد، تعدادش بیشتر است بنابراین رجحان با آنهاست. یکی از عزیزان مسئله را مطرح کرد و گفتم بعداً جواب می‌دهم و آن این است که شاید آن اخبار طایفه اول هم از روی تقیه صادر شده باشد، مثلاً روایاتی که می‌گوید به مخالفین اقتدا کنید چون یک نوع همراهی با ایشان است شاید از روی تقیه صادر شده است و آن روایاتی که دال بر عدم جواز اقتدا بود وجه صدورش واقعی باشد. جواب این است که اگر انسان به آن روایات اقتداء به مخالفین نگاه کند کاملاً مطلع می‌شود که این روایات از روی تقیه صادر نشده است یعنی لسانش از حمل بر تقیه می باشد.
بررسی مفاد روایات هر دو دسته:
اولا این روایات را اگر نگاه کنید بیانگر یک اجر عظیمی است که اگر کسی پشت سر اهل سنت نماز بخواند، مثل کسی می ماند که اقتدای به پیامبر کرده باشد، اگر فرض این باشد که روایات دسته اول از روی تقیه صادر شده است، دیگر لزومی ندارد حضرت به بیان اجر ثواب، بپردازند، همین که بگویند اقتدا کنید، دیگر کافی است. ثانیاً استناد به سنت امیرالمومنین و حسنین شده است. باز این هم لازم نبوده است. یعنی دیگر لازم نبوده است استناد به سیره شود، زیرا چیزی که در مقام تقیه صادر شده باشد، لزومی ندارد ارجاع داده شود به سنت امام معصوم برای جوازش. ازباب نمونه یکی از این احادیث این بود که حضرت فرمودند: من خودم در این موارد تقیه نمی کنم که یک مورد آن(مسح علی خفین) یعنی مسح بر روی کفش بود. بنابراین روایات دسته اول از روی تقیه صادر نشده است. زیرا اگر از روی تقیه صادر شده باشد حضرت نباید می فرمودند من در این سه چیز تقیه نمی کنم در مجموع به این نتیجه می‌رسیم که عمل تقیه ای عمل صحیحی است همانطور که جلسه قبل گفته شد. در آخر مسئله بیست و ششم موضوع سهو و جهل مرکب بیان شده است، لا یبطل مع السهو أو الجهل المرکّب[1] . که روزه با کذب سهوی به خدا و اولیای الهی باطل نمی‌شود و همین طور کسی که از روی جهل مرکب نسبت کذبی بدهد باز هم روزه اش باطل نمی شود.
بررسی معنای سهو:
اما سهو به چه معناست؟ در السنه رایج و محاورات متداول به چهار معنا استعمال می‌شود ۱_ به معنای عدم قصد و اراده به کار می رود. یعنی وقتی که انسان قصد فعلی را ندارد ولی سهوا مرتکب آن فعل می شود، قصد عملی را ندارد، اراده ای نسبت به آن عمل ندارد، مثلاً دارد راه میرود و پایش میخورد به گلدان و می شکند و بعد می‌گوید ببخشید سهوا من این کار را کردم. فقدان قصد الفعل دقیق ترین معنای سهو است، که انسان قصد خود عمل را ندارد.

۲_ دومین معنا این است که گاهی سهو به معنای عدم قصد به نتیجه به کار میرود. مثلا شخصی حرفی زده است و در اثر آن حرف دعوایی به پا شده است و ناراحتی ایجاد شده است، و بعد می‌گوید معذرت می خواهم سهواً این مطلب را گفتم، سهوا گفتم نه اینکه قصد گفتن را نداشتم، خیر! قصد الفعل را داشته است، قصد نتیجه را نداشته است، یعنی نمی خواست این نتایج درست بشود، بنابراین سهو گاهی به معنای عدم سوء نیت به کار می‌رود نیت وجود دارد لیکن سوءنیت نیست.

۳_ معنای سوم سهو به معنای نسیان به کار می رود و خیلی هم در این معنا به کار میرود(عدم ذکر و تذکر) مثال: آب خوردن سهوی در ماه مبارک رمضان، یعنی صائم یادش نبوده است که روزه است، قصد فعل را داشته است لیکن روزه بودن را فراموش کرده است.

۴_ معنای چهارم، گاهی هم سهو به معنای جهل به کار میرود، یعنی نمیدانستم، از واقعیت خبر نداشتم، در مسئله ما سهو اینجا به معنای نسیان است لذا کسی که دروغ به خدا و پیامبر ببندد سهواً یکی به معنای نسیان است، یکی هم به همان معنای اول است، یعنی عدم قصد الفعل.اما به معنای نسیان، یعنی مطلبی را قبلاً می دانسته که از خدا و پیامبر صادر نشده است اما الان یادش رفته است که این روایت مجعول میباشد اینجا اگر نسبتی را به خدا و پیامبر بدهد روزه اش باطل نیست. زیرا برای بطلان، تعمد بر کذب لازم است، ودر نسیان که اصلاً تعمدی نمی باشد. وگاهی هم که وقتی کذب بر خدا و پیغمبر می گوید از روی سهو به معنای عدم التفات به فعل است. مثل اینکه شعری می‌خواند به عربی که داخل آن شعر مضمون غلطی است نسبت به خدا و پیغمبر و اولیای الهی، اما این شاعر اصلا توجهی به آن محتوا ندارد بنابراین اینجا هم نمی‌شود تعمد برکذب، چون تعمدی اصلاً نبوده است، سهو به این دو معنا در عبارت سید میتواند باشد. یکی به معنای نسیان که زیاد به کار میرود، همانطور که عرض کردم، یکی هم به معنای فقدان قصد الفعل است که معنای دقیق سهو همین می‌باشد. اما معنای جهل مرکب این است که انسان فکر می کند مطلبی حقیقت است در حالی که واقعیت بر عکس این است این اصلاً یا کذب نیست (طبق یک تعریف از کذب چون یکی از تعاریف کذب این است که منطبق بر اعتقاد انسان نباشد در جهل مرکب جاهل برخلاف اعتقادش حرفی نزده است .بنابراین از این نظر نسبت کذبی که از روی جهل باشد تخصصا از موضوع کذب علی الله و النبی و الائمة خارج است)‌. یا معنای دوم کذب که اخبار خلاف واقع بود. در اینصورت نسبت خلاف واقع از روی جهل کذب است چون خلاف واقع حرف زده است لیکن تعمد بر کذب نیست چون آن چیزی که موضوع فساد صوم است تعمد بر کذب است و این موضوع منتفی است. بنابراین نسبت خلافی که به خدا و پیامبر و ائمه اطهار از روی جهل باشد یا کذب نیست یا کذب عمدی نیست در حالی که موضوع فساد صوم مفطر عمدی است.

مسئله بیست و هفتم:
إذا قصد الكذب فبان صدقا دخل في عنوان قصد المفطر بشرط العلم بكونه مفطرا[2] . کسی که قصد دروغ بستن به خدا و اولیای الهی را داشته باشد ولی اتفاقاً حرف صادقی بزند یعنی خلاف اعتقادش حرفی را بزند اینجا طبق مبنای ما که کذب را اخبار خلاف واقع می دانستیم نسبت کذبی نداده است، چون خلاف واقع حرفی نزده است. ولی سوال می شود که آیا روزه اش هم باطل است در جواب این کار داخل در عنوان قصد مفطر است که این هم مبطل صوم می باشد البته به شرطی که این علم را داشته باشد که قصد کذب علی الله و الرسول و الائمه مفطر هستند، مثلاً نیت نماید در ماه رمضان برود استخر و از طرفی هم نمی‌داند و علم ندارد که ارتماس مبطل صوم است در اینجا روزه اش باطل نیست زیرا اینجا نه فعل ارتماس را انجام داده است و نه علم به مفطریت قصد ارتماس داشته است چون قصد داشتن منوط به علم داشتن است، در حالی که اینجا شخص علم نداشته است بنابراین نه اخلالی در امساکش وجود دارد و نه در قصد امساکش کرد. اما اگر علم دارد که ارتماس مفطر است همین که قصد کرد، در اینجا قصد قاطع نموده و روزه اش باطل است، چون دیگر اینجا نیت صوم ندارد.این مسئله کاملا طبق قاعده است و چیز جدیدی هم نیست.

مسئله بیست و هشتم:
إذا قصد الصدق فبان كذبا لم يضر كما أشير إليه[3] . کسی که قصد صدق دارد و می‌خواهد حرف راستی را به خدا و پیغمبر نسبت دهد ولی تبین حاصل بشود که دروغ بوده این ها، یا بعدها حالا بفهمد که اینها دروغ بوده، حکم این مسئله همان طور که الان عرض کردیم در بالا یا اصلاً کذب نیست چون خلاف اعتقاداتش که حرفی نزده است، بلکه اعتقادش بوده که راست است، یا اگر هم که کذب باشد چون خلاف واقع است لیکن تعمد در کذب نیست، چون موضوع تمام مفطرات تعمد در مفطرات است، و اینکه مرحوم سید در آخر مسئله تعبیر به _ کما أشیر إلیه _ آوردند یعنی اشاره به جهل مرکب دارد که این مسئله، از مصادیق جهل مرکب است، البته یک جهل بسیط هم داریم که شخص واقف است به جهل خودش، ونظر بنده در صورت (جهل بسیط) هم گفتیم که اشکالی ندارد اگر نسبت کذبی داده بشود به خدا و پیغمبر، چون نه اخبار خلاف واقع است زیرا واقع برای او محرز نشده است و از طرفی اخبار به خلاف اعتقاد هم نیست زیرا اعتقاد یعنی جزم و در اینجا جزمی وجود ندارد به آن چیزی که اخبار می‌کند. لیکن مرحوم سید اینجا اگر خاطرتان باشد احتیاط واجب کرده بودند البته اینکه ما میگوییم اشکالی ندارد از جنبه حکم تکلیفی اش نیست، بلکه از نظر تکلیفی حرمت دارد چون قول به غیر علم است لیکن قول به غیر علم کذب نیست و از نظر وضعی موجب بطلان صوم نمی شود. بنابراین مسئله بیست و هشتم تمام شد و مطلب جدیدی هم نیست.

 


logo