درس خارج فقه استاد محمدجواد محمدی گلپایگانی
1401/12/08
بسم الله الرحمن الرحیم
مسئله 19/مفطر پنجم /كتاب الصوم
موضوع: كتاب الصوم/مفطر پنجم /مسئله 19
مسئله نوزدهم:
موضوعش الحاق سایر انبیا و اوصیا و نیز حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها به خداوند و پیغمبر مکرم و ائمه اطهار علیهم السلام است یعنی بگوییم همین حکم تحریم کذب بر خدا و پیغمبر شامل کذب به سایر انبیا و اوصیایشان و حضرت زهرا سلام الله علیهاهم در بر میگیرد. حالا آیا چنین الحاقی درست است؟ صحیح است؟ یعنی کذب بر حضرت موسی یا کذب بر حضرت عیسی و خلاصه کذب بر سایر پیغمبران هم موجب ابطال صوم می شود؟ آیا کذب بر فاطمه اطهر سلام الله علیها موجب ابطال صوم می شود؟ یا نه؟ این موضوع مسئله نوزدهم است. می فرمایند: الأقوى إلحاق باقي الأنبياء والأوصياء بنبينا(صلى الله عليه وآله)، فيكون الكذب عليهم أيضا موجبا للبطلان بل الأحوط إلحاق فاطمة الزهراء سلام الله عليها بهم أيضا[1] _ خب نظر مرحوم سید روشن است، اقوی این است که بقیه انبیا و اوصیاء هم ملحق به پیغمبر اکرم هستند و دروغ بستن به آنها هم موجب ابطال صوم است، در مورد حضرت صدیقه طاهره ایشان فتوا نمی دهند بلکه احتیاط میکنند_ بل الأحوط إلحاق فاطمة الزهراء سلام الله علیها _ بنابراین مسئله طی دو عنوان و دو فرع مطرح میشود.
فروعات مسئله:
۱_ فرع اول: پیغمبران و اوصیای پیغمبران؛ چون پیغمبران بزرگ جانشین هم داشتهاند، وصی هم داشتهاند و البته سید الاوصیا حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب سلام الله علیها است ولی خب پیغمبران دیگر اوصیاء خودشان را داشته اند. 2- یک فرع هم مسئله حضرت زهرا سلام الله علیها است. در الحاق انبیا و اوصیا سه وجه را میتوانیم بررسی کنیم.
۱_ وجه اول: اطلاق، نصوص روایاتی که داشتیم موثقه سماعه بود موثقه ابی بصیر بود اینها کذب علی الله و رسوله _ را می گفتند، از طرفی هم کلمه رسول لفظ مطلقی است که شامل پیغمبرم مکرم و همه انبیا میشود، بنابراین میتوانیم این حکم را تسری بدهیم از این جهت و بقیه انبیاء را هم دربر میگیرد. اما جواب این است که این وجه وجه قوی ای نیست برای این که رسول خدا انصراف دارد به پیغمبر اکرم و این انصراف هم یک انصراف قطعی است و یک انصراف روشن و واضحی است وقتی میگویند کذب علی الله و رسوله برمیگردد به حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله مخصوصاً وقتی در آن سیاق ائمه اطهار هم اضافه میشود زیرا در بعضی از این روایات کذب علی الله و رسوله والائمه آمده خب این دیگر کاملاً روشن است که مقصود از رسول پیغمبر اسلام است نه سایر پیغمبران بنابراین اطلاقی وجود ندارد وانصراف قطعی جلوی اطلاق را میگیرد لذا این وجه فایده نداشت.
۲_ وجه دوم: تنقیح مناط است یعنی ما بگوییم که مگر کذب بر پیغمبر اکرم و ائمه اطهار ملاکش چیست؟ درواقع ملاکش همان عصمت این ذوات مقدسه است، عصمت این بزرگواران است، زیرا اینها معصوم هستند یعنی آینه تمامنمای خدا هستند اینها مرآتیت دارند نسبت به حلال و حرام خداوند، ملاک بگوییم همان عصمت و حجیت که در پیغمبر اکرم و ائمه اطهار است بنابراین بر اساس این مناط و ملاک میگوییم بقیه انبیا و اوصیا هم عصمت دارند اینها هم حرفشان عملشان تقریرشان حجیت دارد اینها هم بر اساس هوای نفس و بر اساس منفعت خودشان حرفی و یا اقدامی نمی کردند ودر واقع تمام رفتارشان بر اساس حلال و حرام خدا بوده است بنابراین بگوییم این مسئله بازگشت به عصمت دارد اگر این را گفتیم آن وقت می توانیم تسری بدهیم به تمام معصومان. البته اشکال این وجه این است که تنقیح مناط کار سختی است زیرا اینها مناط قطعی نیستند، درواقع ما از کجا بدانیم که این مسئله به عصمت برمی گردد؟ یا به حجیت برمی گردد؟ نمی توانیم اقتناع پیدا کنیم به قول معروف، نمیتوانیم قانع بشویم تنقیح مناط یک دلیل و شاهد قوی میخواهد زیرا روایت صریحا حکم به حرمت کذب بر خدا و پیغمبر اکرم و ائمه اطهار را میفرماید سایر انبیا را نفرموده است، حالا ما با یک مناطی بخواهیم سایر انبیا را ملاحظه نماییم این مؤونه دارد به قول معروف نمیشود به آن ملتزم شد.
۳_ وجه سوم: ارجاع دهیم کذب به سایر انبیاء و اوصیایشان را به کذب برخدا که البته این وجه قوی ای است یعنی بگوییم که انبیاء و اولیاء از خودشان که چیزی نمیگفتند همانطوری که عرض کردم حرفشان عملشان تقریرشان بیانشان قعودشان همه بر اساس وظیفه بوده است همه بر اساس رضای خدا بوده است پس بنابراین کاری که می کنند در واقع استنادش به چیست؟ به امر و نهی خدا است لذا دروغ بستن به اینها دروغ بستن به خدا است، بنابراین کذب بر انبیا و اولیاء رجوعش به کذب بر خدا است و از طرفی هم کذب به خدا در نصوص آمده است، پیغمبر اکرم و ائمه اطهار هم که منصوص هستند انبیا و اولیایی هم که منصوص نیستند، وقتی شما مثلا میگویید حضرت عیسی این کار را کرده است یا حضرت موسی یا حضرت نوح این حرف را زد این یعنی چه؟ یعنی این حرف حرف خداست یعنی این عملی است که خدا به آن امر کرده است که انجام بده یا انجام نده چه کاری کرده باشد چه حرفی زده باشد چه تایید کرده باشد چه ردی کرده باشد رجوعش به این است که تحت امر الهی بوده است لذا اگر برگشتش به کذب بر خدا باشد خب می شود گفت که این هم مبطل صوم است لذا این وجه در این سه تا از همه قوی تر است منتها اشکالش در این است که همه افعال و اقوال انبیا را نمی توان به خدا برگرداند در امور دینی میشود لیکن در امور دنیوی نمی شود، حالا در مورد پیغمبر اکرم و ائمه اطهار چون اطلاق داشت یعنی کذب علی الله و الرسول و الائمه داشتیم به خاطر اطلاق لفظی آنجا می گفتیم چه؟ می گفتیم دینی و دنیوی نداریم، دیگر اطلاق شامل امور دینی و دنیوی هر دو می شود ولی اینجا که اصلاً لفظی نداریم که بخواهیم اطلاق گیری نماییم، میخواهیم در اینجا بگوییم که کذب بر ایشان کذب بر خدا هم است خب همه افعال انبیا را می شود نسبت داد به خدا؟ بعضی هایش در امور دنیوی و عادی بوده است مثلاً حضرت موسی بعد از فلان قضیه استراحت کرد و غذا خورد حالا غذا خوردنش امر الهی بوده است؟ استراحت کردنش به امر الهی بوده است؟ خیر، لذا همه افعال را نمی شود برگرداند به خداوند چون نمی شود، ما اینجا یک قیدی میگذاریم همانطور که برخی از محشین هم فرمودهاند: الحاق باقی انبیا و اوصیا در صورتی که کذب به ایشان برگشت نماید به کذب به خدا این در صورتی که یا به شرطی که لازم است، برای همین برخی از بزرگانی مثل آقای خویی مرحوم امام مرحوم آقای حکیم این الاقوی سید را قبول نکرده اند مثلاً آقای خویی می گویند: إذا لم یرجع الکذب علیهم الی الکذب علی الله تعالی وفی القوة إشکال _ اگر دروغ به ایشان دروغ به خدا نباشد اینجا دیگر نمی توانیم بگوییم الأقوی این اقواییت محل اشکال است _ نعم الإلحاق احوط _ بله احتیاط خوب است که البته الاحوط یک حکمت دیگری دارد ولی الاقوی فتوا است، خب ماوقتی چیزی را در روایت نداریم در نص نداریم تنقیح مناط هم نمی توانیم بکنیم برای چه بگوییم ألاقوی؟ لذا باید برگردانیم به آن چیزی که در روایت است، آن چیزی که در روایت است گفتهاند _ نحن أبناء الدلیل نمیل حیث یمیل _ ما تابع دلیل هستیم دلیل هم فقط خداوند و پیغمبر اسلام و ائمه اطهار را گفته است حالا اگر بخواهیم بقیه انبیاء را الحاق کنیم به نحو فتوا باید برگردانیم به یکی از این سه دسته و سه گروه، مثلا اگر بگوییم حضرت عیسی و یا حضرت موسی این موضوع را فرمود به دروغ خوب این برگشت به خدا است، حضرت موسی و یا حضرت عیسی موعظه ای جز از ناحیه خدا نمی کنند ولی اگر گفته شود دست حضرت عیسی شکسته شد به دروغ این دیگر معلوم نیست ارجاع به خدا باشد، پس بنابراین این قیدی که بزرگانی مثل آقای خوی گفته اند باید این کذب برگشتش به کذب بر خدا باشد و احتیاطی که صورت گرفته است از جهت وجود تنقیح مناط است ولو به صورت قطعی نتوانیم بگوییم که مناط همان حجیت کلام انبیا و اوصیا است ولی احتمال قوی میدهیم، همین احتمال قوی در حد احتیاط کافی است، خلاصه اگر در مورد انبیا و اولیا کذب به آنها و نسبت دروغ دادن به این ذوات مقدسه برگشتش به کذب بر خدا باشد که مطلب روشن است و موجب ابطال صوم است اگر برگشتش به کذب به خدا نباشد دلیلی بر بطلان صوم نداریم و نمیتوانیم فتوا بدهیم ولی خب از جهت وجود احتمالی تنقیح مناط احتیاط کردن خوب است که خیلی از آقایان هم به نحو احتیاط وجوبی فرموده اند این هم مسئله انبیا و اوصیا.
۲_فرع دوم: مسئله حضرت صدیقه طاهره فاطمه الزهرا سلام الله علیها است، در مورد ایشان هم باز طبیعتاً نص نداریم، خب همین حرف را میزنیم میگوییم که بنابر تنقیح مناط که عصمت باشد میتوانیم القاء خصوصیت بکنیم یعنی القاء خصوصیت نبوت و امامت نماییم و بگوییم امامت و نبوت ملاک نیست بلکه ملاک عصمتی است که پشت اینهاست، حضرت صدیقه سلام الله علیها هم عصمت الله الکبری است. عصمت ایشان بالاترین عصمت است از این جهت می توانیم بگوییم اسناد کذب به ایشان مبطل صوم است اگر نتوانیم این تنقیح مناط را بکنیم باید بگوییم احتیاط دیگر نمی توانیم فتوا بدهیم، به همین خاطر است که مرحوم سید گفته اند _الاحوط_ چرا؟ چون در نص نیامده است، اسم شریف ایشان و تنقیح مناط هم تنقیح مناط قطعی نیست بلکه تنقیح مناط احتمالی است لذا نوع محشین و فقهای معاصر در حد همین احتیاط قبول کرده اند این فرمایش سید در مسئله نوزدهم اینجا تمام می شود.
مسئله 20:
إذا تكلم بالخبر غير موجه خطابه إلى أحد، أو موجها إلى من لا يفهم معناه فالظاهر عدم البطلان وإن كان الأحوط القضاء[2] . _ اگر یک نفری حرف دروغی را نسبت داد به ائمه و رسول مکرم و یا خداوند متعال، اما با کسی حرفی نمی زند بلکه با خودش صحبت می کند، مثلا سخنرانی ای را تمرین می کرد اما کلامش رامتوجه شخصی نمیکرد یا اگر هم متوجه شخصی می کرد، اصلا مخاطب نمی فهمید متکلم چه می گوید مثلاً یک نفری بود که هم زبانش نبود و در این موارد قول اظهر این است که روزه اش باطل نمی شود البته احتیاط در قضا کردن آن روزه خوب است واین احتیاط هم مستحبی است زیرا بعداز فتوا می باشد، خب موضوع در این مسئله این است که در کذب بر خدا و پیغمبرم مکرم و یا ائمه اطهار وجود مخاطب و فهم مخاطب لازم است؟ یعنی که کذب تقوم و تحققش به این است که مکالمه باشد؟ اصلاً مکالمه نباشد تخاطب باشد؟ مثلا اگر یک نفر خودش در یادداشتهای شخصی اش که هیچ کسی هم این را نمی بیند اسناد کذب داد به خداوند ویا دروغ هایی نوشت میشود گفت دروغ بود؟ دروغ نویسی بود؟ ۱_ بعضی از آقایان مثل مرحوم صاحب جواهر مثل مرحوم آقای خویی اینها نظرشان این است که وجود و فهم مخاطب شرط در تحقق کذب نیست، دروغ دروغ است، یعنی اسناد خلاف واقعی است که انسان نسبت به آن تکلم و تفوه و تقول کند اعم از اینکه کسی این را بشنود یا نشنود بفهمد یا نفهمد اسناد غیر واقعی است. ۲_ مبنای دوم این است که کذب انصراف و برگشت قطعی دارد به خبری که کذب است، یعنی کذب منصرف است به خبر و اخبار کذب، متبادر از کذب اخبار دروغ است و از طرفی هم خبر طرفینی است یعنی آدم که با خودش حرفی را نمیزند، لذا کسی که با خود حرف میزند خبر کذبی می دهد روزه اش باطل نیست این هم نظر اکثریت است و اما مختار بنده هم همین است زیرا فهم عرفی از کذب وجود مخاطب است چرا که اگر آدم فکر کند متوجه میشود که غرض تحریم کذب علی الله چیست؟ این است که این مطالب پخش نشود، منتقل به دیگران نشود، البته این را به عنوان موید بنده ذکر کردم نه به عنوان دلیل لذا دراین مسئله بیستم مبنای دوم موجه و قوی است.